شنبه 2 اردیبهشت 1385

ترس‌هایم به من جسارت می دهند، شهلا شفيق

شهلا شفيق
من می ترسم که عادت به تکرار آموخته های هرگز نقد نشده، تئوری های آسان ـ پرداخت و گريز از پرداختن به پيچيدگی ها ما را به دامگاه سناريوی هاليوودی صف آرايی ميان امپرياليسم آمريکا و "اسلام استعمار شده" بکشاند و ما را که دل در گرو آزادی و عدالت و دمکراسی داريم خلع سلاح کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

چگونه می‌شود نترسم؟!
آن هم چون منی که به تبعيد رانده شده‌ام برای آن که به حبس نيفتم، شکنجه نشوم و طناب دار و تير باران جوخه مرگ زندگيم را به تاراج نبرد، همان سرنوشت شومي که جمهوری اسلامی برای هزاران تن از هم نسلان من، ديندار و بی دين، رقم زد، تنها به خاطر داشتن اعتقاداتی ديگر.
چگونه می شود نترسم؟!
آن هم وقتی به خوبی می دانم که حتی تبعيد، پناهی برای آدم‌هایی مثل من نيست، که رژيم اسلامی حاکم بر ايران، به موازات سرکوب آزادی انديشه و بيان و خفه کردن اعتراضها در داخل کشور از هر فرصتی برای به سكوت واداشتن کسانی که در خارج کشور هنوز به فعاليت ادامه میدهند استفاده می کند و در اين راه از ترور روگردان نيست. شمار قربانيان ترور رژيم در خارج کشور از صد می گذرد و افرادی از طيف های گوناگون فکری و عقيدتی را در بر می گيرد که در کشورهای مختلف در شرايط متفاوت به قتل رسيده اند. به ذکر چند نمونه کفايت می کنم: شهريار شفيق، هوادار سلطنت، در سال 1979 در پاريس به قتل رسيد. حميد چيتگر، رهبر حزب کمونيستی توفان از طريق تماس های پرشوری که از ايران با او گرفته می‌شد به دامگاه قرار با "هواداری" که از ايران می آمد کشانده شد و در سال 1987 در آپارتمانی در وين با شليک گلوله ای به قتل رسيد. بهمن جوادی ( غلام کشاورز) را در قبرس در برابر چشمان خانوده اش کشتند. او مثل بسياری از ما تبعيدی ها، پس از ساليان دور، برای ملاقات با خويشانی که در ايران زندگی می‌کنند، در قبرس که سفر به آن برای اينان ساده تر است قرار گذاشته بود. ماموران رژيم اسلامی که با تعقيب خانواده او رد قرار را پی گرفته بودند، همان‌جا هنگام گردش با عزيزانش، در خيابان اورا کشتند. در سال 1989 دکتر قاسملو، رهبر حزب دمکرات کردستان را به بهانه مذاکره با نمايندگان رژيم به وين كشاندند و در همان جلسه به قتل رساندند. کاظم رجوی، همراه و همکار سازمان مجاهدين خلق در سال 1990 در سويس کشته شد. شاپور بختيار رهبر نهضت مقاومت ملی را در سال 1991 به همراه سروش کتيبه، با ضربات چاقو در خانه اش در حومه پاريس کشتند، در حالی که تحت نظر پليس فرانسه قرار داشت. چندی پيش از اين قتل، عبدالرحمن برومند، از ديگر سران اين نهضت هنگام ورود به خانه اش در پاريس جلو آسانسور با ضربات چاقو از پا در آمده بود. در همين سال دکتر شرفکندی دبير اول حزب دمکرات کردستان به همراه فتاح عبدلی و همايون اردلان، اعضای عالی رتبه حزب و نور الله محمد پور دهکردی در رستوران ميکونوس در برلن با رگبار گلوله مهاجمان کشته شدند. سال بعد، جسد مثله شده فريدون فرخزاد، شاعر و خواننده در خانه اش در آلمان پيدا شد. ....
تجسم اين صحنه ها که تنها تعداد اندکی از قربانيان يک فهرست چند ده تنی را شامل می شود وحشتی آلوده به تحسر در دلم برمی انگيزد، تاسفی عميق برای خسران عظيم سرمايه های ملی؛ همان احساسی که دلم را پر می کند هر زمان به هزارانی مینديشم که جان و جوانی شان در سياه چالهای زندان های جمهوری اسلامی به جرم داشتن عقيده مخالف به تاراج رفت؛ و به آن خيل انبوه جوانانی که قربانی جنگ بی ثمری شدند که دو سر آن ديکتاتوری صدام حسين و استبداد آيت الله ها بود و بهره مند از حمايت مستقيم و غير مستقيم قدرت ها در غرب و شرق.
حاصل چه بود برای ملت ما؟
خسرانی هنگفت؛ ويرانی سرمايه های مادی و معنوی. پس از پايان جنگ، تحت حکومت اسلامی، اين روند تخريبی، به رغم آشکار شدن بيش از پيش آثار زيانبار آن در عرصه ملی و بين المللی، به مدد پول نفت و زور اسلحه همچنان ادامه دارد. اکنون اين حکومت در عين شکست فاحش در زمينه توسعه سياسی، اقتصادی، اجتماعی و انسانی در کشوری که تمامی امکانات را برای دستيابی به رفاه و آزادی و سربلندی دارد، برای هرچه بيشتر مسلح کردن و بقای عمر خود در کار دستيابی به سلاح اتمی ست. روشن است که ما به ازای آن برای مردم ايران و جهان هيچ جز افزايش قدرت اسلام گرايان بر ضد دمکراسی و تداوم ويراني نخواهد بود. ترس من از آن است که رژيم اسلامی برای پيش برد استراژی خود کارت های زيادی در دست دارد . چرا که می دانم از يک سو، ارزش های حقوق بشر و آزادی زنان و آرزوی ملت‌ها برای دستيابی به آزادی و عدالت، در کفه ترازوی مناسبات بين المللی جای مهمی را اشغال نمی‌کنند. از سوی ديگر سياست "يک بام و دو هوا" در عرصه خلع سلاح اتمی که از مسائل سياسی درجه اول بشريت است راه را برای توجيه جاه طلبی های ماجرا جويانه و خطرناک رژيم ايران باز کرده است، و اين نه فقط نزد نا آگاهان، بلکه پيش افراد و گروه هايی که سودای عدالت خواهی در سر دارند نيز ديده مي‌شود.
اری ! ترس در دل من سر برمی‌دارد و اعلام خطر می‌کند، هر زمان که تحليل‌های متخصصان علوم اجتماعی و روزنامه نگاران را می‌خوانم که خطر گسترش تمام گرايی اسلامی و نقض حقوق بشر را كم‌رنگ مي‌كنند. و اين کار زيانبار را به بهانه احترام به تماميت "فرهنگی" و "مذهبي" ملت‌ها انجام می دهند، گويی فرهنگ‌ها و مذاهب مفاهيمی منجمد، بسته و ايستا هستند که تحول شان مستقل از كار و فعاليت زنان و مردانی است که در واقع حفظ و توسعه فرهنگی و اصلاح مذهبی در گرو پويايی آن‌هاست.
آری! مشاهده اينکه خط قرمز های تحميلی تاريک انديشان تمام گرا، به بهانه حفظ مذهب، آزادی وجدان را به عقب می راند ترس انگيز است. همچنان که همه استدلال‌ها و رفتار هايی که با دفاع از "پراگماتيسم" تن به پذيرفتن اين خط قرمزها می‌دهند. از ورای تمام اين گونه عقايد و عکس العمل ها که روز به روز بيشتر ترويج می شود و تعميم می يابد من پيشروی ترس های "بد" را می بينم. آن جور ترسهائی که فکر را فلج می کنند ، راه را بر آگاهی را سد می کنند و مانع قضاوت سنجيده می گردند. من می ترسم که اين ترسهای بد موجب شوند ما خطر را نبينيم و جهت يابی خود را در راه عدالت خواهی، احقاق حقوق بشر و آزادی و برابری زنان گم کنيم.

من می ترسم که عادت به تکرار آموخته های هرگز نقد نشده، تئوری های آسان ـ پرداخت و گريز از پرداختن به پيچيدگی ها ما را به دامگاه سناريوی هاليوودی صف آرايی ميان امپرياليسم آمريکا و " اسلام استعمار شده " بکشاند و ما را که دل در گرو آزادی و عدالت و دمکراسی داريم خلع سلاح کند. اين ترس را روزی آشکارا حس کردم که در يک برنامه تلويزيونی در فرانسه، در ميز گردی پيرامون انتخابات اخير که به پيروزی احمدی نژاد انجاميد، در باره غير دمکراتيک بودن انتخابات در رژيم اسلامی نظر دادم و خانم روزنامه نگاری که بحث را اداره می کرد با لبخند اظهار کرد که اين حرف‌ها به سخنان جرج بوش می ماند. درآن لحظه ترسی همراه با خشم در دلم جوشيد چرا که به روشنی ديدم که من، نويسنده تبعيدی، که نوشته هايم در باره ماهيت ضد دمکراتيک رژيم اسلامی پيش از به قدرت رسيدن جورج بوش چاپ شده در ذهن اين روزنامه نگار وجود خارجی ندارم. .هم‌چنان که در بسياری از تحليل ها در باره "چالش اسلام با غرب" ، آن هزاران هزار مسلمان غير اسلام گرا، غير مذهبی ها، دين ـ نا باوران و پيروان ديگر اديان، مسيحی و يهودی و زرتشتی و بهائی و ... که در کشورهای موسوم به مسلمان زندگی می کنند مطلقا به حساب نمي‌آيند! و اين نفی وجود گوناگوني‌هاي قومی و فرهنگی و مذهبی و عقيدتی تنها به سود ترويج تفکر اسلام گرايان است که با ترفندهای گوناگون و به هزار نيرنگ، از جمله با راه انداختن آشوب پيرامون" توهين به مقدسات"، مقام خود را در هيئت نمايندگان مشروع " خلق مسلمان" تثبيت کنند. هيهات که تحليل‌هايی از آن دست که اشاره شد، علی رغم خواست و نيت چه بسا خير صاحبان آن، درخدمت اين اهداف قرار میگيرد و در نهايت آب به آسياب اقتدار امپرياليستی و توتاليتاريسم اسلامی می ريزد.
آری! دلايلی جدی برای ترس و اعلام خطر وجود دارد. ترس‌های من نه واهی اند و نه ناشی از "اسلام ستيزی"، آن‌گونه که برخی قلمداد می کنند. اما اين ترس‌ها مرا فلج نمی‌کنند. اين‌ها ، برخلاف ترس های "بد" ، از آن ترس‌های هشدار دهنده هستند که به گفته مونتينی، انديشمند فرانسوی، به جای بستن دست و پا به پاشنه ها بال می‌دهند. همين ترس‌ها به من شجاعت می‌دهند که به مبارزه خود برای دفاع از آزادی ها و پيش برد آن ادامه دهم.
من تنها و در انزوا نيستم. اگر فرانسه ای نژادپرست، يهود ستيز و بسته وجود دارد که مرا به وحشت می اندازد، فرانسه ای آزادي‌خواه و انسان دوست هم وجود دارد که من به آن متعلق‌ام، همچنان که به آن ايران آزادی خواه که تحت سرکوب به مقاومت ادامه میدهد تعلق دارم و همان‌طور که با هزار و يک رشته پيدا و ناپيدا با همه آن زنان و مردانی پيوند دارم که قلب شان برای آزادی می طپد، که نمی‌گذارند ذهنيت خلاق‌شان منکوب " نمايش تلويزيونی واقعيت" شود و به نام " واقع گرايی سياسی" آرزوی دنيايی بهتر را از سر به در نمی‌کنند، بلکه با مشارکت نظری و عملی در چالش های قرن ما، در جهت گسترش آزادی و عدالت گام بر می دارند.

***

پس از انتشار بيانيه دوازده نويسنده تحت عنوان " همه با هم ، عليه توتاليتاريسم اسلامی و مواجهه با تهديد يک سايت اسلام گرا در لندن ، در تاريخ شش آوريل در پاريس کنفرانسی با عنوان " ما نمی ترسيم. آزادی بيان در تقابل با ارعاب اسلام گرايان" برگزار شد. مقاله‌ای که از نظر گذشت متن سخنرانی شهلا شفيق يکی از امضا کنندگان اين بيانيه است.

شهلا شفيق نويسنده و پزوهشگر کتاب‌های چندی در باره اسلاميزم به زبان فرانسه و فارسی منتشر کرده است. آخرين کتاب او به زبان فارسی "توتاليتاريسم اسلامی: پندار يا واقعيت؟"، ترجمه کتاب منتشره به زبان فرانسه، اخيرا توسط انتشارات خاوران در پاريس منتشر شده است.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ترس‌هایم به من جسارت می دهند، شهلا شفيق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016