گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
6 تیر» گر ما ز سر بریده می ترسیدیم٬ اسد مذنبی16 خرداد» سوغاتی بزرگ امام راحل٬ اسد مذنبی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گزارشی از شعرخوانی شاعرانِ دربار علی بن ولی بن دشمن زیاد٬ اسد مذنبیدریکی از شبهای رمضان جمعی از اساتید، شاعران جوان و شاعرانی از کشورهای تاجیکستان، هندوستان، افغانستان و پاکستان و بورکینافاسو و گینه بی صاحاب با سلطان علی بن ولی بن دشمن زیاد، دیدار کردند. آنچه در پی میآید گزارش خبرنگار ما از این شب شاعرانه است. ساعت پنج به دعوت علیرضا قروه جمع می شویم در حوزه هنری، بعدا می فهمیم ساعت هفت حرکت می کنیم و دوساعت جلسه توجیهی می گذارند. پرس و جو می کنیم می گویند هیچ چیز با خودتان نیاورید. چون سلطان چیز دوست ندارد. سرانجام حرکت می کنیم. از بازرسی اول که رد می شویم چند نفر شکوه می کنند که جیب شان را زده اند. قروه می گوید مگر نگفتیم چیزی با خودتان نیاورید!؟ در بازرسی آخر، مامور حراست انگار از شعر چیزی نمی دانست به رفیقش می گفت باز اینها پیدایشان شد. هدایتمان میکنند به یک حیاط ساده مابین خانه سلطان و حسینیه امام. مبصر صف ها را مرتب می کند. برخی ها چیزی توی جیب مبصر می گذارند، آنان را می برد صف جلو. حیرت می کنیم که چطور محتوای جیب شان از بازرسی ها قِسر در رفته. گوسفندانی در حیاط می چرند. بع بع شان در غروب حزن انگیز دربار، فضایی روحانی به مجلس بخشیده. قرار است قربانی شوند. به اطراف خیره می شوم. جزعکس سلطان راحل سابق و دیوارهای نم دار و طبله کرده چیزی نمی بینم. به یکی از درباریان می گویم شاعران به امید صله ای اینجا آمده اند. طبله ها خلاقیت شان را خاک می کند. نهیب می زند: خاموش ابله، از تحریم چیزی می دانی؟... صدای تکبیر که بلند می شود سلطان با سلام و صلوات دخول می کند. می گویند شلوغ نکنید سلطان شعرشناس است به همه می رسد. می خندم. مگر می شود شعرا را کنترل کرد وقتی از راوی شنیده اند: شنیدم که از نقره زد دیگ دان/ ز زر ساخت آلات خوان عنصری.
سلطان با لبخندی نمکین و کمی عشوه و دمپایی پاره می آید. به نماز می ایستیم. هنوز رکعت سوم تمام نشده جمعیت به سفره ها هجوم می برد. ردیف اول را گذاشته اند برای افراد بی دست و پا ، چون چند نفری زیر پا له شده اند. سلطان بر خوان یغما می نشیند، ملک الشعرا حداد عادل و مومن دیگری در دو سویش جای می گیرند. سعید حدادیان هم وارد می شود و هفت تیرش را گذارد جلو سلطان. سلطان هفت تیر حدادیان را تبرک می کند و دستور می دهد چند اتوبان جدید التاسیس بنام سعید خان بکنند. یکی از ندیمان اعلام می کند: دودی ها بروند پشت پرده. و به پرده سبز رنگی اشاره می کند که شفابخش است. Copyright: gooya.com 2016
|