دوشنبه 7 مهر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

بيرقی که طاهره قره‌العين در بدشت بر افراشت، جمشيد چالنگی

جمشید چالنگی
در نگاه من و بسياری ديگر، نقابی که "طاهره" در "بدشت" از چهره بر گرفت، می‌تواند بيرقی برافراشته گردد در دست آنانی که در راه رسيدن ايرانيان به آزادی انديشه و بيان، آزادی دين و مذهب، برابری زنان و مردان و هر آنچه به تأمين‌کننده‌ی حقوق انسانی‌ست، می‌کوشند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

درنگاه من گرچه درگذشت سيمين بهبهانی بسيار غم انگيز بود اما رفتن او پی آمدهای غم انگيزتری نيز داشت.

نخستين ِ آنها ، واکنش کردار وگفتار کارگزاران مربوطه ی فقيه ولايت بود از جمله ندادن رخصت در باب محل خاکسپاری سيمين بهبهانی.

گو که سيمين بهبهانی چه از باب آنچه سرود و چه از باب جائی که در عرصه ی سياسی ايران پس از انقلاب برگزيد ، در ضمير جمعی کنونی مردمان و نيز ضمير روان تاريخ اديبات و سياست ايران ، جايگاه در خور و بايسته ای را يافته است اما دور از قياس با حکيم توس ، از اين باب ( فتوای فقيه در مورد محل دفن شاعر) اقدام کارگزاران فقيه کنونی ياد آور رفتار فقيهان وقت بود در باب محل خاکسپاری فردوسی.
آنسو تر در نگاه من ، رگه غم بر انگيزی نيز در ميان واکنش های مکتوب و گفتاری دوستداران سيمين بهبهانی بود که بيشتر اين يکی ، سبب نوشتن اين سطور شد.

نوشتند و گفتند و بسيار هم . آنگونه که رسم ديرينه ماست در باب بدرقه ی رفتگان. رسمی که زمينه ساز ادامه ی حضور « منبر» بوده و همچنان هست در همه ی عرصه های سياسی ، فرهنگی ، اجتماعی و.... ايران و ايرانيان.اين حسن است يا عيب ، قصد پاسخ دادن به اين پرسش را در اينجا ندارم اما در ميان آنچه که در اين باب خواندم و شنيدم، بيهوده کم نخواندم و کم نشنيدم. از آنچه در نشريات« ولايت » آمد تا مواردی در سوی روبروی آن نشريات ،دراقصی نقاط عالم « اينترنت» و مجالس ختم شاعر. آن نويسنده ی ولائی ناخشنودی فقيه را تا جائی برده بود که بر شعر« بهبانی » نيز يکسره خط کشيد و آن يکی در سوی روبرو، « بهبهانی» را « چريک بانو» ئی توصيف کرده بود چنانکه نگو.

اين نمونه های به نوبه ی خود غم انگيز، غم آخر من نبود ، بل غم من بيشتر از جائی ديگر برخاست . از آنجا که خيل شيفتگان ، به ويژه آنانکه در گذشت سيمين بهبهانی را بهانه ای نيز ساختند برای پرداختن به حقوق زنان و تلاش های تاکنون انجام شده در اين راه ،درمواردی ياد و يادهائی نيز از « پروين اعتصامی » و « فروغ فرخزاد» عزيز به ميان آوردند که اين ياد کردن ها بی ترديدهرچند در خورتقدير و قابل درک است اما در ميان نوشتار و گفتار هم اينان نيز دريغ ازبردن نام گرانقدر بانوی شعر وهر آنچه مربوط به حقوق زنان در عرصه ی انديشه و سياست و اجتماع می شود : فاطمه ام سلمه معروف به طاهره ، طاهره غره العين.

برداشت عجولانه ای از سخن من خواهد بود اگر گفته شود، اين مطلب گله گذاری است يا اينکه من « طاهره» را نيازمند بردن نامش در مطلب يا گفتاری دانسته ام . ياکه قلمم لال اگررو بسوی کاستن ارزشی از ارزش های متعدد « پروين اعتصامی » ، « فروغ فرخزاد » و « سيمين بهبانی » دارد.

عم انگيزی مورد اشاره ی من همه از چرائی در مورد خود داری نويسندگان ، شاعران ، روزنامه نگاران ، اساتيد گرانقدر ادبيات ايران ، نانخورها و مرده خواران ادبيات ايران در دانشگاه های ايران و خارج ، پژوهشگران سينه ستبر ادبيات ايران و....از بردن نام و ارزش شعر و « قد افرازی » اين بانو در يکی از سياه ترين دوران های تاريخ ايران است.

چرا وقتی بانوئی فقيه ستيز چون سيمين بهبانی جهان را می گذارد و می رود ، به ميدان می آئيم و از جمله در باب « حقوق زنان » و منظومه ی موضوعات مربوط به آن می گوئيم و می نويسيم اما دريغ از بردن نام « طاهره» و اشاره ای به کردار و گفتار او؟

نه به قصد بزرگداشت او خير، بل بنا برآنچه برايش می کوشيم ، آزادی انديشه بيان، آزادی دين و مذهب ،برابری زنان ومردان و....پرداختن به او وگفتار و کردار او .

ناديده گرفتن طاهر قره العين از سوی (جامعه)نويسندگان ، شاعران ، روزنامه نويسان ، اساتيد ادبيات ، نانخورها و مرده خواران ادبيات ايران در داخل و خارج ، سازمان های سياسی ، مدافعان ايرانی حقوق بشر ، مدافعان ايران ويژه ی حقوق زنان و....چه سببی دارد؟

ملاحظاتی از باب مذهب اودر ميان است؟

آيا ما نيز با فقيهان ( زمان او و اکنون) دستکم در اين باب هم نظريم که او« مفسد فی الارض » بوده است؟
چرا جافظه ی روشنفکری ما که در مسيری به بازخوانی « منشور کوروش» می رسد در آستانه ی سبلت ناصر الدين شاه توقف می کند و به « طاهره» ی مقتول در دوران او نمی پردازد؟

بيم آن داريم ياد طاهره ، ياد آوررفتار ضد انسانی يکی از بی جهت معصومان مان ،امير کبير با بابی ها شود؟

نگران آن هستيم گه مبادا بابی يا بهائی قلمداد شويم؟

گُنگی يا دستکم لکنت زبان ما در باب « طاهره» ريشه در اعتقادات مذهبی ما که بی آگاهی ما نيز بر ذهن ما چيره است ،ندارد؟

اينها و پرسش های بسيار ديگر نگاه مرا بيش از پيش برآنچه که روند تفکر و انديشه در هرکشور ی از جمله ايران ناميده می شود،متمرکز ساخت.

روندی که در مورد ايران ، سرعت و کيفيت آن هرچه هست از خصوصياتش از جمله اينست که «ملاحظات» از هرنوع ، مذهبی و مسلکی و اجتماعی و شخصيتی در آن نقشی اساسی دارند .

و همين ،از اسباب محترم نداشتن ديگرانی است که خارج ازحوزه ی « ما » و « صلاح»ما هستند.

در بوق خود می دميم در دفاع از آزادی انديشه و بيان ، اما آن ديگری که در همين طلب برسر دار رفت ، از «ما» که نبود ، باکی نيست ، سکوت محض.

مشکلی که در همان جريان انقلاب وپس از آن ،همه ی گروههای ريز و درشت سياسی ،نام داران شايسته و غير شايسته در عرصه سياست و فرهنگ و... بدان دچار بود ند و هنوز هم کم بيش.

طاهره غره العين در حدود ۳۵ سال عمر کوتاه خود تا آنزمان که او را در «باغ ايلخانی» کشتند و پيکرش را به چاه انداختند ، با پندار ، گفتار و کردار خود تابنده نوری بود برجهلی که چون شط مسمومی ازفتوای فقيه وقت در موردکجائی خاکسپاری پيکر فردوسی تا فتوای فقيه امروز در باره ی کجائی خاکسپاری سيمين بهبهانی ادامه داشته و دارد.

در دهه ی ۱۳۴۰ اين بخت را داشتم که در محضر بزرگی صاحب نام ازشعر معاصر ايران که او نيز رفته است، اين پرسش را مطرح کنم که چرا کسی از بزرگانی چون شما، در باره «طاهره»، دستکم به اعتبار چندين غزل بسيار ارزشمندی که گفته است، سخنی نمی گويد يا آنجا که سخنی از بانوان شاعر در تاريخ معاصر ست يادی نمی کند؟ پاسخ غم انگيز او اين بود: دنبال دردسر می گردی؟!

آيا پس از حدود ۴۵ سال هنوز همان ملاحظه يا ملاحظات در ميان است؟

در نگاه من و بسياری ديگر ، نقابی که « طاهره» در « بدشت » از چهره بر گرفت ،می تواند بيرقی بر افراشته گردد در دست آنانی که در راه رسيدن ايرانيان به آزادی انديشه و بيان ، آزادی دين و مذهب ، برابری زنان و مردان وهر آنچه به تامين کننده ی حقوق انسانی ست ، می کوشند.

آنانی که بنا بر حوزه ای که در آن می کوشند و می نويسند و سخن می گويند، می توانند در يابند ، فراتراز اعتقادات مذهبی« طاهره» ، پندار ،گفتار و کردار او ،نقطه ی عطفی بوده است در تلاش ايرانيان برای معاصرشدن با زمان خود .

همانان نيز که با مروررهبری « فقيه » در انقلاب وپی آمد های آن و تجربه آموزی در اين مسير ، اين سخن « ناصر خسرو » را ارج می نهند که:

از شاه زی فقيه چنان بود رفتنم
کز بيم مور در دهن اژدها شدم


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016