جمعه 24 خرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دگرديسىِ يك انقلابى، شاهین ایقانیان

نقدِ کوتاهی بر فيلم باغبان اثر محسن مخملباف - به بهانه نخستين نمايش اين فيلم در ايالات متحده

براى توانِ نقّادىِ كسانى كه در سال هاىِ پس از انقلاب پيگيرِ جدىِ سينماىِ ايران بوده اند، محسن مخملباف هميشه يك چالشِ بزرگ بوده است: نقدِ تكنيكِ سينمايىِ او مهمتر است يا نقدِ سيلابِ انديشه هاىِ بديع و پيچيده اى كه از ظرفِ تك تكِ فيلم هايش سرريز ميكنند؟ يا نقدِ اين انديشه ها در مسيرِ تحولاتِ توقف ناپذيرِ ذهنِ او؟ يا نحوهِ بكارگيرىِ تكنيك هاى سينمايى براىِ بيانِ اين انديشه ها؟ اين نوشتار ميكوشد تا در كنارِ نقدِ آخرين اثرِ سينمايى مخملباف، باغبان، نگاهى گذرا به سيرِ تحولاتِ فكرىِ اين فيلمسازِ صاحبِ انديشه نيز بيندازد.

فيلم باغبان با نمايشِ ورودِ محسن مخملباف و پسرش میثم به باغ هاى بهايى در شهرِ حيفاى اسرائيل و تك گويى هايى كه بيننده را تا حدودى از ماجرا آگاه ميكند آغاز ميشود. روايتِ تصورىِ شعرگونهِ مخملباف از زيبايىِ باغ هاى بهايى با نگاهِ عارفانه/فلسفى او به اين زيبايى ممزوج ميشود. پسرش ميثم که اختلافاتِ مذهبی او را به تمامِ اديان بدبین کرده، ميكوشد تا مسحورِ جاذبه هايى كه ظاهرى و فريبنده می پندارد نشود. مخملباف اما، اين زيبايى و هماهنگى را چون استعاره اى از نيروىِ بالقوهِ آيينى صلح طلب مى بيند كه توانِ چيدمان و آرايش نوع بشر بشكلِ اين باغ زيبا را دارد. به زعمِ او، اگر در بطنِ اديان اين قدرت هست كه باعثِ فجيع ترين جنگ ها شود، حتماً اين توان هم هست كه بانىِ استوار ترينِ صلح ها گردد. او، چون يك شيدايىِ مسحور، رازِ اين صلح را در عشقِ باغبانى به گل هاىِ باغ ميجويد. فيلم، از زبانِ اين باغبان و ديگر خادمانِ داوطلبِ بهايى، بيننده را به زيبايى به اعماقِ روحِ تعاليمِ اين آيين مى برد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مثل بيشترِ آثارِ مخملباف، باغبان نيز داراىِ استعاراتِ فراوانيست كه رمزگشايى اش به خودِ بيننده واگذار ميشود. مثلاً، با اينكه تشبيهِ قلبِ انسان به آينه شايد چيزِ جديدى نباشد، ولى روايتِ تصويرىِ مخملباف از اينكه هرچه در مقابلِ آينه قلبت بگيرى، چه زيبايى باغ باشد و چه وسعتِ دريا، قلبت همان را به تو و ديگران نشان ميدهد، قطعاً نمايشى زيبا و بديع است. اين استعاره شايد كليد معماىِ اصلى فيلم باشد: اگر آيينى، آينه قلب پيروانش را در برابر زيبايى هاى خلقت بگيرد، انعكاس اين آينه ها از خلقت و از يكديگر جز زيبايى نخواهد بود.

اما در انتهاىِ اين سلوكِ عارفانه با باغبانِ فيلم، مخملباف خود به باغبان تبدیل میشود، و در حرکتی نمادین دوربينش را ميكارد و به آن آب ميدهد تا از تكنولوژى در حرفه خود نيز، آنچه به زيبايى خلقت اضافه كند به بار آورد. و در پايانِ فيلم همراه با پسرش از همان راهى كه وارد باغ شده بودند خارج ميشود.

مخملباف در فيلمِ باغبان، روايتى عاشقانه از جلوه هاىِ چشم و گوش نواز را براىِ توصيفِ دل از پديده دين بكار ميگيرد، ولى نبوغ او آنجا جلوه ميكند كه بيننده، اين روايت عاشقانه را بطرز غريبى با عقل نيز سازگار ميابد. تنها اين سازگاريست كه موضعِ عقل گراىِ ميثم را، كه نگاهِ جوانِ امروزى را نمايندگى ميكند، كمرنگ مى سازد.

براى كسانى كه سيرِ تحولاتِ فكرىِ مخملباف را در آينه آثارش دنبال كرده اند، فيلم باغبان شبيه شكستنِ پيله توسطِ پروانه ايست كه دگرديسى اش كامل شده است. دگرديسى انديشه مخملباف طیف گسترده ای از تغییرات را شامل میشود که یک سویِ آن تفکرات افراطیِ اوایلِ انقلاب، و سوی دیگر آن نگاه صلح دوست و آرامش طلب به دنیا قرار دارد. آنچه در این میان تغییر نکرده انقلابی گری اوست، ولی تفاوت او با دیگر انقلابیون اینست که انقلابی گری برای مخملباف نه هدف، بلکه وسیله است، وسیله ای که آنرا برای شکستنِ تابو ها و صعودِ بی پروایش بسوی آرمان های متعالی تر بکار میگیرد. شاید از هیچکس بجز نوجوانی که با چاقو جسارتِ حمله به پلیس مسلح را داشت ساختِ چنین فیلمِ صریحی در تحسینِ آیین بهایی ساخته نبود، جسارت و شجاعتی که در عرصه سیاسی‪/‬اجتماعی کشورِ ما سخت کمیاب است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016