دوشنبه 26 دی 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تحلیل شخصیت، رفتار و گفتار دکتر عبدالکریم سروش، مصطفی فقیهی، انتخاب

abdolkarim-soroosh.jpg
آنچه سروش را از سایر سخندانان متمایز می کند تسلط غیرقابل انکارش بر کلمات و معانی است. داستان سرا نیست اما کلمات را چنان آزاد می گذارد که همانجا که خواننده می خواهد بنشیند و تسلسل کلامش را حفظ نماید، چنان که حکایتی نقل می کند، مستمع را از پای کلام یارای برخاستن نیست. اما آنگاه که پای در رکاب سیاست می گذارد هایل است پر از تزویر کلام. توده را به دنبال نمی کشد و تنها برای خاصان اجتماع آنهم از جنس خودی، سخن تازه دارد. تاب شنیدن ندارد اما کلامش را اجابت درخواست می داند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دنیا معرکه تنش و کشمکش است و ناممکن است کسی بی آنکه درگیری یا اختلاف در رای و نظر با دیگری داشته باشد، عمرش سپری شود، اما سخن در این است که رفتار آدمی در هنگامه ی اختلاف، چگونه است؟ عده ای به محض آنکه با دیگری دچار اختلاف می شوند، می خواهند هر طور که شده پیروز شده و بر او غالب شوند و محکومش کنند، از او بگذشته یا کنارش زنند. دغدغه ی ذهنی و دلمشغولی بسیاری نیز هنگام اختلاف و رقابت فقط نتیجه آن است: پیروزی یا شکست.برد یا باخت....همینجاست که عدالت و اخلاق و انصاف به قربانگاه می روند و عده ای با تجاوز به حقوق دیگران، ظاهراً غالب می شوند.

دکتر عبدالکریم سروش ، اندیشمند و متفکری است که به سبب آگاهی از دین و اخلاق ، شاگردی مکتب مولانا و حافظ و برداشت خاص از مکاتب دینی، علی الظاهر آداب و فرهنگ را می شناسد تا آن زمانی که به گرد ساقه های پیچ پیچ سیاست نگردد .

سیاست پیشگی در عصری که همه کس همه چیز می داند ، برای او که خود را همه چیز تمام و همه فن حریف، می پندارد و آنچه خوبان همه دارند در خود جستجو می کند او را از اوج فلسفه به حضیض دنیا خواهی می افکند در این بازار مکاره سیاست هم ، هر از چند گاهی ، با ادبیات چیره دست و کم نظیر خویش، موضوع، شخصیت یا اتفاقی را محل بحث و جدل با خود کرده و تا آنجا که توانسته، تلویحاً نظریاتش را "حق مطلق" و موضوع یا شخص مورد نظرش را عین "باطل" معرفی می کند.

همین موجب شده دکتر عبدالکریم سروش در مراحل سلوک خود لغزشی داشته بسوی دنیای دون ، التفاتی بر زمینیان و صاحبان زر و زور کرده و سلاحش را در جبهه های سیاست پیشگان عیان ساخته است. سیاست این سو و آنسو دارد و باید خود را در آن به سویی متمایل گردانی ، همان که گاه آفت چنین متفکرانی نیز می شود.

ایشان در هنگام نقد این و آن ، دوستان و همفکرانش و البته خود را میزان حق دانسته و ماورای فکر خود را ماورای حقیقت قلمداد کرده و به آن وقعی نمی نهد.هر که با او نیست بر اوست و هر که براوست، دشمن است ...

نگاه عاقل اندر سفیه به مخالفان

دکتر سروش، استادانه و با نگاه عاقل اندر سفیه به مخالفان می نگرد و آنان را مشتی جاهل و مغرض شمرده، در بحث و جدل، فرد مقابلش را به صرف فرضیت "دانایی خویش" و "نادانی او" ، خوار و ذلیل و خفیف می کند و به کوچکترین بهانه ای دشمنان و مخلفانش را تخطئه کرده و گاه تفسیق و تضلیل و تکفیر!

چون می داند چیزی می داند، دیگران را کوچک می شمارد، چون دیگران را کوچک می شمارد، به خود اجازه می دهد آنان را بشکند و خرد کند.چون دیگران را کوچک می شمارد، کوچکترین نقدی از آنان را برنمی تابد و .... این کم کم، بساط شیطان را پهن می کند!

با کسی که مخالف است، عداوت به خرج می دهد ، کاستی هایش برجسته کرده و فضائلش انکار می کند و از اعتراف بدان خودداری کرده که اگر معترف شود، گویی به شخصیت خویش توهین کرده، سروش ، گو آنکه خود را اسلام ناطق و تجسم اسلام معرفی نمی کند، اما در عمل، فکر خود را عین اسلام دانسته و مخالفان خود را مخالفان اسلام یا منحرف از آن می داند.

اما کیست که نفی کند چنین شیوه ای را که به قول سعدی "این سنت جاهلان است که چون به حجت از خصم فرو مانند سلسله خصومت بجنبانند" و بر این روی کسی را که کام از حلاوت برهان شیرین است چه حاجت به تیر و کمان و تهمت و بهتان دارد؟

سروش به دلیل اعتقاد به نوع خاصی از مکاتب سیاسی، ظاهراً "فاصله و اختلاف افکار" را به رسمیت می شمارد، اما به واقع اعتقاد چندانی بدان نداشته و برداشت خود از هر علم و نظریه ای را نه یک برداشت و یک درک که عین کلام وحی دانسته و انتظار دارد دیگران نیز همانگونه بیاندیشند!

حالی که اصل اختلاف و داشتن دیدگاه های متفاوت ضرورت انکارناپذیری است و اصولاً تضارب فکر و اندیشه بهترین زمینه ساز بروز خلاقیت و ابتکار در اداره امور جامعه است، اما آنچه که همواره تهدید است، مرزبندی های غیر واقعی و توهم دشمن انگاشتن دوست است و همین توهمات و برداشت های غلط از یکدیگر است که خسارت جدی به بار می آورد.

اما جناب سروش، نه تنها آغوش خویش را برای "انتقاد" باز نمی کند که که از آن گریخته و حتی آن را به حساب غرض ورزی می گذارد و منتقدان را دشمن دانسته و برنمی تابد.

جز "اندیشه ی خویش" را غده های سرطانی در پیکر جامعه و کشور دانسته و در صورت در اختیار داشتن قدرت، اقدام به جراحی و احیاناً حذف غده (ولو که منجر به تشدید بحران و مرگ کل پیکره) اقدام خواهد کرد، چندانکه بر خلاف پیشه و پیشینه و سن سال اش، در هنگامه ی اختلاف، آتش را خاکستر نمی کند بلکه مانند جوانی تازه کار، بر خرمن اختلاف افزوده و آتش را شعله ور تر می کند.

در ترور شخصیت مخالفانش، اندکی عقب نمی نشیند و خطای شخصی آنها در بوق و کرنا کرده و در بازار شب فروشانِ به خلوت رفته به ثمن بخس حراج می کند.اگر قدمی هم پس بگذارد، این حق را بر خود محفوظ می داند که به وقتش، 2 گام به پیش نهد تا دمار از روزگار مخالفانش درآورد!

به مخالفانش بدگمان است و رندانه، تصویری ترسناک و خطرناک و خشن از آنها می سازد و گفته ها و کرده هایی را به آنها نسبت می دهد که از اساس کذب است!

به عبارت دیگر، مخالفانش را تنها به خطایشان به باد نقد و تندخویی نمی گیرد، بلکه خطایی برای آنان تراشیده و به ایشان منسوب کرده و به تدریج، خود آنها را باور کرده و آنگاه آنان را به دستاویز و حربه ی خطاهایی که مرتکب نشده اند، بلکه خود ساخته، ملامت کرده و با این سیاست و روش، دیگران را به صرف داشتن مخالفینی ترسناک و غول آسا، مجبور به انتخاب خود و احراز "سلامت لفط و گفتار و اندیشه ی خویش" می کند.


با نرم خویی و مدارا ناسازگار است و در نقد و داوری ها در باره فرد یا گروهی، به یک طرف می لغزد، یا از "کمان" افراط تير انداخته و یا در "کمند" تفريط گرفتار می آید! نمی تواند خوبی و بدی را با هم ببیند و قوت و ضعف را با هم! غالباً کلی سخن می گوید: فلانی بد است، فلا گروه خوب است و...

ادبیاتش مانند گروهی از هموطنان، همواره آمیخته به تاکید و تشدید است. با قاطعیت سخن می گوید، گویا جز سپید و سیاه رنگ دیگری نیست. در داوری ها همواره از واژه هایی چون قطعا، یقینا ً بی تردید، هرگز، حتماً و...استفاده کرده و گویا عیب می داند که چنین بر زبان براند که : گویا، احتمالاً، ظاهراً .... همه چیز یا مثبت است یا منفی! یا سیاه است یا سفید! یا خوب است و یا بد! استثنایی نیست!

حال آنکه ادبیات و الفاظی چنین، ادبیات خداوند منزه از زشتی و ناپاکی هاست و استفاده از چنین ادبیاتی آنهم از سوی بشر ظلوم جهول، چشمداشت به جایگاه خداوند هستی است. به واقع بشر دنیا دوست منقش به هوا و هوس های جاه طلبانه را چه به استفاده از الفاظ خداوند عالم الغیب؟!

چندان که مولانا می فرماید:


آنکه گوید جمله حقند احمقیست

آنکه گوید جمله باطل او شقیست.

کس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد این را هم بدان!

کلوخ انداز را پاداش سنگ است

در عداوت از عدالت می گذرد، از حدود تجاوز می کند و اندازه نگاه نمی دارد، خود ردای قضاوت به تن کرده و بیش از جرم ، مجازات می کند. در دشمنی، افراط می کند و از آنچه باب میلش نیست، و بیزاری جسته و آنچه را بد و نادرست می شمارد، بدترین و نادرست ترین چیز دانسته و اغراق می کند. به صرف احراز دشمنی این و آن، به خود حق می دهد حدود اخلاق، درنوردد و به حقوق مخالفان تجاوز کند؛ چنان که از قدیم هم گفته اند: کلوخ را پاداش نه حتی کلوخ، که سنگ است!

به قول صائب تبریزی:

مرد مصاف در همه جا یافت می شود
در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده ام

البته یافتن "مرد تحمل" بالاخص در عصر و روزگار فعلی، بسیار سخت و شاید ناممکن باشد؛ همانطور که "ابواسحاق ابراهیم بن ادهم" (از عرفا و زهّاد نیمه اول قرن دوم هجری) می گفت: من بیست سال در جستجوی کسی هستم که چون خشمگین شود، جز حق نگوید، اما چنین فردی را نیافتم. (البصائر و الذخائر)

قلمی که نه درد دارد و نه درمان

قلم دکتر سروش پر وزن است و کلماتی که از آن خلق می شود پاکیزه ، اما آنگاه که با سیاست می آمیزدشان ، آنچه که باید به همواری راه یاری رسان باشد و پاک کننده تمام نگرانی ها ، چنان درهم می پیچد که ثمرات نیک و بدش پنهان می ماند و جز پریشانی خاطر هیچ متاعی بر دیگران نثار نمی کند.!

عیب دیگر، خرج کردن هر آنچه در چنته دارد است! هر چه ناسزا و تعبیرات نیش دار و گزنده آموخته یا خلق کرده، یک جا صرف مخالفان می کند و همه واژه های منفی که در درازنای تاریخ برای منفوران و ظالمان به کار رفته، یکجا بر پیشانی مخالف می کوبد! گویا هر که مخالف اوست، جامع همه ی زشتی هاست و هر چه بدان دارن "مخالفان جناب ایشان" یکجا دارند! بدتر اینکه واژه های منفی که پیشوایان دینی برای شناسایی مخالفانشان استفاده می کردند را بی تامل و بی پروا استفاده می کند؛ گویا جناب ایشان نیز رکن دین هست و مخالفانش مخالف دین!

شخصیت خطی با زبانی به ظن کذب

خطی عمل کردن، حزبی و جناحی اندیشیدن و سخن حق را از جناح مقابل نپذیرفتن و در نهایت، باطل را از جناح خود توجیه کردن، از دیگر آفات برخی بزرگان و صاحبین قلم ماست.

در اصول کافی حدیثی آمده که بس تنبه آفرین است و البته چندان که گفته اند "در مثل مناقشه نیست".

جریان این است که زراره (از اصحاب خاصه امام باقر و جعفر صادق)، به تعبیر امروزی ها، خطی و جناحی می اندیشید و با خط کشی های خاص، همگان را به دو دسته تقسیم می کرد. با کسی که در خط ولایت بود دوستی می کرد و با آنکه بیرون از این خط کشی ها بود، بیزاری می جست.

وقتی ماجرا به امام باقر (ع) خبر شد، ایشان گفتند: نه! سخن خدا درست تر از گفته توست! اگر چنان کنی پس سخن خدا چی می شود که عده ای را در شمار اهل جهنم نیاورده؟ آن عده از زنان و مردان و کودکان ضعیف الفکری که نمی توانند چاره ای بیاندینشند و را به جایی برند؟ پس آن عده چه می شوند که خداوند ممکن از عذابشان در گذرد؟ آن عده چه می شود که هم کارهای خوب کردند و هم بد! پس اهل اعراف چه می شوند که در روز قیامت امیدوارند وارد بهشت شوند؟......

غفلت از زبان رسانه

از سوی دیگر، بیشتر ما، چندان که باید "زبان رسانه" و آفات ناشی از آن را جدی نمی گیریم و اساساً تفاوتی میان یک گفت و گوی محدود دو نفره یا "سخنرانی بر منبر" ، "گفت و گوی رسانه ای" ، "نویسنده ی یک گزارش یا مقاله" و حتی " سخنگویی در مقام یک فیلسوف" ، قائل نیستیم.

جناب سروش و هر کس دیگری باید بداند که وقتی می نویسند یا سخن بر زبان می رانند، مخاطبش جمعی محدود نیست که بی اختیار و دقت بر زبان بیاید. چنانچه جناب سروش مستحضرند، اگر فردی به دیگری دروغی بگوید یک دروغ گفته و یا سخن خلافی نقل کند، یک خلاف کرده، اما اگر نویسنده ای یک دروغ و یا خلاف بنویسد، یک دروغ ننوشته و یک خلاف نکرده، بلکه هزاران دروغ گفته و هزاران خلاف کرده! یعنی به تعداد نسخه های نوشته شده یا گوش های شنیده شده اش، لذا قطعاً مسئولیت افرادی چون دکتر سروش بیشتر است. زبان آنان غیر از زبان مردم است و غیر از سخنی در محفل و در میان جمعی محدود.

جناب ایشان چندین برابر بیش از نگارنده مستحضرند که گذشتگان ما گاه از فرط احتیاط در سخن گفتن، سنگریزه در دهان می گذاشتند تا هر آنچه به ذهن مبارک می آید ، فی الفور نقل نکنند!

مرحوم آقای قاضی، 28 سال در دهان خود سنگریزه نهاد تا "تمرین صبر" کند و به تعبیری "زیاده گویی نکند"، این بزرگوار اما، نه نثری مسجع و کلامی مقفا داشت ، نه مدعی علوم دینی و غیر دینی و عرفان نظری بود و نه اساساً کلمه ای از خود به یادگار گذاشت و برجسته شدن نامش نیز، صرفاً به خاطر اندک شاگردانی بوده که اخلاق نیکوی وی را برای اندگان بازگو کرده اند.

گو آنکه برخی چنین شیوه ای را "افراط" در "اختیاط" می دانند، اما قطعاً چنین رویه ای که امروز در پیش گرفته شده، دور از احتیاط است چندان که خواجه عبدالله انصاری نیز در جمله ای حکیمانه فرموده "سخن گفتن جنایت است، تحقیق آن را مباح کند"

سروش، فیلسوف یا ادیب؟

متخصصان بهتر می دانند که دکتر سروش، مترجم آثار فلسفی است و کمتر، از خود نظریه ای منتشر کرده. او همواره با کلام آهنگین و مقفّای خویش، هواخواهانی به سمت خود جذب کرده اما کمتر فیلسوف یا دوستدار فلسفه با ذهنی برهانی را در مجموعه هواخوهان خود جای داده است.

سروش پرمطالعه است. او از هر چیزی، چیزکی می داند. دانستن گاه، آفت است. آنجا که ظرف آدمی، کوچک تر از دانسته هایش باشد. آنگاه فضا مهیا می شود برای سخن چرانی و پرحرفی. سروش یقه نمی گیرد، پرخاشگری نمی کند و ظاهراً تعصب به خرج نمی دهد بلکه با طرد و تفسیق و متهم کردن ناهمفکرانش، ویرانگرانه و بولدوزروار، در پی غلبه است.

بی تردید دکتر سروش، بهتر می دانند که چه اندازه روایات در باب "زبان" و "سخن" بیان شده که پرداختن به آن ، در این مقال نمی گنجد. اما دعوت به کم حرفی و احتیاط در سخنگویی و گزیده و سنجیده گفتن، انبوه این توصیه هاست؛ چرا که زبان فعالیترین و در عین حال خطاکارترین عضو آدمی است. هیچ عضوی از انسان، چندان در کار نیست که زبان. لاجرم این عضو فسیح المیدان و وسیع الجولان و بیش فعال، پرخطاست.

سخن، باد هواست؟

پندار غلطی که امروز در بیان عوام بیش از پیش خودنمایی می کند که "سخن، بادهواست"، علی الظاهر لغزشگاه بزرگان نیز شده است، اما "سخن" هم خفیف المؤنة و هم کثیر الابتلاست چرا که "با کمترین هزینه مى توان با زبان آتش روشن کرد، در هر زمان، در هر مکان و در هر سنّ و سال و با هر معلومات این عضو در اختیار انسان است و هیچ ابزار گناهى این چنین نیست.

در حدیثى آمده که وقتى پیامبر در مورد آفات لسان سخن مى گفت، شخصى عرض کرد: یا رسول الله أفنؤاخذ بما نقول؟ حضرت فرمود: وهل تکبّ الناس على مناخرهم فى النار إلاّ مصائد السنتهم؟ محصولات زبان است انسان را به صورت به آتش دوزخ وارد مى کند.

بعضى زدن یک سیلى به گوش دیگران را خیلى مهم مى دانند ولى صدها غیبت مى کنند و اهمیّت نمى دهند و یا برداشتن یک درهم از مال مردم را زشت و ناپسند مى دانند ولى صدها تهمت مى زنند و اهمیّت نمى دهند.

پس طبعاً، "باد هوا" خواندن "سخن"، خیالی است باطل ؛ کما اینکه رسول گرامی اسلام (ص)، "بیشترین خطاهای انسان را به سبب زبانش" دانسته و مولا علی نیز زبان را "درنده ای" می داند که اگر رها شود، می گزد!

تفنن و سرگرمی و بازی با سخن، همان چیزی است که به کرات در روایات نهی شده اما لقلقه ی کلام بزرگانی چون سروش است که هنگامه ی عصبانیت و انتقام، چونان سلاحی کشنده و گزند، از آن بهره می جویند؛ چندان که امیر مومنان می افزماید: لغزش زبان کاراتر از اصابت سرنیزه است.

اما صد تاسف که جناب دکتر سروش، در برابر مخالفین و موافقین و شاگردانش ، "گوش" نیست که عین "زبان" است، زخم می زند و انتظار پذیرش دارد.

موضع خدایی

رویه ای که امروز جناب سروش پیش رو نهاده، از موضع خدایی و گاه بهشتی است. اما اگر به عظمت و بزرگی خداوند بیاندیشیم و لختی هم در کارنامه خویش ، در میابیم که همه گناهکاریم. پس کسی را نمی سزد که خود را برکشد و یکسره پاکدامن شمارد ودیگران را تردامن. از قضا آنکه خود را برتر شمارد و بی عیب، از همه فروتر است و گناهکار تر. از رسول خدا (ص) نقل شده که: هرکه بگوید من از همه مردم بهترم از همه بدتر است و هر که بگوید من بهشتی ام همو جهنمی است.

با این اوصاف آیا شخصیتی چنین با چنان فضائلی ، می تواند مظهر یک فیلسوف مبادی آداب ماخوذ به حیا باشد؟ آیا ذهن برهانی یک فیلسوف می تواند این همه تناقض را یکجا تحمل کند؟ طبعاً این همه صفات نادرست، می شود با ادبیاتی شیرین و شنیدنی، به مستمع و شاگردانی ادیب و شعردوست تحمیل شود اما نثار فلاسفه و منطق گرایان، خیر!

هنرش نیز بگو!

البته نباید از حق بگذریم که وی از وفود عصر حال است و از خزائن کلام ، اما آنگاه که کلامش از حریم اخلاق و عرفان خارج می شود عنان از دست می دهد و در مناقشات سیاسی افسار قلم از چارچوبه های ادب رها می کند ، انصاف به کناری می نهد و مخاصمت را بر کافه دیانت رجحان می گذارد .

آنچه وی را از سایر سخندانان متمایز می کند تسلط غیرقابل انکارش بر کلمات و معانی است . داستان سرا نیست اما کلمات را چنان آزاد می گذارد که همانجا که خواننده می خواهد بنشیند و تسلسل کلامش را حفظ نماید ، چنان که حکایتی نقل می کند ، مستمع را از پای کلام یارای برخاستن نیست. اما آنگاه که پای در رکاب سیاست می گذارد هایل است پر از تزویر کلام . توده را به دنبال نمی کشد و تنها برای خاصان اجتماع آنهم از جنس خودی، سخن تازه دارد . تاب شنیدن ندارد اما کلامش را اجابت درخواست می داند.

سروش، گرچه دانش آموخته مکتب شریعتی است، اما همانند او نمی تواند پای در رکاب سیاست بگذارد ، افسار قلم آنگاه که در دستانش به اخلاق مزین است ، ملاطفت ، نیکویی و رفاقت را نوید می دهد و صیانت می کند از دین مبین . مهابت کلامش زمانی است که از سیاست زخمی مولم دارد و آنگاه به گردش می آید که دردی بر دین و دنیای مردم ورود کرده ، نه هجر جناحی و گروهی که جز به سبب دنیا گرد آنها نیامده اند ، چه آنگاه که به کیاست اینان می نگری در برخی سبیل منتخبشان تامل جایز می بینی و متعجب که کلام نافذ این عالمان چرا در جبهه در جای مانده سیاسیون شمشیر می زند.

سخنان دکتر سروش، گاهی نیز عین صحت است و ثواب. دست بر نقاط حساسی که شاید نگفتنش، گناهی باشد بس بزرگ. اما آنگاه که سخن از "انگیزه" و "اراده" و میزان خلوص و خضوعش در برابر خدا (بی آنکه به هوا هوس های دنیوی آغشته شود)، می رود، باز به لغزش می افتد.

حضرت علی(علیه‌السلام) در این باره می فرمایند: «کلمة الحق یراد به الباطل»، یعنی ـ کلمه حق است، اما انگیزه خطاست!

و چه بسیار سخنان حق و حقیقتی که صرفاً به خاطر ضعف انگیزه، به مسلخ گناه می روند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016