شنبه 23 آبان 1383

ستاره های بشردوست، افسانه بصيرپور، لوموند، برگردان سيامند

آنجلينا ژولی, مايکل دوگلاس, بونو, زيدان, رقم آنانی که تصوير خود را در خدمتِ اهداف بشردوستانه و سازمان ملل متحد می گذارند همچنان رو به ازدياد است. اين « افراد مشهور به دردخور» چه کسانی هستند ؟

« سخت ترين بخش کار اين است که گريه نکنی». چشمان زيبا, درشت و سبز رنگِ آنجلينا ژولی پر از اشک می شود, تعريف می کند که اولين باری که ماموريتی برای کميساريای عالی پناهندگان ( HCR ) در سيرالئون بعهده داشت. « شورشيان از معلول کردن بچه ها سلاحی جنگی درست کرده بودند. مگر می توان نگاههایِ اين بچه های معلولِ بی دست و يا بی پا را فراموش کرد ؟ اينها تصاويری هستند که فراموشی شان غيرممکن است.» سه سال است که ستاره ی نقش لارا کرافت در سينما, هم و غم خود را متوجه از ريشه بريده شده های سياره مان کرده, تا جايی که تبديل به سخنگوی قدرتمند آنان شده.
در جريانِ بازی در نقش لارا کرافت در کامبوج بود که متوجه شد « دنيايی به جز دنيای من نيز وجود دارد, و اينکه بچه ها در اين دنيا زندگی بسيار دشواری دارند» . اين « طرفدار پيگير » کوفی عنان دبيرکل سازمان ملل متحد, به او پيشنهاد کمک داده و به اين ترتيب از سال 2001 شد سفير حسن نيت کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل ( HCR ). از آن موقع تا حالا سراسر جهان را برای ملاقات با پناهندگان زيرپا می گذارد و توجه رسانه ها را به آنها جلب می کند. آنجلينا ژولی علاوه بر کمک يک ميليون دلاری به HCR, دختر کوچولويی کامبوجی به اسم مادوکس را هم به فرزندی برگزيده. هنرپيشه ی مذکور که تا حالا به جز هاليوود چيزی را نشناخته بود می گويد « کارم برای HCR به زندگيم معنا و جهت داده, قبلا فقط برای خودم زندگی می کردم, اما حالا برای اولين بار در زندگيم احساس می کنم که به درد می خورم و عميقا خوشبختم.»
آخرين ماموريتش در ماه ژوئن بود, در چاد. رفته بود به ديدار پناهندگانِ گريزان از منطقه دارفورِ سودان, کسانی که از تصفيه ی نژادی توسط اعراب فرار کرده اند. بعد از اين سفر, آنجلينا ژولی سفری بسيار پرسروصدا در سراسر آمريکا کرد. « او سودان را در صفحه ی اول تمام روزنامه های محلی و بزرگ امريکا جا داد, از يک ستاره بيشتر از اين ديگر چه می خواهيد ؟ » اين جملات متعلق به ابودونگوس, شخصی است که رابطه ی سازمان ملل با تقريبا 40 نفر از اين ستارگان را تنظيم و عملی می کند. « وقتی آنجلينا ژولی در تلويزيون از دارفور حرف بزند همه گوش می کنند, ولی وقتی يک کارمند سازمان ملل حرف بزند, مردم کانال را عوض می کنند.»
ستاره ی امريکايی يکی از 120 سفير حسن نيت سازمان ملل است. همه ی آژانسهای سازمان ملل درست مثل HCR, به جز به شکل مضحکی دفتر سازمان ملل عليه مواد مخدر ( ODCCP), ستارگان خودشان را دارند, که هرکدام از دنياهای متفاوتی آمده اند: موسيقی, سينما, تجارت, سياست, کمی ورزش, ولی به جز رئيس سابقِ آتليه ی مُدِ ايو سن لوران, پير برژه, کسی از دنيای مُد در ميانِ اين جمع نيست. اين افراد تصويرشان, توانايی هايشان, وقتشان و بسياری اوقات ميليون هايشان را برای کمک به ديگران می دهند. اينها به قولِ مايکل دوگلاسِ هنرپيشه « افراد مشهورِ به دردخورند».
همه چيز در سال 1954 از داخل يک هواپيما شروع شد. در جريانِ پروازی روی اقيانوس اطلس, موريس پات, اولين مدير اجرايیِ بنياد سازمان ملل برای کودکان ( Unicef), بغل دستِ دنی کی هنرپيشه ی مشهور امريکايی نشسته بود. در انتهای سفر اين هنرپيشه به اهداف يونيسف پيوسته بود. او تصميم گرفت که با هواپيمای خصوصی خودش همه جای دنيا را برای اين هدف زيرپا بگذارد, به ديدن بچه ها برود و محروميت های آنها را به جهانيان گوشزد کند ؛ چيزی که سی و سه سال ادامه داشت. پس از او پيتر يوستينف, هری بلافونت, ونسا ردگريو, نانا موسکوری, باربارا هندريکس و ... هم به اين نهضت پيوستند.
اما اين اُدری هيپبورن بود که طی ساليان دراز, پرداختنِ به امور بشردوستانه توسط ستارگان را با نام خود عجين کرد. اين هنرپيشه که خود فرزندِ جنگ بود « بدبختی مطلق» را در هلندِ اشغالی تجربه کرده بود. او می گفت که پس از آزادی يونيسف تغذيه شان کرده بود, چيزی که هرگز فراموش نکرده بود. و او با وقف کردن ده سال پايانی زندگيش در جهتِ اهدافِ اين سازمان, با سفرهايش از اين سوی زمين به سوی ديگر تا مرگش در سال 1993 در 63 سالگی, دين اش را بخوبی ادا کرد.
اگر يونيسف اينقدر محبوب است, « فرشته ی بچه ها» , نامی که به اُدری هيپبورن داده شده بود, در آن بی تاثير نبود. امروز هم هنوز سازمان های بشردوست او را مثال می زنند. يکی از دوستان خوب او, آنا کاتالدی نويسنده ی ايتاليايی تعريف می کند : « آنچه که من را واقعا به تعجب وامی دارد, اين است که پناهنده ها واقعا او را می پرستيدند, آنها اصلا نمی دانستند که او کيست, خودش را دوست داشتند.» عشقِ اُدری هيپبورن مسری بود, در اين دوره کم نبودند کسانی که راهِ هنرپيشه ی اول فيلم Breakfast At Tiffany’s را در دنيایِ سازمان های بشردوست پی گرفتند. از جمله راجر مور, شيفته ی تلاشهای اُدری هيپبورن در يونيسف به او پيوست. جيمز باندِ سابق هنوز هم ادامه می دهد. او همه ی کنفرانس های خبری اش را بدون تغيير با اين جمله شروع می کند : « نام من مور است, راجر مور, و از يک ماموريت بشردوستانه برمی گردم.» هنرپيشه ی انگليسی اضافه می کند « خيلی به جيمز باند بدهکارم, از سايه سر اوست که می توانم برای يونيسف کار کنم. » در ضمن شخصيت مامور 007 اين موقعيت را برايش فراهم می کند که « بسياری از روسای حکومتها را ملاقات کنم, که دلشان می خواهد بدانند جيمز باند چه شکلی است » !
در دوران رياست کوفی عنان در راس سازمان ملل متحد از سال 1996, درها برای نسل نوينی از ستارگان مثل, جری هاليول, عضو سابق گروه Spice Girls يا خواننده ی بنينی آنژليک کيجو باز شد. دبيرکل که سازماندهیِ « مشارکت ميان سازمان ملل و جامعه ی مدنی » را همچون سومين هدفِ اصلاحی دوره ی دبيرکلی خود قرار داده, به ستارگان نياز دارد, و اين ها هم اينطور که به نظر می رسد فقط منتظرند که ياری اش دهند.
آقای عنان کاته گوری جديدی پديد آورده, « پيام آوران صلح », که با نشان کبوتر سفيدی که روی يقه شان می چسبانند قابل تشخيص اند. فعلا تعدادشان فقط نه نفر است. نمونه ای از آنها مثلا محمد علیِ بوکسور, لوچيانو پاواروتی, انريکو ماسياس, آنا کاتالدی و يا مثلا مايکل دوگلاس هستند. اين نفر آخر برای جديتش در کار خلع سلاح بين المللی در سازمان ملل بسيار محبوب است. آقای دوگلاس می گويد « برای انتخاب اين زمينه دلايل زيادی داشتم. پدرم – کرک دوگلاس – متولد بيلوروس است, و دلم می خواست سرزمين پدرانم را ببينم, اما وقتی به انجا پا گذاشتم, ديدم تمام شهری که پدرم در دوران کودکی اش شناخته بود, در اثر فاجعه ی چرنوبيل ويرانه شده : آنها در مرز اوکراين بودند.»
فيلمِ جيمز بريج, عارضه ی چينی ( 1979) که روزی بحرانی را در يک مرکز اتمی به نمايش می آورد, يکی ديگر از دلايل است : « در اين فرصت, در مورد اين موضوع خيلی چيز ياد گرفتم ». سلاحهای سبک چی ؟ مايکل دوگلاس به ياد می آورد« با جان لنون خيلی دوست بودم» و اضافه می کند « مشهور به درد خور بودن» بايد به درد چيز ديگری به جز بازی در فيلم ها هم بخورد. من اين موقعيت را مورد استفاده قرار می دهم تا بتوانم درِ خانه ی سناتورها را در واشنگتن به روی خودم باز ببينم, با آنها در مورد سلاحهای سبک و سازمان ملل حرف بزنم. از اينکه پيام آور صلح هستم خودم را عميقا مفتخر احساس می کنم, و وظايفم را خيلی جدی می گيرم.»
با شب هایِ « پاواروتی و ياران» از ده سالِ پيش کنسرت ها تبديل به جشنی ميان جمعيتِ حاضرين و هنرمندان شده, خواننده ی تِنور ايتاليايی در برنامه هايش تا کنون رقمی بيش از 15 ميليون دلار برای کودکانِ جنگ جمع آوری کرده. « ياران » مورد نظر کسانی مثلِ اريک کلاپتون, بونو, ريکی مارتين, سِلين ديون, ستينگ, ستيوی واندر, ليزا مينه لی و دهها نفر ديگر هستند. خواننده ی تِنور می گويد « موسيقی در جهتِ خلافِ جنگ است, بچه ها را شاد می کند, جنگ ناشادشان می کند» و ادامه می دهد « وقتی جنگِ جهانی تمام شد ده ساله بودم, من اين پديده ی سياه را شناخته ام » او هم خود را از داشتنِ جايگاهِ پيام آور صلح « بسيار مفتخر » می داند : « واژه ی بسيار بزرگی است و می کوشم لياقتش را داشته باشم. از چيزی که خدا در اختيارم گذاشته استفاده می کنم تا ذره ای از دردهای کودکان جنگ کم کنم, و اين با ارزش ترين کاری است که در تمام زندگيم کرده ام.»
در فرانسه هم امانوئل بئار, الزا زيلبرشتين و ژولين کلر سفيرانی بسيار فعالند. در مورد زين الدين زيدان هم که در برنامه ی سازمان ملل برای توسعه (PNUD) فعال است, در ماه دسامبر 2003 در بال ( سويس) با هم تيمی هايش در رتال مادريد مسابقه ای « عليه فقر» ترتيب دادند.
سازمان ملل ارزش اين ستاره ها را می شناسد. گاهی مواقع هم بايد راهی برای کنترل خودخواهی هايشان يافت. به طور مثال, اولين ماموريت جوليا رابرتز برای اين سازمان آخرينش هم بود. ستاره ی فيلمِ Pretty Woman که به هائيتی فرستاده شده بود, بطور خيلی جدی حضور هر نوع از رسانه های گروهی را نپذيرفت. يکی از مسئولين سازمان ملل هنوز به ياد دارد و می گويد « بدون تلويزيون, ماموريت هيچ معنی ای نداشت. قرار بر اين نبود که يک سفر خصوصی برای خانم رابرتز ترتيب بدهيم که ايشان بتوانند چند تا بچه را بغل کنند و احيانا چند قطره اشکی هم جلوی اهالی هائيتی که حتی نمی دانند او کی هست, بريزند.»
چند دهه پيش يکی ديگر از بانوان بزرگ سينما, اين يکی ايتاليايی, در درجه يک و به همراه سلمانی اش به يکی از کمپ های پناهندگان سوماليايی رفت. سخنگوی کميساريای عالی پناهندگان در آن زمان, سيلوانا فوا, هنوز اين قطعه را به ياد می آورد « سوفيا لورن با پاشنه های بلندش به زحمت توی گِل و شُل راه می رفت ! می خواست به هر ترتيب شده درختی در زمين بنشاند – تصورش را بکنيد سبز کردن درختی وسط صحرا ! -, و تازه به بچه ها هم بگويد که حتما فراموش نکنند که هر روز آبش بدهند.» خانم فوا می زند زير خنده و يادآوری می کند ولی « تکه ی از همه غيرقابل تصورتر موقعی بود که سوفيا لورن چانه ی بچه ای قحطی زده را گرفته بود و به او می گفت « ماما ميا, تو خيلی لاغری, بايد که بِهم قول بدی که بيشتر غذا بخوری ! ». دورانِ کار بشر دوستانه اش البته کوتاه بود.
اليزابت تيلور به درد خور تر بود. هنرپيشه ی با چشمان بنفش و شوهران زياد, اولين کسی بود که عليه ايدز به پا خاست. پس از مرگ دوستش راک هودسن در سال 1982, او انجمن امريکايی برای تحقيقات ايدز ( AmFAR) را پايه نهاد. بنيادی به قصد تحقيق در رابطه با ايدز. زيرا که همه ی ستاره ها برای سازمان ملل کار نمی کنند. خيلی ها تنهايی و برای خودشان کار می کنند, مثل بونو خواننده ی ايرلندیِ گروهِ U2.
اين ستاره ی راک مطمئنا يکی از معدود افرادی در جهان است که هر چه دلش بخواهد به هرکس که دلش بخواهد می تواند بگويد. مگر نه اينکه به واتيکان رفت برای اينکه به پاپ و بعد هم به رسانه ها بگويد, که مخالفتِ پاپ با کاندوم عملی جنايتکارانه بوده است و بايد که موضعش را تغيير دهد ؟ تازه در همين روز اضافه کرده بود « اگر نه عصبانی می شوم ». با به حضور پذيرفتن اين خواننده, پدر مقدسِ مسيحيان جهان کوشيده بود از عصبانيت اين خواننده ی کاتوليک و ميليونها طرفدارش در سراسر جهان بکاهد.
بونو به همين ترتيب به واشنگتن هم رفته, دقيق تر بگوييم به کاخ سفيد, جايی که موضع جورج بوش در مورد بدهی های آفريقا را مورد حمله قرار داد. نتيجه : در خروج از دفتر بيضی شکل, رئيس جمهور امريکا اعلام کرد که 5 ميليارد دلار از بدهی های کشورهای فقير را می بخشد. اما بونو که می خواست مطمئن شود که اين فقط قولی برای از سر بازکردنش نبوده, سرش را به ميکروفون نزديک کرد . گفت : « آقای رئيس جمهور برای دست و دلبازيتان از شما سپاسگزارم, ولی حالا بهتر است که رنگ پولهايتان را به ما نشان بدهيد.»

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

رهبر گروه U2 وقتی که مشغول پر کردنِ موسيقی جديدی نيست, شهرتش را به کار می گيرد. مثلا با شناخت تکنيکی بالايش بلد است چگونه مردانِ وابسته به قدرت را به تعجب وادارد. رئيس بانک جهانی جيمز ولفنسن که حالا ديگر « دوست و طرفدار » او شده می گويد « او پرونده ها را از بر می شناسد, بهتر از هر کارشناسی ». بونو به روش خودش راکِ جانبدار را که در سال 1981 توسط سر باب گلدوف ( خواننده ی سابق گروه Boomtom Rats) پديد آمد, اجرا می کند. سر باب گلدوف به همراه Live Aid ميليونها دلار برای مبارزه عليه گرسنگی در اتيوپی تهيه کرد.
به تازگی در جريان مهمانی شامی ترتيب داده شده توسط Global Business Coalition ( ائتلاف جهانی موسسات CME) عليه ايدز در برلين, صدراعظم آلمان گرهارد شرودر و مديران بزرگترين چندمليتی ها شاهد نحوه ی کار بونو بودند. در حالی که ميکروفون را با دو دست گرفته بود, گويی قصد خواندن داشته باشد, گفت : « Achtung Baby, اسم من بونو است و ich bin ein ستاره ی راک, و به عنوان ستاره ی راک فکر می کنم وظيفه ام باشد که ein حال گير هم باشم, ولی باور کنيد آقاي شرودر تاريخ حال گير بزرگتری خواهد بود اگر که شماها قلب تان و بخصوص کيف پولتان را برای پيروزی بر ايدز نگشائيد.»
سپس به ميز افتخار, همان جايی که مديران کمپانی های بزرگ مثل يورگن شرمپ ( DaimlerChrysler), ريموند گيلمارتين ( Merck), برتراند کولومب ( Lafarge و معاون رئيس CME) و دوگلاس دافت ( Coca-Cola ) نشسته بودند نگاهی انداخت و خطاب به آنها گفت : « می دانيد که گذراندن وقت با آدمهای کت و شلواری زياد در عادات ستاره های راک نيست, ولی اين ستاره ی راک به آدمهای کت و شلواری نياز دارد. واقعا, آقايون, بگذاريد بگيم, اگر ما می توانيم اين نوشابه ی قهوه ای و گاز دار را به همه دهات آفريقا برسانيم, پس می توانيم براشان دارو هم ببريم.»

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14341

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ستاره های بشردوست، افسانه بصيرپور، لوموند، برگردان سيامند' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016