گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آقای رئيس جمهور شما مستظهر به آراء جنبش سال ۸۸ هستيد، محمد عهدپيماآقای روحانی شما خود يک حقوقدان هستيد، کلاه خود را قاضی کنيد که در برابر يک دولت فاسد و دروغگو و غارتگر بيت المال و غارتگر اميدهای جامعه، اگر مردمی نه در اعتراض، بلکه تا سرنگونی آن دست به شورش بزنند، بايد آنها را فتنه گر خواند و يا مردمی خواند که به حداقل مسئوليت انسانی و شرعی خود عمل کرده اند؟
۱- چه کسی ترديد داشت و می توانست ترديد کند که رأی و نظر آقای خامنه ای، رأی و نظر به آقای جليلی بود؟ می گوئيد نه بسم الله، يک رفراندم از رهبری و يا درباره ولايت فقيه به عمل بياورد. هر چند شما حقوق دان هستيد و می دانيد که رفراندم بدون آزادی و فرصت و زمان لازم منتقدين برای نقد (چيزی را که مدت سی و پنج سال با ضرب و زور وارد فرهنگ و انديشه مردم کردن) جز فريبکاری نيست. اما تا همين جا هم قبول، شما پيشنهاد يک رفراندم بدهيد، آنوقت معلوممان و معلومتان خواهد شد که جايگاه رأی و نظر رهبری در مردم چيست و تا کجاست؟ ۲- قطعاً يادتان و يادمان نرفته است که آقای احمدی نژاد نماد بصيرت رهبری و نماد بصيرت هيئت حاکمه شمارده می شد؟ می گوئيد نه، به متن سخنان آقای رهبر مراجعه کنيد. دقيقا در مصادف با انتخاب احمدی نژاد و نزديکی رأی و نظر رهبری با دولت وی از يک طرف، و اعتراض اصلاح طلبان و مخالفان با آن دولت بود، که آقای خامنه ای موضوع بصيرت را مطرح کردند. اما تجربه ثابت کرد که نابخردانه ترين و بی بصيرت ترين افراد، همانهايی بودند که دست به چنين انتخابی زدند. نيازی نبود تا يک تجربه پرهزينه بر اين کشور تحميل کرد تا دانسته شود او نماد بی بصيرتی و بی خردی در اين کشور است. ۳- فساد، دروغ و تبهکاری، و حجم خيانتها و ويرانگری های دولت احمدی نژاد در حدی بود که مردم، اگر شمر را هم جلويشان نشان می داديد، انتخاب می کردند. خدای ناکرده نمی خواهم شما را با شمر و يا کس ديگری مقايسه کنيم. اما مردم بخوبی می دانستند که پنج نماينده ديگر اصول گرايی، نماينده همان طرز فکری بودند که وسيله به قدرت رسيدن احمدی نژاد شدند. و هر کدام از آنها وجوهی از رهبری نظام را نمايندگی می کردند. اما آقای جليلی تماميت وجوه رهبری را نمايندگی میکرد. جليلی نقش احمدی نژاد دوره نخست را ايفاء میکرد، که نه نافرمانی های سالهای آخر، بلکه مطيع و رام سالهای اول رياست جمهوری وی بود. يعنی همان کسی که نزديک شدن به او نماد بصيرت و دور شدن از او نماد نابصيرتی، و تا اعتراض به او نماد فتنه گری محسوب می شد. ۴- در فتنه شمردن اعتراض خيابانی مردم، اصول گرايان کورس رقابت از يکديگر می بندند. روزگاری دهقانان ايالت شيکاگو در عهد جفرسون دست به شورش زدند (بيشتر جمعيت آن زمان دهقان بودند). در حالی که جفرسون در پاريس بسر می برد به او اطلاع دادند. می دانيد جفرسون چه پاسخی داد؟ او پاسخ داد که هيچ نترسيد، از زمانی بترسيد که مردمی بخاطر خواسته هايشان دست به اعتراض نزنند. همين طرز تفکر بود که بعدها در قانون اساسی آمريکا حق شورش به عنوان يک حق قانونی جامعه تلقی شد. اکنون ما با نظامی روبرو هستيم که حق شورش و اعتراض که هيچ، حتی حق قانونی خود را در اجتماع کردن، به رسميت نمی شناسد و آن را سرکوب می کند. و بدتر از اين، سرکوب شده ها را فتنه گر می خواند. آقای روحانی شما خود يک حقوقدان هستيد، کلاه خود را قاضی کنيد که در برابر يک دولت فاسد و دروغگو و غارتگر بيت المال و غارتگر اميدهای جامعه، اگر مردمی نه در اعتراض، بلکه تا سرنگونی آن دست به شورش بزنند، بايد آنها را فتنه گر خواند و يا مردمی خواند که به حداقل مسئوليت انسانی و شرعی خود عمل کرده اند؟ باز شما يک حقوrدان هستيد و خود را متشرع به دين اسلام می شناسيد، می دانيد که حتی اگر نه مردم يک جامعه، بلکه فقط ده نفر دست به اين اقدام میزدند، اقدام آنها نه تنها فتنه نبود، بلکه درست ترين کاری بود که در حوزه اخلاق و شرع بايد انجام می دادند. ۶- گفته می شود پيرزوی شما در انتخابات ۱۳۹۲ و متعاقبا اميد نسبی جامعه برای حضور در انتخابات از زمانی کليد خورد که شما آقای شهردار را در حساس ترين گفتگوی تلويزيونی آچمز کرديد. معنی اين حرف روشن است. يک نوع رويارويی با جنبشگران حوادث کوی دانشگاه و سرکوبگران، و اگر اين جنبشگران و سرکوبگران يک بار ديگر در آزمون سال ۸۸ روياروی يکديگر قرار گرفتند، به عبارت روشن تر رويارويی ميان جنبش گران سال ۸۸ با سرکوبگران. يکبار از خود و از مشاوران خود سوال کنيد، که آقای روحانی دارای چه ويژگی هايی بود که اميد نسبی مردم و آراء نسبی آنها، به او روی آوردند؟ آقای خاتمی در خرداد ۱۳۷۶ يک فرد ناشناخته ای بود، اما ارائه يک گفتمان جديد در حقوق مدنی و جامعه مدنی، گفتمانی که جامعه از اول انقلاب تا آن ايام از زبان و بيان هيچ مسئولی نشنيده بودند، اما در وجدان تاريخی خود به انتظار آن نشسته بودند، عامل مسلم پيروزی او گرديد. آقای احمدی نژاد در خرداد ۱۳۸۴ يک فرد ناشناخته ای بود، اما به غير از مهندسی مسلم انتخابات که هيچ سندی نمی تواند مدعی درستی و راستی انتخاب او باشد، اما در هر حال نمی توان انکار کرد که او با زبان فريب و ارائه تصوير عوام فريبانه عدالت، موفق شد، بخشی از حاشيه نشينان را به حمايت خود وادارد؟ آيا جامعه شما را يک اقتصاد دان مبرز می شناخت که مشکل از معيشت آنان باز کنيد؟ آيا وعده ها و برنامه های اقتصادی شگفتی ارائه داديد که در برابر رقيبان گل به پيروزی نشاند؟ آيا در تئوری های سياسی و در بيان نظرهای سياسی، پديده شگفتی بوديد؟ آيا به ويژگی خاصی، اخلاق خاصی، مبارزه خاصی، پيشينه خاصی شهره داشتيد؟ مسلم خود می دانيد که دارای هيچ يک از ويژگی ها نيستيد، و اگر هستيد، حداقل جامعه شما را به اين ويژگی ها نمی شناخت. پس تنها ويژگی که شما را به پيروزی رساند، از يک طرف رويارو شدن با طيف رنگارنگ اصول گرايان بود، به ويژه آنکه هريک از آنها وجوهی از چهره شخص رهبری نظام را نمايندگی می کردند، و از طرف ديگر، طيف گسترده حمايت و استقبال همه نيروی های سياسی ای بود که به نحوی يا در جنبش ۸۸ حضور داشتند و يا با آن جنبش همنموايی و همدلی داشتند و يا به نحوی خواسته و يا ناخواسته طيف رنگارنگ اصول گرايی آنها را به فتنه گران منتسب می کردند. مثل همين الان که با وجود تبری جستن بعضی از وزرای شما از جريان به اصطلاح فتنه، اما اصول گرايی از انتصاب آنها به فتنه خودداری نمی کنند. ۷- وقتی اصول گرايی در تقابل با جنبش سال ۸۸ به سرودن افسانه نهم دی پرداخت، همه آنها که منصفانه در مراسم نهم دی با هدف جستجو و تحقيق (از جمله نويسنده همين سطور) به منطقه اجتماع نهم دی ای ها رفتند، به خوبی می دانند که جمعيتی حداکثر حدود بيست هزار نفر آنهم با ايجاد جو امنيتی و رعب در ادارات دولتی بخشی از کارکنان دولتی را به آن اجتماع گسيل کردند. کيهان جمعيت تظاهر کنندگان جنبش ۸۸ را همواره کمتر از ۵ هزار نفر معرفی می کرد. رسانه های وابسته به حکومت چنين وانمود می کردند که عده ای محدود شايد در حد همان ۵ هزار نفر در تهران دست به اختلال می زدند. و لابد بعد از سخنرانی های روشنگرانه رهبری آن سه ميليون نفر در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ به بصيرت تازه ای دست يافتند و صفوف جنبشگران و فتنه گران را ترک گفتند. تا ساليانی متمادی همين ديدگاه وجود داشت و با اين ديگاه هم سر درگريبان دروغ های خود انداختند و هم دست به فريب جامعه زدند. آنها از اين حقيقت مسلم چشم پوشيدند که اين تنها و تنها قدرت سرکوب و پيشتر از آن، محارب شمردن کسانی که بعد از عاشورا به خيابان می آمدند، بود که جنبش را خانه نشين کرد و نه جذب شدن آنها در بصيرت رهبری. جريان اصول گرايی به دروغ و فريب دائمی خود فکر می کرد که اثری از جنبش باقی نمانده است و همه و همه چيز در تماميت نظام و حقانيت ولايت جذب و تسليم شده است. اما انتخاب شما بدون هيچ ترديدی تنها پرتوهايی کم سو، اما روشن از جنبشی بود که از پس ابرهای تار و تيره سرکوب، مجال ظهور پيدا کرد. ۸- باز ترديد نکنيد که شما هر چند خود را اصول گرا بناميد، اما در انتخابات سال ۱۳۹۲ از هيچيک از جريان های اصول گرا نمايندگی نمی کرديد. باز جای ترديدی نيست که نه گفتمان شما، نه نيروهايی که از شما پشتيبانی کردند، هيچيک هيچ سنخيتی و هيچ نشانی با دم و دستگاه ولايت نداشتند. مخالفتهای بی امان آنها از همان ايام تا امروز گويای همين حقيقت است. بنابراين شما رياست جمهوری خود را مرهون جنبشی هستيد که بعضی از ياران شما هنوز به مصلحت و به خاطر همنوايی و يا گرفتن آراء سکوت اصول گرايی، و يا حفظ بقای خود در صدرات، آن را با زبانی ملايم و گاه درگوشی فتنه می خوانند. اگر اينکار و اين رفتارها ناسپاسی و بدترين و ناجوانمردانه ترين ناسپاسی نيست پس چيست؟ ۹- ممکن است بگوئيد و به زعم خود به حق هم بگوئيد که بطور مصلحتی خود را نماينده جريان اصول گرايی وانمود کرده، اما در عمل آب به آسياب جريان تحول خواهی می ريزد. حرف شما را می پذيرم، چون اين ادعا متکی بر روشها و اصولی است که در گفتمان مصلحت انديشی بالاخره جا برای خود پيدا کرده است. وارد اين بحث هم نمی شويم که دوگانگی ميان عمل و اظهار نظر، از لحاظ دينی رفتاری منافقانه و از نظر اخلاقی مخالفِ وجدان اخلاقی انسان و از لحاظ روشنگری، ترويج ضدآگاهی در جامعه است. اما باز فرض کنيم که آقای روحانی به اين امور آگاه است و دلايل ديگری برای دوگانگی خود جستجو کرده است که ما از آن بی خبر هستيم، اما از اين واقعيت ها بنا به تجربه آگاه هستيم و او نيز بايد آگاه باشد: الف) اگر بخواهيم کارنامه دولت روحانی را در مدت يکسال و چند ماه ارزيابی کنيم، اگر همه اقدامات او نمره منفی گرفته باشد، اما نمی توان انکار کرد که، پس از اعلام عدم کفايت وزير علوم آقای دکتر نجفی، ايستادگی رئيس جمهور مبنی بر ادامه همان سياست، شجاعانه ترين، درست ترين و حقمدارانه ترين اقدامی است که يک رئيس جمهور در ۳۳ سال اخير بخرج داده است. اين اقدام به نظر نويسنده از اقدام ابتر و نيمه کاره آقای خاتمی در کشف عوامل ترور در وزرات اطلاعات، شجاعانه تر و حقمدارانه تر بود. ب) جريان اصول گرايی و به ويژه اصول گرايی افراطی و دستگاه رهبری، بشدت آلوده، ترسو و بی اصول ترين جريان سياسی در کشور هستند. بخصوص آنکه می دانيم که اين جريان از همان ابتدای انقلاب فاقد کمترين پشتوانه اجتماعی هستند. روانشناسی به خوبی نشان می دهد که سروصداها، جنجال ها و تحرک خستگی ناپذير اين جريان تنها به خاطر پنهان کردن طبع ترسيده آنها بيش نيست. نه تنها تجربه، بلکه قانون زندگی اجتماعی، و از اين بيشتر قانون الهی به خوبی ثابت می کند که ايستادگی در برابر اين جريان و کوتاه نيامدن و حتی در وقت ضرور تهديد کردن، تنها راه عقب نشينی آنها از راه تخريبی و نابخرادانه ای است که تا اين لحظه هزينه های نجومی و حيرت انگيز، بر روی دست بال اين مملکت گذاشته اند. در عين حال گفتگوی مستقيم با رهبری و تهديد او مبنی بر رها کردن پست رياست جمهوری و حقيقت را با مردم در ميان گذاشتن، او را از هر ترسيده ای ترسيده تر می سازد. بخصوص آنکه طبع سوداگرانه، اقتدارگرا و کاسبکارانه ای که در فقها وجود دارد و شما نيز بدان خوب آگاه هستيد، موجب می شود که در کوتاه ترين زمان و با کمترين هزينه و حتی بدون بيرون آمدن يک قطره خون از دماغ کسی، رهبری را در سود منافع جامعه به عقب برانيد. ج) اگر بخواهيد با زبان و ادبيات و با همان اصول راهنمای طرفداران ولايت فقيه به منازعه و رويارويی با افراطی ها برويد و به زعم خود نوعی مشی اعتدال گری را در سياست داخلی و خارجی کشور پيشه سازيد، مطمئن باشيد که پيروز نهايی آنها هستند. استدلال آنها خيلی ساده است: و همه آنچه که در اين سطور نيامدند، نوع گفتمانی هستند که اگر شما بخواهيد در همان اصول راهنمای اصول گرايی و آنچه که تصوير سياسی نظام ولايی است، با آنها روبرو شويد، اين آنها هستند که در مقام پند و اندرز و خط و نشان کشيدن برای شما برخواهند برآمد. شما بايد تغييير اوضاع جهانی و ناسازگاری تفکر ولايی را با اين اوضاع شرح دهيد، بايد ناسازگاری نظام ولايی را با جمهوريت شرح دهيد، بايد بی آينده بودن طرز تفکر نظام ولايی را توضيح دهيد، بايد ناتوانی های اين نظام را در حل مسائل فرهنگی، در پاسخ به پرسش های دانشگاهيان و فرهيختگان و ناتوانی در حل معضلات اقتصادی، و ناتوانی ها سياسی در برخورد با پارادايم های سياسی و... به آنها نشان دهيد. بايد از آنها اين پرسش روشن را به عمل آوردی که چرا طی سی و پنج سال اخير حتی يک مورد نمی يابيد که ميان رياست جمهوری با ولايت فقيه تضاد بحران ساز وجود نداشته باشد، و کشور را هر بار در بحرانهای فرساينده فرو نبرده باشد؟ اين پرسش بطور روشن يک پاسخ بيشتر ندارد و آن اينکه، جمهوريت با ولايت فقيه ناسازگار است. Copyright: gooya.com 2016
|