Thursday, Jan 11, 2018

صفحه نخست » در بابِ دفاعِ اخیرِ آقایِ دکتر مهاجرانی از رهبرِ عظیم‌الشأنشان و تفاوتِ «زاویۀ نگاه» غوغاسالاران و خردمندانِ نکته‌بین، ناصر زراعتی

Naser_Zeraati_New.jpgآقای دکتر عطاءالله مهاجرانی وزیرِ فرهنگ و ارشادِ دولتِ اصلاحاتِ آقای خاتمی این روزها، در بارۀ انتشار فیلم مجلس خبرگان در سالِ ۶۸ و چگونگی گزینشِ حجّت‌الاسلام خامنه‌ای در مقامِ رهبر جمهوری اسلامی، یادداشتی در کانالِ تلگرامشان نوشته‌اند و این ـ به تعبیرِ خویشاوندِ نزدیکشان آقایِ کدیور ـ «تدلیسِ» حضراتِ حاکم را از «زاویۀ» دیگری، موردِ توجه و بررسی قرار داده، بارِ دیگر، تمام‌قد، به دفاع از «حضرتِ آقا» برخاسته‌اند؛ البته با یاری گرفتن از شیخ اجل سعدی بزرگوار و نیز امام زین‌العابدین.

من تا پیش از خواندن این متن و توضیح پایانی در بابِ چراییِ هجرتِ آقایِ دکتر در این‌جا، تصوّر می‌کردم ایشان بر اثرِ فشارهایِ جناحِ اصولگرا (بخوانید: هوادارانِ پروپاقرصِ آقایِ خامنه‌ای) ناگزیر تن به مهاجرت به بلادِ کفر، آن هم انگلستانِ ملعون، داده‌اند. در نتیجه، حیرت می‌کردم که چرا آقایِ دکتر این‌قدر سنگِ ولی فقیه و رهبرِ معظم را به سینه می‌زنند و هر بار، به هر بهانه، در ستایشِ آن مقامِ والا، چنین قلمفرسایی‌هایی می‌فرمایند.

حالا، ما هم اگر بخواهیم این موضوع را از «زاویۀ دیگر»ی موردِ توجه قرار دهیم، باید به این نتیجه برسیم که: همۀ این کوشش‌هایِ ـ البته تا کنون، متأسفانه، بی‌نتیجه ـ صرفاً به این منظور بوده و هست (و مطمئناً خواهد بود) که حضرتِ آقا چشم‌پوشی بفرمایند از اصلاح‌طلبی کوتاه‌مدتِ آقایِ دکتر و اندک‌خطاهایِ احتمالیِ ایشان را در دورانِ وزارتِ ارشادِ ایشان به دیدۀ اغماض بنگرند و اجازه صادر کنند که برگردند به دامنِ مامِ وطنِ اسلامی و اگر مدّتی وزیر و وکیل نشدند، چندان ایرادی نخواهد داشت، لیکن حداقل اقدام کنند و آن «نفقۀ» احتمالاً نه چندان سنگین را به زوجۀ قانونی بپردازند و آن «واقعۀ ازدواجِ» کذائیِ دوّم (یا چندم؟) را ثبتِ رسمی و قانونی کنند و قول بدهند که دیگر مُرتکبِ «فریب در امرِ [مقدّسِ] ازدواج» نشوند و فعلاً بسنده کنند به همین زوجاتِ حلالِ فعلی و پس از بیش از سیزده سال، بالاخره، بکوشند تا رضایتِ شاکی [یا شاکیه؟] خود را اخذ نموده، آن «وثیقه» را که در این مدتِ طولانی، سودش به کیسۀ آقایِ لاریجانی سرازیر شده، آزاد کنند و در عوض، قوۀ همیشه عادلِ قضائیۀ جمهوریِ مقدّسِ اسلامی به همان چهار روز حبسِ ایشان بسنده کرده، حُکم به برائتِ آقایِ دکتر بدهد.

در این که آقای دکتر از همان پرِ قُنداق، از جملۀ «خردمندان» و «نکته‌بینانِ» نه تنها ایران که جهان بوده‌اند، و ماها همه ـ به تعبیرِ ادیبانۀ ایشان ـ «غوغاسالار» بوده و هستیم، تردیدی نه داشته و نه داریم. امّا این بار، شوریِ این آشِ پخته شده در نزدیکِ سی سال پیش که خلق‌اللهِ همیشه نامحرم با دیدنِ این فیلم، تازگی به آن پی بُرده‌اند، چنان بالا زده است که نه فقط ما «غوغاسالاران» که تقریباً همۀ یاران و خویشاوندان و همراهانِ آقایِ وزیرِ ارشادِ سابق نیز کامشان سخت آزرده شده است و همگی ـ برخلافِ ایشان ـ از آن یکی «زاویه» به قضیه نگریسته‌اند و با پی بُردن به حقّه‌بازیِ همیشگیِ آخوندجماعت ـ با تعزیه‌گردانیِ مرحومِ به روایتی مقتول (ای کُشته که را کُشتی تا کُشته شدی زار و الخ...) آقایِ رفسنجانی، در بارۀ آن، به‌درستی داوری کرده‌اند.

خیال نمی‌کنم جُز آقایِ دکتر مهاجرانی، هیچ کسِ دیگر ـ حتا خودِ حضرتِ آقا و حتاتر [!] آقازاده مُجتبا هم ـ از این «زاویه»، آن فیلم را موردِ توجه و بررسی و نتیجه‌گیری قرار داده باشد؛ گیرم که گذشته از سعدی و امامِ چهارم، دست به دامنِ تمامِ شاعرانِ شهیرِ گذشته و الباقیِ امامانِ دوازده‌گانه و حتا آن یک‌صد و بیست و چهار هزار پیامبرِ خداوندِ متعال هم بشود.

دیگر این که خوب شد نمُردیم و معنایِ «پای بر نَفسِ» (حتماً اَمّاره] گذاشتن و «نپذیرفتنِ عالی‌ترین سمتِ کشور» و «صداقت و صمیمیتِ درخشان» و «حسِ فروافتادگی» را هم فهمیدیم!

و نکتۀ آخر این که چرا و چگونه است که در این‌همه سال، آقای دکتر متوجه نشده‌اند که این «مطامع [بخوانید: اعتراضات و مبارزاتِ مردمِ ایران] علیهِ نظام و رهبری» به هیچ وجه «این روزها تیز» نشده است؛ چنین مخالفت‌هایی ـ بی‌آن‌که «مطامعی» در آن‌ها مُستتر بوده باشد ـ از سویِ مردمِ ستم‌کشیده و زیرِ فشارِ دیکتاتوریِ «نظامِ» موردِپذیرشِ آقایِ وزیر به‌سر بُرده، کُشته‌ها و مجروح‌ها و محبوس‌ها داده، میلیون میلیون به‌اجبار ـ و نه فقط به خاطرِ «ترکِ نفقه، عدمِ ثبت واقعۀ ازدواج و فریب در امر ازدواج» ـ تن به تبعید و مهاجرت سپرده، نزدیک به چهل سال است که وجود داشته و دارد و ایشان و دیگر حضراتِ فعلاً سوار بر یابویِ لنگِ قدرت یا فعلاً برایِ رفعِ خستگی یا از سرِ قهرِ آقا مدّتی پیاده شده از آن، مطمئن باشند که وجود و ادامه خواهد داشت، تا زمانی که ایران و تمامِ ایرانیان به استقلال، آزادی و عدالتِ اجتماعی، به معنایِ واقعیِ این کلمات، دست یابند.

ای کاش به دعا باور داشتیم تا به درگاهِ احدیّت متوسل می‌شدیم و از او استدعا می‌کردیم تا کاری کند که مهرِ آقای دکتر مهاجرانی بار دیگر به دلِ سنگِ رهبر راهی بجوید و ایشان موردِ عفوِ آن مقامِ معظم قرار گیرند تا هرچه زودتر از این هجرتِ ناخواسته رهایی یابند و با عزّت و احترامی درخورِ چنین مدافعِ همیشگی، به دارالقراءِ اسلامی بازگردند تا هم خیالِ خودشان آسوده شود و به آرزویِ دیرینِ سیزده‌ساله‌شان برسند و هم زحمتشان را از سرِ ما غوغاسالارانِ ناخردمندِ نکته‌نبین کم کنند.

باشد که این دعایِ ناکرده برآورده شود و الباقیِ چنین نوابغی نیز که نظامِ مقدسِ اسلامی برایمان ارسال داشته و سال‌هاست که هیچ ثمری جز عذاب برایِ ما و مردمِ ایران نداشته و ندارند، برگردند سرِ پُست و مقام‌هایِ گذشته‌شان که از قدیم و ندیم گفته‌اند: «مالِ بد بیخِ ریشِ صاحبش!»

ناصر زراعتی
گوتنبرگِ سوئد

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy