Tuesday, Apr 18, 2017

صفحه نخست » تراژدی حضور محمود احمدی‌نژاد و بن‌بست تحولات سیاسی بعد از چهار دهه، فریبا عادل‌خواه

Fariba_Adelkhah.jpgدرست در زمانی که همه فکر کرده بودند که این انتخابات قرار نیست دو قطبی شود و بیم شرکت کم، آرای پائین و تنور انتخاباتی سرد دامن تحلیلهای سیاسی را گرفته بود، که به ناگهان مثل همیشه بی سر وصدا آمد! هر چند آمدنش مانع از شکستن دیوار صوتی شهروندان نشد، چنان که کمتر کسی است که این روزها از ورود او به انتخابات نشنیده باشد.

محموداحمدی نژاد بر عکس تصور آمد، و به نظر بسیاری از تحلیل گران با آمدنش شورای نگهبان را در یک بن بست واقعی قرار داد. با تائید احمدی نژاد، در مقابل کلام رهبری ایستاده است، چرا که توصیه نیامدن به او را بطور رسمی، اما بدون ذکر نام، اخیرا ابراز کرده بودند؛ وبا رد صلاحیت او نیز ناخواسته در جرگه منتقدان رهبری قرار گرفته است که دوازده سال پیش حمایت خود را به شکلی مستقیم از او ابراز کرده بودند!

استدلالی که هر چند منطقی باشد اما اخلاق مدار است و مصداق کاسه داغتر از آش، زیرا مواضع در عالم سیاست شان نزول دارند و متغیر بودنشان مسئله خارق العاده ای نیست

هر چه نظر شورای نگهبان باشد که به زودی مشخص خواهد شد، موضوع جدی تر به نظر فصل الخطاب قرار گرفتن کلام رهبری است. چرا که اجماع ملی که این بار به دور ایت الله خامنه ای اتفاق افتاده، تائیدی است بر اهمیت مقوله دو قطبی مورد نظر ایشان. دو قطبی که به نظر باعث و بانی اش محمود احمدی نژاد و نامزدی پر حاشیه اش در انتخابات می باشد!

و مسلما سوال مهمتر این است که چه چیزی محمود احمدی نژاد را در پایان دهه چهارم جمهوری اسلامی تا بدان حد متفاوت از دیگران می سازد که حضورش را غیر قابل تحمل کند و ورود رهبری را ضروری ؟ ناگفته نماند که وجود یک رئیس جمهور ممنوع الورود در کنار دیگرانی که ممنوع التصویر و دائم الحصر و... هستند.زیاد هم وصله ناجوری با فضای سیاسی ایران نیست!

از دلایل مخالفت با رئیس جمهور پیشین زود میگذریم زیرا که به تفصیل در رسانه ها از ان صحبت شده، هر چند کمی نا منصفانه!

درواقع او باعث تحریم، فساد، تورم و لاغیر است، و یا مسئول تشدید همه این معضلات! به عبارتی ایران منهای محمود احمدی نژاد گلستان که سهل است بهشت میشد! یکی از این اقلام در هر جای دنیا کافی است که باعث خانه نشینی مسئولی شود اما در ایران گوئی که این پرونده سنگین، افشا گریهای قدر، و نیز توصیه رهبری، نتیجه عکس دارد و هراس ازامدن محمود احمدی خوب و ارامش از منتقدان و رقیبانش گرفته اما چرا؟

پوپولیسم! پاسخی که این روزها زیاد شنیده میشود. ودر معنای عام ان بطور خلاصه اشاره به مسحور شدن رای دهندگان در مقابل وعده و عیدهای قلابی دارد و یا بطور دقیقتر وعده وعید هائی که باعث فلج کردن اقتصاد ایران خواهد شد.

هر چند این اعترافی است قابل تمجید به اولویت معاش در انتخابات پیش رو و نیز مستقل بودن رای اقشار وسیعی از جامعه که پاشنه آشیل هر دو سبد اصلاحات و اصول گرائی است و به همین دلیل نیز موضوعی مورد رعب و وحشتشان، اما همزمان به نظر نگاهی تقلیل گرا به توان رقیب دارد.

به بیانی دیگر، احتمال ضعیفی است که کسی فقط با شعار یارانه ها به تنهائی توان قطب سازی داشته باشد!

اینکه دقیقا توصیه رهبری به چه دلیل انجام شد خود معمای دیگری است اما بدون شک ایشان بهتر از هر کسی شکستن معادلات قدرت در دوران اقای احمدی نژاد را احساس کردند.

بدون پیشداوری باید گفت که محمود احمدی نژاد با شعار شکستن انحصار به صحنه امد و هنوز نیز با این برند شناخته میشود که ابعاد اقتصادی ان همان بردن پول نفت سر سفره مردم بود که در شکل یارانه ها تجلی یافت. اما این فقط یک قلم از ابعاد شعار انحصار شکنی اوبود باضافه اینکه نباید فراموش کرد که میوه این سیاست بیشتر از انچه که نصیب محرومین و حاشیه نشینهای این کشور و یا روستائیان کرده باشد، به دامن دایره های مدیریتی در نهاد های سیاسی، امنیتی، انقلابی، اقتصادی و مالی روان کرد.

به عبارتی بهره گیری از رانت که از دوران باز سازی و تعدیل اقتصادی در دست گروه محدودی، بویژه گروههای چپ بود با امدن اقای احمدی نژاد به دست گروههای جدید افتاد که از مدیران دایره های چهارم و پنجم نظام بودند که به یک باره در متن تصمیم گیریهای خورد و کلان دولت قرار گرفتند. همین مدیرانی که البته بعد از هشت سال به راحتی جهت برون رفت از انسداد مالی اقتصادی، و برای یافتن کلیدی کار امد به دور نامزدی دیگر حلقه زدند، و هیچ بعید نیست که این یکی را هم به دلیل اولویتهایشان و برای رفتن به پشت شخص ثالثی رها سازند. که این همه حاصل جدالهای سیاسی است و ربطی به توطئه همسایه ندارد!

اما اگرتوزیع رانت حکومتی در دوران ما قبل اقای احمدی نژاد با امید ساختن جامعه مدنی، خاصه روشنفکر شهری، سعی در مدیریت و باز سازی سیاسی جامعه داشت و تا اندازه ای هم با جذب روشنفکران و نیز مهاجران به این مهم نائل امده بود، در دوران شعار انحصار شکنی، این رانت برای جذب روشنفکران در حاشیه، بویژه در مناطق روستائی و گروه های دیگر به کار گرفته شد. به عبارتی باز سازی سیاسی اجتماعی جامعه نه تنها متوقف نشد که با تعمیم به گروهای دیگر، تداوم یافت.

با گفتن این حرف هدف اما مقایسه دو دوران نیست، بلکه از طرفی تاکید به حضور اقشار جدید در روند تحولات سیاسی است و نیز یاد اوری این نکته که مهمتر از پوپولیسم و اهداف پیدای و پنهان ان، خروجی های ان است که مستقل از این مقوله ادامه حیات میدهند. واز طرفی دیگر اشاره به این مهم که شاید در پشت مقابله با اقای احمدی نژاد مقابله ای دیگر در جریان باشد که همان مقابله با صداهائی که بر نمی تابیم و یا با گروههائی که ورود شان را به کانون مدیریت کشورحق نمیدانیم.

برای توضیح بیشتر باید گفت که شعار شکست انحصارهمزمان به فرو ریختن دو تابو در حوزه مطالبات سیاسی انجامید : از طرفی باعث تقویت نقد حکومت اسلامی بدون حضور روحانیون در قدرت شد که تفکری است که پایه ریزسیاسی ان جنبش اصلاحات بود که دریغا ناتمام در میانه میدان با مهاجرت چهره های کلیدی روشنفکران دینی رها شد، بویژه اینکه طرفداران بسیار در میان اقشار حوزوی دارد. و از طرف دیگر بر طبل مطالبه ای کهن و فرا جناحی زد که همان مقوله ملیت و ایرانیت است که ریشه در حرکتهای سیاسی مدرن جامعه ایران دارد، هرچند در پس مطالبات دینی اسلامی از صدا افتاده باشد.

به عبارتی، حضورمحمود احمدی نژاد به چالشهای دیرینه سیاسی درجمهوری اسلامی گره خورده است که کمتر فرصت و یا شهامت طرح انها را داشته ایم: نقد اثار تجمیع دو وادی سیاست و روحانیت از طرفی و نیز نقد ایرانیت در پس شعارهای دینی از طرف دیگر ملات دو قطبی طنش افرین است.

در اینجا هر چند پر واضح باشد اما برای روشنی بحث و پیشگیری از سوء تفاهم لازم میدام اضافه کنم که نفس اشاره به اقای احمدی نژاد هم به معنای اشاره نه به فعالیتهای ارادی وی است و نه حتی اگاهی او از حرکتهای سیاسی ایجاد شده. تحولات سیاسی قائم به شخص نیست حتی اگر اشخاص تبلور این تحولات باشند. و پدیده دو قطبی شدن فرا جناحی است و تمرکزش بر کشش ها و پتانسیلهای پیدا و پنهان یک جامعه است که عوامل سازنده ان عدیده و پیچیده است. برای مثال، نه رای اقای خاتمی در انحصار اصلاح طلبان بود، ونه رای اقای احمدی نژاد حاصل رای جناحی، و این هر دو رئیس جمهور پیشین کشور با تکیه به نیروهای اجتماعی متفاوتی به قدرت رسیدند و فقط بعد از پیروزی است که جناح خود را سر و سامان دادند.

بطور خلاصه شعار شکستن انحصار خواسته یا ناخواتسه به فرصتی جهت خروج از بن بست سیاسی و نقد شرایط موجود تبدیل شد. در واقع ترس و یا حمایت از قطب محمود احمدی نژاد نه به این دلیل که او توان جامعه عمل پوشاندن بر تمام این مطالبات را دارد، نه هرگز! بلکه به این دلیل که ورودش باعث چند صدائی میشود، اما صداهائی که نمیتوان به راحتی به ان مارک توطئه وخارجی زد، چرا که همه درچارچوب نظام جمهوری اسلامی شکل گرفته و تعریف شده اند.

حاصل این چند صدائی و مطالبات نخبگان سیاسی را این روزها همه شنیده ایم اما جهت یاد اوی و به اجمال باید گفت :

نمیتوان شاهد بر گزاری انتخاباتی پر رونق بود، در حالی که عظمت دیپلماسی پیچیده یک حکومت در حد بحث تبلیغات دینی تقلیل یافته باشد.

نمیتوان ازچهار دهه عمر با عزت جمهوری اسلامی گفت و نوشت، اما نسبت به رویکرد روحانیونی که شالوده نظام اسلامی هستند و انتقادات به حقشان بی تفاوت بود.

نمیتوان انتظار شرکت عظیم توده ای را داشت و ازحاشیه نشینی و تبعیض و دیگرمشکلات اقتصادی سخن به میان نیاورد.

چالش مدیریت در جمهوری اسلامی مثل همیشه با سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری گره خورده است، و یا بالعکس.

سرنوشت تراژیک اقای احمدی نژاد، وتبدیل شدن او به لولی سر خرمن به نوعی تجلی بن بست تحولات سیاسی و چالشهای پیش رو در واپسین روزهای دهه چهارم نظام جمهوری اسلامی است.

و در تراژیک بودنش همین بس که از طرفی درهیاهوی ساز و دهل برگزاری انتخابات همزمان میتوان با حفظ مشروعیت و به نام مبارزه با پوپولیسم از ورود عده ای به صحنه جلوگیری کرد! و از طرفی دیگر، این باور ساده لوحانه که ممانعت از حضور یکی، حتما به پیروزی فرد برگزیده منتهی خواهد شد! و یا مصداق همان، بار دگر روزگار چون بسر آید...

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy