پنجشنبه 23 شهریور 1385

یک استراتژی، سه تاکتیک


قصد دارم برای گویا هفته ای یک مقاله جدی در مورد وضع کنونی ایران و جهان بنویسم. این مقالات احتمالا واکنش هایی را خواهد داشت که از آن استقبال می کنم و به آن پاسخ می دهم. پاسخ های تان...

قصد دارم برای گویا هفته ای یک مقاله جدی در مورد وضع کنونی ایران و جهان بنویسم. این مقالات احتمالا واکنش هایی را خواهد داشت که از آن استقبال می کنم و به آن پاسخ می دهم. پاسخ های تان را به آدرس جی میل من بفرستید.

ebrahim.nabavi@gmail.com

اگر تصویر محمود احمدی نژاد را که در حال دست تکان دادن برای مردم است، به مادری که مرحوم شده است، مادر بزرگی که سی سال قبل درگذشته است، مادر مادربزرگی که پنجاه سال قبل در گذشته است و جد مادری که 150 سال قبل درگذشت نشان می دادیم و به آنها می گفتیم: روزی فرا خواهد رسید که صاحب این عکس رئیس جمهور ایران خواهد شد و مقدرات کشور را در دست خواهد گرفت. فکر می کنید آنها چه واکنش نشان می دادند؟ احتمالا مادر می گفت: شوخی می کنی پسر؟ و مادربزرگ می گفت: امکان ندارد، نه، ایران هیچ وقت به این فلاکت نمی افتد. و مادر مادربزرگ می گفت: خدا را شکر که ما زنده نمی مانیم تا این روزهای ایران را ببینیم..... مساله بر سر این نیست که رئیس جمهور کشور ما مردی با ابهت و ظاهر قابل توجه و دانش فراوان نیست، نه، مشکل در اینجاست که کسی نماینده ملت ایران است که به لحاظ ضریب هوشی، شعور اجتماعی، دانش نسبت به مسائل موضوعه و آگاهی نسبت به حقایق سیاست جهان جزو سی درصد مردم باهوش کشور هم نیست. می شود ادعا کرد که رئیس جمهور موجود جزو رجال آگاه و سیاستمداران قابل اعتنا در سیاست ایران نیست. اما چگونه است که او رئیس جمهور است؟ و چه بخواهیم و چه نخواهیم نماینده ایران در میان منابع رسمی جهانی همین شخص است؟

ممکن است گفته شود که گروهی از پابرهنگان و مردمان حاشیه نشین احمدی نژاد را بر سر صندلی قدرت نشاندند. چنین ادعایی ممکن است، اما ما می دانیم که وقتی روز 27 خرداد نتیجه مرحله اول انتخابات اعلام شد، تنها چیزی که نمی شد حدس زد این بود که احمدی نژاد به مرحله دوم انتخابات برسد، در این غیرقابل پیش بینی بودن بی سوادی و بی اطلاعی ما نهفته نیست، بلکه یک جریان رئیس جمهورسازی دخیل است که پیش از این بارها از آن سخن گفته شده است. اما فارغ از همه این واقعیات تلخ، می خواهم کمی به آینده نگاه کنیم. آینده ای که چه بخواهیم و چه نخواهیم به سرعت برق و باد می آید. این آینده است که نوع زندگی ما را در چند سال آینده رقم می زند

دولت احمدی نژاد کشور ایران را وارد جنگ با دنیای غرب و آمریکا کرد. اکنون نیز قصد این دولت بر آن است که این جنگ را ادامه دهد. با این تفاصیل، جز حوادثی که قابل پیش بینی نیست و ادامه وضع کنونی با کمی تغییر، سه آینده را می توان پیش بینی کرد. این سه آینده از نظر من وضعیاتی است که نه سیاستمداران ایرانی، بلکه تنها ملت ایران می توانند در آن دخالت کنند. در حقیقت چشم من از اینکه اپوزیسیون داخل و خارج توانایی تغییرات را بدون کشاندن مردم به سطح فعال سیاسی داشته باشند، آب نمی خورد.

روش اول: استقبال از جنگ.
از نظر من جنگ یکی از راههای مناسب برای برخورد با حکومت استبدادی است، به شرط آنکه آن حکومت به اندازه کافی استبدادی باشد و کسی هم که می خواهد بجنگد، قصد جنگیدن داشته باشد. در مورد جنگ ایران و آمریکا واضح و روشن است که نه ایران مثل حکومت طالبان و صدام استبدادی است، نه آمریکا توان جنگیدن با ایران را دارد و نه آلترناتیو قابل قبولی برای جایگزینی حکومت کنونی وجود دارد. هیچ حکومت و دولت مهم جهانی وجود ندارد که روی نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور به عنوان نیروهای قابل اعتمادتر از حکومت کنونی تهران حساب کند. نیروهای طرفدار براندازی هم به دلیل نداشتن اصول سیاسی و بی پرنسیپ بودن، از یک سو با تحریم انتخابات خواستار یکسره شدن وضع هستند، ولی وقتی اوضاع قرار است یکسره شود، همه شان تبدیل به نیروهای ضدجنگ می شوند. ضمن اینکه بخشی از چپ غیر مذهبی داخل ایران متاثر از روشنفکران جهانی، اگرچه چهره دموکرات به خود می گیرند، اما عملا احمدی نژاد ضدآمریکایی را به خاتمی و هاشمی لیبرال ترجیح می دهند. آنهایی که دموکراسی دینی را نمی پسندند، براحتی فاشیستی ترین تلقی دینی را می پذیرند. به همین دلیل است که بسیاری از تحریم کنندگان انتخابات خرداد 84 که با این کار خود قصد سلب مشروعیت نظام را داشتند، هرکدام به هزار برهان قاطع در جستجوی اثبات این نکته اند که حکومت موجود ایران نه تنها مشروعیت و مقبولیت دارد، بلکه باید رهبری خاورمیانه را هم در دست بگیرد.

روش دوم: روش نافرمانی مدنی و انقلاب مخملی
این روش که در برخی از کشورهای اروپای شرقی تجربه شد، عملا راه حل رادیکال هایی است که بعد از طرح خروج از حاکمیت بخشی از اصلاح طلبان، از آنان جدا شدند و تلاش کردند راه سومی را بوجود بیاورند. به گمان من نافرمانی مدنی در ایران در همه چیز ممکن است، جز در سیاست. اصولا مردم ایران در تبعیت از قوانین راهنمایی و رانندگی، قوانین مالی و مالیاتی، قوانین خانواده و بسیاری قوانین دیگر، نافرمانی مدنی را هر روز تجربه می کنند و حداقل صدها نفر در روز قربانی همین نافرمانی هستند، منتهی این نافرمانی ها در قالب تصادف رانندگی تلفات می دهد، نه در قالب یک تحصن کارگری یا دانش آموزی یا دانشجویی، چرا که جامعه ما مرگ در تصادفات رانندگی را معنی دار می داند، اما مرگ در حوزه سیاست را دارای معنای قابل قبولی نمی داند. از سوی دیگر نافرمانی مدنی زمانی گسترش می یابد که نافرمانی ممکن باشد، و این امکان تنها در شرایط آزادی رخ می دهد، نه در شرایط فشار. بر این اساس استدلال کسانی که فکر می کنند اگر فشارها بر مردم افزایش یابد آنان واکنشی نشان می دهند، استدلالی است که نه سابقه تاریخی دارد و نه سابقه جغرافیایی، نه در هیچ تاریخی جامعه تحت فشار انقلاب کرده و نه در هیچ جای جهان بدون شرایط مناسب اجتماعی تحولی رخ داده است. اصولا در شرایطی در ایران تحول بوجود می آید که آزادی نسبی وجود داشته باشد. در حال حاضر چنین شرایطی وجود ندارد، اگرچه به نظر می رسد، خواسته اساسی ملت ایران فقط با تحولات اساسی ممکن است.

روش سوم: روش اصلاح طلبی یا روش های پارلمانتاریستی
در این روش که در هشت سال گذشته تجربه شد، جامعه ایران توانست در بهترین شرایط سیاسی 25 سال گذشته خود قرار بگیرد. این روش نه بهترین، بلکه تنها راه ممکن برای برون رفت از شرایط کنونی است. تنها راه بیرون رفتن از شرایط استبداد و جنگ، ورود نیروهای کم خطرتر به قدرت سیاسی است. تنها راه برای آینده ای بهتر حضور در هر انتخاباتی، و انتخاب کسی است که بهتر از دیگران و نزدیک تر از دیگران به جامعه آزاد است. همه این موضوعات نسبی است، یک دزد بهتر از یک قاتل است، و یک موجود بی فایده برای انتخابات خبرگان از یک موجود خطرناک بهتر است. این بدترین شکل موضوع و واقعی ترین شکل آن است. ما ایرانیان باید بفهمیم که سیاست امری نسبی است و مجموعه ای است از بازی های قدرت. در سیاست سازش و ائتلاف یکی از روش های رایج است و گاهی جز آن چاره نیست.

یک نتیجه گیری ساده:
از نگاه من تنها راه ممکن برای تغییر شرایط ایران، بخصوص در این شرایط دشوار جهانی، ادامه اصلاحات در داخل کشور است، یعنی افزایش تعداد نمایندگان نیروهای اصلاح طلب و میانه رو در داخل حکومت. اما معتقدم فعالین سیاسی در ایران باید هرکدام به راهی که به آن اعتقاد دارند، عمل کنند. یعنی آقای گنجی و دوستانش باید نافرمانی مدنی را به عنوان یک عمل سیاسی مورد اجرا قرار دهند، نه اینکه در مورد آن حرف بزنند. طبیعتا این فشار نافرمانی مدنی است که می تواند امکان چانه زنی اصلاح طلبان را فراهم کند. کسانی هم که توپ و تانک دارند و بلدند حکومت را ساقط کند بد نیست تجربه خودشان را انجام دهند، تا ما هم صحنه های هیجان انگیز بیشتر ببینیم و لذت ببریم. ما هم به همان روشهای اصلاح طلبانه از طریق انتخابات بپردازیم.

شرط لازم:
به نظر من مهم ترین دلیل ادامه عمر جمهوری اسلامی، غیر از اینکه خداوند علاقه خاصی به این نظام دارد، این است که جمهوری اسلامی دشمنی ندارد که از طریق آن مورد تهدید باشد. در حقیقت دشمنان جمهوری اسلامی در حال ویران کردن همدیگر هستند. مخالفان جمهوری اسلامی به جای نقد حکومت دائما به دست و پای هم می پیچند و عملا کاری به یکدیگر ندارند. از نظر من شرط لازم برای تغییر حکومت در ایران این است که مخالفان حکومت موضوع مخالفت با حکومت را جدی بگیرند و به جای جنگیدن با همدیگر بر سر هیچ و پوچ، رفتارهای سیاسی خود را برای تغییر حکومت سروسامان دهند.

مطالب ديگر:

دنبالک: http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/31458

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'یک استراتژی، سه تاکتیک' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2008