روحانيت و پديدهی چماقداری (بخش پايانی)، مسعود نقرهکار
شهرهترين روحانی چماقدار هنگامی که نماينده مجلس شورای اسلامی بود در دفتر اشغالشدهی جبهه ملی ايران از بالای چارپايهی خطابه، در سخنرانیِ ظفرنمون تخريب و اشغال اين دفتر اعلام کرد: "ما تا کنون فاشيستبازی در نياورديم ولی از اين به بعد فاشيستبازی در میآوريم، مردم تصميم گرفتند ديگر از اين کلماتِ خودکامه و غيره نترسند"
ويژه خبرنامه گويا
روحانيون چماقدار
پديده ی روحانيون چماقدار، با پيروزی جنبش روحانيت در انقلاب بهمن، بار ديگر، سازمان يافته و علنی وگسترده، حيات و فعاليت خود آغاز کرد. روحانيون چماقدار، هم به عنوان سازمانده و محرک و تهييج کننده ، و هم به عنوان فرمانده عمليات وارد عرصه چماق کشی و تخريب و ارعاب شدند. تيره و تبار اين دست روحانيون در تهران و شهرستان ها کم نبوده و نيستند. در تهران اما نام هادی غفاری، از روحانيون مورد حمايت خمينی ،با چماق و چماقداری گره خورد، اين موجودجدا از چماقداری با حضور و فعاليت اش در دادگاه های انقلاب نيز تا حد ارتکاب به قتل انجام وظيفه و تکليف کرد.(۱) در همان هنگام روحانی ای گنده تر از هادی غفاری ، يعنی حجت الاسلام صادق خلخالی هم وظايف چماقداری، و کشتارمخالفان و دگرانديشان پيش می بُرد، اما زير عبای نوعی " قانونيت" و " مشروعيت"، عبائی که از زيرش نسل روح الله حسينيان ها بيرون خزيدند، روحانی ای که با افتخاراعلام کرده است: " قاتل بوده" و به امور چماقداری و آدمکشی اشراف کامل دارد.
با اين احوال هيچ روحانی ای در حکومت اسلامی به اندازه ی هادی غفاری به چماق داری و عربده جوئی شهره نشده است.
من چند باری هادی غفاری را از نزديک ديدم. نخستين بار قبل از انقلاب بهمن بود، روزهای اوج گيری درگيری های خيابانی و شب های حکومت نظامی. عموعزيز، که هنوز سر پاست و سرحال، و عمرش طولانی تر باد، سراغم آمد و گفت که يکی از " بچه های ايرانمهر" تير خورده و نياز به کمک پزشکی دارد، جرات نمی کنند او رابه بيمارستان منتقل کنند. کيف دستی پزشکی ام را همراه کردم و به دنبال عمو عزير با کلی مخفی کاری انقلابی سراغ آن جوان رفتيم. تا حد توان و امکانم کار جوان را راه انداختم، ( بعدها شنيدم اين جوان در جبهه جنگ کشته شد). آن غروب قبل از آنکه خانه ی محل نگهداری جوان را ترک کنيم، عمو عزيز که اهل شوخی و بذله گوئی بود و هست، روحانی ای را که گوشه ی حياط مشغول گفت و گو با جوان ديگری بود نشانم داد و گفت:
" اين خوشگله م هادی غفاريه"
آن روزها هادی غفاری را با شايعه ای که در باره ی شهادت پدرش (۲)بر سر زبان ها انداخته بودند، می شناختم. گفته می شد پدر هادی غفاری را در زندان شهيد کردند، به اين شکل که ساواکی ها سر او را با مته ِ برقی سوراخ و پاهای اش را با اره بريدند و او را به قتل رساندند . همان روزها نيز عزيز از قول دوستاناش در خيابان ايرانمهر و مفت آباد از تشديد درگيری هادی غفاری و " بچه های مسجد الهادی"( که بيشتر از جوانان و نوجوانان مفت آباد و ايستگاه قاسم آباد جادهی تهران نو و وحيديه و نظام آباد و فوزيه و پارک خيام و ايرانمهر و چهارصد دستگاه بودند) با حسين فرزين و دارو دسته اش خبر آورد.عزيز میگفت : " دعوا بر سر تصاحب چند تکه زمين و خانه و پمپ بنزين طاغوتيائی ست که فرار کردند".
بعد از انقلاب هادی غفاری را بارها بر بار وانت و يا در ميان چماقداران اش، در مقام هدايت کننده و فرمانده گروه های چماقدار، که به ميتينگ ها و دفاتر احزاب و سازمان های سياسی ، و کتابفروشی ها و دفاتر روزنامه ها حمله ور می شدند ، ديدم.
چماقدارِ نابغه!
در بارهی اينکه هادی غفاری کيست به وفور نوشته و گفته شده است(۳) ، اما بخشی از شرح احوال اش به زبان خودش حيرت انگيزترين است:
".....من ۶ سال داشتم می ديدم پدرم اوراق می آورد، متون می نويسد، می فهميدم اينها متون محرمانه ای است و هنگامی که با کسی در اتاق صحبت می کرد من بايد از اتاق بيرون می رفتم. روزی در کمد باز بود نشريه انجمن دانشجويی اروپا و آمريکارا ديدم،يک جمله بود مرگ بررژيم محمد رضا پهلوی، اين نشريه ها را ديدم و خواندم. روزی از پدرم پرسيدم پدر فاشيست يعنی چه؟ گفت کجا خواندی؟ گوش مرا بد پيچاند هيچ چيزی نگفت. بعد گفت فاشيست به آدمی می گويند که اختيارات و قدرت دارد و هيچ کس حق اعتراض ندارد. حالا فهميدی. من از همين جا وارد صحنه سياسی شدم.... در خانواده ما سه عنصر نمايان بود از همه مهمتر دينداری خانواده بود يک خانواده دينداری که دينشان روشن فکر و همراه مردم است. عنصر دوم عنصر سواد و فرهنگ روز بود. .... عنصر سوم عنصر مردم دوستی بود ... من نوجوان بودم۱۲سال داشتم در محله ما يک سيد پيرمردی بود که با گاری نفت میآورد نفت را در منبع خانه خالی می کرد. پدرم در حياط نشسته بودند در زدند گفتم بله؟ گفت: سيد نفت فروش گفتم نفت داريم نفت نمی خواهيم او رفت. پدرم گفت کی بود گفتم نفتی بود پدرم سيلی به صورتم زد که چرا از مردم با لحن بی ادبانه ياد کردم.بايد می گفتی آقای نفت فروش بودند در کوچه، ...بعد ديگر بحث مبارزات سياسی است من آرام به پدرم گفتم که جزوهها را در اختيار من قرار بدهيد تا بخوانم سال ۱۳۳۸....بر روی ورقه ها می نوشتم مرگ بر رژيم فاشيست پهلوی ۶۰ تا از اين ورقه نوشتم ... از بالای شيشه اتوبوس می ريختم پايين..... يک روز در مدرسه دبستان مرا گرفتند بردند دارالتأديب زندان درآنجا بچه های کوچکی بودند که سيگار میکشيدند يک هفته آنجا بودم بعد گفتند بياييد او را ببريد او همه بچهها را سياسی می کند ... رفتم دبيرستان در آنجا روزی معلم راجع به امام حسين گفتند من ۶۰ ورق انشا نوشتم خط زيبايی داشتم ...در دبيرستان فخر رازی با دکتر محمود سرفراز آشنا شدم،... از۶۰ سال قبل استاد بودند..... و در تابستان۴۷ فارغالتحصيل شدم و در کنکور قبول شدم نمراتم ۲۰بود ...آن سال شاگرد اول کنکور در رشته ادبی شدم که جزء شاخه علوم انسانی وادبی بود..." (۴)
برخی فعاليت ها و وظايف
هادی غفاری ، فرمانده ی" پايگاه شبه نظامی " مسجد الهادی، يکی از مراکز فرماندهی و عملياتیِ چماقداری و کشتارمخالفان و دگرانديشان، بود. او در رابطه با فعاليت های اين مسجد گفته است : " ...بعد از پيروزی انقلاب اسلامی مسجد الهادی به عنوان يکی از پايگاههای اصلی تحقق آرمانها و اهداف انقلاب مورد مراجعه تعداد زيادی از جوانان انقلابی تهران بود و...."(۵) . اما واقعيت اين بود که اکثر اين "جوانان انقلابی" مشتی ازچماقداران و چاقوکشانی بودند، که به زعامت هادی غفاری ِ کلت به کمر و به دست، و پشت وانتی بار شده ، با ارعاب و ارهاب و ضرب و شتم مردم و غارت اموال شان، امر" تحقق آرمان ها و اهداف انقلاب" پيش می بردند.
اين يک نمونه از تلاش های اين دارودسته در رابطه با "تحقق آرمان ها و اهداف انقلاب" است:
اوائل مرداد ماه سال ۱۳۵۹ دفتر مرکزی جبهه ملی ايران توسط هادی غفاری و "جوانان انقلابی" اش اشغال شد. هادی غفاری در بخش هائی از خطابه ای که به مناسبت اشغال دفتر جبهه ملی ايراد کرد، گفت:
"...... در مسئله نفت و پس از آن ۲ جريان در ايران بوجود آمد يک جريانی که برمحور ايدئولوژی اسلام استوار بودو ديگری بر محور کسب قدرت که اينها هردو روز درون خود انشعاباتی می يافتند و مثل کرم خاک هر روز تکه تکه می شدند، مثل ميهن دوستان ايران، حزب ايران، رهائی ايران و هر کدام کلمه ايران را يدک می کردند.جناح ديگر مارکسيست ها بودند که کلمه کارگر و دهقان يدک می کردند مثل پيکار در راه آزادی کارگر و نجات کارگر...يکی از جريان های انحرافی که سخت بر مليت تکيه می کرد جبهه به اصطلاح ملی بود....اينها جز لجن هيچ چيز ديگری به اين انقلاب تقديم نکردند....اينها کاری کردند که حتی اين سؤال پيش آمد که آيت الله کاشانی ختنه شده يا نه ؟...يکی ديگر حزب کثيف توده بود که البته بعد از صحبت من با مردم ريختند و دفترشان را در خيابان نصرت گرفتند. ما تاکنون فاشيست بازی در نياورديم ولی از اين به بعد فاشيست بازی در مياوريم، مردم تصميم گرفتند ديگر از اين کلماتِ خودکامه و غيره نترسند. تصميم ما بر اين است تمام دفاتر و سازمانهای غير از خط امام را ببنديم، چه نام اسلام باشد چه غيره، درعرض يکماه تمام دفاتر را در سراسر ايران خواهيم گرفت ...بچه های مسلمان ميگفتند پول نداريم پوستر بزنيم آنوقت حزب توده ۱۲ميليون تومان می دهد مرکز می خرد...از ستاد حزب توده چوب و چماق و کلنگ و عرق بدست آورديم ... فالانژ کسی ست که حرفهای پدر طالقانی را سانسور کرده حالا مادر طالقانی پيدا شده است، مگر پدر طالقانی ارثی و کت و شلوار و کفش است که يک عده صاحب آن بشوند؟ بعد هم پدر دوم و سوم پيدا شده، پدر غفوری و پدر توانائيان فرد. ما اصلا" پدر در اسلام نداريم و اين فرهنگ مائوئيستی است، ما برادر داريم...دولت موقت با ما بازی کردما ديگر از همه چيز می ترسيم و در ايران خفه شان ميکنيم....."(۶)
"......يکی از کسانی که خيلی در چادر وحدت( جلوی در دانشگاه ) فعال بود هادی غفاری بود. به طوری که ۳ الی ۲ مرتبه در درگيری ها سرش شکست. چون آنها سنگ پرتاب می کردند. سال۵۹ ما ۲۰ يا ۳۰ خانه تيمی مجاهدين يا حزب توده را گرفتيم، هادی غفاری هم برای سرکشی می آمد. ...من يک مدت کارم اين بود که از دفاتر و اسناد آدرس هايی را بيرون میکشيدم و يک رونوشت از آن را به هادی غفاری می دادم و شب به آن خانه حمله می کرديم و آن را می گرفتيم. او هم نيمه شب با دوچرخه کورسی میآمد و سرکشی می کرد. يا در حالی که با زن و بچه اش سوار فيات سبزش بود برای سرکشی میآمد. آن روزها خيلی فعال بود. بعضی از بچه های محله تهران نو هم با هادی غفاری بودند. در راهپيمايی هايی که پيش می آمد به طور علنی اسلحه به دست می گرفت.*( خاطرات حميد داود آبادی / مشرق ۲۳ فروردين ۱۳۹۲)
هادی غفاری در مورد برخی ديگر ازفعاليت های اش در مسجد الهادی می گويد :" .... در همان روزها و هفتههای اول جنگ به رغم عدم همکاری و مخالفت ابوالحسن بنیصدر رئيسجمهور وقت که فرمانده کل قوا هم بودند، خودم دو هزار نيرو را به جبهه بردم .... آن زمان مسجد ابزارهای نظامی زيادی داشت که مقداری از آن از دوران پيروزی انقلاب در مسجد بود و مقداری هم از طريق دستگاه های حکومتی به مسجد داده شدهبود و مسوولان وقت در جريان اين ابزارآلات نظامی بودند و میدانستند که اين مسجد به عنوان يک پايگاه تقريباً شبه نظامی در زمينه اعزام نيرو به جبهه فعال است و حتی بيش از ۵۴ نفر از افرادی که از اين مسجد اعزام شده بودند به درجه شهادت نائل آمدند....".
هادی غفاری عضو شورای مرکزی مجمع" نيروهای خط امام" و جزب جمهوری اسلامی ، سه دوره نيز نماينده مجلس شورای اسلامی شد. وی در کميسيون ارشاد مجلس، کميسيون برنامه و بودجه فعاليت داشت و در تهيه و تصويب و تدوين برنامه پنج ساله و لوايحی مربوط به قانون کار و ماليات و بيمه کار و مسائل کارگری ايفای نقش کرد. هادی غفاری نماينده کميسيون ناظر مجلس در کميته خريد وسائل نظامی نيز بود. او گفته است: " جزو اولين کسانی هستم که به حکم هاشمی رفسنجانی مسؤليت تشکيل بسيج را بر عهده گرفتم ... مسؤل مجروحين جنگ بودم ..و در استقرار و تثبيت دستگاه های نظارتی همچون سازمان بازرسی کل کشور نيز نقش داشتم".
اما هادی غفاری کارهای ديگری در مجلس اسلامی مرتکب شد. او به جای چماق و يوزی در مجلس از مشت و لگد خود برای مضروب کردن ديگر نمايندگان مجلس ( صباغيان ، معين فرو....) استفاده کرد و به چماق کشی، بدعت " کفش کشی" در مجلس اسلامی راهم به نام خود ثبت کرد. (۷) او حتی کار را به تهديد ترور نمايندگان مجلس در صحن مجلس کشاند و گفت:"....اگر نماينده ای بخواهد در خط امريکا گام بر دارد در خود مجلس ترورش خواهيم کرد " (۸)
هادی غفاری بتدريج بر دامنه فعاليت های اقتصادی اش نيز در سطحی وسيع تر و متفاوت افزود، و به زمين ها و خانه ها و اموال غارت کرده و در آمد های موسسه يا بنياد الهادی و مسجد الهادی و کمک های حکومتی کفايت نکرد. او تصاحب کارخانه های بزرگ و ارتباط با شرکت های خارجی را راه بهتری برای اندوختن ثروت بيشتر انتخاب کرد. که امتياز کارخانه جوراب استارلايت نيز که ادعا شده است با ياری آقای موسوی نخست وزير وقت به ايشان اهدا شد، يک قلم از تلاش های اقتصادی ايشان بود. البته بعد ها "دادگاه ويژه روحانيت" نيز صدايش درآمد، و اعلام کرد: «هادی غفاری يک بار در مهر ماه ۱۳۶۸ به مدت يک هفته و مرتبه دوم در شهريور ماه ۱۳۶۹ همراه با خانواده به مدت چند هفته به دعوت شرکت ژاپنی "ان. ئی. س" به ژاپن رفته است».
هادی غفاری بعد ها منزوی و مغضوب شد تا آنجا که شورای نگهبان او را فاقد صلاحيت شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی تشخيص داد. در رخداد های انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ اما دو باره مطرح شد. اعتراضات او به نتايج انتخابات رياست جمهوری و انتقاد های اش به عملکرد خامنهای سبب طرح مجدد او شد. هادی غفاری در يک سخنرانی با حضور مهدی کروبی، خامنهای را بیتدبير و بی سواد اعلام کرد و او را مسئول بیحيثيتی روحانيت دانست (۹) پس از اين موضع گيری و انتفاد، موضوع " احتکار برنج و مخفی کردن اسلحه" در انبار مسجد الهادی که هادی غفاری امامت جماعت آن را بر عهده دارد بالاگرفت.
هادی غفاری با امکانات حکومتی، مؤسسه الهادی را به عنوان يک مجموعهی انتفاعی و مذهبی در محلی در نزديکی مسجد الهادی سر وسامان داد. وی در رابطه با موضوع " احتکار برنج و کشف اسلحه" در مسجد الهادی، اعلام کرده است : "..... موسسه الهادی با مسجد الهادی بيش از ۳۰۰ متر فاصله دارد و اين دو هيچ ارتباطی با يکديگر ندارند." ، "در مسجد کار ما فقط نماز و منبر و ذکر مصيبت است و مسجدهيچ فعاليتی غير از اين مواردی که گفتم، ندارد....بسيج مسجد الهادی ۱۷ سال است که منحل شدهاست و هيچ نيروی بسيجی و نظامی ندارد، ... ۱۷ سال پيش به دليل مشکلاتی که در درون بدنه بسيج مسجد به وجود آمد و بنده هم هيچ دخالتی در آن قضايا نداشتم بسيج منحل شد".(۱۰)
هادی غفاری در رابطه با مسئله " احتکار برنج و مخفی کردن اسلحه در مسجد" به نوع ديگری از چماق داری در حکومت اسلامی نيز اعتراض کرد: " خودم به آقای شريعتمداری ( کيهان ) تلفن زدم و گفتم اگر دستگير شدهام پس چه جوری به شما تلفن زدهام. ايشان گفت نه، لابد شما از زندان به من تلفن زدهايد. به ايشان گفتم به شماره نگاه کنيد. آيا اين شماره زندان است؟ اين شماره منزل من است....گوشی را به همسرم دادم و گفتم شما به ايشان بگوييد من منزل هستم و دستگير نشدهام. ... بعد از اين مکالمه ايشان قول داد تکذيبيه چاپ کند ولی اين کار را نکرد ... و مسوول دفترشان در پاسخ به سوال من که چرا تکذيبيه چاپ نکردهايد، گفت شما دستگير شده بوديد و موقتاً آزاد شدهايد.......ما تاکنون دروغی به اين بزرگی نشنيده بوديم که از کيهان شنيديم. به آنها هم گفتم يقين بدانيد من شب اول قبر يقه شما را خواهم گرفت. شما با حيثيت و آبروی روحانيت، تشيع و....بازی کرديد".(۱۱)
ديدگاه های هادی غفاری
هادی غفاری خود را پيرو" انديشه ها و مبانی زلال تفکرات امام" و "ولايت پذير" معرفی کرده است و معتقد است :" اين حرکت و انديشه در رای به دولت ميرحسين موسوی " در زمان حيات خمينی متبلور شده بود. بارها گفته است " امام همه هويت ما بود. ما حامی امام بوديم و اينگونه ذوب در ولايت را معنا می کرديم."
هادی غفاری در تبيين ديدگاه های اش می گويد : " نگرش در مسائل اقتصادی و شکل گيری جريان حامی دولت ميرحسين موسوی در جامعه روحانيت موثر بود، پيروی از انديشه های امام موضع گيری خاصی می طلبيد. عرصه تقابل بين اسلام آمريکايی و اسلام مرفهين بی درد و متحجرين با اسلام پابرهنگان بود. وقتی امام تعبير اسلام آمريکايی را به کار بردند، طيف همفکر ما حساسيت ويژه ای روی مسائل نشان داد، و برجسته ترين تقابل اين دو طيف در رای اعتماد به دولت ميرحسين موسوی و ماجرای ۹۹ نفر بود.....شکل گيری مجمع روحانيون مبارز به انتخابات مجلس سوم بازمی گشت ما در مجلس دوم بيش از اندازه مدافع تفکرات شهيد بهشتی بوديم. به حزب جمهوری اسلامی نزديکتر بوديم.". وی در سخنرانی های خود بارها تاکيد کرده است که بايد انديشه های بنيانگذار انقلاب، مطهری ها، شريعتی ها، بهشتی ها و … را زنده نگه داريم تا از انحرافات مصون بمانيم.
هادی غفاری در باره ی " انديشه های زلال" پيرامون جنگ عراق و ايران می گويد : " ...وقتی خبر پذيرش قطعنامه از سوی ايشان( خمينی) اعلام گرديد، ضربه محکمی به ما وارد شد. امام چند روز پيش از آن گفته بودند خانه به خانه، سنگر به سنگر با دشمن می جنگيم و حال آتش بس اعلام شده بود. فهم ما در اندازه فهم امام نبود. ظرفيت ايشان بسيار بالابود. ما جوان بوديم و امام در سن ۸۶ سالگی. طبيعی است نمی توانستيم تحليل ايشان را درک کنيم. روزی که امام قطعنامه را قبول کردند، از شدت ناراحتی ناهار نخوردم. احساس می کردم عظمت ما از دست رفته است. آرمانم را بر باد رفته می ديدم، اما وقتی امام در جلسه ای که حزب اللهی ها در روزهای شنبه يا سه شنبه تشکيل می دادند، دلايل پذيرش قطعنامه را تبيين کردند، ما هم پذيرفتيم. وقتی برخی پرده ها باز شد، ما هم توجيه شديم و در راستای اهداف امام عمل کرديم."(۱۲)
هادی غفاری " اصلاح طلب" شد
هادی غفاری اصلاح طلب شد، او پيش از انتخابات سال ۸۸ اصلاح طلب، و در انتخابات مذکوراز پشتيبانان " جنبش سبز" شد و در تظاهرات شرکت می کرد. پاره هائی از شرکت کنندگان در تظاهرات جنبش سبز با ديدن هادی غفاری در ميان تظاهر کنندگان در خيابان ها و يا در بهشت زهرا، شعار می دادند: " موسوی زنده باد، غفاری پاينده باد".
امام جماعت مسجد الهادی در پيوند با رخدادهای سال ۸۸ به صحرای کربلا نيز زد ه و گفته است :".... دو مسئله اشتباه فلسفی جبر و مرجئه (اميدواران) که در باور های مردم آن زمان رخنه کرده بود باعث شد تا امام حسين (ع) راهی جز قيام عليه حکومت را در پيش نگيرد.....فلسفه جبر بدين معنی است هر اتفاقی که رخ ميدهد بعنوان مشيت الهی تلقی شود اين مسئله بی تفاوتی در برابر رخداد های جامعه را سبب می شود چرا که هرگونه اعتراض به ظلم حاکمان اعتراض به خدا تفسير شده و با نسبت دادن مارک هايی نظير کفر و الحاد به شديد ترين وجه با معترض برخورد می شود و هرگونه اظهار نظری، به بهانه مخالفت با مشيت الهی سرکوب می گردد....در باب مرجئه نيز اين موضوع به اشتباه، در ميان عده ای تلقی شده و در هر رويدادی می گويند که خداوند ارحم الراحمين است و شايد فلان ظالم که تو امروز عليه آن شوريده ای مورد عفو خدا واقع گردد و بايد همه مسائل را به جهان آخرت موکول کرد. اين دو بيماری فلسفی که اجتماع را فاسد می کرد باعث شد تا حسين(ع) دست از فعاليت فرهنگی کشيده و مستقيم به ميدان جنگ برود..."
هادی غفاری در اعتراض به فضايی که برای احزاب، رسانه ها و شخصيت های سياسی ايجاد شده است گفت: "...نتيجهی اين اقدامات از دست رفتن پشتوانه مردمی نظام است، و با اين روش در آينده نه چندان دور بر بام های منازل پرچم بی بی سی و رسانه های بيگانه به نمايش در خواهد آمد." او با اشاره به آيه ۱۸ سوره زمر تصريح کرده که :"برای رسيدن به حقيقت بايد تمام سخنان را شنيد حتی بی بی سی را.... نه اينکه صرفا به يک جناح خاص بسنده شود و....."
او در بارهی حصر موسوی و کروبی گفت :" در قاموس نظام اسلامی حصر و زندان کردن افراد بدون محاکمه پسنديده نيست، و خواستار رفع حبس خانگی موسوی و کروبی شد. وی همچنين تاکيد کرد: " ...نامه نگاری ها، سخنرانی ها، نقدها و خطابه ها همه از سر دلسوزی و بازگشت به راه آرمان های انقلاب است." و " ....شلاق و گشت ارشاد و فضای بسته و خفقان منجر به دور شدن جوانان از اسلام و نظام خواهد شد.".(۱۳)
شهره ترين روحانیِ چماقدار حکومت اسلامی در ضمن اعلام کرده است خواستار اجرای بدون کم و کاست قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران است و " ... از مواضع خود دست بر نخواهيم داشت و مصرانه خواهان آن هستيم. اگر به زمان انقلاب بازگردم باز هم انقلابی خواهم شد و از مدافعان انقلاب اسلامی خواهم بود.."
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيح، زيرنويس و منابع:
توضيح : در باره ی کامنت آقای حسن شريعتمداری .
در بخش نخست اين مقاله به نقل از مقاله ای از " انقلاب اسلامی در هجرت " در باره ی چماقداری آمده است: ".... آيت الله شريعتمداری نيز چماقداری داشت به نام شيخ غلامرضا که در ميان روحانيون قم معروف بود . او روحانی ای بود تنومند و قلدر که بسياری از روحانيون قم از او حساب می بردند . در ماجرای تشکيل حزب خلق مسلمان و قال و مقالی که بپا کرد، او رهبری حمله به برخی از روحانيون و مراکز را در قم بر عهده داشت .البته ، در درگيری ها ميان حزب خلق مسلمان با حزب جمهوری اسلامی ، به وسيله چماقداران شيخ محمد يزدی ،مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفت و دستگير شد......"
http://sarzaminemadari98.wordpress.com/2010/03/19/%d8%ad%d8%b2%d8%a8
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/04/158056.php
آقای حسن شريعتمداری فرزند آيت الله شريعتمداری اين خبر را جعليات جمهوری اسلامی خواندند و در کامنتی در زير مقاله ی من نوشتند:" آقای شيخ غلامرضا زنجانی در سالهای دهه چهل رئيس دفتر آيت الله شريعتمداری بود و نه تنومند بود ونه چماقدار و سالها قبل از انقلاب هم فوت کرد. در دام جعليات جمهوری اسلامی نيفتادن مستلزم تخقيق ازمنابع مستقل است ."
من در پيامی از طريق فيس بوک خدمت ايشان نوشتم :
" در مورد نقل قولی که جنابعالی به آن اشاره کرديد منبع من " انقلاب اسلامی در هجرت" است ، من تصور نمی کردم بررسی و پژوهش منتشره در اين نشريه جعليات جمهوری اسلامی را هم شامل شود ، اگر چنين است و چنين باشد ، اسباب تاسف من نيز خواهد بود ".
پاسخ آقای شريعتمداری به پيام من اين بود که " حتما" چنين است ،شک نکنيد ".
من در ميان آنچه در بارهی " شيخ غلامرضا" خوانده ام بيشتر به نظر آقای حسن شريعتمداری باور و اعتماد دارم ، با اين حال لازم می دانم به دلايلی که سبب شدند من نقل قول مربوطه را در بخش نخست مقاله ام بياورم اشاره می کنم:
الف- من " روزنامه" و سايت "انقلاب اسلامی در هجرت "را " مستقل " از حکومت اسلامی دانسته و می دانم. تصورم اين بود که نويسنده ی مقاله رعايت استقلال و بی طرفی کرده است.
ب- من از کتاب «مفاخر اسلام» ،که مجلدی از آن را حجت الاسلام علی دوانی، از نزديکان آيت الله شريعتمداری، نوشته است و تحت عنوان «معاصران»، از طرف مرکز اسناد انقلاب منتشر شده قولی در ذهن داشتم که ويژگیِ مطرح شده در بارهی " شيخ غلامرضا" را تائيد می کرد:
« شيخ غلامرضا زنجانی پيشکار آيت الله شريعتمداری، سخت با من درافتاده بود و پيوسته مرا تهديد می کرد...يکی دو روز بعد شيخ غلامرضا با خشم و غضب گفت: آقای داوانی! من پدر درمی آورم. بايد از قم بروی!... بايد خانه ات را بفروشی و تو ديگر نبايد در قم بمانی.»
http://www.irdc.ir/fa/content/2846/default.aspx
ج: در مورد تاريخ مرگ شيخ غلامرضا، بين نام " شيخ غلامرضا" و کودتای نوژه همزمانی ای در ذهن داشتم. شايد خواندن مصاحبه ی دکتر حميد انصاری قائم مقام موسسه تنظيم و نشر آثار خمينی در پاسخ به کديور درباره آيتالله شريعتمداری دليل اين ذهنيت بود، انصاری می گويد:
".... اما در اين مختصر جای اين سوال وجود دارد: چرا نويسنده در عين حالی که رندانه کوشيده است تا از ورود به علل منتهی به حصر ايشان و مسايل حزب خلق مسلمان و خشونت و کشتار تبريز در غائله اين حزب و قيام علما و مردم تبريز عليه آنان، و گسيل جمعی چماق به دست و مسلح به قم و ايجاد بلوا در اين شهر از سوی اين حزب، و ماجرای کودتای نوژه و اسناد ارتباطات آنها و ماجرای شيخ غلامرضا زنجانی، مهدوی و قطبزاده که منتهی به حصر ايشان گرديد .... اجتناب ورزد به بهانه اينکه موضوع نوشتهاش چيز ديگری است ولی در همين دو نوشته، اسناد يکطرفه متعددی را در همين موضوعات مطرح کرده و از حصر ظالمانه سخن گفته،....."
http://fararu.com/fa/news/133536/
برخی از منابع:
۱- شواهدی وجود دارند که نشان می دهند هويدا را هادی غفاری به قتل رسانده است .(ر.ک به معمای هويدا، عباس ميلانی ، صص۴۴۹،۴۵۸) .
دکتر ابراهيم يزدی نيز نقل کرده است که :"......وقتی آقای هويدا را برای دادگاه می بردند ،هادی غفاری در راهروی دادگاه به سر او شليک می کند و اين در حاليست که هنوز حکم ايشان صادر نشده بود.
به اعتقاد آقای يزدی هويدا را به سرعت کشتند تا اسرار مگوی او فاش نشود،اسراری که او از خيلی از اشخاص و روحانيون داخل انقلاب و نظام داشته و بر ملا شدن آنها می توانسته تبعات منفی زيادی برای جمهوری اسلامی داشته باشد.و اين شامل هادی غفاری و صادق خلخالی نيز بوده است.
"....هادی غفاری از پشت سرش آمد هفتتيری به دست گرفت و گلوی هويدا را نشانه رفت و دو تير خالی کرد. هويدا به زمين افتاد. خون از رگ گردنش فواره میزد. هادی غفاری میخواست او را به مرگی تدريجی و پر عذاب بکشد. هويدا که میدانست زخمی مهلک برداشته، از شخصی به نام (علی)کريمی در صف همراهان خلخالی خواست که جانش را بستاند. کريمی هم ظاهراً از سر لطف تير خلاص را به جمجمه هويدا زد . ...."
http://www.youtube.com/watch?v=XZY7HBGw10w
http://iranutopia51.blogspot.com/2012/09/blog-post_8846.html
البته هادی غفاری ادعا کرده است که هويدا را او نکشته است./ ر.ک به هادی غفاری، من هويدا را نکشتم.
http://www.mardomak.org/story/hadi_qaffari_andeshe_pooya
۲- در بارهی پدر هادی غفاری، آيت الله حسين غفاری
http://www.irdc.ir/fa/content/4861/default.aspx
۳- هادی غفاری کيست؟ http://iranutopia51.blogspot.com/2012/09/blog-post_8846.html
مهدی فلاحتی ، صفحه آخر / http://www.youtube.com/watch?v=dj8T5GIzbTE
۴- هادی غفاری کيست؟/ محمدرضا علی حسينی / http://mohammadrezaalihoseini.persianblog.ir/page/11
۵- روايت هادی غفاری از اسلحه های مسجد الهادی http://aftabnews.ir/vdcb8zb9.rhba8piuur.html
۶- ايران تايمز،جمعه ۱۷ مرداد سال ۱۳۵۹، سال دهم ، شماره ۴۵۵، ص ۵
۷- تصوير ضرب و شتم صباعيان و معين فر در مجلس وخندهی رفسنجانی به درگيری فيزيکی نماينده های مجلس،
(اين تصوير مربوط به درگيری آقايان معين فر و صباغيان با برخی از نمايندگان مجلس در دوره اول مجلس شورای اسلامی است).
http://www.funcloob.ir/fa/posts/754
۸- http://www.enekasonline.com/fa/?p=12919/ هادی غفاری؛ افراطی ديروز، تفريطی امروز
۹- http://www.youtube.com/watch?v=xOQBUNF21xY
۱۰- و ۱۱ / منبع شماره ۵
۱۲- و ۱۳، بازداشت هادی غفاری به دليل کشف اسلح در مؤسسه وی.
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=43883
- روزنامه اعتماد ملی، شماره ۵۳۳ به تاريخ ۲۱/۹/۸۶، صفحه ۱۰ (سياست)
- در باره ی حصر موسوی و کروبی
http://sahamnews.org/1390/09/136892 /
- هادی غفاری، من يک قهرمانم
http://www.parsine.com/fa/news/21/%D9%25
*"( خاطرات حميد داود آبادی از روزهای ابتدائی انقلاب / مشرق ۲۳ فروردين۱۳۹۲ "
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/192438/%D9DA%98