دوشنبه 14 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جزئيات اعدام دلارا دارابی، محمد مصطفايی

امروز ۱۱ ارديبهشت سال ۱۳۸۸ روز دهشتناکی برايم بود ساعت ۹ صبح اس ام اس روی گوشی ام ديدم که نوشته شده بود " دلارا اعدام شد" تمام بدنم لرزيد. نای حرکت نداشتم. دکمه سبز گوش را زدم. آسيه امينی پشت خط بود و گريان گفت دلارا را امروز صبح اعدام کردند. سوار ماشين شدم و به همسرم زنگ زدم. به او گفتم می خواهم به رشت برم. او نيز از فرط ناراحتی گفت که با من می آيد. نمی دانم چطور به رشت رسيدم. مادر دلارا خود را به شدت می زد پدرش داستان تحويل دلارا به نيروی انتظامی را می گويد. همه گريه می کنند. همه به سر خود می زنند. همه دلارا را دوست داشتند. ولی او ديگر در کنارشان نبود. او امروز به آرامش رسيده بود. ديگر صدايی از او به گوش نمی رسد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مادر دلارا گفت که ديروز با دلارا ملاقات کرده. دلارا به او گفته که مادر اگر من از زندان بيرون بيايم می خواهم تحصيلاتم را ادامه دهم. دوست دارم آزاد باشم و يک نفر از قضات هم به من قول داده که رضايت اولياءدم را خواهد گرفت. دلارا گفته که مادر من بی گناهم.

مادر دلارا گريه کنان گفت: امروز ساعت ۷ صبح دلارا به وی زنگ زد. و گفت مادر من را می خواهند اعدام کنند. من طناب دار را می بينم. مادر من را نجات دهيد. می خواهم پدرم صحبت کنم و به پدرش هم گفت که پدر من می خواهم شما را ببينم. تو رو خدا من را نجات دهيد. بعد يک نفر گوشی را از دلارا می گيرد و می گويد. ما به راحتی فرزند شما را می کشيم و تو هيچ کاری نمی توانی انجام دهی.

پدر و مادر دلارا قران به دست به زندان می روند. التماس می کنند. فرياد می کشند و می گويند تو رو خدا اجازه دهد تا ما اولياءدم را ببينيم. به پايشان بيوفتيم. ولی ....

دلارا دارابی را به پای چوبه دار می برند. او راضی نمی شود اعدام شود. هيچ کس پيش او نبود نه مادر نه پدری و نه وکيلی که به خواسته هايش توجه کند. طناب دار را به گردن نحيفش می اندازند. و نمی دانم کدام بی رحمی صندلی را از زير پايش رها می کند. نمی دانم او کيست .

قاضی جاويد نيا حکم اعدام دلارا را صادر کرد. پس از مدتی دادستان رشت شد. از زمانی که او متصدی اين پست گرديد. يک نفر در اين شهر سنگسار شد و امروز دلارا دارابی جانش از بدنش جدا شد.

روحش شاد

ولی چرا؟

چرا دلارا اينگونه اعدام شد. به يکی از دوستان گفتم که صدام را هم اينگونه اعدام نکردند. چرا؟

چرا داد مظلوميت دلارا به گوش هيچ بنی بشری نرسيد.

عده ای می گويند دلارا مقصر است. عده ای می گويند پدرش مقصر است و عده ای می گويند وکليش؟ من می گويم دستگاه قضايی.

چرا با وجودی که بسياری از کشورهای دنيا اعدام اطفال زير ۱۸ سال را منع کرده اند دستگاه قضايی بر اعدام اطفال پافشاری می کند؟

چرا بی اطلاع به پای چوبه دار می برد؟ اعدام رضا حجازی در اصفهان و بهنام زارع در شيراز نيز به همين نحو بود.

مجری حکم می دانست که اگر زمانی برای اجرای حکم تعيين کند. نمی تواند دلارا را اعدام نمايد. چون ميليونها انسان از وی حمايت می کردند. و امروز همه ما می دانيم که بی گناهی پای چوبه دار رفت و ناعادلانه جانش گرفته شد.

دلارا اعدام نشد .... آرام گرفت.

[از وبلاگ محمد مصطفايی، وکيل دادگستری]





















Copyright: gooya.com 2016