پنجشنبه 20 تير 1387

خداوند چه داور خوبی است! آيت الله شريعتمداری و آن چه بر او گذشت، عبدالرحمن راستگو

آيت الله شريعتمداری
در اين نوشتار نويسنده ضمن شرح کوتاهی از زندگی پيش از انقلاب آيت الله سيدمحمدکاظم شريعتمداری؛ به شرح و بسط آن چه که پس از انقلاب از سوی رهبران جمهوری اسلامی بر اين مرجع تقليد رفت، می پردازد. نويسنده مخالفت های وی با اعمال محدوديت های فزاينده در ايران؛ تشکيل حزب خلق مسلمان، ماجرای "کودتای فطب زاده"، "اعترافات" آيت الله شريعتمداری، حصر او در خانه، و... را از لابلای گفته ها و نوشته های مسئولين نظام و خود آيت الله دنبال می کند

بسم الله الرحمن الرحيم


بترس از ستم بر مظلومی که جُز خدا ياوری ندارد.
امام حسين (ع)

پس از گذشت هجده سال از شهادت مظلومانۀ مرجع بزرگ شيعه، مرحوم حضرت آيت‌الله العظمی حاج سیّد محمّد کاظم شريعتمداری، و روشن شدن ساختگی بودن ماجرای موسوم به «توطئۀ قطب‌زاده» و واهی بودن اتهامات و جوّسازی‌هايی که از جانب متصديان رژيم که برای اغراض شخصی و سياسی عليه اين سیّد مظلوم به راه انداخته شد و کلیۀ مؤسسات فرهنگی و تبليغی او را غصب کردند و بسياری را به زندان انداختند و حضرتش را در خانه زندانی کردند و علی‌رغم آن‌که مبتلا به بيماری سرطان کليه گرديد و پزشکان راه نجات ايشان از مرگ را معالجۀ ايشان در خارج اعلان نمودند، رهبر سابق رژيم موافقت ننمود تا وقتی که يقين به از بين رفتنش کرد که اجازه داد مأمورانش او را به بيمارستان مهراد در تهران ببرند تا سرانجام اين مجتهد عظيم‌الشأن زندانی در ایّام شهادت حضرت امام کاظم (ع)، غروب پنج‌شنبه ۲۳ رجب ۱۴۰۶، مطابق با ۱۴/۱/۱۳۶۵، به فوز شهادت نائل گرديد و مأموران رژيم حتی جسد مطهرش را به بازماندگانش تحويل ندادند و شبانه و مخفيانه در مقبره‌ای در قبرستان ابوحسين قم، به خاکش سپردند و برپايی هرگونه مجلس سوگواری را ممنوع ساختند.
اکنون، پس از گذشت عمر يک نسل که در آن زمان يا کوچک بودند يا نبودند، آقای محّمد ری‌شهری که در آن زمان رئيس دادگاه‌های انقلاب ارتش بود و شخصاً آن سیّد بزرگوار را مورد فشار و بازجويی قرار داده بود، در کتابی که در تابستان سال ۱۳۸۳ منتشر نموده، اراجيف و اتهامات واهی مربوط به آن مرجع مظلوم را تکرار کرده، چون پاسخ دنيوی اين اباطيل و امثال فراوان آن نياز به آزادی نسبی دارد که مع‌الأسف فعلاً موجود نيست، لذا:
شرح اين هجران و اين خون جگر
ایـن زمـان بگـذار تا وقـت دگـر.
اما حداقل برای اطلاع نسل عزيز جوان، از بيوگرافی اين اَبَرمرد بزرگ تاريخ اسلام که بر اثر سانسور شديد و خفقان موجود در رژيم فعلی از شناخت آن محروم مانده‌اند، در نهايت اختصار، چون قطره‌ای از دريای زندگانی پُرتلاطم معظم‌له اشاره می‌شود تا: «تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.»

تولد و تحصيلات
مرحوم آيت‌الله العظمی شريعتمداری در ۱۱ ذيقعدۀ ۱۳۲۳ قمری، برابر با ۱۵/۱۰/۱۲۸۴ شمسی، در تبريز تولد يافت. پدرش مرحوم آيت‌الله حاج سیّد حسن شريعتمداری از علمای معروف آن ديار و مادرش زنی عالمه و فاضله بود و نسبش به حضرت امام زين‌العابدين (ع) می‌رسد.
آن مرحوم می‌فرمود:
در اوايل تحصيل علوم دينی، در تبريز، مختصر ترديدی در خانوادۀ ما برای ادامۀ اين رشته پيدا شد. شبی در خواب ديدم که پنجرۀ اتاق نشيمن ما باز شد و حضرت رسول اکرم (ص) تشريف آوردند که در دست مبارک‌شان يک جلد کتاب شرايع محقق بود و کتاب را باز کرده و فرمودند: «فرزندم، بيا، من خودم به تو درس بگويم.» و صفحۀ اول شرايع را از زبان پيامبر درس خواندم و از خواب بيدار شدم و ديگر ترديدمان از بين رفت و تحصيلاتم را تعقيب نمودم. (۱)
معظم‌له پس از اتمام دروس سطح، دو سال در درس خارج مرحوم آيت‌الله آقا ميرزا صادق تبريزی و مرحوم آيت‌الله آقا ميرزا ابوالحسن انگجی که از علمای معروف آذربايجان بودند، شرکت نمود و در سال ۱۳۰۳ شمسی، برای ادامۀ تحصيل، به حوزۀ علمیۀ قم آمد و در درس مرحوم آيت‌الله العظمی آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری يزدی شرکت نمود و دورۀ خارج فقه و اصول را در محضر آن بزرگوار تا زمان فوتش تلمذ نمود و همزمان درس استاد را برای همدوره‌های خود مانند حضرات آيات: آقای حاج ملاعلی معصومی (آخوند همدانی)، آقای سیّد ابوالفضل موسوی زنجانی، آقای سیّد رضا موسوی زنجانی و آقای حاج آقا روح‌الله موسوی خمينی (رهبر انقلاب) تقرير و توضيح می‌داد.
و اولين مجتهدی بود که از مؤسس حوزۀ علمیۀ قم اجازۀ اجتهاد دريافت نمود و مرحوم آيت‌الله العظمی حائری عنايت خاصی به ايشان داشتند.
در سال ۱۳۰۵، به نجف عزيمت نمود و از دروس خارج حضرات آيات عظام: ميرزای نائينی، آقا ضياءالدين عراقی و آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی استفادۀ وافر برد و به دريافت اجازۀ اجتهاد مطلق از آقايان نائل گرديد و فتاوای خود را در تعليقه‌ای بر رسالۀ وسيله النجاه مرحوم آيت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی نگاشت.
پس از مراجعت از نجف، در سال ۱۳۱۳ شمسی، حوزۀ علمیۀ تبريز را رونق چشم‌گيری بخشيد و با تدريس فقه و اصول، به تربيت شاگردانی می‌پرداخت.
مراتب والای علم و تقوا و اخلاق نبوی‌شان معظم‌له را زبانزد خاص و عام نمود و اعلمیّت ايشان را مجتهدين بزرگی که در آذربايجان بودند، مانند مرحوم آيت‌الله حاج سیّد احمد خسروشاهی و مرحوم آيت‌الله حاج ميرزا محمّد توتونچی غروی و مرحوم آيت‌الله حاج ميرزا عبدالله مجتهدی و مرحوم آيت‌الله حاج سیّد جواد خطيبی به مردم گوشزد نمودند و اکثر اهالی آن خطه مقلد ايشان گرديدند.
نفوذ و مرجعيت و درايت معظم‌له مانع از آن شد که فرقۀ خائن دموکرات، به‌رهبری سیّد جعفر پيشه‌وری، بتواند آذربايجان را از ايران جدا سازند.

سکونت در قم
آيت‌الله شريعتمداری در سال ۱۳۲۹ شمسی، به‌دعوت جمعی از علما و فضلای حوزۀ علمیۀ قم به اين شهر هجرت نمودند.
آقای علی دوانی، مورخ معاصر، در اين باره می‌نويسد:
آيت‌الله العظمی شريعتمداری از همان اوايل ورود به قم، نظر به اين‌که در آذربايجان مرجعیّت داشتند، خود يکی از مراجع سرشناس بودند و در اعداد ساير مراجع، گذشته از تشکيل حوزۀ درس خارج، به رسيدگی امور طلاب حوزه و پاسخ استفتائات که مقلدان‌شان می‌نمودند، اشتغال داشتند.
نويسندۀ گران‌قدر آقای عقيقی بخشايشی می‌نويسد:
آيت‌الله العظمی شريعتمداری از بدو ورود به قم مورد توجه خاص حضرت آيت‌الله العظمی بروجردی بود و در بسياری از امور، طرف مشورت ايشان قرار می‌گرفت و در زمان حيات ايشان، حوزۀ درس مرتب و شهریۀ منظم داشت. (۲)
نويسندۀ ارجمند مرحوم آقای علی حجّتی کرمانی می‌گويد:
ايشان [آيت‌الله شريعتمداری] يک درس خصوصی در مقبرۀ آيت‌الله حجّت شروع کرده بودند که امثال آقای ناصر مکارم و آقای سیّدموسی صدر و آقای سیّدموسی شبيری زنجانی و حتی مرحوم آقامصطفی خمينی هم به درس ايشان می‌رفتند. (۳)
ورود مرحوم آيت‌الله شريعتمداری به قم نقطۀ عطفی در حوزۀ علميه محسوب می‌شود که با روشن‌بينی و دورانديشی و افکار بلند و جهان‌شمول اين فقيه نامدار شيعه، گام‌های بلندی در راه تبليغ فرهنگ غنی تشیّع در سراسر عالم برداشته شد که می‌توان از تأسيس مجلۀ مکتب اسلام در سال ۱۳۳۷ و تأسيس دارالتبليغ اسلامی در سال ۱۳۴۳ شمسی نام برد که ده‌ها مؤسسۀ وابسته و مرکز تبليغی و مبلغ اسلامی خارج از کشور در ارتباط بود و به‌يقين می‌توان معظم‌له را نخستين فقيه اصلاح‌گر و آگاه به زمان و مدير و مدّبر دانست.

تشخص مرجعیّت بعد از فوت آيت‌الله بروجردی
پس از ارتحال مرحوم آيت‌الله العظمی بروجردی، مرجعیّت عامۀ شيعه در بين چند تن از فقها و مجتهدين قم و نجف تقسيم گرديد که در نجف، مرحوم آيت‌الله العظمی حکيم و در قم، آيت‌الله العظمی شريعتمداری بيش از مراجع تقليد ديگر، مورد توجه شيعيان جهان قرار داشتند.
مرحوم آيت‌الله دکتر مهدی حائری يزدی در اين باره می‌گويد:
آقای شريعتمداری جُزوِ رؤسای روحاآقای شريعتمداری اول بود، و مقلدينش خيلی بيش‌تر از سايرين بود، دستگاه مادّی‌اش هم در اثر همين کثرت مقلدين خيلی گسترده‌تر از بقيه بود. (۴)
شهريار، شاعر معروف ايران، در ضمن اشعاری که در سوگ مرحوم آيت‌الله بروجری سروده، چنين می‌سرايد:
نـجـف قـلّـۀ قـاف و قُـم سينـۀ قـاف
گر اين هر دو يک مهد دين می‌شماری
در آن‌جـا، امامت به نـزد حـکـيم است
در اين‌جـا، به نـزد شـریـعـتـمـداری. (۵)
مرحوم آقای شريف رازی می‌نگارد:
حوزۀ درس آن‌جناب [آيت‌الله شريعتمداری] يکی از پرجمعيت‌ترين حوزه‌های درس خارج قم بود که شاگردان برجسته و اساتيد بزرگواری تربيت نمود که هرکدام مفخری از مفاخر عصر حاضراند و حقاً آن‌جناب در حفظ و صيانت حوزۀ علمیۀ قم سهم بزرگی دارند و نيز به حوزه‌های شهرستان‌ها توجهِ مخصوصی دارند و به اکثر شهرستان‌ها که مدارس علوم دينيه دارد شهريه می‌دهند. آن‌جناب نه تنها در ايران مرجعیّت دارند و دارای مقلد می‌باشند، بلکه در کشورهای خارجی مانند پاکستان، هندوستان، لبنان، کويت، مناطق عربی خليج فارس و ترکيه مقلدين بسيار دارند. (۶)
آيت‌الله منتظری وضع مرجعیّت پس از مرحوم آيت‌الله بروجردی را چنين بيان می‌نمايد:
بعد از وفات آيت‌الله بروجردی، آيت‌الله شريعتمداری و آيت‌الله گلپايگانی و تا اندازه‌ای آيت‌الله مرعشی در قم، مُريد [و مقلد] داشتند، اما آيت‌الله خمينی نه.
شب بعد از وفات آيت‌الله بروجردی، من رفتم منزل امام. نماز مغرب و عشا را باهم خوانديم و حدود يک ساعت و نيم نشستيم با ايشان گپ زديم. يک نفر هم نيامد آن‌جا... ايشان اصلاً در وادی مرجعیّت نبودند و طبعاً کسی پول هم به ايشان نمی‌دادف اما در جريان انجمن‌های ايالتی و ولايتی، ايشان از همه تندتر و داغ‌تر به صحنه آمدند و اعلاميه‌های‌شان همه‌جا، تهران و جاهای ديگر حسابی پخش شد. کم‌کم مردم به ايشان روی آوردند. (۷)
مرحوم آيت‌الله العظمی شريعتمداری در مبارزات اسلامی که از سال ۱۳۴۱ بر سر انجمن‌های ايالتی و ولايتی شروع شد، مانند ساير مراجع معظم، در هر زمانی به آن‌چه وظيفۀ شرعی خود تشخيص دادند، عمل فرمودند که در جلد پنجم کتاب اسناد انقلاب اسلامی، حدود نود اعلاميه و تلگراف و نامۀ معظم‌له (از مهرماه ۱۳۴۱ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) آورده شده که تقريباً ۴۵ برگ از آن اعلاميه‌ها مربوط به قبل از ۱۹ دی ۱۳۵۶ و بقيه مربوط به وقايع انقلاب در سال ۱۳۵۷ می‌باشد.

تلاش برای نجات آيت‌الله خمينی
نمونه‌ای از اقدامات ايشان در سال ۱۳۴۲، نجات جان آيت‌الله خمينی از اعدام بود، زيرا به‌سبب مخالفت بسيار شديد آقای خمينی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با اصول شش‌گانۀ انقلاب سفيد شاه سابق، وی را دستگير کردند و به تهران بردند و زندانی نمودند و چون طبق قانون اساسی زمان شاه، مجتهدين و مراجع تقليد مصونیّت از محاکمه داشتند و رژيم شاه آيت‌الله خمينی را به‌عنوان مرجع تقليد نمی‌شناخت، لذا قصد محاکمه و اعدام وی را داشتند که برای نجات ايشان از اعدام و نيز آزادسازی حضرات آيات قمی و محلاتی از زندان، آيت‌الله العظمی شريعتمداری که مرجعی مُسلّم و شناخته‌شده بودند، به تهران رفتند و آقای خمينی را به‌عنوان مرجع معرفی فرمودند تا نتوانند اعدام‌شان کنند که خود معظم‌له در اين باره فرموده‌اند:
ما همان موقع به تهران آمديم و در شاه عبدالعظيم تمام علمای شهرستان‌ها را جمع کرديم و از مرحوم آيت‌الله ميلانی که در مشهد تشريف داشتند خواهش کرديم که به آن‌جا بيايند و چون در آن‌موقع راجع‌به آيت‌الله خمينی نظر محاکمه و شدت عمل داشتند و حتی روزنامه‌های آن‌موقع صحبت از اعدام می‌کردند، از آن نظر لازم ديديم که پيشگيری بشود. حضور ما در تهران يکی دو ماه طول کشيد و تا حدودی آن خيال باطل از بين رفت و يک اعلامیۀ يازده‌ماده‌ای صادر کرديم و تمام ادعاهای دولت را ردّ کرديم. (۸)
آيت‌الله منتظری در اين باره خاطره‌ای را نقل می‌کند و می‌گويد:
من متن تلگرافی را [که تهيه کرده بودم] خواندم و از آقای خمينی به‌عنوان آيت‌الله و مرجع عالی‌قدر تقليد نام برده بودم. يکی از آقايان گفت: «ايشان که مرجع تقليد نيس! چه‌کسی از ايشان تقليد می‌کند؟» گفتم: «من از ايشان تقليد می‌کنم. [پس ايشان مرجع تقليد است!]» (۹)

نقش آيت‌الله شريعتمداری در شروع مجدد نهضت
روز ۱۷ دی‌ماه ۱۳۵۶، به‌خاطر نوشته شدن مقاله‌ای در روزنامۀ اطلاعات که در آن به آيت‌الله خمينی توهين شده بود، طلاب و مردم قم تظاهرات اعتراض‌آميزی کردند که در روز ۱۹ دی همان سال منجر به درگيری با مأموران رژيم و کشته شدن حدود ۹ نفر و زخمی شدن عده‌ای گرديد.
آيت‌الله العظمی شريعتمداری اولين مرجع تقليدی بود که با صدور اعلاميه‌ای، اين عمل مأموران رزيم را محکوم کردند و خواستار مجازات مسببان آن شدند و روز ۲۴/۱۰/۵۶، با سخنرانی مهمی که در مسجد اعظم قم ايراد فرمودند، خواسته‌های ملت و روحانيت را از رژيم بيان کردند که نوار اين سخنرانی در سطح وسيعی در سراسر کشور پخش شد که جرقه‌ای در مردم ناراضی، عليه رژيم شاه، ايجاد نمود.
معظم‌له در روز ۲۵/۱۱/۵۶ نيز به‌مناسبت چهلم واقعۀ ۱۹ دی قم، اعلاميه‌ای صادر کردند و در آن خواستار برگزاری مراسم، در کمال متانت و آرامش، شدند. اما پاره شدن اين اعلاميه توسط يکی از مأموران رژيم در تبريز و کشته شدن شخصی در دفاع از اين اعلاميه (و مسجدی که قرار بود مراسم در آن‌جا برگزار شود)، سبب شورش عظيم مردم در آن شهر گرديد.
آيت‌الله شريعتمداری دومين سخنرانی مهم خود را در مسجد اعظم قم، در روز ۵/۱۲/۵۶، پيرامون وقايع پيش‌امده، ايراد نمودند و به‌طور ناخواسته در مقابل عمل انجام‌شده (واقعۀ ۱۹ دی ۵۶ و ۲۹ بهمن ۵۶ تبريز) قرار گرفتند و ناگزير از دخالت و عکس‌العمل و اظهارنظر در مورد وقايع پيش‌امده و خواسته‌های مطرح‌شده گرديدند و برخلاف ميل و تشخيص خويش، در جريانی افتادند که ديگران عامل و محرک آن بودند و مسؤل عواقب دنيوی و اُخروی‌اش می‌باشند.
معظم‌له در طول جريانات انقلاب، به‌عنوان مرجع تقليدی دورانديش که تلاش می‌کردند حرکت‌ها را به سوی اعتراضات مسالمت‌آميز و عقلايی و اسلامی سوق دهند مطرح بودند که اين امر به‌روشنی از حدود ۵۵ اعلاميه و پيام ايشان که در جلد اول و پنجم کتاب اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده و ده‌ها مصاحبۀ ايشان که در سال ۵۸‌ـ‌۵۷ با خبرگزاری‌های مختلف جهان انجام شده و بسياری از آن۴ها در روزنامه‌های ايران هم چاپ شده، مشهود و نمايان است.

حملۀ اول به بيت مرجعیّت
روز ۱۹/۲/۵۷، مأموران رزيم شاه که از پيامدهای دو چهلم وقايع گذشته در قم و تبريز خشمگين شده بودند، ابتدا به منزل آيت‌الله گلپايگانی يورش بردند و عده‌ای را در آن‌جا مضروب کردند و سپس به منزل آيت‌الله شريعتمداری حمله کردند و تيراندازی نمودند و يک نفر را مجروح کردند و يک نفر ديگر را کشتند و دولت وقت با صدور اعلاميه‌ای در صدد اعتذار برآمد به اين بهانه که: «مأموران که محلی نبودند و حريم منزل پيشوای روحانيت را نمی‌شناختند، در پی آشوبگران، وارد خانۀ ايشان شدند.» (۱۰) ولی آن را ديگر به «عوامل خارجی» نسبت نداد!
آيت‌الله العظمی شريعتمداری سومين سخنرانی مهم خود را در ۲۵/۲/۵۷، عليه رزيم وقت، در مسجد اعظم قم، ايراد نمود که تأثير زيادی در نهضت داشت.

بعد از پيروزی انقلاب
مرحوم آيت‌الله شريعتمداری در روز ۲۲ بهمن ۵۷ که ملت با دولت درگير بود و اماکن دولتی از سوی مردم تصرف می‌شد، سه اعلاميه صادر کرد که در آن‌ها، ضمن تبريک به مردم، توصيه‌های اکيدی در حفظ اموال دولتی و شخصی و مراعات دقيق موازين شرعی و اسلامی در برخوردها و محاکمات فرمودند و از ارتش خواستند که تسليم شود و همين توصيه بود که سبب شد ژنرال قره‌باغی اعلام بی‌طرفی ارتش را بنمايد و سقوط رزيم حتمی گرديد. (۱۱) ضمناً معظم‌له دولت موقت انقلاب و نخست‌وزيری مرحوم آقای مهندس مهدی بازرگان را تأييد فرمودند.
روز ۱۰/۱۲/۵۷، رهبر انقلاب به قم آمد و آيت‌الله العظمی شريعتمداری به ديدارش رفت و مطالبی را به ايشان تذکر داد.

تأييد حزب خلق مسلمان
پس از پيروزی انقلاب، احزاب متعددی در ايران تأسيس شد که از جملۀ آن‌ها حزب جمهوری اسلامی و حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ايران بود که در هيئت مؤسسان آن، رجال دينی محترمی چون استاد صدر بلاغی و سیّد غلام‌رضا سعيدی و امثال ايشان بودند که در ۲۲ اسفند ۵۷، طی نامه‌ای، از آيت‌الله العظمی شريعتمداری پيرامون تشکيل آن نظرخواهی نمودند و ايشان نيز در پاسخ، مرقوم فرمودند که: «عضويت در اين حزب و ساير احزاب اسلامی که زير نظر جامعۀ روحانیّت فعالیّت دارند، نه تنها بلامانع، بلکه يک وظيفۀ اسلامی و ملّی است. از خداوند متعال توفيق همۀ احزاب اسلامی را در راه برقراری جمهوری اسلامی خواستارم.»
آن مرجع دورانديش روز ۱۱/۱/۱۵۸، مانند ساير مراجع، به حکومت جمهوری اسلامی رأی «آری» دادند.

انتقاد از عملکرد‌های نادرست
آيت‌الله العظمی شريعتمداری بعد از انقلاب نيز در هر زمانی، آن‌چه را وظيفۀ شرعی تشخيض می‌دادند، در طی مصاحبه‌های خود تذکر می‌دادند و به خشونت‌ها و اهانت به افراد و بسياری از محاکمات و مصادرۀ اموال و اعدام‌ها و... اعتراض می‌فرمودند و در ملاقات‌های خود با رهبر انقلاب، برای پيشگيری از وقوع امور خلاف شرع تذکر می‌دادند.
اما متأسفانه رهبر انقلاب به انتقادات و تذکرات معظم‌له توجه نکردند!
برای روشن شدن وضعیّت امور قضائی در سال‌های اول انقلاب، به‌گفتۀ دو نفر از شخصیّت‌های مورد احترام رزيم توجه کنيد:
آيت‌الله منتظری که در آن زمان، شخص دوم انقلاب در نظر «انقلابيون» و قائم‌مقام رهبری به‌حساب می‌آمدند، در فرازی از خاطرات خود پيرامون ميزان خرابی وضع قضائی می‌گويند:
يک پرونده را پيش من آوردند که قاضی زير آن نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحيم، اعدام.» حالا برای چی «اعدام»؟ چه‌کسی «اعدام»؟ اين‌که علّت و دليل حُکم را بنويسد به‌جای خود، حتی اسم متهم را ننوشته بود، فقط خودش زير آن امضا کرده بود. خوب، با اين حُکم می‌شود هرکس را گرفت اعدام کرد. (۱۲)
و باز ايشان نوشته‌اند:
يک روز، ايشان [آقای سیّد جعفر کريمی] آمد به من گفت: «ما رفتيم در زندان حصارک (يا قزل‌حصار). در آن‌جا ديديم جلوِ يک اتاق، يک گليم و پتوِ سياه زده‌اند و داخل آن به‌قدری تاريک است که روز و شب تشخيص داده نمی‌شود و حدود ده نفر را در آن زندانی کرده‌اند.» بعد گفت: نرفتيم به يک دختر برخورد کرديم که نجاست خودش را می‌خورد. از بس اذيتش کرده بودند، ديوانه شده بود و باز او را در زندان نگه‌داشته بودند!» به آقای خامنه‌ای گفتم: «من حاضرم با امام تا لب جهنم بروم، ولی حاضر نيستم به جهنم بروم.» (۱۳)
و... (فلذا بنابه توصيه رهبر انقلاب در نامۀ خود در ۶/۱/۶۸، از نيمه‌راه برگشتند!)
ناگفته نماند که علاوه‌بر مرحوم آيت‌الله العظمی شريعتمداری، بسياری ديگر از علما و مجتهدان بزرگ مانند آيت‌الله گلپايگانی و آيت‌الله محلاتی و آيت‌الله حاج سیّد عبدالله شيرازی و آيت‌الله حاج آقا حسن قمی، آيت‌الله حاج آقا مرتضی حائری، آيت‌الله حاج آقا رضا صدر و... به کارهای آيت‌الله خمينی و افراد زير مجموعۀ ايشان انتقادات و اعتراضات فراوانی داشتند و اکثر کارهای ايشان را خلاف می‌دانستند که متأسفانه به نام اسلام صورت می‌گرفت. مثلاً پس از آن‌که آيت‌الله العظمی حاج آقا حسن قمی که يکی از مراجع مبارز و عالی‌قدر می‌باشند طی مصاحبه‌ای با خبرنگار روزنامۀ اطلاعات، به بيان انتقادات خود پرداختند (۱۴) و رژيم حاضر همانند رژيم سابق، آن مرجع مبارز را از سال ۱۳۶۱ تا سال‌های اخير، در مشهد مقدس، در خانه‌اش زندانی کرد.
آيت‌الله العظمی شريعتمداری در سخنرانی خود در روز ۳/۸/۵۸، خطاب به نمايندگان اساتيد دانشگاه‌های ايران فرمودند:
امروز هرکس انتقاد کند، می‌گويند ضدانقلاب است. در صورتی که به‌نظر ما، هرکس انتقاد را گوش نکند، او ضدانقلاب است. (۱۵)
ولايت فقيه از ديدگاه مرجع دورانديش شيعه نیّت شيعه و در عداد آقای حکيم حساب می‌شد و بعد از آقای حکيم در حقيقت شايد آيت‌الله شريعتمداری راجع‌به حدود اختيارات رهبری و ولايت فقيه که روحانيان دولتی آن را در قانون اساسی گنجانده و برای رأی‌گيری از مردم به رفراندوم گذاشته بودند، معترض بود؛ چراکه اکثر مردم از مندرجات و پيامدهای آن در قانون اساسی بی‌اطلاع بودند و صرفاً با اعتماد به نظر مرجع تقليد خود عمل می‌کردند که اغلب آقايان مراجع هم خواستار اصلاح موادی ديگر از آن بودند.
بالاخره، به‌دنبال مراجعات مکرر گروه‌های مختلف مردم به آيت‌الله العظمی شريعتمداری و نظرخواهی از معظم‌له، ايشان طبق احساس وظيفۀ شرعی، نظرات خود را در بارۀ آن، طی اعلاميه‌ای، بيان فرمودند که به فرازهايی از آن اشاره می‌شود:
در طول دوران مجلس خبرگان، ما بارها طی مصاحبه‌هايی، نظريات خود را در خصوص لزوم تصحيح و تکميل پاره‌ای از مواد [قانون اساسی] تذکر داده‌ايم و اينک، مجدداً اعلام می‌کنيم که حفظ ارکان حاکمیّت ملّی در چهارچوب تعاليم عالیۀ اسلام، ضروری و واجب است، زيراکه اصالت و ماهیّت همين حاکمیّت ملّی، حکومت جمهوری اسلامی را تشکيل می‌دهد.
حاکمیّت ملّی قدرتی است که بقای اسلام و ايران بدان بستگی دارد و با ضعف آن، اسلام و کشور به خطر خواهد افتاد. لذا، اگر حاکمیّت ملّی و نقش فعال آن از بين برود و خدای ناکرده تضعيف شود، فرصت مناسب و زمينۀ آماده‌ای برای بازگشت ديکتاتوری و نظام طاغوتی خواهد بود و بيم آن است که مملکت به وضع سابق رجعت کند.
دو اصل ۶ و ۵۶ که مطابق مقررات شرعی نيز می‌باشد، حاکمیّت ملّی را تثبيت و تقرير کرده، اما اصل ۱۱۰ قانون اساسی اختيارات مردم را از ملّت سلب کرده است و در نتيجه، اصل ۱۱۰ با دو اصل ۶ و ۵۶ کاملاً متضاد است، به‌طوری‌که با توسل به هيچ تأويل و توجيهی نمی‌توان اين اختلاف و ضدیّت را رفع نمود. و غير از اين تضاد، مواد ديگری نيز در قانون اساسی وجود دارد که دارای ايراد و اشکال می‌باشند و همچنين کمبودها و نارسايی‌هايی نيز در آن به چشم می‌خورد که در درجۀ دوم اهمیّت قرار گرفته که بايد اصلاح و رفع اشکال شود.
اما آن‌چه که بسيار مهم است تغيير و يا اصلاح مادۀ ۱۱۰ و اصولی است که متفرع بر آن است؛ به‌طوری‌که با حاکمیّت ملّی سازگار بوده و هيچ‌گونه تضادی نداشته باشد. لذا، باصراحت اعلام می‌دارم که با مراعات اين نقائص و اصلاح آن‌ها، در نزديک‌ترين وقت ممکن، بقیۀ مواد قانون اساسی بلامانع است.

حملۀ دوم به بيت مرجعیّت
آيت‌الله العظمی شريعتمداری اعلامیۀ مذکور را در روز ۹/۹/۱۳۵۸ صادر فرمود که غير از روزنامۀ اطلاعات، هيچ‌يک از روزنامه‌ها و رسانه‌های گروهی ديگر متن کامل آن را چاپ يا پخش نکردند، بلکه سيمای جمهوری اسلامی به‌جای پخش اين اعلاميه، با پخش تصوير معظم‌له، اعلامیۀ شخص ديگری را در مورد ترغيب مردم به رأی دادن به قانون اساسی پخش کرد که اين فريب دادن و حقه‌بازی حکومت موجب بروز اعتراض در آذربايجان شرقی و غربی، به‌ويژه در تبريز و ارومیّه، و قم گرديد.
شب پنج‌شنبه ۱۴/۹/۵۸، عدّه‌ای تحريک‌شده به بيت آيت‌الله العظمی شريعتمداری حمله کردند و مرحوم آقای علی رضايی را که در پشتِ‌بام بيت مرجعیّت مشغول محافظت بود، از پشتِ‌بام يکی از خانه‌های مجاور، مورد هدف قرار داده و به شهادت رساندند. و رهبر انقلاب، به‌جای عذرخواهی، اين جنايت را به عوامل خارجی نسبت دادند! که اين امر سبب تشديد تشنج گرديد؛ به‌حدّی که در تبريز، مراکز دولتی و «صدا و سيما» توسط مردم خشمگين تصرف شد.
رژيم از اين اظهارنظر فقهی آن مرجع بزرگ پيرامون اصل ۱۱۰ قانون اساسی (که در بارۀ اختيارات ولايت فقيه بوده و طبق نظر معظم‌له، با موازين شرعی مغايرت داشته) به‌شدّت برآشفت و با تمام قوا، در صدد ترور شخصیّت ايشان برآمد و رسانه‌های گروهی از انعکاس نظرات و اخبار مربوط به ايشان ممنوع گرديدند و در عوض، با گزارشات يک‌جانبه از وقايع آذربايجان و تفسيرهای ديکته‌شده، برخی از علما و روحانيان شهرستان‌ها را وادار نمودند که با پخش اعلاميه‌هايی خطاب به آيت‌الله العظمی شريعتمداری از رسانه‌های گروهی، خواستار انحلال حزب خلق مسلمان شوند (که تنها جُرم آن طرفداری از نظرات ان مرجع دورانديش شيعه بوده است.)
آيت‌الله العظمی شريعتمداری در پاسخ تلگرافات طبق دستور مخابره‌شده، اعلامیۀ ارزشمند ذيل را صادر فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت آقايان علمای اعلام و حجج شيراز، اصفهان و جهرم دامت افاضاتهُم!
با ابلاغ سلام. نامه يا تلگراف آقايان قبل از اين‌که به رؤيت برسد، از طريق راديو پخش و مسموع گرديد! از اين‌که آقايان به يک فاجعۀ مصيبت‌باری که در شُرُفِ تکوين است بالاخره متوجه شده و اظهارنظر کرده‌اند، موجب امتنان و تشکر است. لازم است که توجه عموم را به جواب سه نکتۀ موردِاشاره جلب نمايم:
۱. آذربايجان ساکت و آرام باشد.
۲. جاهايی که اشغال شدهف مسترد گردد.
۳. حزب خلق مسلمان منحل شود.
راجع‌به آذربايجان، آقايان بايد به رفع علل و موجبات حادثه بپردازند. مردم آذربايجان چنين دريافتند که پس از اظهارنظر اين‌جانب در بارۀ قانون اساسی، گروهی اوباش تحريک‌شده به منزل من ريختند که در نتيجه، يک نفر پاسدار شهيد و چندين نفر مجروح شدند. اين پاسدار در بام منزل فقط مشغول پاسداری بود. مردم چنين پنداشتند که اين عکس‌العمل غيرمنتظره تنها به‌جُرم اظهارعقيدۀ يک مرجع تقليد، در يک امر حياتی که بستگی به سرنوشت ۳۵ ميليون مردم ايران دارد، انجام گرفته و سکوت راديو و تلويزيون و کم‌اهمیّت جلوه دادن اين موضوع، به شيوع اين طرز فکر کمک نمود و اين سؤال در اذهان مطرح شد که مبادا انقلاب اسلامی ما که آن را مسلمانان و ملّت ايران با تحمل صدمات و لطمات سنگين و با خونِ دل پرورانده‌اند، دارد به بيراهه می‌رود.
باری، اين جنايت هولناک و قتل و جرح در آذربايجان، عکس‌العمل شديدی ايجاد کرد و تبريز را متشنج و عصبانی نمود و قهراً مردم هنگامی که عصبانی می‌شوند، کارهای غيرمنتظره هم انجام می‌دهند.
اين‌که آقايان فرموده‌اند که تبريز را دستور آرامش دهيم، شايد از اقدامات اين‌جانب برای حفظ آرامش آذربايجان بی‌اطلاع نباشند، ولی چگونه می‌توان آرامش شهری را که بدون هيچ‌گونه مجوز و جُرمی مأمورين جمهوری اسلامی عده‌ای را مقتول و گروهی را مجروح نمايند، تأمين کرد؟
ارتباط دادن واقعۀ دردناک منزل اين‌جانب به امپرياليزم آمريکا و نسبت همۀ امور به امپرياليزم و صهيونيزم دردی را دوا نمی‌کند و لزوم تعقيب مباشرين حوادث و جنايات را از بين نمی‌برد.
آقايان محترم!
در دورۀ طاغوت نيز قيام دليرانۀ مردم اذربايجان را به مشتی خارجی نسبت دادند. شک نيست که بايد با امپرياليزم قاطعانه مبارزه کرد، ولی مبادا شعارهای ضدامپرياليستی حربۀ تکفير و چماقی شود که حق و ناحق را باهم بکوبيم. شما آقايان در مقامی هستيد که بايد قضاوت‌های‌تان مبتنی بر حق و عدل و انصاف و واقع‌بينی باشد و در شأن روحانیّت نيست که خود را داخل تبليغات ناروا و جنجال‌های غيرِواقعی نمايد.
و اما در موضوع استرداد جاهايی که اشغال شده، تنها خواست مردم آذربايجان اين بود که اين مکان‌ها که در کمال دقت محافظت می‌شد، به‌دست اعضای شورای انقلاب يا استاندار جديد سپرده شود.
افرادی که از شورای انقلاب روز جمعۀ گذشته به منزل ما آمدند و مذاکراتی به‌عمل آمد و توافق‌هايی در نحوۀ عمل نسبت به آذربايجان حاصل شد و از جمله اين بود که عده‌ای از اعضای شورای انقلاب با اعزامی‌های ما عازم تبريز و ارومیّه شوند و مشکلات را بررسی و رفع نمايند و جاهايی را که اشغال شده با رضايت و استقبال مردم، فوراً تحويل بگيرند و کسانی از مأمورين دولت و غيره را که مشغول تحريکات در تبريز و آذربايجان می‌باشند و ايجاد تفرقه می‌کنند، ساکت و آرام نمايند، ولی برخلاف انتظار و برخلاف قرارداد و توافقی که آقايان شورای انقلاب به‌عمل آوردند، نمی‌دانم چه قصدی و چه دستی در کار بود که اجرا نگرديد، بلکه کارهايی کردند و حرف‌هايی زدند که مخالف توافق و قرارداد بود. لذا، به جناب آقای مهندس بازرگان تلگراف کردم و مراتب را به‌اطلاع رساندم و از خود سلب مسؤلیّت نمودم. ايشان جواب تلگراف را دادند و اعلام داشتند که قرار به قوّت خود باقی است و هيچ تخلفی نخواهد شد، اما مع‌الاسف نقشه‌های دور از عقل و حزم که حاکی از عدم شناخت صحيح منطقه است، تبريز را به خاک و خون کشيد. پس از اين فاجعه و مصيبت، هيچ مناسبتی نمی‌بينم که در جريانات تبريز دخالت کنم و چنان‌که به آقای مهندس بازرگان، طی تلگراف، اعلام داشته‌ام، تمام مسؤليت‌ها و عواقب وخيم به‌عهدۀ خود آقايان است و ديگر دخالت اين‌جانب به‌هيچ‌وجه موردی ندارد.
و اما در خصوص حزب خلق مسلمانان.
اين حزب حزبی است مستقل و من اکثر افراد مؤسس آن را می‌شناسم؛ مردمانی مسلمان و معتقد هستند. انحلال يا ابقاءِ آن نيز به عهدۀ خود حزب است و اعضای آن گويا بين دو تا سه ميليون نفر می‌باشند. خود بايد تصميم بگيرند.
و اميدوارم مملکت اين‌همه امپرياليست و صهيونيست نداشته باشد!
و نکته‌ای را که در اين‌جا بايد به شما آقايان محترم بگويم اين است که با روش موجود حکومت، احتياجی به انحلال حزب از طرف مؤسسين آن نيست، بلکه حکومت خود همۀ احزاب را با مارک آمريکايی و صهيونيستی و ضداسلامی منحل خواهد ساخت. لذا، از اين بابت نگرانی نداشته باشيد.
آقايان محترم!
نسبت دادن به امپرياليزم و صهيونيزم و عوامل ديگر را با در دست داشتن وسايل ارتباط جمعی، در بارۀ هرکس و هر گروهی می‌توان به‌سهولت انجام داد، اما شهادت بر حق و عدل کار بسيار دشواری است.
در پايان، اميدوارم که حقايق آن‌طور‌که هست، در نظرتان منعکس شده و شهامت ابراز آن را داشته باشيد!
خداوند متعال همۀ مشکلات و معضلات را با عنايت خاصۀ خود مرتفع فرمايد و واقع‌بينی و حق و انصاف را در ميان مسلمانان برقرار سازد.
والسلام عليکم و رحمت الله
۲۰ محرم الحرام ۱۴۰۰
سیّد کاظم شريعتمداری
بالاخره، در روز ۲۵ آذر ۱۳۵۸، با صدور اطلاعيه‌ای، حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان متوقف شد و رژيم تبليغات بسيار گسترده و همه‌جانبۀ خود را عليه آن مرجع مظلوم شدّت بخشيد.

آيا «آخ» هم نگوييم؟
آيت‌الله العظمی شريعتمداری در مقابل اين تبليغات، چند سخنرانی مختصر در خانۀ بيرونی خودشان، در اواخر آذرماه و اوايل دی‌ماه ۱۳۵۸، ايراد فرمودند که در آن‌ها، ضمن دعوت مردم به حفظ آرامش، از اجازه ندادن دست‌اندر‌کاران به پاسخ‌گويی به باران تهمت و افترا سخن به ميان آوردند و جملۀ دو سال قبل خود را که در مسجد اعظم، خطاب به رژيم قبلی فرموده بودند، تکرار کردند و بيان داشتند:
شما به ما تهمت می‌زنيد، برعليه ما و دوستان ما هرچه می‌خواهيد می‌نويسيد و پخش می‌کنيد، اما به ما اجازه نمی‌دهيد که «آخ» هم بگوييم. آخر ما چه گناهی کرده‌ايم که مستحق اين‌همه تهمت و افترا شده‌ايم؟ من همان فردی هستم که چند ماه قبل بوده‌ام. تنها چيزی که اتفاق افتاده، طبق وظيفۀ شرعی، نظر خود را پيرامون قانون اساسی گفته‌ام. آخر اين‌گونه برخورد و سلب آزادی بيان و اجازه ندادن به يک مرجع که بتواند نظرش را اظهار نمايد، اين چيزی است که ما برعليه آن مبارزه کرده‌ايم...

[ادامه مطلب را با کليک اين جا دنبال کنيد]


Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2003 news.gooya.com
All rights reserved for the original source