پنجشنبه 28 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ولايت عرفانی، زعامت سياسی، بهزاد مهرانی

"هان شنيدستی که هر چه در ويرانی بينند در آبادانی باز نگويند؟"(۱)‏
‏"ولايت" از کليدی ترين و کانونی ترين مفاهيم در عرفان ايرانی – اسلامی است.‏‎ ‎تا آنجا که عرفان را "علم ولايت" نيز ‏گفته اند. در عرفان و تصوف ، "ولی" نقطه ی مرکزی عالم است و عالم وجود به گرد او می چرخد و جهان بدون ‏‏"ولی" از هم خواهد پاشيد. "ولی" همان "انسان کامل" است.‏
‏ "و بدانکه انسان کامل آن قطبی است که افلاک به وجود او در گردشند و او در تمام ازمنه و امکنه تا ابد الاباد يک تن ‏است که به لباس های گوناگون و در مکان های مختلف ظهور می نمايد و نسبت به آن لباس های مختلف اسامی گوناگون ‏به خود می گيرد..." (۲) "انسان کامل سر عالم است، از جهت آنکه به علم محيط است عالم است، هر يک را به جای ‏خود می دارند و می بينند و آدميان جمله به وی می گردند." (۳)‏
در باور عارفان زمين هيچ گاه از اين انسان های کامل و اوليا تهی نخواهد شد.‏
پس به هر دوری ولی ای قائم است / تا قيامت آزمايش دائم است /هر که را خوی نکو باشد برست / هر کسی کاو شيشه ‏دل باشد شکست / پس امام حی قائم آن ولی ست / خواه از نسل عمر خواه از علی ست(۴)‏ ‎



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در عرفان بايد از "ولی" اطاعت بی چون و چرا کرد. گناه ِ "ولی" نزد خداوند اعتبار و ارزشی والاتر از ثواب خلق ‏دارد.‏
زلت او به ز طاعت نزد حق / پيش کفرش جمله ايمانها خلق(۵)‏
خطای "انسان کامل" زيبنده تر از راستی های مخلوق است نزد خالق، زيرا که اين "ولی" است که "انسان کامل" است ‏و ديگران کاملا انسانند. مريد در اين باور تنها بايد اطاعت محض را بر گزيند و "عقل جزوی" خود را در پای "عقل ‏کل" مراد ِ خويش قربانی سازد.در باور بسياری از عارفان حتا اين مريد نيست که مراد خود را انتخاب می کند بلکه ‏مراد است که دام نهاده و مريد را گرفتار می کند. اين "پير" است که کمند می افکند و مريد را شکار می کند و مريد نيز ‏چاره ای جز تسليم در برابر اين شير نر خونخواره ندارد.‏
چون گرفتت پير هين تسليم شو / همچو موسی زير حکم خضر رو / صبر کن بر کار خضری بی نفاق / تا نگويد خضر ‏رو هذا فراق / گر چه کشتی بشکند تو دم مزن / گر چه طفلی را کشد تو مو مکن / دست او را حق چو دست خويش ‏خواند / تا يدالله فوق ايديهم براند(۶)‏
البته اين هميشه مراد نيست که مريد را انتخاب می کند بلکه مريد نيز دست به انتخاب می زند اما به ندرت. در اين مسير ‏هيچ کس نمی تواند با پای خويش راه رود. عقل و انديشه در اين ولايت، هيچ کاره است و اگر کسی در اين وادی گمان ‏برد که بی پير به جايی رسيده است سخت دچار خطا شده است زيرا که پير دورادور او را مورد عنايت خود قرار داده ‏است.‏
هر که تنها نادرا اين ره بريد / هم به ياری دل پيران رسيد / دست پير از غايبان کوتاه نيست / دست او جز قبضه ی الله ‏نيست
‏"سالک قبل از اتصاف به مقام ولايت،مبدا افعال و صفات خود است اما بعد از اتصاف به مقام ولايت،حق تعالی مبدا ‏افعال و صفات او می شود،چرا که تمامی جهات بشری او در مقام قرب مستغرق گشته،در ذات حق فانی شده است.از ‏اين رو با عين الله می بيند،با سمع الله می شنود،زبان او زبان خداست،دست او دست الهی است و فعل او فعل الله است." ‏‏(۷)‏
تئوری حکومت نزد شيعه يک مفهوم انتصابی است. يعنی پيامبر اسلام پس از خود داماد خويش علی (ع) را به امامت و ‏زعامت امت اسلام برگزيده است.‏‎ ‎شيعه بر اين باور بوده است که در راس هرم قدرت همواره بايد امامی معصوم و ‏منصوب حضور داشته باشد که رهبری امت اسلام را در دست داشته باشد. اين تئوری تا قبل از غيبت امام دوازدهم – به ‏باور شيعه دوازده امامی – با چالش چندانی مواجه نبوده است. پس از غيبت امام دوازدهم، شيعيان اعتقاد داشتند که ‏ايشان به زودی از پس پرده ی غيبت بيرون خواهد آمد و زمام امور شيعيان را در دست خواهد گرفت. زمانی که اين ‏اتفاق روی نداد و غيبت طولانی شد،تئوری سياسی شيعه با مشکلات فراوانی رو به رو شد.‏
‏ " فقه شيعه به واسطه ی تلقی خاصی که از مسئله غيبت امام زمان و مسئله امامت و ارتباط آن با موضوع دولت پيدا ‏کرده بود،هرگز نيازی به پرداختن به مسئله دولت احساس نمی کرد. اين پندار که عصمت شرط حاکم است و قيام در ‏زمان غيبت و قبل از قيام قائم، بر افراشتن پرچم ضلالت است، به علاوه عدم احتمال طولانی شدن غيبت،از جمله ‏عوامل ايستايی انديشه سياسی شيعه بوده است."(۸)‏
گروهی تشکيل حکومت در زمان غيبت امام را ضلالت دانسته و آن را گمراهی از طريق هدايت پنداشتند. دسته ای ‏ديگر و عموما از فقها به چاره انديشی پرداختند و تلاش نمودند که تئوری ای در باب حکومت در زمان غيبت بيابند.‏
‏"تاسيس حکومت صفوی به دست شاه اسماعيل، فقها را به سمت امکان مشروعيت حکومت در زمان غيبت رهنمون شد. ‏ديدگاه فقه شيعه در اين دوران نسبت به مساله ولايت و حکومت در ابعاد گوناگون تحول پيدا کرد و ريخت و سمت گيری ‏اصول نوينی در جهت دخالت هر چه بيشتر فقها در امور حکومتی به خود گرفت."(۹)‏
فقهای شيعه با شبهات و تشکيکات بسياری مواجه شدند.تا پيش از اين آموزه ی امامت شيعه ی دوازده امامی بر محور ‏حقانيت و دفاع از غيبت امام مهدی متمرکز شده بود.طولانی شدن غيبت امام دوازدهم از سويی و نا مشروع دانستن هر ‏حکومت غير معصومی از سوی ديگر،فقهای شيعه را در انديشه ابداع يک تئوری سياسی فرو برد. اين مشکل تا زمان ‏بر آمدن صفويان به قوت خويش باقی ماند. صفويان بر روی کار آمدند.گفتمان آنها، "سلطنت" بود و در اين زمان بود که ‏‏"سلطنت" بر "خلافت" چيره شد. فقيه نماينده ی علم امام و سلطان نماينده ی شمشير او شد.‏
‏"منصب دينی،يعنی ادامه نبوت به علما و فقها رسيد و منصب سياسی و نظامی آن بهره ی سلاطين شد.لذا همچنان فقيهان ‏از جانب شارع به ولايت نصب شده اند،سلاطين نيز همان ناحيه به سلطنت منصوب شده اند."(۱۰)‏
نظريه ولايت فقيه يکی از اين تئوری ها – و از قضا مهم ترين آنها – بود که در پاسخ به مشکلات نظريه حکومت در ‏زمان غيبت به وجود آمد. به باور اين قلم اين تئوری از امتزاج ِ ولايت عرفانی و زعامت سياسی (امامت در شيعه) به ‏وجود آمد. همانگونه که "ولی" در باور عارفان ِ ما قطب عالم امکان است و زلت او نزد حق به ز طاعت خلق است، ‏زعيم سياسی نز اينگونه است. او نيز سايه حق بر روی زمين است و مخلوق، مريد وی اند و بايد اطاعت محض نمايند. ‏اين مهم را می توان در گرايشات ِ عرفانی بنيانگزاران ِ تئوری ولايت فقيه از جمله آيت الله خمينی دريافت. آقای خمينی ‏در حوزه علاوه بر فقه، عرفان نيز تدريس می کرده است و با مفاهيم عرفانی آشنايی داشته است و اين امتزاج در ذهن ‏او شکل گرفته است. در ولايت فقيه نيز همچون ولايت عرفانی رابطه بر اساس مراد و مريدی استوار است.امری که ‏علم سياست در جهان جديد با آن بيگانه است. در سياست مدرن "ولی عرفانی" همان "زعيم سياسی" نيست.رابطه مراد ‏و مريدی در عالم سياست جايی ندارد. زعيم سياسی را می توان نقد کرد،می توان عزل کرد و ديگری را جای او نهاد. ‏حق نصب و عزل و نقد از حقوق مسلم انسان در سياست مدرن است و زلت زعيم سياسی به ز انتقاد خلق نيست. رابطه ‏ی مريد و مرادی اگر در جهان جديد معنايی داشته باشد در عالم عرفان و سلوک معنوی است و عرصه ی سياست ‏عرصه ی مسئوليت و پاسخگويی است. در اين عرصه همچو موسی زير حکم خضر رفتن و چون و چرا و پرسش را ‏وانهادن جايی ندارد.عرفان گنجی است که در ويرانه ها می توان آنرا يافت و سياست دانش آبادانی است و مولانا چه زيبا ‏گفته است:‏
حس دنيا نردبان اين جهان
حس دينی نردبان آسمان‏
صحت اين حس بجوييد از طبيب
صحت آن حس بخواهيد از حبيب
صحت اين حس ز معموری تن‏
صحت آن حس ز تخريب بدن
و سياست علم معموری تن است و صحت آنرا بايد از طبيب جست.و سياستمداران ِ قابل عزل و نصب و انتقاد، طبيبان ‏اين وادی اند.عرفان دانش تخريب بدن و اندرون از طعام خالی داشتن است تا نور معرفت تابش گيرد و ادغام اين دو ‏عواقب ويرانگری خواهد داشت. و از زبان ابو سعيد بايد گفت:‏
هان شنيدستی که هر جه در ويرانی ببينند در آبادانی باز نگويند.‏

بهزاد مهرانی

‎‎پانوشت‎‎
‏۱- چشدين طعم وقت ابوسعيد ابو الخير تصحيح محمد رضا شفيعی کدکنی تهران سخن ۱۳۸۵ ص ۱۴۲‏
‏۲- شرح اصطلاحات تصوف تاليف دکتر صادق گوهرين انتشارات زوار ۱۳۷۶ جلد ۱و۲ ص۱۲۶‏
‏۳- انسان کامل نسفی ص ۴۸۲‏
‏۴- مثنوی معنوی تصحيح نيکلسون دفتر دوم
‏۵- مثنوی معنوی دفتر اول
‏۶- همان دفتر اول
‏۷- حکومت ولايی محسن کديور نشر نی ۱۳۷۸ ص ۲۶‏
‏۸- نظام سلطانی سيد محسن طباطبايی فر نشر نی ۱۳۸۴ ص ۶۴‏
‏۹- مبانی فقهی حکومت اسلامی حسينعلی منتظری ترجمه محمود صلواتی جلد ۱ ص ۱۴‏
‏۱۰ دغدغه های حکومت دينی محسن کديور نشر نی ۱۳۷۹ ص ۱۵۰‏‎





















Copyright: gooya.com 2016