Friday, Dec 15, 2017

صفحه نخست » خدا حافظی با صلح، علی صدرزاده

ali_sadrzadeh1.jpgفلسطینیهای قهرمان

فلسطینی ها قهرمان اند ، قهرمان از دست دادن فرصتها. این جمله در روزنامه های غربی آنقدر تکرار شده که دیگر حالت ضر ب المثل بخود گرفته .من به این جمله بسیار اندیشیده ام. آیا در این هفتاد سالی که از تاسیس دولت اسراییل میگذرد هیچگاه فلسطینیان فرصتی واقعی داشته اند تا با اسراییلیان به نوعی مدارا برسند. پاسخ گر چه منفی است ولی من خودم شاهد یک نمونه بودم که پس از آن دریافتم که در این جمله تکراری روزنامه نگاران غربی هسته ای از حقیت نهفته است.

فیلمبردار شخصی شاه

روز پنجشبه چهاردهم سپتامبر ۱۹۹۳ بود. دو سالی بود که در رباط پایتخت کشورمغرب بعنوان حبرنگار برای رادیو آلمان بکار مشغول بودم. حدود ساعت ده صبح دوست مراکشی ام علی بوزردا که برای خبرگزاری رویترز کار میکرد زنگ زد. بعد از احوال پرسی گفت آماده باش تا امشب تورا بجایی ببرم که شاهد صحنه ای باشی فراموش نشدنی . علی همیشه خبرهای دست اول داشت . دوستی داشت که فیلمبردار خصوصی ملک حسن بود. وچون پادشاه مراکش همچون تمام دیکتاتور های جهان بیشتر در تلویزیون بود تا در میان مردمش این فیلمبردار شخصی شاه بود که قبل از هر کسی میدانست امروز چه خبر است و شاه کجا خواهد بود . علی حوالی ساعت شش بعد از ظهر بدفترم آمد وگفت با ماشین تو که خبر نگار اروپایی هستی برویم که بی درد سر تر است . وقتی که درراه از او پرسیدم بکدام سو برانم گفت بطرف قصر شاه. پرسیدم چه خبر است . گفت خواهی دید پس از بازرسی های لازم مارا به قصر پذیرایی بردند . جمعیت زیادی نبود به جز یکی دو نفر از خبرنگارانی که در رباط میشناختم از دیگر همکاران خبری نبود. یکساعتی گذشت وناگهان همهمه همه جا را در گرفت . گویی ماموران امنیتی در پی چشم اضافی میگشتند تا همه جا و همه کس را بهتر بپایند. طولی نکشید که اول مردان مسلح ونیروهای امنیتی وارد شدند که ظاهرشان با امنیتی مراکشی که ما میشناختیم کاملن فرق داشت. پشت سر آنان اسحاق رابین که بسیا ر خسته بنظر میرسید همراه با شمون پرز در محاصره محافظینشان به سالن آمدند

نخست وزیر و وزیر خارجه اسراییل را حدود صد روزنامه نگار اسراییلی همراهی میکردند. همگی از واشگتن می آمدند ود رراه تل آویو بودند .رابین و پرز روز قبل روی چمن های کاخ سفید با میانجیگری بیل کلینتون قرارداد تاریخی صلح را امضا کرده وبا یاسر عرفات دست داده بودند. بیست و چهار ساعتی میشد که بارقه ای از امید جهان را فرا گرفته بود. با از همپاشیدگی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد اینک دنیا شاهد پایان یافتن یکی از مناقشات دیگر جهان بود که بی پایان مینمود. حالا را بین و پرز در اه بازگشت به خانه تصمیم گرفته بودندکه در مراکش توقف کوتاهی کرده و از ملک حسن پادشاه مراکش سپاسگزاری کنند. چرا که بعقیده رابین بدون زحمات و میانجیگری خستگی نا پذیر ملک حسن پیمان صلح با فلسطینیان

مسیر نمیشد

اسحاق رابین واقعگرا شمون پرزخیالباف

رابین و پرز دو در آنشب دو انسان کاملن متفاوتی بودند. رابین خیلی در هم رفته، خسته و بی میل و بر عکس شمون پرز خندان امیدوار و پر از انرژی مینمود. و این بیشتر شمون پرز بود که به پرسشهای ما پاسخ میگفت و از آینده در خشان خاورمیانه سخن میراند. دشمنی ها را پایان یافته میدانست و از پتانسیل علمی فلسطینیان میگفت که از همه کشور های عربی بالاتر است. رابین تقریبن در تمام مدت خاموش بود وبا نوعی تردید به پرسش و پاسخ ها گوش میکرد..پرز در جواب یکی از خبر نگاران اسراییلی که چه برنامه ای برای تحقق خوشبینی اش دارد گفت که میخواهد از غزه سنگاپور دیگری بسازد و حتا بهتر از آن چرا که امکانات جغرافیایی ومالی و انسانی منطقه بمراتب بهتر از آسیای شرقی است. پرز باینجا که رسید ناگهان اسحاق رابین بر آشفت و گفت بهتر است از بلند پروازی های بیهوده دست برداریم. هنوز راههای دراز ی تا صلح و همزیستی در پیش داریم و من فکر نمیکنم نسل ما شاهد صلح وا قعی باشد. گویی رابین میدانست که جان خود را در این راه خواد گذاشت . آن شب گذشت. پادشاه مراکش هم بمیان ما نیامد. روز بعد ما گزارشهایمان را نوشتیم که چگونه نخست وزیر و وزیر خارجه اسراییل پس از امضای قرارداد تاریخی صلح در واشنگتن برای سپاسگزاری از نقش ملک حسن درراه بازگشت به تل آویو به رباط آمده بودند و نوشتیم که وزیر خارجه اسراییل چه برنامه های بلند پروازانه ای برای مناطق فلسطینی دارد. از شک و تردید های رابین کمتر گفتیم چرا که دنیا بدنبال امید بود و ناامیدی خریدار ی نداشت

یکسال بعد اسحاق رابین و پرزهمراه با عرفات مشترکن جایزه صلح نوبل دریافت کردند

رادیویی برای صلح درغزه

در بهار ۱۹۹۵ ماموریت من در شمال آفریقا پایان یافت و من به هییت تحریریه مان درفرانکفورت باز گشتم. دو روزی بود که در فرانکفورت بودم، که بنیاد فرهنگی هینریش بل تلفن زد و پیشنهاد بسیار جالبی بمن کرد. بنیاد هینریش بل که به نام برنده جایزه ادبیات نوبل نامگزاری شده متعلق به حزب سبز های آلمان است که به فعالیت های فرهنگی و صلحدوستی در آلمان و خارج از این کشور میپردازد.پیشنهاد آنقدر جالب بود که به هیجان آمدم.چون هم کار حرفه ای خبرنگاری بود و هم شرکت در روند صلح . حقوقی را که میدادند کمتر از در آمد ماهیانه ام بود ولی محتوای کاری ام جبران همه چیز را میکرد . خلاصه پیشنهاد بنیان این بود که من به غزه بروم و در آنجا بعنوان مشاور در تهیه برنامه های رادیویی که در خدمت روند صلح با شند بکوشم. پیشنهاد را با کمال میل پذیرفتم حزب سبزها قول داد که سفارت آلمان در اسراییل هر گونه کمکی که بخواهم بمن خواهد کرد. چرا که دولت آلمان بدلیل جنایت نازی ها خودرا به نحوی مسیول این مناقشه میداند و بهمین علت بیش از هر کشوری مایل به موفقیت صلح نوپای اسراییل و فلسطین است. من از بنیاد برای بررسی بیشتر وقت خواستم. نمیدانستم وضع رادیو در غزه چگونه است چه کسی آنرا اداره میکنند و اینکه آیا آنها اصلن میخواهند کسی از خارج به آنها مشورت بدهد یا نه .تصمیم گرفتم به غزه بروم و از نزدیک ببینم که چه چیزی در انتظارم هست. پیش از پرواز کاوش مقدماتی کردم و بدنبال اشخاص آگاه و معتمدی بودم که میتوانستند در این راه بمن کمک کنند

روانشناسی تیزبین وآینده نگر

.

یکی از اولین کسانی را که در نظر داشتم ایاد السراج بود . روانشناس پنجاه ساله ای که بیش از هر کس دیگر روحیه

و اخلاق هموطنان فلسطینی اش را می شناخت. خانواده اش از آغار تا سیس دولت اسراییل از ۱۹۴۸ به غزه پناه برده و ایاد هم در انجا بزرگ شده بود. او آن زمان هنوز معرو فیت جهانی نداشت . در غزه مطبی داشت و بیشتر به درمان کودکان میپرداخت. در عین حال به تحقیقات میدانی مشغول بود. این اطلاعات را از خبرنگارانی بدست آورده بودم که آنزمان از غزه گزارش میدادند او بعد هابنیانگذار

برنامه ي بهداشت رواني جمعيت غزه شد. او همان زمان میگفت که يک چهارم جوانان غزه در آرزوي شهادت اند بعضي از آنها تن به مدرسه رفتن نمي دهند چرا که مي ترسند در بازگشت از مدرسه پدر و مادرشان دستگير يا کشته و خانه شان ويران شده باشد و ديگر نتوانند آنها را باز ببينند.برخي که شاهد تحقير شدن پدر يا برادرشان بوده اند ترجيح مي دهند در بازي هايشان نقش سرباز اسرائيلي را بازي کنند. همه این نظراتش را هفت سال بعد در کتابی زیر عنوان ـانتحاری ها از کجا می آیند . زندگی تحت اشتغال منتشر کرد. ولی سراج به همان انداره که مخالف اشغال اسراییلی ها بود به همان انداره هم از سازمان حماس و از خودکامگی عرفات رنج میبرد. حماس دوبار او را دستگیر کرده و در زندان آزار داده بود. او در آن زمان تنها روانشناسی بود که در غزه بکار مشغول بود.مطب سراج بهترین آدرس برای روز نامه نگاران غربی بود که در پی فهم آنچه که در آنجا میگذرد بودند. سراج با بنیاد هینریش بل هم آشنا

بود. اورا چندین بار برای سخنرانی به برلین دعوت کرده بودند .

همه ما ریاکاریم وتقیه میکنیم

پیش از پرواز به غزه تلفنی بااو گفتگو کردم و سر بسته گفتم که به کمک او نیاز خواهم داشت. یکسالی میشد که

یاسر عرفات به غزه آمده بود. در اولین گفتگو با سراج ماجرا رابرایش تعریف کردم که جرا به غزه آمدا م.از امید آلمانی ها به صلح میان اسراییلی ها و فلسطینی ها گفتم و از خاطره دو سال پیش از سفر رابین و پرز به رباط. از تردید ها و نا امیدی اسحاق رابین گفتم و از امید ها و بلند پروازی های شمون پرز که میخواهد از غزه سنگاپور دومی بسازد. ابتدا سکوت کرد و گفت راستش را بخواهی حق بارابین است. چرا که شاید فقط نیمی از اسراییلی ها مایل به پذیرش دولتی فلسطینی باشند . اقلیتی هم وجود دارد که اصولن حضور مارا در این سرزمین نمیپذیرد.ولی این اقلیت را نباید دست کم گرفت . بقیه اسراییلی ها هم مرددند و منتظر. پرسیدم فلسطینیان کجا ایستاده اند در باره صلح و آینده چه میاندیشند. گفت راستش را بخواهی وضع ما بمراتب بد تراز اسراییلیها است . صلح طلب بمعنای واقعی در میان ما در اقلیت محض است. آنها هم که از صلح ومدارا میگویند نه پیگیر حرفشان اند و نه میدانیم که چقدر صمیمانه به صلح پایبند اند

. گفتم عرفات که یکسال پیش بر روی چمن کاخ سفید با اسحاق رابین و شمون پرز دست داده و از صلح شرافتمندانه سخن گفته و جایزه صلح نوبل گرفته. در جوابم گفت تو که ایرانی و شیعه هستی . تو که بهتر از من سنی میدانی تقیه چیست. ولی این بیماری همه ماهاست . ما همه مان به ریا آغشته هستیم

عرفات نمونه ای کامل از دورویی

. فاصله آنچه که عرفات بزبان انگلیسی برای خبرنگاران خارجی میگوید وآنچه که در سخنرانیهایش بزبان عربی میگوید فاصله ای میان آسمان و زمین است. عرفات فلسطینیان رانه برای صلح که همواره برای مبارزه بسیج میکند. چه راست میگفت سراج. دو ساعتی از گفتگوی ما میگذشت که سخنرانی عرفات از رادیو غزه شنیدم. عرفات درنشستی برای اعضای جنبش فتح از انتخابات آینده قلسطینیان میگفت و رادیو غزه هم مراسم رابطور زنده پوشش میداد. ادبیاتش لحنش تکیه کلامها طعنه و طنز هایش اشارات تاریخی و مذهبی اش همه رجز خوانی یک جنگجو را تداعی معانی میکردند. اینها سخنان برنده جایزه صلح نوبل نبود. عرفات رهبری نبود که مردمش را برای آشتی و مدارا آماده میساخت. او هیچگاه ادبیات حماسی و احساسی را رها نکرد . لفاظی های انقلابی اش اما با عملش خوانایی نداشت . جای تعجب نیست که چرا در همین غزه بعدن حماس پیروز شد که حرف و عملش همخوانی داشت. دو روز بعد از این سخنرانی به یک کنفرانس مطبوعاتی رفتم که عرفات برای خبرنگاران خارجی سخن میگفت.همچون دیپلماتی خوش مشرب وبا انعطاف معمولی سیاستمداران. از انقلابیگری و رادیکالیسم خبری نبود. آنجا بود که دورویی این رهبر اصلی فلسطینیان یکبار دیگر برایم روشن شد. فهمیدم از من در غزه کاری بر نمیآید.

پیروزی جهانی تندروها

بخصوص که رادیو غزه را کسانی اداره میکردند که به حماس و دیگر گروههای مخالف صلح نزدیکتر بودند تا به عرفات . اینها دیگر حتا نیازی به دوریی عرفات هم نداشتند . عمل و حرفشان یکی بود. حملات انتحاریشان هرروز بیشترمیشد. سرخوردگی از روند صلح در بین اسراییلیان فزونی مییافت و عرفات را هرروز مجبور به ریاکاری بیشتری میکرد . غلطان و لرزان میان تندروی حماس و روند صلحی که یکسال پیش برروی چمن کاخ سفید به غربیان قولش را داده بود.

دو هفته ای میشد که از غزه باز گشته و بکارم دررادیو مشغول بودم . در شامگاه یک روز پاییزی بود که خبرگزاری ها همگی در خبرکشته شدن اسحاق رابین بدست نژاد پرستی بنام ایگال امیر این جمله را تکرار میکردند که این قتل پایان برگشت ناپذیر صلح است.

این روز ها که بیست و سه سال از آن تاریخ میگذرد دیگر ایادالسراج در بین ما نیست از مرگ او چهارسال میگذرد و در کاخ سفید شخصی حکم میراند که میخواهد سفارت آمریکا را به قدس ببرد و بجهانیان بگویدکه امید به صلح میان اسراییل و فلسطین از ابتدا سرابی بیش نبوده است. دولتی فلسطینی به اینزودی ها در دسترس نیست . و فلسطینیها باید بدنبال بدیلی دیگر باشند. ولی آیااصولن فلسطینیها بدیلی دارند. واله اعلم

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy