جريان اصلیِ جوانان اصلاحطلب با ميانسالانِ اصلاحطلب همراه است، گفتگو با محمدرضا جلائیپور
نسل ميانسالان اصلاحطلب هم بعد از «جوانی»شان شکفتند و توفيقشان در سالهای اوليه اصلاحات مرهون تحصيل، تغديه فکری، ديدن جهان، و کسب تخصص و صلاحيت در طول سالهای رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی بود. بسياری از جوانان گمنام دموکراسیخواه و عدالتطلب هم در حال تغذيه، تحصيل و تربيتاند و در دهه آينده در بدنهی نيروهای اصلاحطلب مرئی و فعال خواهند شد
متن کامل گفتگو در باب «اصلاحطلبان جوان» که با حذف بخشهايی در روزنامهی اعتماد (۲۹/۷/۹۲) منتشر شد:
روزنامهی اعتماد - گروه احزاب: از جوانان خوشفکر و خلاق اصلاحطلبی است که هم هزينه اصلاحطلبیاش را داده و هم هزينه ايدههای خلاقانهاش را. با وجود تمام تندخويیها و نقدهايی که نسل اول اصلاحات به نسل دومیها و ندا داشتند هنوز در هر جمعی که حرف از ندا میشود اکثر حاضران معتقدند نقد او به ندا پرمغزترين نقد مشفقانه بود. محمدرضا جلائیپور در پاسخ به پرسشهای «اعتماد» بار ديگر از نقدهايش به ندا و طرح جايگزينش سخن میگويد:
• مطرح شدن بحث نسل دوم اصلاحطلبان يک نشانهای بود از اين که گويا اصلاحطلبان به دلايل مختلف ناتوان از جذب جوانان و نگه داشتن بخشی از آنان در درون جريان اصلاحطلبی هستند. اين دلايل از نظر شما چيست؟
- به نظر میرسد که حداقل سه عاملِ عمده مانع صعود مطلوبِ جوانان اصلاحطلب در سلسلهمراتب سياسی شده است. مهمترين عامل اينکه فعاليت سياسیِ «حرفهای» و «اخلاقیِ» اصلاحطلبانه در ايران در دههی گذشته پرهزينه بوده است و بسياری از نيروهای علاقمند و بااستعداد سياسیِ جوان، به جای ورود به مجاری تربيت و فعاليت سياسیِ حرفهای، يا به خارج از کشور «مهاجرت» کردهاند و يا در ايران جذب تجارت، دانشگاه و ساير حرفهها شدهاند. به تعبير ديگر هزينهی بالای خدمت به «خير عمومیِ» ايرانيان از طريق «سياستورزیِ حرفهای»، جوانان علاقمند را به پرداختنِ صرف به «خيرِ خصوصی» خود و خانوادههايشان سوق میدهد. دوم اينکه نسل ميانسالانِ اصلاحطلب در جذب و ادغام جوانان در حلقهی تصميمسازان اصلاحطلب چندان قوی عمل نکردهاند و فکر میکنم مهمترين عاملش هم وقفهی هشتسالهی دورهی احمدینژاد بود که به ميانسالانِ اصلاحطلب امکان به کارگيریِ جوانان در سطوح مادونِ وزير در دولت را نمیداد، فضا برای فعاليت آزادانهی اکثر احزاب اصلاحطلب فراهم نبود و بسياری از جوانان اصلاحطلب هم اسير زندان، انفعال و زندگیِ غيرسياسی شدند. عامل سوم هم ضعف و کوتاهیِ خود جوانان اصلاحطلب در کار حزبی بوده است، چراکه اکثر شايستگانِ جوان برای سياستورزی، به جای احزاب، بسترهای ديگری مثل تشکلهای دانشجويی و رسانهها را انتخاب کردند. بخش کوچکی از جوانان هم که جذب شاخههای جوانان احزاب اصلاحطلب شدند، بعضا بدون تحصيلات متناسب و کسب تخصص، تجربه و مهارتهای سياسی کافی طالب رشد سريع بودند و حتی گاهی با برخی شيطنتها و تخلفات تشکيلاتی سرمايهی سياسی لازم را برای ارتقا در حزب انباشت نمیکردند. اتفاقا در موارد محدودی که جوانان در همين احزاب با التزام به آداب و اخلاق کارِ حزبی از خود شايستگی نشان دادهاند مورد استقبال ميانسالان قرار گرفتهاند. عماد بهاور در نهضت آزادی، سعيد شريعتی و حسين نورانینژاد در جبهه مشارکت، اميرحسين مهدوی در سازمان مجاهدين انقلاب و محمد قوچانی در کارگزاران سازندگی از نمونههای توفيق جوانان در احزاب اصلاحطلب بودهاند که اعتماد و حمايت ميانسالان احزاب خود را هم جلب کردند. در رسانههای اصلاحطلب و کمپينهای انتخاباتیِ دههی اخير هم ميانسالان از ميانداریِ جوانان حمايت کردهاند.
• آيا اين جوانانی که ادعای نسل دوم اصلاحطلبی دارند نماينده بخش بزرگی از جوانان اصلاحطلب هستند يا نه؟
- نه. بر اساس شناخت و ارتباطات شخصیام به نظر میرسد اکثر رهبران جريانهای اصلاحطلبانهی دانشجويی، اعضای شاخههای جوانان احزاب اصلاحطلب و زندانيان جوانِ اصلاحطلب از منتقدان تشکل «ندای ايرانيان» هستند. در ميان فعالان جوان انتخابات ۸۸ هم فقط بخش کوچکی از فعالان ستاد ۸۸ از حاميان مشی و تاسيس اين تشکلاند و ساير اعضای ستاد ۸۸ و تقريباً هيچيک از اعضای شاخهی جوانان ستاد ميرحسين موسوی و اعضای هستهی مرکزی «پويش موج سوم» جذب «ندا» نشدهاند. بنابراين، احتمالا اکثر بدنهی فعالان اصلاحطلبِ جوان نوعی فاصلهی انتقادی با «ندا» دارند و اعضای «ندا» نمونهی «نمايا»يی از جريان اصلیِ جوانان اصلاحطلب که هنوز با ميانسالان اين جريان همراهند نيستند.
• به نظر میرسد اصولگرايان و خصوصا جريانات نزديک به آقای احمدینژاد زمينههای رشد و پيشرفت جوانان در سطوح عالی را بيشتر فراهم کرده و در کادرسازی موفق بودهاند. چرا اصلاحطلبان در مقايسه ضعيفتر بودهاند؟
- با پيشفرضهای پرسش شما همراه نيستم. پيشفرض اولتان اين است که از اين لحاظ جريان اصلاحطلب و اصولگرا شرايط قابل مقايسهای داشتهاند. اينچنين نبوده است. فعاليت جوانان اصولگرا – به خصوص در دولت احمدینژاد – غالبا توام با پاداش و بهرهمندیهای بيشتر از قدرت، ثروت، رانت دولتی و فرصتهای شغلی بودهاست، اما فعاليت جوانان اصلاحطلب اغلب هزينهها و پيامدهايی مثل زندان انفرادی و عمومی، محکوميت قضايی و محروميت از تحصيل داشته است. پيشفرض دومتان اين است که اولا اصولگرايان به جوانانشان در سطوح عالیِ سياسی ميدان دادهاند و ثانيا اين کار مطلوب بوده است. با اين پيشفرض هم مخالفم و به نظرم اولا جز آقای بذرپاش هيچ جوان اصولگرای شاخصی در اين سطح به کار گرفته نشده و ثانيا انتصاب همين آقای بذرپاشِ جوان بدون سوابق و تخصص کافی بر رياست شرکت سايپا هم ناروا بودهاست و شايستهی الگوبرداری توسط اصلاحطلبان نيست. دلايلم برای بیپايه بودن «افسانهی مطلوبيت جوانگرايی در سطوح عالی سياستورزی» را در يادداشتی در روزنامه اعتماد (۵/۶/۹۳) آوردهام که در برخی سايتهای اصلاحطلب هم در دسترس است و اينجا تکرار نمیکنم. پيشفرض سومتان هم اين است که اصولگرايان در تربيت نيروهای سياسی جوان از اصلاحطلبان کاميابتر بودهاند. اما به نظرم علیرغم همهی محدوديتهای دههی گذشته، نيروهای شناختهشدهی جوانانِ اصلاحطلب، پرشمارتر و شايستهتر از جوانان اصولگرا هستند. جوانان اصلاحطلب هم تحليلگران سياسی، تحصيلکردگان و روزنامهنگاران زبدهتری دارند، هم در کمپينهای انتخاباتی، سازماندهی و بسيج اجتماعی در بسترهای آفلاين و آنلاين کارآزمودهتر و شايستهترند و هم سرمايهی اخلاقی و اجتماعی بيشتری از جوانان اصولگرا کسب کردهاند.
• بر اساس تجربه تاريخی معمولا جدا شدن جوانان از فعالان با سابقه قديمی موفقيتآميز نبوده است. چه در جريانات چپ که نمونه آن جدايی و دور شدن چريکها از حزب توده چه در جريانات اسلامگرا که نمونه آن جدايی مجاهدين خلق از نهضت آزادی بود. آيا ندا هم پرخطا میشود؟
- هنوز برای پاسخ به اين پرسش زود است. آنچه در باب خط مشی «ندا» توسط اعضای محوری آن منتشر شدهاست چندان منسجم نيست و داوری در اين باب را مشکل میکند. مثلا حتی نام حزب و سخنگو تغيير کرده است. ابتدا از محوريت سيدمحمد خاتمی سخن رفت و بعد توسط خاتمی تکذيب شد. يکی از اعضا گفت که اساسنامه را به دست مقام رهبری رساندهاند و ايشان تاييد کردهاند و عضو ديگری در مصاحبهی ديگری میگويد دربارهی «ندا» با هيچ يک از مقامات نظام در تماس نبودهاند. يکی از اعضا هر گونه ملاقات با محمدرضا تاجيک را تکذيب میکند و ديگری «ندا» را حاصل ماهها جلسه با ايشان میداند. يکی از «نسل دوم سنی» سخن میگويد و ديگری از «نسل دوم گفتمانی». يکی اصلاحطلبان را به تندی نقد میکند، از لزوم پوستاندازی آنان سخن میگويد و حتی آنها را به دادن اطلاعات محرمانه به دولتهای ديگر متهم میکند و ديگری (مثلا سجاد سالک) نقدهايش همدلانه و متين و با زبانی اصلاحطلبانه است. اما صرف نظر از اينکه «ندا» در نهايت در نظر و عمل چگونه شود، به دلايلی که در يادداشتم در روزنامهی اعتماد گفتم و اينجا تکرار نمیکنم، «تاسيس احزاب جوانمحور» مطلوب نيست، «تعدد بيشتر احزاب» هم لزوماً خواستنی نيست (مگر اينکه شرايطی که آنجا ذکر شده را داشته باشد که «ندا» ندارد) و کاميابی احزاب اصلاحطلب نيز مستلزم توجه توامان به بال «جامعهمحور» و بال «حکومتیِ» دموکراسیخواهی است. به نظر میرسد اکثر جوانان اصلاحطلب نيز جذب احزابِ جوانمحور نخواهند شد. انشاءالله دوستان جوان و عزيزمان در «ندا» هم يا در اصل تاسيس «ندا» تجديد نظر میکنند و توانشان را صرف نهادِ خوشآتيه و نيکاثرتری میکنند و يا با مشورتگيری بيشتر از ميانسالان، خود را به جريان اصلی اصلاحطلبان با محوريت شورای مشاوران خاتمی نزديکتر و مواضعشان را منسجمتر و اصلاحطلبانهتر میکنند. ضمن اينکه به نظرم امروز جريان اصلی اصلاحطلبان تندرو نيست و واقعنگر و حامی تغييرات تدريجی، ائتلاف، اعتمادسازی، تعامل و مذاکره برای بسط دموکراسی است و لزومی به تجديد نظر نيست. اصلاحطلبان هيچ گاه انسجام کنونی را نداشتهاند و در ائتلاف با ميانهروها صفآرايیشان در برابر راست افراطی است. تقويت بال اجتماعیِ اصلاحات هم ضرورتی است که منوط به تاسيس حزب جديدِ جوانمحور نيست.
• از نظر شما بر اساس شرايط واقعی جامعهی امروز ايران و فضای سياسی حاکم چه سازو کار مناسبی را میتوان برای حفظ نيروهای جوان اصلاحطلب و سازماندهی آنان با همراهی نيروهای با تجربه سياسی در نظر گرفت؟
- به نظر میرسد در شرايط کنونی میتوان شاخههای جوانان احزاب فعال و تعاملگرای موجود (مثل کارگزاران) يا بازوی جوانان شورای مشاوران اصلاحطلبان به رياست سيدمحمد خاتمی را در تهران و استانها تقويت کرد. همچنين میتوان با همراهی تعداد بيشتری از نيروهای بانفوذ و کارآزمودهی ميانسال و با حمايت شورای مشاوران اصلاحطلبان حزب جديد، قدرتمند و فراگيرتری تاسيس کرد که با حفظ پرنسيبها و اهداف اصلاحطلبانه و بدون «مستعمره شدن زبان» و «استحالهی گفتمانی»اش برای بسط دموکراسی روزنهگشايی، تعاملگرايی و فرصتسازی کند و شاخهی جوانان فعالتری داشته باشد. تشکلهای دانشجويی، نهادهای مدنی، سازمانهای مردمنهاد، رسانهها و کمپينهای سياسی انتخاباتی و فراانتخاباتی هم بستر مناسبی برای فعاليتهای جامعهمحورِ بخش ديگری از جوانان اصلاحطلب است. برای ارتقای جوانان هم چندان عجلهای نبايد داشت. حتی نسل ميانسالان اصلاحطلب هم بعد از «جوانی»شان شکفتند و توفيقشان در سالهای اوليهی اصلاحات مرهون تحصيل، تغديهی فکری، ديدن جهان، و کسب تخصص و صلاحيت در طول سالهای رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی بود. بسياری از جوانان گمنام دموکراسیخواه و عدالتطلب هم در حال تغذيه، تحصيل و تربيتاند و در دههی آينده در بدنهی نيروهای اصلاحطلب مرئی و فعال خواهند شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مرتبط: متن کامل يادداشت «در نقد تاسيسِ حزبجوانمحورِ ندای ايرانيان» (محمدرضا جلائیپور، روزنامهی اعتماد، ۵/۶/۹۳، صفحهی ۱۰): http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic2/52193/