شنبه 20 خرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"من‌های ما" در غربت، هویت فرهنگی مهاجر از دیدگاه روان‌شناسی، مژگان کاهن

مژگان کاهن
قرار گرفتن در وضعیت‌هایی که محیط فرد به‌طور کامل تغییر پیدا می‌کند، (مثل مهاجرت) می‌تواند انسان را دچار بحران هویتی کند. زیرا بخشی از هویت ما و تصاویری که از خود داریم را مدیون آشنایان‌مان و جایگاه اجتماعی‌مان هستیم. از دست دادن این عوامل و قرار گرفتن در محیطی که هیچ‌کس ما را نمی‌شناسد و نمی‌داند که چه بوده‌ایم و چه کرده‌ایم و نرم‌ها، ارزش‌ها و قضاوت‌های متفاوت و حتی متضادی با جامعه ما دارد، از دلایل اين بحران است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


گونه ای که ما هویت خود را زندگی می کنیم بستگی مستقیم به وضعیت ها و فضاهایی که در آن زندگی می کنیم دارد و بر اساس آنها تغییر و تحول پیدا می کند. حتی نوعی که خود را مورد قضاوت قرار می دهیم تحت تاثیر فضایی است که در آن قرار داریم. ولی این انعطاف پذیری هویت نسبی است و باید گفت یک هسته ی مرکزی نسبتا محکم دارد که با زمان ثابت می ماند.

قرار گرفتن در وضعیت‌هایی که محیط فرد بطور کامل تغییر پیدا می کند، (مثل مهاجرت) می تواند انسان را دچار بحران هویتی کند. زیرا بخشی از هویت ما و تصاویری که از خود داریم را مدیون آشنایانمان، جایگاه اجتماعی مان هستیم. از دست دادن این عوامل و قرار گرفتن در محیطی که هیچکس ما را نمی شناسد و نمی داند که چه بوده ایم و چه کرده ایم، یکی از دلایل این بحران است. عامل مهم دیگرقرار گرفتن در محیطی است که دارای نرم ها، ارزش ها و قضاوت های متفاوت و حتی متضاد با موطن فرد است.

فرایند انطباق با محیط جدید فرایندی آسان نیست و در بسیاری موارد نیاز به زمان دارد در حقیقت فرد مهاجر با عکس العمل های افراد جامعه ی میزبان در مقابل رفتاری که با نرم ها ی اجتماعی تطابق ندارد بگونه ای «تنبیه » می شود (مثلا مورد تمسخر و شوخی و خنده قرار می گیرد) اگر این رفتار با محیط انطباق نیابد می تواند طرد موقت و یا دائم فرد را به دنبال داشته باشد. البته این مسئله با میزان تحمل افراد جامعه ی میزبان به تفاوت های فرهنگی نیز بستگی دارد.

در تعریف هویت به دو جنبه ی همزمان متضاد و مکمل بر می خوریم : جنبه ی اول بعد گروهی آن است. اینکه به گروهی تعلق داریم و به نوعی شباهت ها و تفاوت های مشترکی ما را به گروهی متصل و از گروه های دیگر متمایز می کند. این بعد از هویت از اهمیت بسزایی بر خوردار است. زیرا به نوعی برای انطباق فرد با جامعه ای که در آن زندگی می کند و گروهی که به آن متعلق است لازم است. در همین راستا فرهنگ با در اختیار گذاشتن ارزش ها و نرم ها فرد را در بافت اجتماع جا می دهد. بعد دوم هویت، بعد فردی آن است که به مااحساس متفاوت بودن با دیگران را می دهد. این جنبه از هویت نیز دارای اهمیت بسیار است. زیرا ما احتیاج داریم همزمان با تعلق به گروه، خود را بعنوان موجودی متمایزنیز تعریف کنیم.

فرهنگ به عنوان یک مجموعه معنا باعث می شود اعضای یک گروه دنیا را بگونه ای خاص دریابند و تا حد زیادی می تواند تعیین کننده ی مدل های رفتاری و ارتباطی باشد. هویت فرهنگی، در حقیقت هویت مشترک یک گروه است که از یک فرهنگ تغذیه می کنند. دیدگاه های جدید در روانشناسی اجتماعی به هویت فرهنگی نگاهی دینامیک و پویا دارند و معتقدند که افراد در شکل تعلقشان به گروه، تاثیری فعال می توانند داشته باشند. به این مفهوم که معانی فرهنگی را تا حدودی می توانند با هویت فردیشان تغییر دهند. این مسئله بالاخص در فضای مهاجرت صدق می کند. در تماس بودن با فرهنگ ها و گروه های گوناگون می تواند باعث شود که در هویت فرد دگرگونی هایی در جنبه های مختلف صورت پذیرد. جنبه هایی که می توانند تناقض های متعددی را در خود جا بدهند. این تناقض ها باعث می شوند فرد بتواند همزمان با احساس تعلق به گروهش، تفاوت های فردی خود را نیز تغییر و تحول دهد. بدین ترتیب فرد مهاجر می تواند در بازسازی مدام هویت فرهنگی و فردی اش باشد.

«کاملری» و برخی از روانشناسان اجتماعی مسئله ی هویت فرهنگی مهاجران را در چهارچوب پدیده ای که آن را «استراتژی هویتی» می نامند بررسی می کنند. استراتژی های هویتی در فضای مهاجرت، مکانیسم ها، اعمال و مانورهایی هستند که فرد مهاجر از آنها یاری می جوید تا بتواند موقعیت های تضاد برانگیزی که زندگی می کند را بهتر کنترل کند. البته نباید فراموش کرد که یک سری از این روش ها می توانند ناسالم باشند. همان طور که خواهیم دید اعمال ضد اجتماعی، خود را کنار کشیدن از جامعه از نمونه های ناسالم این استراتژی هاست.

استراتژی های هویتی دو هدف بزرگ را دنبال می کنند: در درجه ی ا ول وحدانیت و یکپارچگی درونی فرد را حفظ می کنند و دوم اینکه به او کمک می کنند بتواند خودش را بگونه ای با شرایط جدیدی که در آن قرار دارد وقف بدهد و به نوعی سیستم اجتماعی او را به رسمیت بشناسد. لازمه ی به رسمیت شناخته شدن این است که سیستم ، فرد را بعنوان جزئی از خود بپذیرد و جایگاهی برای او پیدا کند. من در اینجا به عنوان برخی ازاین استراتژی ها می پردازم

- یکی از استراتژی هایی که فرد مهاجر بطور خودآگاه و ناخودآگاه به آن دست میازد این است که تمام رفتارش را شبیه رفتار افراد جامعه ی میزبان می کند. این تغییر به رفتار خلاصه نمی شود و بلکه سلایق وانگیزه ها و آرزو های او را نیز در بر می گیرد. یعنی به نوعی در تمام ابعاد زندگی اش سعی می کند همرنگ جماعت شود. ولی این تغییر به مفهوم درونی کردن ارزش های این جامعه نیست و فقط در سطح تصویر اجتماعی است. این استراتژی می تواند با تحقیر فرهنگ خود همراه باشد. گاهی تضاد بین رفتار بیرونی با درون فرد به حدی است که باعث فشارهای روانی می شود.

- ممکن است فرد دست به ایده آلیزه کردن فرهنگ خود و ناچیز و حقیر شمردن فرهنگ میزبان دست زند. این استراتژی می تواند نشانی ازاین باشد که فرد تفاوت خود با محیط را خوب زندگی نمی کند و با ایده آلیزه کردن فرهنگ خود سعی دارد به نوعی خود را ارزش گذاری و با نسبت دادن صفات منفی به جامعه ی میزبان، در مقابل جامعه ی میزبان احساس برتری کند.

- محو کردن خود، یکی دیگر از تاکتیک هایی است که فرد با آن سعی می کند از فشارهایی که تضادهای درونی اش با فرهنگ و فضای حاکم یجاد می کند فاصله بگیرد. «جلب توجه نکردن»، «خود را نشان ندادن» یا حتی خود را ایزوله کردن فرد در جهت این قرار می گیرد که دیگران او را به حال خود بگذارند و از قضاوت دیگران در امان باشد. این سعی در محو شدن می تواند افسردگی و یا اضطراب های شدید را به همراه داشته باشد.

- در نوع دیگری استراتژی های هویتی فرد مهاجر سعی می کند با متفاوت بودن بحران هویتی خود را حل کند. نوع متعادل و سالمش این است که همزمان با اینکه شباهت هایی با جامعه دارد تفاوت های خود را نیز حفظ می کند. مفهوم چند فرهنگی که در برخی کشورهای غربی مورد توجه است، به نوعی جا باز کردن برای تحمل، پذیرش و حتی ارزش گذاری تفاوت هاست. جوانان مهاجری که از این استراتژی یاری می گزینند، چالش بزرگی را زندگی می کنند. زیرا باید این استراتژی را به نوعی دوگانه و دوبل بکار گیرند: از یک طرف با گروه فرهنگی خود متفاوت باشند و از طرفی خود را بگونه ای در بعضی جنبه ها از جامعه ی میزبان متمایز کنند. ولی نتیجه ی این چالش نقشی مثبت در هویت فردی و گروهی فرد دارد. زیرا به نوعی عامل پیوند او با دو گروه حفظ می شود.

گاهی این سعی در متفاوت بودن در جهت « دیده شدن» توسط دیگران است که الزاما منفی نیست. زیرا بدین گونه فرد تفاوت های خود را می پذیرد و سعی می کند از این تفاوت ها برای به رسمیت شناخته شدن بهره جوید.

در یک سری موارد این اصرار به دیده شدن به ایجاد «هویتی منفی» ختم می شود. استراتژی که می تواند شدیدا ضد اجتماعی باشد. مثلا مبادرت به کار های خلاف اجتماع می کند. هر چند راه حلی که این افراد پیدا می کنند طرد اجتماعی آن ها را به همراه می آورد و مورد قبول دیگران نیست ولی این فرد این وضعیت را به « نادیده ماندن» ترجیح می دهد. زیرا که بگونه ای حضور خود را به دیگران ثابت کرده است.

- سعی در یگانه بودن و منحصر به فرد بودن روش دیگری است که فرد سعی می کند با یاری جویی از آن از تضاد های هویتی ناشی از دو فرهنگ بگریزد. در این استراتژی فرد برای خود مدلی می یابد که از معیارهای دو فرهنگ دور باشد. یعنی به نوعی سعی می کند اینقدر با معیارهای جامعه متفاوت باشد که اصلا نشود او را با نرم های آن مقایسه کرد. مثلا پوشیدن لباس هایی که از نظر عام عجیب و غیر عادی به نظر می رسند. یعنی به نوعی تفاوت هایش را اینقدر با نرم های جاری زیاد می کند که امکانی برای مقایسه و ارزیابی با آن ها وجود نداشته باشد .

نکته ای که بیان آن لازم است این است که وضعیتی که فرد در آن قرار دارد در تعیین استراتژی هویتی انتخابی او نقش تعیین کننده ای دارد. زیراهر گونه تغییر و تحول در هویت، مستلزم تغییر در روابط فرد با اطرافیانش است. در حقیقیت اگر فرد بخواهد بطور خوآگاه و یا ناخودآگاه، بخشی از هویت خود را تغییر دهد به این معنی است که رابطه اش را با اطرافیانش -مثلا در زندگی زناشوییش- را نیز باید تغییر دهد.بنوان مثال برای زنی که از فضایی سنتی به جامعه میزبان آمده است و در رابطه اش با شوهرش نیز تابع این سنت هاست، در صورتی که وابستگی اش به این رابطه زیاد باشد، اهمیتی که حفظ این رابطه برایش دارد باعث می شود که نسبت به هر تغییری مقاومت کند.

نکته ی مهمی که باید به آن توجه کرد این است که تغییر پدیده ای نیست که تنها به حوزه ی ذهن و فکرمربوط باشد. گاهی بهایی که فرد برای تغییر باید بپردازد از لحاظ روانی و محیطی خارج از توان روانی او هستند. اگر فرد احساس کند که تغییر کردن و یا عدم رعایت ارزش های خانوادگی ممکن است باعث طرد او از خانواده اش شود، واین طرد شدن برایش گران تمام خواهد شد، خود را در شرایطی قرار می دهد که کمترین تغییر را بکند. بدین ترتیب عوامل روانی، وابستگی های خانوادگی و گروهی در میزان تغییر افراد در مهاجرت بعنوان عوامل مهمی باید در نظر گرفته شوند. برای فرد مهاجری که به گروهی سنتی تعلق دارد، فاصله گرفتن هویتی از آن گروه می تواند اضطراب های شدیدی برای فرد به همراه بیاورد. زیرا ترس از تنها ماندن و از دست دادن حمایت گروه دراو بحدی است که ترجیح می دهد با آنها کاملا منطبق بماند.

نکته ی دیگری که در این گرایش های هویتی نقش زیادی بازی می کند، دیدگاه و رفتار افراد جامعه ی میزبان با گروه یا گروه های مهاجر است. تحقیقاتی که در فرانسه انجام شده است نشان می دهد که به چه میزان تصویری که که از یک گروه مهاجر وجود دارد و نیز برخوردهایی خاصی که باآن ها می شود بر احساسی که این افراد ازهویتشان دارند می تواند تاثیر می بگذارد. تا حدی که در بسیاری موارد بعضی گروه های مهاجر خود را بر اساس رفتار جامعه ی میزبان تعریف می کنند. بی تفاوتی، طرد، نادیده گرفتن دیگری، ابراز تنفرو یا برعکس گرم بودن، خود را به دیگری علاقمند نشان دادن، رفتار تبعیض آمیز نداشتن در حد وسیعی می توانند جواب ها و عکس العمل های خاصی را در افراد یک گروه مهاجر ایجاد کند.

استراتژی هایی را نیز در این موارد مشاهده می کنیم به گونه ای بین گروه مهاجر و جامعه ی میزبان فصله می اندازد. از جمله نوعی مبحوس شدن گروهی. به این شکل که افراد گروه سوای مذهب، سنت ها ومراسم فرهنگی درون گروهی، از تمام پدیده ها و وقایع فاصله می گیرند و بگونه ای با این محدود کردن، خود را در مقابل فضایی که پذیرای آن ها نیست محافظت می کنند.

البته بطور قطع فاصله ی فرهنگی جامعه ی میزبان با فرهنگ کشور یا منطقه ای که مهاجرت از آن صورت گرفته است نیز بعنوان یکی از عوامل عدم پزیرش (از سوی افراد جامعه ی میزبان) و عدم قدرت انطباق (از سوی افراد مهاجر) عمل می کنند.

راهبرد دیگری که در این صورت مورد استفاده ی بعضی از مهاجرین قرار می گیرد پدیده ایست که در بالا نیزبه آن اشاره کردیم و روانشناسان اجتماعی به آن «هویت منفی» می گویند. به این شکل که فرد هویتی را که برخی مردم کشور میزبان از او دارند را بعنوان هویت خود درونی می کند. این مسئله می تواند با تحقیر کردن فرهنگ گروه همراه باشد و یا به گونه ای به تحقیر خود منجر شود. یعنی فرد تصویری بسیار منفی از خود پیدا می کند و ممکن است که اصلا آین تصویر را به گروه فرهنگی اش هم ربط ندهد و خودش را بی ارزش (و حتی بزهکار) تلقی کند. نمونه ی این هویت منفی، جوانان بزهکاری هستند که در خانواده های مهاجر بزرگ شده اند. در حقیقت در مواردی «بزهکار بودن» برای آن ها به منزله ی یک هویت است. هرچند این هویت منفی است، اما چنانچه پیشتر گفتیم می تواند در جهت « دیده شدن» و یا بنوعی فاصله گرفتن و حتی متضاد بودن با فرهنگ پدر و مادرشان که مورد تحقیرشان است باشد. ( البته باید یادآور شویم که این راهبرد در بیشتر مواقع ناخودآگاه عمل می کند.)

مثالی دیگر از «هویت منفی»، زنان مهاجری هستند که به مرور سال ها زندگی در کشور میزبان سنتی تر و منفعل تر و وابسته تر می شوند و خود را به عنوان موجودی بی قابلیت تلقی می کنند. این احساس می تواند با احساس بی تفاوتی به دنیای خارج و حتی بیماری های روانتی همراه باشد. گویی بدن آن ها نیز این تصویر ناتوان بودن را بگونه ای انعکاس می دهد. مشاهده می کنیم بسیاری ااز این زنان ریشه ی تمام ناتوانی هایشان را کمبودهای درونی و شخصی می دانند (و نه فرهنگ گروهی ). در نتیجه خود را مقصر وضعیتی که در آن قرار دارند می دانند.

برای حسن ختام جمله ای را از ژان پل کودل Jean-Paul Codol روانشناس فرانسوی را برگزیده ام که بسیار در مورد فرد مهاجر و گونه ای که هویت خود را زندگی می کند مصداق دارد:

« ارزش قائل بودن برای خود، به مقدار زیادی به احساس قدرت فرد در حوزه ی عمل و انتخاب مرتبط است. یعنی به میزانی که فرد حس می کند توان عمل بر محیط اجتماعی اش را دارد و می تواند بر «پدیده ها» و «آدم ها» تاثیر بگذارد وآن ها را کنترل و هدایت کند. زمانی که «احساس ناتوانی کردن» به هویت فرد پیوند بخورد می تواند به احساس ناامیدی شدید یا خشونت بدل شود. ممکن است در ظاهر دیگران را هدف بگیرد، ولی در حقیقت خود فرد را نشانه قرار داده است».

مژگان کاهن - روانشناس
Mojgankahen44@yahoo.fr
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مراجع
Vinsonneau G (2005) Contextes pluriculturels et identités, Bayeux, SIDES
Helpern C (2004) Identité, Québec, Edition Sciences humaines
Codol J.P, (1981), Une approche cognitive du sentiment d’identité, Social sciences information, ,pp 111-136.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016