"جوزپه اونگارتی" و ۶ شعر از او، ترجمه علي اصغر فرداد
جوزپه اونگارتی
Giuseppe Ungaretti
1888اسکندریه-1970 میلان
ترجمه علی اصغر فرداد
جوزپه اونگارتی از چهره های درخشان ادبی جهان، دوران کودکیش را در یک خانواده مرفه در شهر بندری اسکندریه گذراند، جایی که کنستانتینو کاوافیس نیز زندگی می کرد. سال 1906 به پاریس رفت و در کالج فرانسه به تحصیل پرداخت. در جنگ جهانی اول در جبهه های فرانسه و ایتالیا حضور داشت و با دیدن صحنه های جنگ ضربه شدید روحی بر او وارد آمد. در سال 1920 به رم و در سال 1936 به امریکای جنوبی مهاجرت کرد و در دانشگاه سائوپولو برزیل به تدریس ادبیات ایتالیا پرداخت. پس از جنگ جهانی دوم به ایتالیا بازگشت و در همانجا در سال 1970 چشم از جهان فروبست. چوزپه اونگارتی به هنگام مرگ از خود دهها اثر ارزشمند هنری و ادبی به یادگار گذاشت. الف- فرداد
پایان
دیگر نمی غرد دریا
دیگر نجوا نمی کند دریا
بی رویاست
مزرعه ای بی رنگ
رقت انگیز است دریا
ابرها بر او فرمان می دهند
در اندوه، تبخیر می شود دریا
دریا
ببین که
مرده است دریا.
بنده مفلوک
همچون این سنگ
سنگ میکاییل مقدس
چنان سرد
چنان سخت
چنان خشکیده است
اشک من
هیچ کس این اشک را نمی بیند
نه
مرده گان نمی میرند
جزای مرگ را
انسان زنده می بیند.
فریاد نزنید!
دست بشویید
فریاد نزنید
کشتگان را نکشید
اگر که می خواهید دوباره بشنوید
اگر که می خواهید غروب نکنید.
هیاهوی شما
خفیف تر از صدای رویش علفی است
نه،
علف نیز شاد خواهد بود
آنجا که شما گام نزنید.
خلأ
این شب نیز خواهد گذشت
این انزوای گرداگرد
و سایه های لرزان سیم ترام ها
بر آسفالت منجمد.
سر لرزان درشکه چی ها
نیمه خواب و در رویا
از برابرم
می گذرند.
مغروق
کشتی شکسته ای!
و به ناگهان
سفر را دوباره می آغازی
همچون خرس دریایی
مرحله
برو
برو
که یافتم
دوباره چشمه حیات عشق را
در هزار و یک شب آرام یافتم
بر باغ های متروک
این شب، چون کبوتری فرود آمد
در هوای بی رمق ظهر
برای آن چیدم
یاسمن های طلایی را.
Ali Asghar Fardad
[email protected]