Tuesday, Nov 21, 2017

صفحه نخست » بخارای دکتر سعید حمیدیان به همراه داستان ملاقات من با آقای دهباشی؛ ف. م. سخن

Hamidianنشریه بخارا، هم چنان به پیش می تازد. برای آقای علی دهباشی، گویی خستگی معنا ندارد. کار نشریه کم بود، برگزاری جلسات بسیار مفید و آموزنده ی فرهنگی نیز به آن اضافه شده است. ماه‌ی نیست که جلسه ای برگزار نشود و یکی از فرهنگ سازان کشور در آن سخن نگوید و یا مورد قدردانی قرار نگیرد.

از همت و سخت کوشی آقای دهباشی هر چه بگویم کم گفته ام. معمولا تعریف زیاد از کسی کردن در فرهنگ ما به تعارف و تملق نسبت داده می شود. تو گو بشود! این حداقل کاری ست که از دست امثال ما برای قدرشناسی از کسی که تمام زندگی اش را صرف اعتلای فرهنگ کشورمان کرده است بر می آید.

بگذارید پیش از معرفی آخرین شماره ی بخارا داستانی تعریف کنم: من، مدتی در هامبورگ کتابفروشی داشتم. یک روز، در خلوت کتابفروشی مشغول مطالعه بودم و به همین خاطر عینک نزدیک بین بر چشم ام بود. یک لحظه احساس کردم کسی در رو به روی من ایستاده است! سر بلند کردم، تصویر تار شخصی را دیدم. عینک ام را که عوض کردم، با کمال تعجب مشاهده کردم که جناب دهباشی در مقابل من ایستاده است!

Dehbashi1

به همان اندازه که من از دیدن ایشان تعجب کردم، ایشان هم از مشاهده ی یک کتابفروشی ایرانی در نقطه ای پرت از هامبورگ تعجب کرده بودند! طبیعی ست که از دیدن ایشان بسیار خوشحال شدم. سال ها کلک و بخارای ایشان را صفحه به صفحه و کلمه به کلمه مطالعه کرده بودم، و اکنون این مرد بزرگ، در مقابل من ایستاده بود.

من برای دیوارهای کتابفروشی کاغذ دیواری مخصوصی سفارش داده بودم. کاغذ دیواری یی که تصویر بزرگان علم و ادب ایرانی و خارجی که آن ها را دوست داشتم بر آن نقش بسته بود. از شاملو گرفته تا دولت آبادی و از پروست گرفته تا تولستوی؛ و یکی از عکس های این کاغذ دیواری، عکس آقای دهباشی بود.

Dehbashi2

آقای دهباشی جایی باید می رفتند، که به طور اتفاقی چشم شان به کتابفروشی من افتاده بود. آن روز عصر، به رغم برنامه ی از پیش تعیین شده ای که آقای دهباشی داشت، یکی دو ساعتی در خدمت ایشان بودیم و از هر دری سخن گفتیم. برای آقای دهباشی کتاب خانه و کتاب فروشی مثل خانه است و ایشان در جایی که کتاب هست، احساس خوشحالی می کند.

البته آقای دهباشی، مرا با نام حقیقی ام دیدند و شناختند و نمی دانستند که من ف. م. سخن ام که همیشه از بخارای ایشان می نویسم. حالا که اسم و رسم حقیقی من مشخص شده، می توانم این خاطره را نقل کنم و ایشان هم می توانند بدانند که کسی که آن روز دیدند ف. م. سخن بوده است.

Dehbashi3

من در آن روز، از ایشان خواهش کردم چند خطی در کنار عکس شان بر روی دیوار کتاب فروشی بنویسند که ایشان لطف کردند و چند خط مرقوم فرمودند که عکس هایش را اینجا می گذارم.

آن کتابفروشی بسته شد، ولی یاد روزهای خوب آن و بخصوص روزی که آقای دهباشی نازنین در آن جا حضور یافتند همواره با من است...

Dehbashi4


اما بپردازیم به بخارای شماره ی ۱۱۹ که بر روی جلد آن تصویر جناب دکتر سعید حمیدیان نقش بسته است. در اصل این شماره از بخارا، حاوی جشن نامه ای ست برای ایشان. یکی از بهترین کارهای آقای دهباشی، اختصاص دادن هر شماره از نشریه به یکی از بزرگان علم و ادب ایران است. من تصور می کنم که این کار، خستگی یک عمر تلاش فرهنگی را از تن اهل فرهنگ ما به در می کند و یادگاری می گذارد از آن ها با ذکر زندگینامه ای مختصر و شرح آثار آن ها.

البته جشن نامه، بخشی از صفحات بخارا را به خود اختصاص می دهد و صفحات دیگر، حاوی مطالب مختلف و گوناگون است. من در اینجا و در این مطلب کوتاه نمی توانم به معرفی تک تک نوشته ها بپردازم یا حتی از آن ها نام ببرم. خوانندگان علاقمند، می توانند با مراجعه به سایت بخارا یا کانال تلگرام آن فهرست مطالب مندرج در این شماره را مشاهده کنند.

از مطالبی که من همیشه پیگیر آن هستم و از مطالعه اش بسیار لذت می برم، مطالب مختلف زبان شناسی به قلم جناب دکتر باطنی ست. در نوشته های ایشان همیشه نکاتی هست که خواننده از دریافت اش بسیار لذت می برد. جناب دکتر این بار به سراغ دستور زبان فارسی و دستور نویسان ایرانی رفته اند و خطاهای اصولی آنان را گوشزد کرده اند. مثلا این که دستور نویسان سنتی نوشتار را به جای گفتار برای دستور نویسی در نظر می گیرند. ایشان در پایان مطلب شان به این نکته ی درست اشاره می کنند که: «دستورهای سنتی بر بنیاد هیچ نظریهء عمومی زبان قرار نگرفته اند. داشتن نظریه ای در بارهء طبیعت و کارکرد زبان به طور کلی چون چراغی است که راه پژوهنده را در تجزیه و تحلیل ساختار زبانی که مورد توجه اوست روشن می کند و به کار نظامی علمی می بخشد. وقتی دستورنویس یا محقق زبان مجهز به چنین نظریه ای نباشد، به بیراهه های تاریک می افتد. از آنجایی که این دستورها بر مبنای نظریهء روشن و صریحی در بارهء زبان قرار نگرفته اند، ناچار توصیف آنها از ساختار دستوری زبان آشفته، نامنظم، بریده بریده، وصله وصله و در بسیاری موارد نادرست و گمراه کننده است...».

از دیگر مطالبی که من آن را در بخارا با اشتیاق دنبال می کنم، «یادداشت های یک کتابدار» است که دکتر یزدان منصوریان آن ها را می نویسد و اکنون به شماره ۱۶ خود رسیده است.

عنوان یکی از این یادداشت ها چنین است: «آیا خواندن در خطر انقراض است؟»

آقای منصوریان در این یادداشت سوالی را مطرح می کند که سوال بسیاری از اهل فرهنگ است. سه شاخص «کاهش شمارگان کتاب»، «افت سرانه مطالعه» و «فراگیری ابزارهای چند رسانه ای» باعث شده تا این سوال مطرح شود و اهل فرهنگ به دنبال پاسخ آن باشند. نویسنده با آوردن دلایلی در نهایت به این نتیجه می رسد که: «...روزگار خواندن سپری نشده و در خطر انقراض نیست و هر روز بر رونق بازارش افزوده خواهد شد. همین که شما اکنون این متن را خواندید، یعنی خواندن منقرض نشده است!»

البته اشاره ی ایشان به دنیای دیجیتال و عرصه ی به هم پیوسته ی اینترنتی چندان عمیق نیست و می توان در باره ی کتاب های دیجیتال و مطالعه ی دیجیتال به عمق بیشتری رفت و موضوع آینده کتاب و مطالعه را به طور دقیق تر مورد بحث قرار داد...

تک تک مقالات بخارای ۱۱۹ خواندنی و آموزنده است. خوشبختانه برای خریدن و خواندن بخارا در خارج از کشور، اینترنت و سایت فروش کتاب فیدیبو به داد ما رسیده و نیازی به سفارش نشریه به ایران و صبر کردن برای رسیدن آن نیست.

فیدیبو نسخه ی دیجیتال بخارا را به قیمت ۱۱ هزار تومان یا ۶ دلار و پنجاه سنت به فروش می رساند. نشانی فیدیبو از این قرار است: www.fidibo.com

برای آقای دهباشی عزیز موفقیت و تندرستی آرزو می کنیم.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy