اهانت، نقد، آزادی بيان و ارتداد از منظر اخلاقی (۱)، ابوالقاسم فنايی
اين مقاله که در چهار بخش تنظيم شده است میکوشد پارهای از ابهامات و سوء تفاهماتی را که پيرامون حکم اخلاقی اهانت و ارتداد و مجازات اين دو عمل وجود دارد برطرف کند. پرسشهای اصلی که در اينجا بررسی میشوند بدين قرارند: ۱- آيا اهانت اخلاقاً مُجاز/ درست/ روا است، يا ممنوع/ نادرست/ ناروا؟ ۲- آيا اين سخنِ خاص/ ترانۀ خاص/ کاريکاتور يا کار خاص مصداق اهانت هست يا نه؟ ۳- مجازات کار اخلاقاً ناروا چيست؟ ۴- مجازات اهانت، البته به شرطی که ناروايی آن را بپذيريم، چيست؟ ۵- آيا اهانت به مقدسات ارتداد است؟ ۶- آيا مجازات ارتداد مرگ است؟
۱. طرح بحث
در مورد هر حکم اخلاقی دو پرسش اساسی وجود دارد: يکی پرسش از اصلِ وجود آن حکم (= شبهۀ حکميه) و ديگری پرسش از تحققِ موضوع آن حکم و تطبيق آن بر يک مورد خاص (= شبهۀ موضوعيه). اين دو پرسش در طول يکديگر قرار دارند، بدين معنا که دومی وقتی قابل طرح است که پاسخ پرسش اولی مثبت باشد.
اين دو پرسش در مورد اهانت نيز قابل طرح است. پرسش اول (پرسش کلیِ اخلاقی) اين است:
(۱) آيا اهانت اخلاقاً مُجاز/ درست/ روا است، يا ممنوع/ نادرست/ ناروا؟
و پرسش دوم، که درواقع پرسشی اخلاقی نيست، بلکه پرسشی «ناظر به واقع» و در عين حال «اخلاقاً مربوط» است، اين است که:
(۲) آيا اين سخنِ خاص/ ترانۀ خاص/ کاريکاتور يا کار خاص مصداق اهانت هست يا نه؟
اگر پاسخ پرسش (۱) اين باشد که اهانت اخلاقاً مُجاز است، در اين صورت پرسش از تحقق موضوعِ اين حکم در يک مورد خاص، يعنی پرسش (۲)، به پرسشی بیخاصيت بدل میشود که از منظر اخلاقی دانستن و ندانستن پاسخ آن هيچ اهميتی نخواهد داشت، هرچند از منظرهای ديگر اهميت داشته باشد. اما اگر پاسخ پرسش (۱) اين باشد که اهانت اخلاقاً ممنوع/ نادرست/ ناروا است، در اين صورت پرسش از تحقق يا عدم تحقق موضوعِ اين حکم اخلاقی در يک مورد خاص از منظر اخلاقی اهميت پيدا خواهد کرد.
اگر در اظهارات مخالفان دقت کنيم، میبينيم که گروهی از آنان اصولاً در ممنوعيت و ناروايی اهانت ترديد دارند يا وجود چنين حکم کلی اخلاقی را از اساس انکار میکنند، در حالی که گروهی ديگر از مخالفان وجود چنين حکمی را میپذيرند، اما تحقق موضوع آن در اين يا آن مورد خاص را انکار میکنند يا در آن ترديد روا میدارند. گروهی از مخالفان از اين نيز فراتر میروند و اهانت را نوعی فضيلت بهشمار میآورند. اينان به ادعای حق اهانت قناعت نمیکنند، بلکه از آن فراتر میروند و میکوشند نشان دهند که اهانت به مقدسات يک از وظايف اخلاقی روشنفکران و هنرمندان است. طبيعتاً پذيرش چنين وظيفهای برای اين افراد ملازم است با پذيرش وظيفهای متناظر که بر دوش کسانی قرار دارد که مقدساتشان بايد مورد اهانت قرار بگيرد. اين وظيفه عبارتست از وظيفۀ دست برداشتن از مقدسات.
از سوی ديگر، موافقان نيز هم وجود چنين حکمی را مفروض میگيرند و هم تطبيق آن بر اين يا آن مورد خاص را.
کسانی که وجود چنين حکم کلی اخلاقی را از اساس انکار میکنند، درواقع ادعايشان اين است که «اهانت کردن» مانند «آب خوردن» است، يعنی از نظر اخلاقی هر دو «مباح»اند، و از اين نظر نه بين اهانت کردن و اهانت نکردن فرقی هست و نه ميان کسی که اهانت میکند و کسی که اهانت نمیکند. بگذريم از کسانی که به تقديس اهانت میپردازند و میکوشند با برشمردن آثار و پيامدهای اجتماعیِ مثبت برای اين عمل آن را در فهرست فضايل اخلاقی جای دهند. اما کسانی که در تحقق موضوع اين حکم ترديد دارند، اصل تفاوت اهانت کردن با اهانت نکردن و ناورايی اخلاقیِ اهانت را میپذيرند، اما ادعايشان اين است که اين فعل يا کاريکاتور يا ترانۀ خاص مصداق اهانت نيست.
علاوه بر دو پرسش يادشده، پرسش سومی هم در مورد مجازات کارهای ناروای اخلاقی مطرح است. اين پرسش نيز پرسشی اخلاقی است که هم میتوان آن را به صورت کلی مطرح کرد و هم در مورد يک فعل خاص.
(۳) مجازات کار اخلاقاً ناروا چيست؟
(۴) مجازات اهانت، البته به شرطی که ناروايی اخلاقی آن را بپذيريم، چيست؟
از آنجا که از نظر گروهی اهانت به مقدسات موجب «ارتداد» میشود و مجازات ارتداد نيز اعدام است، دو پرسش زير را هم بايد به فهرست پرسشهای نيازمند بررسی اضافه کنيم:
(۵) آيا اهانت به مقدسات ارتداد است؟
(۶) آيا مجازات ارتداد مرگ است؟
بنابراين در مجموع در اينجا شش پرسش اصلی وجود دارد که بايد به آنها پاسخ گفت. اما پاسخگويی به اين پرسشهای اصلی در گرو بررسی چند پرسش مقدماتی است که در اينجا میکوشيم به آن پرسشها نيز پاسخ بگوييم.
۲. موضوع حکمِ اخلاقی در باب «اهانت» چيست؟
يکی از پرسشهای مقدماتی در بحث اهانت عبارتست از پرسش از «موضوعِ» حکم. اين پرسش دربارۀ تشخيص دقيق موضوع حکم اخلاقی مربوطه و حدود و ثغور آن است. در اينجا شش احتمال وجود دارد که هر يک هوادارانی دارد. اين احتمالات به شرح زيرند:
(۱) اهانت مطلقاً جايز است.
(۲) اهانت به مقدسات جايز نيست، اما به غير مقدسات جايز/واجب است.
(۳) اهانت به مقدسات مذهبی جايز نيست، اما به مقدسات غير مذهبی و غير مقدسات جايز/واجب است.
(۴) اهانت به مقدسات جايز/واجب است، اما به غير مقدسات جايز نيست.
(۵) اهانت به مقدسات مذهبی جايز/واجب است، اما به مقدسات غير مذهبی و غير مقدسات جايز نيست.
(۶) اهانت مطلقاً جايز نيست.
هواداران احتمال (۱) میکوشند وجود مقدسات يا وجود مقدسات مذهبی را زير سؤال ببرند، و بر اين اساس اين نتيجه را توجيه کنند که چون هيچ امر مقدسی وجود ندارد يا چون هيچ امر مقدس مذهبیای وجود ندارد، اصولاً اهانت به مقدسات يا مقدسات مذهبی فرقی با ساير اقسام اهانت ندارد، و چون اهانتِ خشک و خالی (= اهانت به غير مقدسات، يا اهانت به مقدسات غير مذهبی) از نظر اخلاقی جايز است، اهانت به مقدسات يا مقدسات مذهبی نيز چنين است.
هواداران احتمال (۲) يعنی کسانی که موضوع اين حکم اخلاقی را به مقدسات مقيد میکنند، لازمهی سخنشان اين است که اهانت کردن به امور يا اشخاص غير مقدس اخلاقاً جايز/واجب است. به همين ترتيب، هواداران احتمال (۳) يعنی کسانی که موضوع اين حکم را به مقدساتِ مذهبی مقيد میکنند، لازمهی سخنشان اين است که اهانت کردن به امور يا اشخاص غير مقدس و نيز اهانت کردن به مقدسات غير مذهبی از نظر اخلاقی مانعی ندارد، يا حتی واجب است.
اما از آنجا که اين دو گروه معمولاً «انحصارگرا» نيز هستند، و تنها خود و پيروان مذهب خود را فرقۀ ناجيه قلمداد میکنند، مقدسات مذهبی از نظر آنان محدود میشود به چيزهايی که در مذهب خودشان مقدس شمرده میشود. از نظر اين گروه مقدسات غير مذهبی و مقدسات مذاهب ديگر اصولاً مقدسات نيستند، بلکه خرافاتاند، يعنی هيچ ارزش و احترامی ندارند، و لذا اهانت کردن به آنها جايز و گاهی اوقات واجب يا مستحب است.
هواداران احتمال (۴) و (۵) برخی از خداناباوران/ سکولارها/ دينستيزان و نيز برخی از خداباورانیاند که از ظلم و جور استبداد دينی به تنگ آمدهاند و موضعشان بيشتر واکنشی است به موضع هواداران احتمال (۲) و (۳).
به نظر ما احتمال آخر درست است، يعنی از نظر اخلاقی «اهانت مطلقاً جايز نيست». موضوع حکم اخلاقیِ مورد بحث مطلقِ «اهانت» است، نه خصوصِ «اهانت به مقدسات» و نه خصوصِ «اهانت به مقدسات مذهبی» و نه بر عکس. پرسش کلیِ اخلاقی اين است:
آيا اهانت کردن، که فعلی ارادی و اختياری است، با صرفنظر از موضوع آن، يعنی با صرفنظر از فرد يا چيزی که به او/آن اهانت میشود، اخلاقاً مُجاز/ روا است يا ممنوع/ ناروا؟
پاسخ «اخلاقِ توصيفی» به اين پرسش يکسان نيست، بلکه از فرهنگی به فرهنگی يا از فردی به فردی ديگر ممکن است تغيير کند و عملاً نيز تغيير میکند. افرادی هستند که برای هيچ چيز و هيچ کس تقدس و ارزش و احترامی قائل نيستند. طبيعتاً از نظر اين افراد اهانت کردن مفهومی است که هيچ مصداقی ندارد.
از سوی ديگر، کسانی هستند که دايرۀ مقدسات در نظرشان بسيار گسترده است و ممکن است شامل اسب يا اتومبيل فلان رهبر مذهبی يا محل عبور يا نشستن او نيز بشود. از نظر افرادی رئيس جمهور و نمايندگان مجلس منتخب/ منصوب امام زمان هستند، و اهانت کردن به آنان و چه بسا نقد آنان اهانت به مقدسات محسوب میشود. طبيعتاً از نظر اين افراد اهانت مفهومی است که مصاديق بسيار دارد. اصولاً فرايند مقدس کردن افراد و امور غير مقدس (= کارخانۀ مقدس سازی) و نيز فرايند تقدسزدايی از امور يا اشخاص مقدس (= کارخانۀ عرفی سازی) سابقۀ تاريخی بلندی دارد.
با اين همه، چنانکه به تفصيل خواهيم ديد، صِرفِ اختلافنظر آدميان در وجود و عدم اين حکم اخلاقی يا در تطبيق و قلمرو آن و يا در تعريف مقدسات و معيار تشخيص آنها هيچ تأييدی به سود موضع شکاکانه در باب حکم اخلاقی اهانت دربر ندارد.
اما پاسخ «اخلاقِ هنجاری» به اين پرسش اين است که «اين کار از نظر اخلاقی مطلقاً نادرست/ ممنوع/ ناروا است». زيرا ما وقتی صرفِ «اهانت کردن» را با «اهانت نکردن» مقايسه میکنيم، و نيز وقتی «کسی را که اهانت میکند» با «کسی که اهانت نمیکند» مقايسه میکنيم، «شهودهای اخلاقیِ» ما به وضوح میگويند که اين فعل با ترک آن و نيز فاعل اين فعل با تارک آن اخلاقاً برابر نيستند، يعنی حکم اخلاقی يکسانی ندارند. از منظر اخلاق هنجاری «اهانت کردن بد است»، و «اهانت نکردن خوب است»، و نيز «اهانت کننده مستحق سرزنش و ملامت است»، در حالی که «کسی که میتواند اهانت کند و نمیکند شايستۀ مدح، تحسين و پاداش است». دلايل بيشتر به سود اين حکم اخلاقی در بند (۴) خواهد آمد.
به تعبير دقيقتر، اگر معنای «اهانت کردن» را «خوار کردن»/«تحقير کردن» يا «کوچک شمردنِ» چيزی يا کسی بدانيم، يا اهانت کردن را متضمن يا مستلزمِ چنين معناهايی بدانيم، در اين صورت میتوانيم ادعا کنيم که اصولاً اهانت وقتی محقق میشود که اهانت کننده با گفتار يا کردار خود ارزش و احترام شخص يا چيزی را ناديده بگيرد.
بنابراين، تحقق اهانت در گرو اين است که شخص يا امری که اهانت به او صورت میگيرد ارزش و احترامی داشته باشد که بتوان آن را ناديده گرفت. اين ارزش و احترام همان «تقدس» نام دارد. پس اهانت همواره «اهانت به مقدسات» است، بدين معنا که هرجا که اهانتی صورت میگيرد، حتماً بايد شخص يا امر مقدسی وجود داشته باشد که در اثر اهانت ارزش و احترام او/آن ناديده گرفته شود. در غير اين صورت اهانت کردن معنای مُحَصَّلی نخواهد داشت.
بنابراين، اگرچه در آغاز بحث «اهانتِ محض» را از «اهانت به مقدسات» تفکيک کرديم، اما تحليل معنای اهانت نشان میدهد که بدون فرض وجود مقدسات اهانت معنا ندارد، و لذا احتمالات (۲) تا (۵) مبتنی بر تلقی و تحليل نادرستی از معنای اهانت هستند.
با اين همه، به نظر میرسد که از منظر اخلاقِ هنجاری بين اهانت به مقدسات مذهبی و اهانت به مقدسات غير مذهبی فرقی نيست، يعنی اگر اين کار اخلاقاً ناروا باشد، مطلقاً نارواست و اگر اخلاقاً روا باشد، مطلقاً رواست. اموری که به اشخاص يا چيزهای خاصی ارزش و احترام میبخشند، و به اصطلاح سرچشمۀ ارزش و تقدساند، همواره از دين سرچشمه نمیگيرند و در نسبت با دين تعريف نمیشوند، بلکه دين صرفاً يکی از سرچشمههای تقدس و ارزش و احترام است. بنابراين، پرسش از اينکه آيا فعل خاصی «مصداق اهانت هست يا نه؟» به اين برمیگردد که «آيا شخصی يا چيزی ارزش و احترام دارد يا نه؟»، و اگر آری، «اين ارزش و احترام از کجا آمده است، يعنی سرچشمۀ آن چيست؟».
يکی از نکات کليدی اين بحث که معمولاً ناديده گرفته میشود اين است که تحقق عنوان اهانت در گرو اين نيست که خود اهانت کننده برای چيزی يا کسی که به آن اهانت میکند ارزش و احترام قائل باشد. زيرا بر اساس «واقعگرايی» در باب ارزشها، «ارزش داشتن» و «محترم بودن» از عناوين/ اوصافِ «عينی»/«آفاقی» اند. البته انسانها ديدگاههای ارزشی متفاوتی دارند، اما اين تفاوتها از اختلاف آنان در «شناخت» ارزشها سرچشمه میگيرد، يعنی اختلاف در تشخيص واقعياتِ ارزشی است، نه اختلاف بر سر عواطف و احساسات. علیالخصوص اختلافنظر در تشخيص مصداق امور با ارزش و بیارزش در ميان انسانها بسيار زياد است.
وجود همين اختلافنظرهاست که آدميان را به «ناظر آرمانی» نيازمند میکند. با اين همه، اين اختلافنظرها، اگر با رجوع به «ناظرِ آرمانی» فيصله نپذيرند، صرفاً از نظر اخلاقِ فردی تأثير گذار خواهند بود، نه از نظر اخلاقِ اجتماعی. اخلاق فردی میگويد: هر فردی نبايد به چيزهايی که خود او برايشان ارزش و احترام قائل است اهانت کند، يعنی حق ندارد ارزش و احترام آنها را ناديده بگيرد. اما اخلاق اجتماعی از ما میخواهد که به چيزهايی که ديگران برای آن ارزش و احترام قائلاند نيز اهانت نکنيم، حتی اگر خودمان برای آن چيزها ارزش و احترام قائل نباشيم.
گاهی اوقات «اهانت نکردن» با «احترام گزاردن» يکی پنداشته میشود، در حالی که چنين نيست. دستکم میتوان ادعا کرد که نسبت اين دو مقوله «عموم و خصوص مطلق» است، بدين معنا که احترام گزاردن مراتبی دارد و کمترين مرتبۀ آن عبارتست از اهانت نکردن.
بنابراين، از منظر اخلاقی تقديس کردن مقدسات ديگران و احترام گزاردن به آن مقدسات لازم نيست. يا به تعبير دقيقتر، وظيفۀ اخلاقی ما در اين مورد عبارتست از «اهانت نکردن به مقدسات ديگران»، خواه آن را نوعی احترام بدانيم يا نه. اين تفکيک از آن رو اهميت دارد که کسانی که چيزی يا کسی را تقديس میکنند، برای آن ارزشی مثبت قائلاند و به نحوی طبيعی از نقد آن/او نيز خودداری میکنند، اما اخلاق از ما نمیخواهد که از نقدِ مقدسات ديگران خودداری کنيم، يا برای مقدسات ديگران که به نظر ما خرافاتاند ارزش قائل شويم. اخلاق صرفاً از ما میخواهد که به مقدسات ديگران اهانت نکنيم.
۳. آيا حکم اخلاقِ هنجاری دربارۀ اهانت مقيد است يا مطلق؟
از نظر اخلاق هنجاری حکم اهانت مقيد به هيچ قيدی نيست، مگر قيودِ عام اخلاقی مثل قدرت (= توان انجام کار)، اراده و اختيار. اما اگر وجود مراتب مختلف تقدس (= ارزش و احترام) را بپذيريم، میتوانيم بگوييم حکم اخلاقیِ اهانت «مقولِ به تشکيک» است، يعنی مراتب دارد و شدت و ضعف برمیدارد، و هر چقدر که شخص يا چيزی که مورد اهانت قرار گرفته است از ارزش و احترام بيشتر و بالاتری برخوردار باشد، اهانت کردن به او يا آن نيز از نظر اخلاقی زشتتر و نادرستتر خواهد بود.
از جمله قيودی که در ناروايی اخلاقی اهانت دخالت ندارد قيدِ «رنجشِ ديگری» يا «آزردگی خاطرِ ديگران» است. بسياری از موافقان و مخالفان حکم اهانت بحث خود را بر رنجش خاطر خداباوران متمرکز کردهاند، يعنی مفروض گرفتهاند که منشاء و سرچشمۀ ناروايی اخلاقیِ اهانت رنجش خاطر فرد يا گروهی از انسانهاست، و سپس در پرتو اين مبنای نادرست کوشيدهاند به سود موضع خود استدلال کنند.
درحالی که در اينجا دو وظيفۀ اخلاقی مستقل از يکديگر وجود دارد که نبايد با يکديگر يکی گرفته شوند. وظيفۀ اول عبارتست از «وجوب خودداری از اهانت» و وظيفۀ دوم عبارتست از «وجوب خودداری از وارد کردن درد و رنج غير ضروری به ديگران». البته اين دو وظيفه گاهی اوقات عملاً در يکجا جمع میشوند، يعنی يک فعل يا سخن خاص ممکن است هم مصداق اهانت باشد و هم مصداق ايجاد درد و رنج غير ضروری برای ديگران.
اما اين امر نبايد به اين پندار ناصواب دامن بزند که اين دو وظيفه درواقع يک وظيفهاند، يا وظيفۀ خودداری از اهانت مصداقی است از وظيفۀ خودداری از ايجاد درد و رنج غير ضروی برای ديگران. اين دو وظيفه کاملاً مستقل از يکديگرند، بدين معنا که هيچ يک از آنها قابل تحويل و ارجاع به ديگری نيست؛ و اين يعنی اهانت از نظر اخلاقی نارواست حتی اگر موجب درد و رنج کسی نشود. حداکثر چيزی که میتوان گفت اين است که در موردی که اين دو عنوان بر يک فعل منطبق و اين وظيفه با يکديگر همراه میشوند، ناروايیِ اخلاقیِ فعل انجام شده مضاعف میشود.
يکی از قيود ديگری که گروهی برای اين حکم ذکر کردهاند اين است که گفتهاند اهانت فقط در مورد انسانهای گوشت و پوست و خوندار و زنده صدق میکند. اين گروه بر اين اساس نتيجه گرفتهاند که اهانت به باورهای مذهبی يا شخصيتهای مذهبی مرده بیمعناست، و آنان وکيل و وصی ندارند که کسی بخواهد به بهانۀ دفاع از حق آنان عکس العمل نشان دهد و اهانت به آنان را محکوم کند.
اين استدلال نيز نادرست است. به خاطر اينکه در تحليل معنای اهانت ديديم که اهانت عبارتست از خوار داشتن يا بیاحترامی کردن به چيزی يا کسی که دارای ارزش و احترام است، و از اين نظر بين زنده و مرده و نيز بين باورها و امور ديگر هيچ تفاوتی نيست. اگر چيزی يا کسی دارای ارزش و احترام باشد، نبايد به آن/ او اهانت يا بیاحترامی کرد، خواه مرده باشد و خواه زنده باشد و خواه باور باشد يا چيزی ديگر.
بگذريم از اينکه اهانت به يک باور درواقع اهانت به خود آن باور نيست، بلکه يا اهانت به «موضوع»/«مُتَعَلَّق» آن باور است، و يا به صاحبان آن باور و يا به هر دو. مثلاً کسی که به باور به خدا اهانت میکند، درواقع موضوع اهانت او باور به وجود خدا نيست، بلکه يا «خود» خدا است و/يا «خداباوران» اند. يا کسی که به امام نقی اهانت میکند موضوع اهانتش باور به امام نقی نيست، بلکه يا خود امام نقی است و/يا باورمندان به وی.
از همين جا میتوان نتيجه گرفت که اصولاً نقد يک باور هيچ ربط و نسبتی با اهانت به آن باور ندارد، زيرا نقد به خود باور تعلق میگيرد، و هدفش نشان دادن نادرستی يا ناموجه بودنِ آن باور است، در حالی که اهانت يا به موضوع/ مُتَعَلَّق باور تعلق میگيرد يا به باورمندان، و هدفش بیاحترامی کردن يا تحقير کردن موضوع آن باور يا صاحبان و حاملان آن باور است.
۴. استدلال به سود ناروايیِ اهانت
به سود اين حکم اخلاقی دستکم پنج استدلال میتوان اقامه کرد.
استدلال اول مبتنی بر تمسک به شهودهای اخلاقی است. تقرير اين استدلال در بند (۲) در توضيح موضع اخلاق هنجاری دربارۀ اهانت گذشت و نيازی به تکرار آن در اينجا نيست.
استدلال دوم مبتنی بر ناسازگاری اهانت با «کرامت انسانیِ» اهانت کننده است. اين استدلال میگويد: اهانت کردن با صرفنظر از موضوع مورد اهانت و با صرفنظر از آثار و نتايج آن برای ديگران با کرامت انسانی/اخلاقیِ خود اهانت کننده ناسازگار است، يعنی در شأن او نيست، و موجب انحطاط اخلاقیِ خود او میشود. هر فردی اخلاقاً موظف است کرامت خود را حفظ کند، يعنی از انجام کارها يا بر زبان آوردن سخنانی که با کرامت او ناسازگارند خودداری ورزد. حفظ کرامتِ خود يکی از وظايف اخلاقی است و امتثال اين وظيفه اقتضا میکند که شخص از ارتکاب کارها يا بر زبان آوردن سخنانی که با کرامت وی منافات دارند دوری گزيند.
استدلال سوم مبتنی بر «قاعدۀ زرينِ» اخلاقی است. چنانکه در تحليل معنای اهانت ديديم، اهانت وقتی محقق میشود که شخص يا چيزی که به او/آن اهانت میشود ارزش و احترام داشته باشد، تا بتوان ناديده گرفتن آن ارزش و احترام را اهانت قلمداد کرد. در اين صورت میتوان ادعا کرد که غير از «شکاکان»، «نسبيتگرايان» و «هرهری مذهبانِ» اخلاقی، ساير انسانها برای اشخاص يا چيزهايی تقدس (= ارزش و احترام) قائلاند، و بر اين اساس اهانت به اين اشخاص يا چيزها و ناديده گرفتن آن تقدس و احترام را اخلاقاً ناروا میدانند. دستکم اين است که اين افراد برای خودشان ارزش و احترام قائلاند و اهانت ديگران به خود را اخلاقاً ناروا میدانند.
در اين صورت اين افراد بايد حاضر باشند اين داوری اخلاقی خود را به همۀ انسانها «تعميم»/«گسترش» دهند، يعنی همانگونه که اهانت به مقدسات خود را اخلاقاً ناروا میدانند، خود نيز از اهانت به مقدسات ديگران خودداری کنند، يعنی به ديگران نيز حق بدهند که آنان نيز برای خود مقدساتی داشته باشند و اهانت به آن مقدسات را نيز ناروا بدانند. در غير اين صورت، داوری آنان يا اخلاقی نخواهد بود يا اخلاقاً معتبر نخواهد بود.
به تعبير کانت، فيلسوف پرآوازۀ اخلاق، شرط اعتبار يک حکمِ هنجاری يا شرط اخلاقیِ بودن آن حکم اين است که «تعميمپذير» باشد. طبيعتاً مقدسات هر فرد يا قومی از نظر ديگران مقدسات نيست، بلکه خرافه است. اما چنانکه بعداً خواهد آمد، صرف خرافه دانستن چيزی به خودی خود مستلزم جواز اهانت به آن نيست.
استدلال چهارم بر اين پيشفرض مبتنی است که اهانت کردن نوعی «خشونت ورزيدن» است. اين خشونت ممکن است زبانی باشد و ممکن است رفتاری باشد. خشونت فی حد نفسه اخلاقاً بد و نادرست است. بنابراين، اهانت نيز به عنوان نوع خاصی از خشونت بد و نادرست است. شايان ذکر است که اهانت فقط با زبان انجام نمیگيرد، بلکه رفتار اهانتآميز نيز داريم.
استدلال پنجم مبتنی بر منزلت اخلاقیِ درد و رنج است. اين استدلال میگويد: اهانت کردن مستلزم وارد آوردن درد و رنج غير ضروری به ديگران است، و چون وارد کردن درد و رنج غير ضروری به ديگران اخلاقاً نادرست/ نارواست، اهانت نيز اخلاقاً نادرست/ نارواست.
تفاوت اين استدلالها را به اين صورت میتوان توضيح داد. موضوع استدلال اول، دوم و سوم «اهانت بماهو اهانت» است. نتيجۀ اين سه استدلال اثبات يک حکم کلیِ اخلاقی است که موضوع آن مطلقِ اهانت است با صرفنظر از فرد يا چيزی که به آن اهانت میشود و با صرفنظر از آثار و پيامدهای مترتب بر اهانت. اما موضوع استدلال چهارم و پنجم به ترتيب عبارتست از اهانت از آن نظر که خشونت است و اهانت از آن نظر که منشاء درد و رنج غير ضروری برای فرد يا گروهی از انسانهاست.
بنابراين، در حالی که استدلال اول، دوم و سوم نادرستی/ ناروايیِ اخلاقی اهانت را به نحو مطلق اثبات میکنند، استدلال چهارم و پنجم نادرستی/ ناروايیِ اخلاقی اهانت را به نحو مشروط اثبات میکنند. زيرا از نظر اخلاقی، خشونت و ايجاد درد و رنج برای ديگران مطلقاً نادرست/ ناروا نيست، بلکه به دو نوع درست/ روا و نادرست/ ناروا تقسيم میشود.
درحقيقت حکم اخلاقی اهانت در پرتو استدلال چهارم و پنجم به يک حکم عَرَضی، اتفاقی و مشروط بدل میشود؛ حکمی که در اثر تقارن اهانت با دو عنوان ديگر، يعنی «خشونت» و «درد و رنج»، از اين دو عنوان به اهانت سرايت میکند. معنای اين سخن اين است که بر اساس استدلال چهارم و پنجم اهانت اگر خشونت نباشد يا در ديگران توليد درد و رنج نکند، اخلاقاً جايز است.
يک نکتۀ ضمنی که از اين بحث میتوان نتيجه گرفت دربارۀ تفاوتی است که از منظر اخلاق هنجاری ميان «نقد» و «اهانت» وجود دارد. زيرا نقد خشونت نيست و اگر هم درد و رنجی در افرادی ايجاد کند، آن درد و رنج ضروری و قابل توجيه است. پزشکی که ناگزير است برای نجات جان يک بيمار پای او را قطع کند، درد و رنج بسياری به او وارد میکند، اما کار او شايستۀ تحسين و تقدير است. به همين ترتيب، منتقدی که باور يا رفتار نادرستی را نقد میکند، ممکن است با اين کار خود در کسانی که آن باور را پذيرفته يا به آن رفتار خو کردهاند درد و رنجی ايجاد کند، اما اگر تصحيح آن باور يا رفتار ضروری باشد، آن درد و رنج هم ضروری خواهد بود و ايجاد آن درد و رنج نيز از نظر اخلاقی نادرست/ناروا نيست، بلکه لازم است.
ـــــــــــــــــــ
۱ . factual
۲ . exclusivist
۳ . descriptive ethics
۴ . normative ethics
۵ . moral intuitions
۶ . «اخلاق توصيفی» در برابر «اخلاق هنجاری» قرار دارد. به باور نگارنده بسياری از ابهامات و سوءتفاهماتی که بر اين بحث سايه افکنده است، از خلط اخلاق هنجاری با اخلاق توصيفی سرچشمه میگيرد. اخلاق توصيفی (= توصيفِ اخلاق رايج، بالفعل و مورد قبول افراد، گروهها و جوامعی که در وضعيت آرمانی نيستند) «نسبی» (relative) است و از فردی به فردی يا از فرهنگی به فرهنگی ممکن است فرق کند. اما اخلاق هنجاری (= اخلاق آرمانی/ اخلاق آنگونه که بايد باشد) چنين نيست. اخلاق هنجاری وابسته به «بافت» يا «زمينه» (context) هست، اما به باورها و داوریهای افراد و نيز به دين و خدا يا بیدينی و خداناباوری وابسته نيست، يعنی «نسبی» نيست. اين اخلاق فرادينی و فراسکولار است. اخلاقيات رايج در پرتو اخلاق هنجاری قابل نقد است.
۷ . realism
۸ . objective
۹ . the ideal observer
اگر اختلاف بر سر «ارزش»ها اختلاف بر سر نوع خاصی از «واقعيت»ها باشد، در اين صورت يکی از دو گزارۀ بيانگر مواضع ارزشی مخالف «کاذب» خواهد بود. مثلاً اگر کسی بگويد: «راستگويی خوب است» و ديگری بگويد: «راستگويی خوب نيست»، بر اساس «واقعگرايی اخلاقی» (moral realism) يکی از اين دو گزاره کاذب است. اين بدين معناست که اختلافنظر در باب ارزشها از خطا در تشخيص واقعياتِ ارزشی سرچشمه میگيرد. تئوری ناظرِ آرمانی میگويد: در قلمرو اخلاق اين خطاها يا به خاطر اين است که شخص از «منظر اخلاقی» (moral point of view) به موضوع نمینگرد و يا به خاطر اين است که «ناظر آرمانی» نيست. بنابراين، برای فيصله بخشيدن به اختلافنظرهای اخلاقی و نيز پرهيز از خطا در تشخيص حکم اخلاقی ما به ناظری آرمانی نيازمنديم که از منظرِ اخلاقی به موضوع مورد بحث بنگرد. برای شرح و توضيح بيشتر در باب ويژگیهای ناظر آرمانی در قلمرو اخلاق بنگريد به: فنايی، ابوالقاسم (۱۳۸۴) دين در ترازوی اخلاق (تهران: انتشارات صراط)، فصلهای ششم و هفتم.
۱۰ . human dignity
۱۱ . the golden rule
۱۲ . universalizable