سه شنبه 15 فروردین 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چرا شناسنامه ی فرزند نبايد به نام مادر باشد؟ مهناز هدايتی

چراشناسنامه ی فرزند نبايد به نام مادرباشد ؟ چرا نبايد فرزند را به نام فاميلی مادر خطاب کرد و در شناسنامه اش فاميلی مادررا ثبت نمود به جای فاميلی پدر ؟ مادری که ۹ ماه فرزندش را در وجودش پرورش داده است و درد زايمان را تحمل کرده است و وظيفه شير دادن به او را بر عهده دارد و شيره ی جانش را به او می نوشاند و می خوراند ناخوابی ها را تحمل می کند و مرارت های پيش رو را برای بزرگ کردن بچه بر عهده دارد چرا نبايد فرزندش به نام خودش باشد ؟ اينکه چرا بعد از بدو تولد نوزاد بلافاصله شناسنامه به نام پدر صادر می شود و پدر صاحب فرزند به حساب می آيد هم آزارم می دهد و هم جای سئوال دارد آيا صادر کردن شناسنامه به نام پدر برای نوزاد يک« حکم ستيزه جويانه عليه مادران نيست» ؟

آيا عيسی مسيح جز سايه و نام مادرسايه و نام پدرهم برسرش بود ؟ آيا پدر همان ابراهيم پيامبری نبود که پسرش اسماعيل « اسحاق » را به قتلگاه برای قربانی شدن در راه خدا برد و کارد بر گلوی فرزندش گذارد ويا پسر نوح با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد در نهايت از بدان شد لاجرم تربيت پدرانه بر پسر نوح مستولی نشده بود و کمبود عاطفی در پرورش پسر نوح وجود داشته و حاکم بوده است ؟ وديگر اينکه حضرت محمد نيز طبق ۲ روايت ۲ ماه تا ۷ ماه قبل از تولدش پدرش عبدالله را از دست داده بود و يتيم بزرگ شدند « در ابعاد مذهبی و رايج عاميانه و مردمی پسندش که قابل ذکر و قابل استناد باشد » .



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آيا حکم اجباری قرون وسطايی انتخاب نام فاميلی پدر به عنوان صاحب فرزند در شناسنامه ی فرزند تازه متولد شده سنديت حکم مردسالاری و حاکميت مردسالاری را به اثبات نمی رساند و ناقض حقوق به حق مادران نسبت به نوزادی نيست که از سلول های بدنش او را پرورش داده است و ساخته و پرداخته و بدنيا آورده است ؟

مگر دارنده سند مالکيت در تمام دنيا کسی نيست که در سند مالکيت نامش ثبت شده باشد ؟ آيا کسی می تواند مالک آنچه باشد که تنها شفاها مدعی آن است اما سنديتی بر آنچه می گويد ندارد پس در سند مالکيت فرزند که همان « شناسنامه » باشد نام پدر ثبت می شود پس مالک نوزاد پدر محسوب می شود نه مادر در صورتيکه اين حق مشروع و قانونی مادر است که صاحب نام فاميلی فرزندش باشد به دلايل انسانی و احساسی و منطقی مادر شدن و شرايط سخت مادر شدن و « تسلط بر داشتن فرزندش در مراحل بعدی پيش رو » در شرايط پيش آمده از حکم طلاق و جدايی از همسرکه اين مسئله جای تامل دارد .

نبايد از ياد برد که سخت ترين دوران زندگی مادر ۹ ماهی ست که فرزندش را در درونش دارد و او را تغذيه می کند و از نای و نفسش بر او می دمد و می خوراند و متحمل سخت ترين مريضی ها می شود و حتی با مرگ در حين زايمان مواجه می شود « آمار مرگ و مير مادران در جهان » که ساليانه حدود ۶۰۰ هزار مرگ و مير مادران از دوران بارداری تا وضع حمل گزارش شده است و در ايران حداقل هر روز يک مادر جان خويش را بر اثر زايمان از دست می دهد اين موضوع را تائيد می کند .

اما عذاب آور تر اينکه مادر هنوز درد زايمان را فراموش نکرده و از تن بی رمقش خارج نکرده است بايد بلافاصله شاهد يک « شناسنامه به نام پدر برای نوزادش باشد » و در جوامع عقب افتاده تر با احکام سنتی مذهبی حتی بعد از طلاق و يا برای جدا شدن از همسر صاحب فرزند خويش هم نيست فرزندی که در وجود مادر پرورش يافته است و سير تکاملی و تربيتی و پرورشی او را بر عهده دارد .

اين گريز زدن به اينکه در تائيد خوب يا بد بودن بودن پدران هست يا نيست و يا در روز تعداد بيشماری از دخترکان خردسال توسط پدرانشان که در فاز تجاوز به آنها بر می آيند و يا روزی چند صد کودک در جهان مواجه با کشته شدن بدست پدرانشان ومواجه با کودک آزاری توسط پدر می شوند و فرزند فروشی در بين پدران در جوامع عقب افتاده از نظر اقتصادی مد نظر هست که آمار منتشر شده در ايران ازياد کودک آزاری توسط پدران حداقل ۶۶ درصد در سال ۱۳۹۰ را نشان می دهد که توسط پدران کودک آزاری شده اند و از هر ۲۰ کودک آزاری تنها يک مورد گزارش شده است و ۱۹ کودک آزاری هم چنان پنهان می ماند که ۶۶ درصد کودک آزاری توسط پدران شامل اين آمار می شود که با اين وجود بايد نرخ رو به رشد و درصد بالاتری را به اين امر اضافه کرد .

اينکه نمی شود انکار کرد که در طول تاريخ از ابتدای پيدايش انسان تا به امروز تمام جنگ ها را مرد ها يا همان پدرها به راه انداخته اند و پدرها داوطلبانه بر حسب ذات جنگجويانه و جنگ افروزانه شان جنگيده اند و کشته شده اند و مادران ماندند با بچه های بی پدری که بايد برايشان زنده بمانند وجان بکنند و بزرگشان کنند هستند نام آوران بدنام بسياری از اين قبيل پدران جنگ گستر در سطح جهانی که برای عموم شناخته شده اند و فسيل های چندش آور دفن شده در دل تاريخ هستند که حضور فعال و فراموش ناشدنی در اذهان عمومی دارند .

پس از آن جنگ های تاريخی با گرايش کشتار انسانی بيرون نيامده دوباره مردها يا همان پدرها وارد جنگ ديگری به نام گرايش دوم يا همان گرايش شهوانی خويش که همان گرايش به سوی زن دوم و سوم و چهارم يا همان تعدد زوجات شدند در جوامع مذهبی و يا در جوامع غير مذهبی و پای بندی به تعهدات مذهبی سنتی که البته مذهبی بيشتر ويا در جوامع مدرن و غير مذهبی پای از حيطه ی دايره زناشويی و تعهد در قبال زن خويش بيرون گذاشته و دوستی گزيدن و ايجاد رابطه با غير از زن و همسر قانونی خويش داشتن که تاثير منفی بر تعليم و تربيت و پروش فرزندان می گذارد و از نظر روحی روانی بازيچه بازی های آمال و اميال حس شهوانی پدر جهت گسستن فضای تربيتی و پرورشی خانواده می شود که باز در ابراز دلايل تحميل شده برای تغيير نام خانوادگی فرزند از پدر به مادر نيست .

اين آوردن دلايل مرتبط با انگيزه ی اين سئوال من نمی شود و اين خشونت ها ويا اعلام آمار و ارقام در اين زمينه در توجيه سئوال بر آمده از ذهن من نسبت و انگيزه ی پرسشی من نخواهد بود بلکه فراتر از اين آمار و ارقام صرفا استناد به حس مادرانه در جهت احترام نهادن به حقوق مشروع مادران است در قبال آنچه که بايد صاحبش باشند که نيستند .

علاوه بر آنچه که در طول زندگی هم چنان از او دريغ می شود و خواهد شد و حتی حق مالکيتش در زمينه های اقتصادی خانوادگی نيز سلب شده است که در طول حياتش در جامعه ی عقب افتاده و بی قانون شامل تساوی در داشتن آنچه که بايد داشته باشد که ندارد نيز می شود که بايد اشاره به نبردن سهم مساوی ارث و ميراث و حق تساوی بر اندوخته سرمايه ای در طول دوران زناشويی اش می شود که در قانونمندی بی قانونی کشوری مثل ايران با داشتن و پرداختن به عرفيات و شرعيات به جای رعايت برابری و قانونی در تقسيم بندی اموال و املاک که تا توانسته اند در اين مورد نيز در حقش کوتاهی کرده اند و تا نفس داشته اند حق و حقوقش را خورده و می خورند .

بر خلاف جوامع دمکراتيک در غرب و در همين بريتانيا که من زندگی می کنم قوانين حق تقسيم عادلانه اندوخته ها به عنوان سرمايه برای زنان رعايت شده است و مصيبت های بعد از طلاق به چشم نمی خورد و حق سرپرستی فرزند بعد از جدايی به مادر سپرده می شود در شرايط داشتن صلاحيت نگهداری فرزند و موارد سلامت روحی و جسمی مادرو در کنار آن تقسيم عادلانه آنچه که در کناريکديگرزن و مرد اندوخته اند و ديگر مسائل قانونی که در ايران رعايت نمی شود که در چارچوب اين مقاله پرداختن به آنها را لازم نمی بينم .

حتی اشاره به اينکه و اشاره به موضوعی ديگر چرا در کشورهای متمدن و طرفدار حقوق زنان اين اصل کلی را رعايت نکرده و در چنين کشورهايی خانم يا به عبارتی زن را بعد از ازدواج به نام مردش يا همان مالک عرفی اش می خوانند برای مثال درکشوردمکراتيک امريکا خانم هيلاری رودهام يک شبه تبديل به خانم هيلاری کلينتون می شوند و نام فاميلی شان را کنسل می کنند و در همه جا به عنوان خانم کلينتون نام برده می شوند ؟

سئوال اين است چرا آقای بيل کلينتون آقای بيل رودهام نمی شوند چرا خانم هيلاری در اين پرانتز اجباری تعويض نام بايد قرار بگيرد ؟ مگر ذات کوشايی و سياسی و اجتماعی و تحصيلی خانم هيلاری رودهام « هيلاری کلينتون » ايرادی دارد که بايد اين خانم تحصيل کرده و سياستمدار را به نام شوهرش خطاب کنند اگر ايرادی در اين مورد نيست چرا بايد استثناء قائل شد و آقای بيل کلينتون شامل تعويض نام فاميلی خانمشان نمی شوند؟ که البته چون اين القاب ثبت ناشدنی ست لفظی و شفاهی ست و تعويض نام در شناسنامه صورت نمی گيرد شايد ايرادی نداشته باشد که برای مثال و يادآوری اين نکته در اينجا تنها برای تفهيم اهميت ندادن حتی به نام فاميلی زن در مقابل مرد است و ارزش نهادن به نام فاميلی شوهر «متاسفانه » در مقابل فاميلی زن می باشد .

اما در جهان فمينيسم گرای کنونی که پيکار جهانی بر عليه قوانين و احکام ضد زن هست و بر شمردن قانون شکنی های جامعه زن ستيز گفتاری بر نوشتار من ترجيحا نيست که البته يکی از موارد پيوسته به آن است اما وارد شدن به ساده ترين سئوال در ماهيت ساده ترين جواب به آن که حق قانونی تعلق گرفتن فرزند در سند هويت او يعنی همان شناسنامه اش هست بارمثبت روحی روانی گران مايه ای به مادر می بخشد علاوه بر کوتاه شدن راه طولانی مدت حق سپردن فرزند به مادر بعد از طلاق چرا که با قيد شدن نام مادر در شناسنامه يا همان سند مالکيت فرزند مادر متحمل راه طولانی صاحب فرزند بودنش بعداز جدايی نيست .

بايد قبول کرد که عذاب بعد از جدايی و کوتاه بودن دست مادر از ناتوانی در پس گرفتن فرزندش تا رسيدن به خواسته اش در دراز مدت او را از پای می اندازد . نگاهی بر اخبار هر روزه بر اوضاع و احوال دادگاه های کشورهای جهان سوم بر اختلافات خانوادگی و در خواست طلاق واقعيت تلخ مادر بودن و سپردن حق واگذاری فرزندش به اورا به اثبات می رساند.

راه پر فرازو نشيب رسيدن به حق سرپرستی و مالکيت بيشتری حتی از سهم مساوی دربين پدر بودن و مادر بودن در قبال فرزند بر عهده مادران هست و جامعه و قوانين جديد مدنی چرا که اگربرای تقسيم اين مالکيت در معنای مدرنيته آن هم نگاه کنيم که حتی حق تساوی را برای مالکيت فرزند بين پدرو مادر بسنجيم و سهم مساوی هم در نظر بگيريم اما باز هم جای تقسيم ناعادلانه خواندن اين حق اشتراک بايد عنوان شود که سهم مادر در مالکيت نزديک به انحصاری فرزندش ۲ به يک به حساب می آيد چرا که مادر دوران بارداری را تجربه کرده است در سخت ترين شرايط با مرگ و مير حين بارداری و زايمان مواجه بوده است شرايط تحمل پذيری ناخوابی استرس های قبل و بعد از وضع حمل را متحمل شده است و دوران شير دهی و آثارروانی بعد از زايمان را نيز بايد پشت سر بگذارد که پدران از اين شرايط به دور بوده اند و اين لحظه های پر اضطراب را نداشته و تجربه نکرده اند پس حق مالکيت مادر نسبت به فرزندش نيزدر مقابل پدر همان ۲ به يک بايد محسوب شود پدر يک سهم و مادر ۲ سهم خواهد برد.

مهناز هدايتی
بهار۱۳۹۱


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016