جمعه 22 اردیبهشت 1385

"مي انديشي، پس جاسوس هستي!" دنا رباطي، شهروند

از اين ستون تا تو

dona@shahrvand.com
drobati@yahoo.com

سلام
شنبه هفته پيش تعدادي از ايرانيان مقيم تورنتو در دانشگاه تورنتو در رابطه با دستگيري دكتر رامين جهانبگلو گرد هم آمدند. شركت كنندگان تركيبي از دوستان، همكاران و شاگردان رامين بودند كه جمع شده بودند تا درباره موقعيت رامين عقل ها را يك كاسه كنند و مبتني بر آن براي آزادي اين پژوهشگر يك اقدام منسجم و سنجيده را پي بگيرند. در ميان شركت كنندگان تعدادي هم غيرايراني حضور داشتند.
فضاي حاكم در اين گردهمايي حاكي از غم و اندوه ناشي از دستگيري رامين بود تا آنجا كه يكي از دوستان به هنگام صحبت عنان اشك از كف چشم رها كرد تا فضا به مراتب عاطفي تر شود.
ابتدا اين گردهمايي با اين معنا سر گذاشته شد كه در ميان شركت كنندگان تعدادي بنابه سليقه شخصي چند پاراگرافي را از آثار انگليسي و فارسي رامين انتخاب كرده و آن را قرائت كردند و تعدادي هم ترجيح دادند درباره رامين و شخصيت او به عنوان يك آكادميسين صحبت كنند.
ـــــ
گويا اين روش جمهوري اسلامي از ابتداي به دست گرفتن قدرت، كه افراد گناهكارند مگر عكس آن را اثبات كنند، نه تنها تغيير نكرده بلكه هر دم به شاخ و برگ آن مي افزايند. قضيه محكوم كردن دگرانديشان به جاسوسي بيگانگان قدمتي هم سال جمهوري اسلامي دارد. عباس اميرانتظام شايد اولين و يا از زمره اولين افرادي ست كه ظرف بيشتر از يك ربع قرن جمهوري اسلامي دارد مي كوشد كه او را به عنوان يك سياستمدار وطن فروش قلمداد كند، اما نمي تواند و اين نتوانستن رژيم به هزينه سالهاي در حبس ماندن اين دگرانديش بر پيشاني اين رژيم رقم خورده است.
مي توان از موارد اخيرتر صحبت را پي گرفت و از گنجي نام برد كه اگر اتهام اصلي او جاسوسي نبود، اما تا پاي جان ايستاد و در نهايت از باور و حريم معتقدات خود دفاع كرد و سر فرود نياورد. مي توان از باطبي گفت يا منوچهر محمدي و يا طبرزدي و ديگران.
ـــــ
ظرف چند روز گذشته خبرهاي رسمي و غيررسمي مي رسد كه هنوز دادگاه رامين جهانبگلو تشكيل نشده او را وادار به اعتراف هاي جورواجور كرده اند و حتي او را بيمارستاني هم كرده اند و قضيه هم در همان حول و حواشي كارتوني ست كه از نيك آهنگ كوثر در "روز" چاپ شده كه: "مي انديشي، پس جاسوس هستي!"‌ و اين همان مفهومي ست كه ابراهيم نبوي در همان روزنامه با زبان طنز گوشه هاي تكاندهنده بسيار بيشتري از آن را تحت عنوان "فيلسوفي كه از سردسير آمد" قلمي كرده است.
در رابطه با اين اتهام جاسوسي كه جمهوري اسلامي مثل نقل و نبات نثار دگرانديشان مي كند وبلاگ ها هم مطالب زيادي نوشته اند از آن جمله وبلاگ "خط قرمز". وحيد هراتي به طنز مي نويسد: "جاسوسي من از هفت سال پيش شروع شد. آن موقعي كه در ايران شروع به تقاضا دادن براي دانشگاههاي كانادا و آمريكا كردم. براي اين كه تقاضانامه ها را پست كنم روي پاكت تمبر مي چسباندم كه خب مقداري از پولش به شركت پست آمريكا و در نهايت دولت آمريكا مي رسيد. اين اولين حمايت علني من از دولت آمريكا و آغاز دوره ي تباهي ام بود! آن زمان با چند تن از استادان دانشگاه هاي كانادا و آمريكا كه بعدها فهميدم از دولت آمريكا حقوق مي گرفتند مكاتبات اي ميلي داشتم و اطلاعات خودم را براي آن ها ارسال مي كردم. من اعتراف مي كنم كه در يك مورد اطلاعاتي از يك پروژه ي تحقيقاتي مهم كه در دانشگاه صنعتي شريف توسط من و‌ چند نفر ديگر انجام شده بود را به آمريكايي ها انتقال دادم."
وحيد در پاراگراف پايين تر مي افزايد: "من اعتراف مي كنم كه در اين چند ساله در يكي از موسسات دولت كانادا تحقيقات علمي مي كرده ام و پول من را نيز استادم از پولي كه از دولت كانادا گرفته بود مي داد . . . شرمسارم از اين كه بگويم بخشي از بودجه پروژه ي تحقيقاتي من از وزارت دفاع آمريكا تامين مي شد . . . "
و در پايان به بازجويي فرضي خود مي گويد: "من اعتراف مي كنم كه شما خيلي خريد!"
ـــــ
حال اگر سه مورد اشاره شده چند پاراگراف بالا را از زاويه سني بررسي كنيم و آن اينكه نبوي در آستانه پنجاه سالگي، نيك آهنگ در آستانه چهل سالگي و وحيد در آستانه سي سالگي و نقطه اشتراك نظراتشان را كه هر سه هم از ژانر طنز استفاده كرده اند، به اين نتيجه مي رسيم كه ارزش ها و شاخص هاي اجتماعي و فرهنگي در رابطه با زندانيان دگرانديش و مرسوم تر بنويسم زندانيان سياسي چقدر انساني تر شده است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


احساس مسئوليت اجتماعي و سياسي چقدر عاطفي تر و قابل تحصيل شده است. به ياد بياوريم زماني كه رژيم دگرانديشان را وادار به اقرار و پس گرفتن خود و شكستن آن ها مي كرد، قضاوت عمومي جامعه قدري نامهربان بود نسبت به اين قربانيان جدال نابرابر و ناخواسته. اما امروز خوشبختانه اين فرهنگ دگرگون شده، عباس عبدي ها بعد از رهايي از زندان به همان اندازه در ميان مردم قدر و اعتبار دارند كه پيش از دستگيري و زنداني شدن.
مخلص صحبت اينكه كساني مانند كتيرايي ها، رضايي ها، جزني ها و . . تا گنجي ها، همه استثناء هستند. استثناء هستند، چون قاعده نيستند و به باورم در اين مورد مشخص سرمايه گذاري براي تبديل استثناء به قاعده كوششي است كه در نهايت تيغه گيوتين ديكتاتور را تيزتر مي كند.
فشار را از روي شانه زنداني سياسي برداريم و اگر تحت شرايط رعب و وحشت و سياهي او را وادار به آنچه كه اعتقاد ندارد مي كنند، نگوئيم چه آدم سست و ضعيفي بود كه شكست، بل بگوييم كه چه زندانبانان سنگدل و بي رحم و بي عاطفه اي هستند كه او را به اين شرايط وادار كردند.
ـــــ
بي شك زنده ياد مهدي بازرگان از نخستين كساني بود كه اين فشار را از دوش زنداني برداشت ــ آنجا كه گفت (نقل به معني) "من از همين حالا آنچه كه قرار است در تلويزيون اعتراف كنم تكذيب مي كنم."
ـــــ
يكي از دوستان شركت كننده در گردهمايي اشاره شده در ابتداي نوشته از تحمل، شكيبايي، بردباري و دگرمداري رامين سخن به ميان آورد. از ديگر سو همانطور كه اشاره كردم خبرهاي زيادي در ارتباط با دستگيري و شكنجه و وادار كردن او به اعتراف و شكستن او اينجا و آنجا به گوش و چشم مي رسد. مي خواهم بگويم رامين آنجا كه وادار به اعتراف مي شود شكسته نمي شود، رامين زماني شكسته مي شود كه تحمل و دگرانديش مداري را از دست بدهد.

* تيتر مطلب برگرفته از كارتون نيك آهنگ كوثر

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"مي انديشي، پس جاسوس هستي!" دنا رباطي، شهروند' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016