مصطفی معين: بورسيههای غيرقانونی تعجببرانگيز نبود
مصطفی معين
شرق ـ مهسا جزينی ـ ديدار با دکتر «مصطفی معين» با همه خوبیاش اگر هيچ مزيت ديگری نداشته باشد، حداقلش اين است که باعث میشود دلت برای سادگی و سلامت در سياست تنگ شود. نگاه و منش وزير علوم دولت اصلاحات به تو يادآوری میکند که اگر موانع اجازه دهند جور ديگر، سياستورزیکردن هم ممکن است. نگاه معذب سياستمدار محجوب، جلو دوربين، من را ناخودآگاه به مقايسه با ژستهای فردی که اخيرا با او گفتوگو کردم وقتی جلو دوربين همين عکاس قرار گرفته بود واداشت. «معين» سالهاست بعد از خروج از کابينه اصلاحات، درست يا غلط معتقد است قدرت واقعی را بايد در عرصهای فراتر از عرصه سياستورزی رسمی جستوجو کرد: در عرصه عمومی، نخبگان و مردم. او به نتيجهبخشبودن کنش مدنی بيش از کنش سياسی معتقد است. با دکتر«معين» از اين روزهای دولت تدبير واميد، انتظارها و عملکردهايش گفتيم. همچنين مروری داشتيم بر مقايسه عملکرد وزارت علوم دولت اصلاحات و وضعيت فعلی و همچنين استيضاح «فرجیدانا».
* اين سوال شايد خيلی تکرار شده باشد، ولی ما دوست داريم از شما هم بپرسيم که آيا اصلاحطلبان توانستهاند به يک درک درست از تنظيم رابطه خود با دولت برسند؟ آيا تا به اينجای کار همچنان استراتژی اصلاحطلبان حمايت صرف از دولت است؟
- حمايت همراه با نقد واقعبينانه، مشفقانه و علمی. حمايت بدون نقد نه برای دولت مفيد است و نه برای کشور. اگرچه در فقدان احزاب سياسی واقعی و گسترشيافته، طبيعی است که نتوانيم به يک استراتژی سنجيده و اتفاقنظر نايل شويم. در اين شرايط ممکن است افرادی با صلاحديد خودشان اظهارنظر کنند و گاهی ممکن است اين اظهارنظرها در تعارض باهم قرار گيرد.
* يعنی اصلاحطلبان واقعا هيچ فضايی برای گردهمآمدن و همافزايی ندارند؟ پس شورای هماهنگی جبهه اصلاحات برای چيست؟
- مگر ما حزب فراگير اصلاحطلبی داريم؟ البته به نسبت گذشته، نوع نگاه به مسايل سياسی بهتر شده است؛ اينکه مردم هدف هستند و نه سياست و سياست بايد در خدمت مردم باشد، نه قدرت، بهتر شده است.
* منظور شما اين است که نگاه و انتظار اصلاحطلبان به سياست تغيير کرده است؟
- بله. نگاهشان حتی به سياست جهانی و منطقهای تعديل شده و از افراط و تفريط فاصله گرفته است. اگر آنها را با طيف موسوم به اصولگرا مقايسه کنيم، من فکر میکنم گرايشهای اصلاحطلبان خيلی به هم نزديکتر است و تاثيرگذارترند. حرکت اصلاحطلبی به لحاظ کيفی بهنظر من نسبت به گذشته رو به ارتقاست.
* بحثی که اصلاحطلبها هميشه داعيهدار آن بودهاند، کنش در عرصه عمومی و استفاده از پايگاه اجتماعی بدنه اصلاحطلبی در قالب نهادهای مدنی است. بهطور مشخص اصلاحطلبان برای اين قضيه چه برنامهای دارند؟ موضوعی که در حرف و سخن زياد آمده است، اما در عمل ما چيز خاصی نمیبينيم؛ با اينکه به نظر میرسد اکنون فضا به نسبت هشتسال گذشته بازتر شده است.
- من البته نه نماينده اصلاحطلبان و نه سخنگويشان هستم.
* اين را از اين بابت سوال کردم که شما به فعاليت در عرصه مدنی خيلی اعتقاد داريد و بعد از خروج از دولت اصلاحات، سياستورزی را برای خود در اين عرصه تعريف کردهايد.
- همينطور است و من نوع نگاه خودم را عرض میکنم. همه ما - چه اصلاحطلب و چه اصولگرا - بايد هدف را مردم بدانيم. با همين نگاه هم است که میگوييم اصلاحطلبان دنبال سهمخواهی نيستند. البته اگر بهطور طبيعی کمکی از اصلاحطلبها خواسته شود، دريغ نمیکنند تا جايی که برخی از اصلاحطلبها هم در همين دولت جذب شدهاند. وضعيت فعلی بهنظرم بهطور نسبی بهتر از گذشته است و اگر ادامه پيدا کند، از نظر رعايت مصالح کشور روند قابلقبولی است من نوع نگاه اصلاحطلبها به اين دولت و منافع ملی را تاييد میکنم.
* در زمينه حمايت در عين نقد چطور؟ به نظر شما اصلاحطلبان توانستهاند نقش درستی ايفا کنند؟
- نگاه اخلاقی و دينی ايجاب میکند ما ابتدا نقد را از خود شروع کنيم و بعد به پيرامون خود و از جمله دولت منعکس کنيم. به نظر من در اين زمينه طيفهای سياسی کشور اعم از اصولگرا يا اصلاحطلب ضعف داشتهاند. بيشتر نقد و بلکه تخطئه ديگری مطرح است. کسی که خودش را نقد کند وقتی به مخالف خود میرسد، نقدش منصفانهتر خواهد بود. به نظرم آن نقد سازنده و کارشناسی که بتواند به دولت کمک کند، کم است. يک دليل اين ضعف هم فقدان احزاب سياسی است که پيشتر گفتم و دوم نهادهای مدنی و انجیاوهاست.
* خب، اين به همان سوال نخست من بازمیگردد که چرا اصلاحطلبان دسترویدست گذاشتهاند و در حوزه نهادهای مدنی ما فعاليت خاصی از سوی آنها شاهد نيستيم و کار خاصی در اين حوزه انجام نمیدهند.
- من با شما همعقيده هستم. اينکه چرا اصلاحطلبان به آن اندازه که در اين حوزه حرف زدهاند، اهل عمل نبودهاند، شايد به جنبههای تاريخی، اجتماعی و فرهنگی قضيه بازمیگردد که ما بيشتر اهل حرف هستيم تا عمل. اين ضعف بايد برطرف شود، البته محدوديتهايی هم بالاخره وجود دارد. تشکلهای مردمنهاد بر اساس اساسنامهشان بايد غيرسياسی، غيرانتفاعی و غيردولتی باشند. منتها بر پايه نگاهی که در دستگاههای اجرايی ما هست، تشکلهای مردمنهاد را بيشتر نوعی تهديد تلقی میکنند تا فرصت. در حالیکه در عرصه جهانی، اين کاملا برعکس است و مردم از طريق مشارکت در سازمانهای مردمنهاد بهطور غيرمستقيم در اداره حکومت خود نقش دارند. نهادهای مدنی دوره اصلاحات متاسفانه آنطور که بايد نهادمند نشد و زيرساختهای لازم اجتماعی، سياسی و امنيتی و هم به لحاظ ارتباطشان با نهاد دولت و حاکميت و هم خدماتی که بايد به آنها داده شود، آنطور که بايدوشايد ديده نشد. مشکلی همانند اينکه يک تشکل غيردولتی برای برگزاری يک همايش بايد بهدنبال يک سالن بگردد ولی نتواند يا حتی مجوز داده نشود. با اين وجود، من از نخبگان به طور کلی و اصلاحطلبان بهطور مشخص انتقاد دارم نسبت به اين مساله آنطور که بايد اهتمام نکردند؛ اهتمام نسبت به شکلدادن نهادهای مدنی در همه زمينهها. ما در زمينه مديريت، فساد اداری، اخلاق سياسی، اخلاق اقتصادی، ترافيک، محيطزيست، پايينبودن سرمايه اجتماعی و اعتمادی، سوءظن، افزايش آسيبهای اجتماعی و اخلاقی و... مشکل داريم.
* برخی اين انتقاد را به اصلاحطلبان وارد میدانند که اغلب کنشهای آنان معطوف به حوزه قدرت و سياست بوده است به طوری که اگر در اين حوزه به بنبست بخورند، کاملا منفعل میشوند.
- نبايد از ياد ببريم که هدف اصلی، خود مردم هستند و سياست، وسيله خدمت به مردم به شمار میرود در حالیکه متاسفانه در برخی موارد - در هردو جناح - سياست، هدف شده و مردم وسيله. اين نوعی بیاحترامی به مردم هم است. «کانت»، جملهای به اين مضمون دارد که انسان خودش هدف است. ما هم میگوييم هدف از آفرينش، انسان بوده است. اين انسان نمیتواند وسيله حتی مقدسترين هدفها قرار گيرد. من سعی کردم بعد از اينکه از دولتدوم آقایخاتمی بيرون آمدم، در اين زمينه فعال شوم و حدود هفت «انجیاو» در زمينههای اخلاقی، علمی و اجتماعی راهاندازی کرديم. درست است امکانات اطلاعرسانی کم داريم، اما سعی کرديم کارهای اساسیای انجام دهيم. مثلا بر پايه مطالعه و پژوهش گزارشهايی از وضعيت جامعه و زنان تهيه کرديم که شايد در نوع خود بیسابقه بوده است. در مرحله بعدی سعی داريم گزارشی از وضعيت کودکان ايرانی منتشر کنيم.
* نهادهای مدنی بايد پل ارتباطی بين مردم و دولت باشند. خود شما در تجربه شخصیتان تا چه حد در اين زمينه موفق بودهايد؟ دستاورد فعاليت در تشکلهای غيردولتی دکترمعين از زمانی که از قدرت خارج شده، چهچيزی بوده است؟
- اگر کوتاهمدت را در نظر بگيريم، به علت فقدان امکانات و رسانه شايد موفق نبودهايم. ولی ارتباط تنگاتنگی که موردنظر شما با جامعه بوده است، نداشتهايم. مخاطب آن در مرحله فعلی، «نخبگان» بودهاند. البته اين هم مهم است که نگاه نخبگان به جامعه تغيير کند. گزارش وضعيت اجتماعی ايران که سالهای۸۰ تا ۸۸ را پوشش میدهد، میتواند يک کمک بسيار جدی به دولت در زمينه تهيه برنامهها و سياستهای کلان ملی باشد. نه اينکه مثل دولت قبلی، صلواتی، تعدادی مصوبه از سر بگذراند.
* سوال بعدی من به دانشگاه بازمیگردد. باوجود همه رخدادهای ناخوشايندی که در دوره احمدینژاد در دانشگاهها رخ داد، اما هيچکدام اعتراض اصولگرايان را برنيا نگيخت. اما گويا هروقت دولتی غيراصولگرا سر کار آمده، دانشگاه يکی از پرچالشترين نهادهای تحت مديريت آن دولت بوده، در دولت اصلاحات که اينچنين بود در اين دولت هم کمابيش از همان ابتدای انتخاب وزرا تا استيضاح فرجیدانا ما شاهد اين چالشها هستيم. بهنظر شما اصولگرايان چه برداشتی از نهاد دانشگاه دارند؟
- سوال سختی است اما پاسخش اين است که موضوع جديدی نيست، بلکه يک معضل تاريخی است. اين مسالهای است که گريبانگير کشورهای جهانسوم است و در فقدان احزاب، بار آن به دوش دانشگاهها میافتد. در همان زمان استيضاح آقایفرجیدانا، من پستی در صفحه «فيسبوک» خود با عنوان «دانشگاه يتيم» گذاشتم تحليل من اين است که قبل از اينکه مشکل اين جناح يا مجلسیها با وزير يا دولت باشد، با خود دانشگاه است؛ نه بر پايه دشمنی بلکه بر پايه ناآگاهی يک نگاه نادرست به دانشگاه. اين عدم شناخت باعث میشود نگاهشان هم مبتنی بر تهديد شود؛ يعنی دانشگاه را اينگونه ببينند. اگر ما يک جامعه توسعهيافته بوديم، همه جناحهای سياسی بايد خود را مدافع منافع دانشگاه میدانستند و در مسايل دانشگاه دخالت نمیکردند و دانشگاه را ابزار اهداف سياسی قرار نمیدادند. درحالی که اينطور نيست گواينکه دانشگاه يک پاتوق سياسی است که بايد عضوگيری و دخالت کرد؛ از انتخاب رييس تا ايجاد نهادهای دانشجويی فرمايشی، جهتدهی و ايجاد محدوديتهای عجيبوغريب. اين جواب نخواهد داد و در بلندمدت هم بسيار خسارتآور خواهد بود. علتدوم در قضيه برخورد با دانشگاه و اين مورداخير استيضاح وزير، برخورد با دولتی بود که موردحمايت آنها نبود. سومين دليل برخورد با شخص وزير بود. به نظر من در همين استيضاح اگر آقایروحانی خودشان به مجلس میرفت و دفاع میکرد؛ خيلی تاثيرگذار بود. حتی اگر اين دفاع منجر به دادن رای «اعتماد» نمیشد، اما برای جامعه میتوانست آموزنده باشد. عدمشرکت شايد به لحاظ سياسی توجيهاتی داشت که دولت در تقابل با مجلس قرار نگيرد، اما اصل حضور، دفاع از اصول علمی و اخلاقی و عملکرد آموزشعالی کشور بود. يا در ارتباط با دکترفرجیدانا شايد ايشان میتوانستند دفاع بهتری داشته باشند. ايشان از دوستان قديم ما هستند. زمانی که ما سال۸۰ آييننامه انتخابیشدن روسای دانشگاهها را ابلاغ کرديم، يکی از چهارنفری که دانشگاهتهران به ما پيشنهاد کرد، آقای «فرجیدانا» بود و ايشان را بهخاطر شناختی که از عملکرد موفق دانشکده فنی و مقبوليت ايشان داشتم، انتخاب کرديم. ايشان در مجلس، میتوانست روشنگری بيشتری کند. ايشان بايد از تريبون مجلس میگفت که برخی نمايندگان در جلسات خصوصی چه خواستههايی از من داشتند. مردم بايد متوجه میشدند وکلايشان از وزير چه خواستهای داشتهاند تا به شناخت درستی از نمايندگان خود برسند. يا اينکه اعطای حکميت در انتخاب برخی روسای دانشگاهها به رييس مجلس داده میشود چه مبنای قانونیای دارد؟ از نظر من، اين تعارض اساسی با خود قانوناساسی دارد مبنی بر تفکيک وظايف و اختيارات سه قوه. در عينحال من دفاع ايشان را در مجلس، اخلاقی، مظلومانه و نجيبانه میدانم و بالعکس، برخورد برخی نمايندگان را که يکسال قبل به او رای اعتماد داده بودند تند میدانم.
* شايد ايشان بهدنبال اين بود که نمايندگان را راضی کند تا استيضاح رای نياورد.
- نمیدانم. خوشبختانه خدا از ما نخواسته حتما به نتيجه برسيم. از ما خواسته که روی معيارهای اخلاقی، عقلانی و علمی رفتار کنيم.
* فکر میکنيد اکنون فضای هشتسال گذشته چقدر تغيير يافته است؟
- فضای سياسی- اجتماعی کمی تعديل شده اما به آن سطح انتظار نرسيده است. در حوزههای ديگر هم همينطور است. ما هنوز شاهد بروز افراطیگری و احساس ناامنی در حوزههای سياسی، اجتماعی و فرهنگی هستيم.
* من نمیدانم بحث بورسيههای غيرقانونی را تا چه حد پيگيری کرديد؟ اين اتفاق در دولتدهم رخ داد و دولتيازدهم آن را فاش کرد. به نظر شما ريشههای چنين رويدادی چيست؟
- صادقانه بگويم بهصورت دقيق، نه من طرف مشورت در مسايل آموزشعالی بودم و نه خودم جزييات اين موضوع را دنبال کردم. اما بهعنوان يک ناظر بیطرف غيردانشگاهی حتی اگر از من سوال میشد که شما چه نظری داريد؟ میگويم وقتی اين قضيه را شنيدم برايم خيلی تعجببرانگيز نبود. وقتی اکنون مسوولان و رسانهها از اختلاسهای چندهزارميلياردی در دولت قبل سخن میگويند يا درباره معاوناول رييس دولت و... اخباری تيتر میشود، خب طبيعی است اين فساد دامنگير وزارت علوم هم شده باشد. من به جرات میگويم تا آخر دولت اصلاحات، وزارت علوم ايران يکی از پاکترين حوزههای نظام بوده است؛ از لحاظ اخلاقی، مالی و اداری. يا اگر موردی بوده بسيار نادر بوده است. اما متاسفانه بعد از آن هشتسال دولت مهرورز، متاسفانه دانشگاههای ما هم آسيب ديد يعنی فساد علمی هم شکل گرفت. اميدوارم آقای«نجفی» با آن کميته کارشناسیای که درست کردهاند، موضوع را روشن کنند که تعداد واقعی بورسيههای غيرقانونی و استادان اخراجشده و بازگشت دانشجويان ستارهدار چقدر بوده، چندنفر بوده و چه مشکلاتی داشتهاند. «آقازاده» بودند؛ با توصيه وارد شدند يا... .
* در مورد بورسيههای غيرقانونی مسالهای که ما شاهد بوديم، اين بود که قانون را تغيير داده بودند و نمره علمی، صرفا ديگر ملاک بورسيهشدن نبود. اين اتفاق در مورد حوزههای ديگر هم در دولت قبلی رخ داده بود. مثل تغيير تعريف اشتغال يا... به نظر شما تبعات اين قضيه در درازمدت يا کوتاهمدت چه میتوانست باشد؟
- در مورد مسايل آموزشعالی، آييننامهها تعيينکننده است و آييننامهها هم اينطور نيست که مثلا يکباره از ذهن کسی تراوش کند. اتفاقی که در اين حوزه افتاده يک بدعت است. آييننامهها بر اساس يک کار کارشناسی علمی تدوين میشود و زمينه مشترک جهانی دارد. ما نمیتوانيم آن را زير پا بگذاريم و برای خودمان آييننامه جديد بنويسيم و هرآدم غيرمستعد و ناسالمی را وارد هياتعلمی دانشگاهها کنيم. بهنظر من اگر ما اساس ورود به هياتهای علمی و بورسيهها را با توجه به بيتالمال و شايستگی علمی و اخلاقی افراد قرار دهيم، مساله حل میشود که اين هم به يک باور جدی و هم به يک قاطعيت نياز دارد. من میخواهم به اتفاقی که سال۷۶ با آن روبهرو بوديم، بازگرديم. قبل از ورود من به وزارتخانه، صدهااستاد دانشگاه پاکسازی شده بودند آن هم در حالی که صحبتکردن از اسلامیکردن دانشگاهها بسيار میشد درحالی که بين آنها افراد شاخص بهلحاظ علمی و اخلاقی ديده میشد. من ديدم اصلا جای درنگ و ترديد نيست، از معاون آموزشی وقت خواستم کميتهای تشکيل دهد و پرونده افرادی که به شکل غيرعلمی و غيراخلاقی اخراج شده بودند، بازنگری شده و دعوت به کار شوند. قريببهاتفاق اين افراد به دانشگاه بازگشتند. حق اين است که ما با شفافيت تمام و براساس معيارهای علمی و اخلاقی با موضوع برخورد کنيم.
* احتمالا خيلیها مخالف اقدامات شما بودند. شما آن زمان چطور در برابر فشارها ايستاديد و عقبنشينی نکرديد؟
- در آن زمان بايد به شما بگويم هم دانشگاهها و هم آموزش عالی ما از يک حرمت و اقتدار خاصی برخوردار بود که کمتر عناصر سياسی بهخود اجازه میدادند خودشان را به دانشگاه و سنتهای دانشگاهی تحميل کنند. در مدت هشتسال دولت آقایاحمدینژاد متاسفانه بسياری از اختيارات قانونی آموزشعالی به نهادهای ديگر واگذار شد، نقش هيات امنا و استقلال عمل و اقتدار دانشگاهها زيرپا گذاشته شد و دانشگاه خيلی افت کرد. درباره دانشگاه بايد با ادبيات علمی حرف زد. مهمترين موضوع که آن زمان باعث شد نهاد دانشگاه عقبنشينی نکند، حماسه دومخرداد بود که انگيزش بزرگی در جامعه ايجاد کرده بود. در ماههای اول مسووليت من در دولت اول اصلاحات قضايا را سامان داديم و اجازه نداديم مزمن شود و خودش را بر سياستهای وزارت علوم تحميل کند.
* ولی گويا اين اتفاق در دولت فعلی نيفتاد، مثل قضيه دانشجويان و استادانی که در دولت قبلی ستارهدار و اخراج شده بودند. بخشی از آنها بهدانشگاه بازگشتند ولی بعد از اينکه فشار مخالفان شدت گرفت، اين روند متوقف يا کند شد. حتی ما امسال هم دوباره با پديده دانشجويان ستارهدار روبهرو بوديم.
- همينطور است و من هم به اين موضوع نقد دارم. البته اعمال مديريت و قاطعيت و انجام اختيارات قانونی در اين شرايط برای اين دولت دشوارتر از زمان ماست. اما يکی از معيارهای ما هم دفاع از نهاد متولی دانش و پژوهش و حقوق افراد است. اگر اين را معيار قرار دهيم، بايد پايش بايستيم. نقد ديگری که من دارم اين است که در اين يکسالونيم، وزارتخانه نتوانسته از پتانسيل عظيم دانشگاههای کشور به طور کامل استفاده کند و ارتباط منظمی با دانشگاهیها داشته باشد.
* آقایروحانی سال گذشته در نقدی به سکوت دانشگاهیها، از آنها خواست بيايند و حرف بزنند و ميدان را از بیسوادان بگيرند
- نقد من بيشتر از اينکه به بعد سياسی باشد، به بعد مديريتی است. من در دوران مسووليت خودم بههمراه معاونان و مديران ستادی بهطور منظم از دانشگاهها بازديد داشتم و جلسات مفصلی با دانشگاهيان، کارمندان و دانشجويان میگذاشتيم. گزارش کار میداديم و نظراتشان را جويا میشديم. تلاش میکرديم برای تقويت فرهنگ علمی در جامعه که اتفاقا انعکاس خوب رسانهای هم پيدا کند. خيلی از مواقع تيترهای روزنامهها مسايل دانشگاههای کشور بود؛ نهفقط سياسی، بلکه سياستهای فرهنگی، علمی و پژوهشی. اين پتانسيل اگر فعال میشد، به بزرگترين پشتوانه وزير در دوران استيضاحش بدل میشد. در اين صورت میشد سوال کرد اگر وزيری از پشتوانه دانشگاهی برخودار است، پس با چه منطقی با او برخورد حذفی میکنيد؟ دانشگاهيان او را انتخاب کردهاند و از او حمايت میکنند.
* البته روزهای نزديک به استيضاح، نامهای به امضای چندهزار استاد دانشگاه در حمايت از «فرجیدانا» منتشر شد.
- اين کافی نيست. با طومار نمیشود کاری کرد. قبل از طومار بايد سطح آگاهیها بالا رود. همفکری و همکاری ايجاد شود تا به تصميماتی در ارکان کشور بدل شود. در يک جامعه پيشرفته دانشگاه بايد جهتدهنده باشد. اگر غير از اين باشد، جواب نخواهيم گرفت. در دنيای پيشرفته ديگر مرزی بين جامعه و دانشگاه نيست. در دولت آقایخاتمی تلاش کرديم اين تحول ساختاری در آموزشعالی و مديريت اجرايی کشور رخ دهد که متاسفانه همانطور که استحضار داريد به بنبست خورد.