پنجشنبه 28 تير 1386

دکتر محمّد مصدّق؛ آسيب شناسی يک شکست (بخش يازدهم)، خـلیـل مـلــکـی؛ انــديشمنــد ِ تنهــا، علی ميرفطروس

خليل ملکی
خليل ملکی بزرگ ترين متفکّری است که در «حمّام فين ِ سياست ايران»، توسط دلاّکان حزب توده، رگ زده شد...خليل ملکی با نجابت و فضيلتی استثنائی، هيچگاه، نه خود را "به رُخ" کشيد و نه کوشيد تا به "وجاهت ملّی" نائل آيد...خليل ملکی: از مصدّق بُت نسازیـد!

اشاره
«دکتر محمد مصدّق: آسيب شناسی يک شکست»، بخشی از کتابی است که بهمين نام بزودی منتشر خواهد شد. اين مقاله - در واقع- بخشی از تأمّلات نويسنده در آسيب شناسی سياسی - فرهنگی ما از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی ۵۷ می باشد.
به نظر نويسنده، دکتر محمد مصدّق، پُل انتقال يا ارتباط تجربیّات تاريخی ملّت ما از انقلاب مشروطيت به انقلاب اسلامی است، هم از اين روست که پرداختن به عقايد و عملکردهای سياسی دکتر مصدّق می تواند به ما - برای درک علل و عواملِ تاريخی شکست ما در استقرار آزادی و جامعهء مدنی - کمک و ياری نمايد.
مفهوم «آسيب شناسی» - اساساً - ناظر بر ضعف ها و نارسائی ها و اشتباهات است، از اين رو، نويسنده ضمن احترام عميق به شخصیّت های ممتاز تاريخ معاصر ايران، در تحليل خود، از مدح و ثناهای رايج سياسی پرهيز کرده است.

* * *
سخن خليل ملکی و پيش بينی داهيانهء وی دربارهء جهنّمی که پيش روی دکتر مصدّق بود، تأمّل بيشتری را نسبت به شخصیّت و عقايد وی طلب می کند، خصوصاً اينکه با همهء تحولات سياسی سال های اخير و فروپاشی ديوارهای تعصّب و تنگ نظری، هنوز نيز کسانی هستند که در پناه نام مصدّق، استقلال انديشه و نظر را «گناه کبيره» می دانند و با ذهـن و زبان ِ حـزب توده، هنوز نيز در فضای سال های ۳۰ نَفـَس می کشند! بنابراين: مسئلهء ديروز خليل ملکی، مسئلهء امـروز ما نيز هست.
خليل ملکی پس از انشعاب از حزب توده (۱۳۲۶) و تأسيس حزب زحمتکشان با همکاری دکتر مظفر بقائی (۱۳۳۰) و سپس تشکيل «نيروی سوم» (۱۳۳۱) بسانِ شريف ترين، آگاه ترين و صديق ترين يارِ وفادار مصدّق تا آخرين لحظات در کنار وی باقی ماند. در واقع اوّلين مقالات اصلی دربارهء ملّی شدن صنعت نفت ايران به قلم خليل ملکی در روزنامهء «شاهد» منتشر شده بود، امّا او - با نجابت و فضيلتی استثنائی، هيچگاه، نه خود را «به رُخ» کشيد و نه کوشيد تا به «وجاهت ملّی» نائل آيد.
انشعاب از حزب توده، باعث گرديد تا در هجوم زرّادخانهء عظيم تبليغاتی حزب (با ده ها روزنامه و نشريه، راديو پيک ايران، راديو مسکو و ...) انديشه های خليل ملکی برای نسل های گذشته و حال، ناشناخته بماند و بقول ملکی:
«زجر و شکنجــهء روحی که همرزمان سابق من [يعنی توده ای ها] بر من تحميل کرده اند، خيلی کُشنده تر از شکنجـه های جسمانی ست که (در زندان) به من داده اند و يا می توانند بدهند» (نامه ها، ص ۵۰۸-۵۰۹)» ... «من شخصاً – همواره - عادت کرده ام که از بروتوس ها (Brutus) * از پشت خنجر بخورم» (ص ۱۲۶).
اين کينه و نفرت رفقای حزب توده نسبت به ملکی چنان بود که به روايت دکتر مهرداد بهار: رفقای حزبی اش نقشـهء قتل ملکی را در زندان فلک الافلاک کشيده بودند. (ص ۶۹) در تجربهء اين رنج ها و شکنج ها بود که خليل ملکی زير لب زمزمه می کرد:
- «ز بس که مردمکِ ديده، ديده مردم ِ بد
کنون به مردمکِ دیــده سوءظن دارم»
به جرأت می توان گفت که خليل ملکی بزرگترين متفکّری است که در «حمّام فين سياست ايران» توسط دلاّکان حزب توده رگ زده شد. بنابراين: اشاره ای کوتاه به شخصیّت و انديشه های خليل ملکی، هم ادای دينی است به اين انديشمندِ تنها، و هم فرصتی است برای يادآوریِ برخی عقايد او به نسلی که با فاصله از رويدادهای تاريخی، اينک دوستدار شناخت منصفانهء تاريخ معاصر ايران است. (۱)
* * *
مهم ترين ويژگی های خليل ملکی عبارت بودند از: استقلال انديشه، عقلانیّت، ايراندوستی، اعتدال، واقع بينی، اصلاح طلبی، ادب سياسی، فرهنگِ بحث وگفتگو، شجاعت و شرافت اخلاقی، و اين ها، در «جامعهء توده وار» ( Société de Masse) - که توده ها قدرت انديشيدن ندارند و «رهبر» يا «حزب پيشتاز» به جای آنان فکر می کند و عصبیّت و هيجان و عاطفه و احساسات، عقل و انديشهء سالم را مضروب می کند و «سياست» را - عموماً- با «سیّاسی» (حيله و نيرنگ) يکی می دانند- بسيار خطرناک و ناخوشايند بود. هم از اين روست که خليل ملکی در طول زندگی سياسی خويش نه به «کام» رسيد و نه به «نان» زيرا که بقول همراه و همرزم اولیّهء او، نادر نادرپور:
«ما، نـان به نرخ ِ خونِ جگر خورديم
زیــرا کــه نــرخ ِ روز، ندانستيم»
چنانکه در جای ديگری نيز گفته ام (۲): من در تاريخ معاصر ايران فقط ۲ يا ۳ شخصیّت سياسی را می شناسم که فضل فرهنگی را با فضيلت اخلاقی، با هم داشتند، اوّل: محمد علی فروغی و بعد: دکتر غلامحسين صديقی و خليل ملکی با اين تفاوت که بقولی: «پيروزی ملکـی پس از مرگش بود». (۳)
جريانی که به همّت خليل ملکی از حزب توده انشعاب کرد - اساساً - يک جريان فرهنگی بود که اعضاء شناخته شدهء آن عبارت بودند از: فريدون تولّلی، رسول پرويزی، جلال آل احمد، محمد علی خنجی، حسين ملک، ناصر وثوقی، هوشنگ ساعدلو، ابراهيم گلستان، نادر نادرپور، احمد آرام، که صادق هدايت نيز – گاه - در مباحثات آنان حضور داشت، اين جريان فرهنگی، ابتداء با انتشار هفته نامهء «نيروی سوم» و سپس با نشر ماهنامهء «علم و زندگی» و بعد: «انديشهء نو» (به سردبيری ناصر وثوقی) به تبليغ و ترويج ديدگاه های خويش پرداخت، هر چند که در طول زمان، تنها خليل ملکی بود که در عرصهء فعاليت های سياسی- تئوريک باقی ماند. می توان گفت که «نيروی سوم» از نظر تئوريک، مهم ترين حزب و تنها مکتب فکری مستقل چپ در برابر حزب تودهء وابسته به شوروی بود.
در کنار کار سياسی، دغدغهء اساسی خليل ملکی- مانند محمدعلی فروغی- فرهنگسازی و مهندسی اجتماعی بود، هم از اين روست که خليل ملکی را – ابتداء - بايد فرهنگساز و نظریّه پرداز ناميد تا يک سياستمدار. خليل ملکی به سه زبان فـرانسـه، آلمانی و انگليسی تسلّط کامل داشت. او دارای حدود ۱۵ ترجمه و تأليف بود که از آن جمله می توان از ترجمه های زير نام برد:
نقش شخصیّت در تاريخ ( پلَخانُف)، قهرمان تاريخ (سيدنی هوک)، انقلاب ناتمام (ايزاک دويچر)، فرهنگ اصطلاحات اجتماعی (توماس سوره)، کتاب سياه گرسنگی (حوزه دو کاسترو).
از مهم ترين ويژگی های خليل ملکی، صراحت کلام و عقلانیّت سياسی او بود. ملکی- به قول خود- «ملاحظات خود را بدون پرده پوشی و با صراحتِ خاصّ ِ «ترک های آذربايجانی» اعلام می کرد» (نامه ها، ص ۲۳۰). او دربارهء عقلانیّت سياسی- با طنزی که گويا ناظر بر دکتر محمد مصدّق است- می گويد:
«من برای سياستمدار، همواره عقل سالم بشری - نه راضی کردن همه و نه فريفته بودن نسبت به عوام - را ملاک و معيار دانسته ام». (نامه ها، ص ۳۳۶)
اين سخن ملکی، يادآورِ سخن «کارل پوپر» است که در روايت از سقراط می گويد: «سياستمدار يا دولتمند بايد خِردمند باشد. منظور اينست که سياستمدار بايد به نادانی اش آگاه باشد زيرا مسئوليت سنگينی بر عهده دارد. اين مسئولیّت بايد او را به درکِ قاصر بودن فهم وی و بنابراين: به فروتنی رهنمون شود».
آن عقلانیّت سياسی و صراحت گفتار و رفتار، باعث می شد تا خليل ملکی- بدور از تقیّــه ها و مصلحت جوئی ها و عوامفريبی های رايجِ روشنفکران و رهبران سياسی آن دوران، خطر کند و از مسائلی سخن بگويد که بقول نيما: «آب در خوابگــهء مورچگان ريخته بود». با چنان عقلانيت سياسی و دليری رفتار بود که او حتّی به ملاقات شاه رفت و ...

برخی عقايد و عملکردهای سياسی خليل ملکی را مرور می کنيم:

دربارهء امپرياليسم آمريکا
در نامهء ۲۹ دسامبر ۱۹۶۳ :
«... آنچه در کنگرهء [جامعهء سوسياليست های ايران در اروپا] تصويب شده و از مقاله ای در شمارهء اوّل سوسياليسمِ ماهانه انتخاب شده که «امپرياليسم آمريکا، دشمن شمارهء يک ملّت هاست» به نظر من شعار پوچ، تهی و خالی از معناست. همين «دشمن شمارهء يک ملّت ها» در ايران با زور و فشار سعی کرد که جبههء ملّی [دوّم] را جانشين رژيم شاه کند و آنچه در قدرت داشت به شاه فشار آوُرد. اگر جبههء ملّی [دوّم] موفّق نشد، تقصير آن «دشمن شمارهء يک» نبود، آزادی های نسبی اخير ايران و تغيير و تحولات در املاک بزرگ [اصلاحات ارضی] همه در تحت فشار «دشمن شمارهء يک» است. آنها [امپرياليست ها] مدت ها از شاه مأيوس شدند، در به در می گشتند تا نيروی جانشينی پيدا کنند. تفرقه و تشتّت، مانع اين بود که آلترناتيو پيدا شود و جانشينن رژيم گردد. اگر منظور [از امپرياليسم] انحصارات نفت و غير باشد، البته، موضوع ديگری است. آن هم راهش، فحش دادن نيست. (نامه ها، ص ۱۶۳-۱۶۴)

دربارهء روشنفکران و جلال آل احمد
«اخيراً جلال آل احمد کتابی نوشته که پيش از چاپ، من آن را خواندم. او هم عين اين اشتباه را [کرده] که «فکرِ» روشنفکر بايد «روشن» باشد، علاوه بر آن، آل احمد تصوّر کرده است که اگر روشنفکر خود را در خدمت فئودال يا بورژوازی و يا استعمار و خلاصه در خدمت هیأت حاکمه قرار داد [ديگر] روشنفکر نيست. بايد توجه داشت که قشر روشنفکر طبقهء خاصی نيست، روشنفکران – يعنی انتلکتوئل ها - در خدمت طبقات مختلف اند. در تمام قرن نوزدهم، بخش بزرگی از روشنفکران و هنرمندان در خدمت بورژوازی بوده اند و هنوز هم هستند ... موضوع روشنفکر بودن مربوط به چگونگی فکر او - که مترّقی يا غير مترّقی باشد - نيست. روشنفکر کسی است که با نيروی فکر، کار می کند نه بازو ... من به جلال توضيح دادم که روشنفکران رويهمرفته حالت روان شناسی خاص و مشترک دارند امّا ايدئولوژی مشترک ندارند. او [آل احمد] در توضيح [تعريف] روشنفکر دچار مشکلات عجيبی شده بود ... » (نامه ها، صص ۳۰۸-۳۰۹)
« ... غرب زدگی آل احمد يک سوءتفاهم عجيبی راه انداخته که گويا غرب، يکپارچه است و جنبهء طبقاتی ندارد و هر چه در غرب می گذرد بيماری مربوط به سرمايه داری و امپرياليسم است و از هر آنچه غربی است بايد احتراز داشت» (نامه ها، ص ۴۵۰)
«آل احمد که از مَرَدَه (مُريدانِ) خاصّ ِ خمينی شده بود، امسال به مکّه مشرّف شد، اين مسافرت در حقيقت [برای او] شفابخش بوده» (نامه ها، صص ۲۱۴-۲۱۵). آل احمد در اين سفر در نامه ای به آيت الله خمينی – به سال ۱۳۴۳- خود را «فقیـرِ گوش بزنگ و بفرمان و فرمانبـردار» ناميده بود. (علی ميرفطروس، ملاحظاتی در تاريخ ايران، ص ۱۰۶).

از دکتر مصدّق، بُت نسازيد!
در نامهء ۱۸ ارديبهشت ۱۳۴۶ خطاب به دکتر امير پيشداد (يکی از رهبران جامعهء سوسياليست های ايرانی در اروپا):
« انتقادی که دارم مربوط به اين است که از دکتر مصدّق بُتی ساخته می شود و اشتباهات اساسی او را به احزاب نسبت می دهيد که گويا - بمناسبت ضعف ايدئولوژيک احزاب طرفدار جبههء ملّی بوده که مصدّق موفّق نشده است. البتّه موضوع، مفصّل است و در اين جا نمی توان [آن را به تفصيل] طرح کرد. بطور خلاصه و در حقيقت [اين نامه] اعلام عقيده و تذکّر بعضی از واقعیـّات [است]:
۱- دکتر مصدّق به احزاب عقيده نداشت و حتّی خود را مافوق جبههء ملّی و احزاب اعلام کرده بود و موقع انتخابات [دورهء هفدهم مجلس شورای ملّی] موجب شد، که جبههء ملّی بکلّی تعطيل گرديد، و پس از آن، من اصطلاح «نهضت ملّی» را جانشين «جبههء ملّی» - که ديگر نبود - کردم. در مجلس [هفدهم] نيز ديگر فراکسيون جبههء ملّی نبود، بلکه فراکسيون نهضت ملّی بود. با وجود تذکّرات مستمرّ و دائمی من، [مصدّق] به حزب و حزب بزرگ عقيده نداشت. فقط بعد از [حوادث] ۹ اسفند توانستم او را متقاعد کنم، امّا متأسفانه به مناسبات ديگر، کار از کار گذشته بود.
۲- صحيح است که حزب استالينی توده، کارشکنی می کرد، امّا صحيح تر، اصطلاحی است که عامّهء مردم آن را اختراع کردند: «تودهء نفتی» - يعنی ترکيب سياست انگليس و حزب توده -کارشکنی می کرد، و اين ضعف ايدئولوژيک ما نبود که موجب شکست شد، ضعف ايدئولوژيک دکتر مصدّق و تمام رهبران نهضت ملّی بود که از کارشکنی های حزب توده - نفتی سر درنياوردند و آلت دست انگليس ها گرديدند و ما را - که از کارشکنی های حزب توده پرده برمی داشتيم - اغلب تخطئه کردند.
۳- ۲۸ مرداد [۳۲] اجتناب پذير بود. عدم آگاهی رهبری [مصدّق] موجب شکست شد. اين موضوعی نيست که پس از گذشت زمان گفته باشيم. در آن زمان هم، شرايط و عوامل شکست را برشمرديم و هم عوامل پيروزی را پيشنهاد کرديم. اسناد و مدارک و شواهد، زياد هست که حزب زحمتکشان (نيروی سوّم) عوامل پيروزی را برشمرده و پيشنهاد کرده، هم در روزنامه [نيروی سوّم] و هم بيشتر بطور شفاهی به خودِ دکتر مصدّق اعلام کرديم. امّا ضعف ايدئولوژيک او و عدم آشنايی او بر سياست جهانی روز، موجب شکست گرديد. (نامه ها، ص ۴۱۴-۴۱۵).

دربارهء جبههء ملی
«... جبههء ملّی [دوّم] به فرضِ رسيدن به قدرت، چه کار خواهد کرد؟ يکی از اعضاء شورای مرکزی جبههء ملّی [دوّم] به من گفت: اين هیأت حاکمه، احمق است، اگر حکومت را خودشان به دست ما بسپارند، در مدت دو روز، اختلاف و نفاق را به جائی می رسانيم که ناچار از بين می رويم» «رهبران جبههء ملّی [دوّم] حتّی در سطح قرن نوزدهم نيز نيستند». (نامه ها، ص ۱۲۲ و ۱۲۵)


ادامه دارد...

www.mirfetros.com
info@mirfetros.com

زير نويس ها:
* بروتوس سياستمدار رومی و از نـزديکـان قيصـر (ژول سزار) که در توطئهء قتل او شرکت کرد و از پشت به او خنجر زد، وقتی قيصر او را در ميان قاتلان خود ديد از دفاع دست برداشت و فرياد کرد: "تو هم، پسرم؟!"
۱- اين بخش، خلاصه ای از عقايد خليل ملکی است که – عموماً - از نامه های وی استخراج شده است، در متن کتاب (دکترمحمّد مصدّق؛ آسيب شناسی يک شکست) با مراجعه به مقالات و خاطرات سياسی خليل ملکی، از عقايد و انديشه های وی، بيشتر سخن گفته ايم.
۲- برخی منظره ها ....، ص ۵۷
۳- نامه های خليل ملکی، به کوشش امير پيشداد و محمدعلی همايون کاتوزيان، ص ۲.


Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2003 news.gooya.com
All rights reserved for the original source