پنجشنبه 8 آبان 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

آقای دکتر به دنبال کدام حقيقت هستيد؟ در نقد نوشته‌ای از مسعود نقره‌کار، مارال سعيد

هر باره از خود می‌پرسم: آقای دکتر مسعود نقره‌کار را از گفتن و گفتن و بازگفتن اين ماجرا به هر موسم و بهانه، مستقيم و غيرمستقيم منظور چيست؟ به راستی او در جستجوی کدامين حقيقت است؟ شايد هم می‌پندارد با تازه نگه داشتن آن زخم ناسور می‌توان از بازتوليد آن جلو گرفت!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


هر از چندی که نوشته ای اينجا و آنجا با مضمونی شبيه به [ميترا فقط ۹ سال داشت»] می خوانم، بی اختيار تصوير شاعر ارجمند معاصر (سياوش کسرائی) برايم تداعی ميشود که انگشت بر آينه می پرسيد: "چه کسی کشت مرا". او آنقدر در بهت پاسخ آينه ماند تا آن شد که نمی بايست و برای ما جز حسرت باقی نماند.

هر باره از خود می پرسم: آقای دکتر مسعود نقره کار را از گفتن و گفتن و باز گفتن اين ماجرا به هر موسم و بهانه، مستقيم و غيرمستقيم منظور چيست؟ به راستی او در جستجوی کدامين حقيقت است؟ شايد هم می پندارد با تازه نگهداشتن آن زخم ناسور ميتوان از بازتوليد آن جلو گرفت!

برای فعالان توده ای و فدائی ديروز چشم انداز سياستهای اعمال شده در سالهای ۶۱ – ۱۳۶۰ ايران از فراز امروز، جز درس آموزی و شرمساری در مقابل مردم باقی نمی گذارد. ليک اين نيز بر ما پوشيده نيست که با باقی ماندن و درجا زدن در آن بُرهه ی زمانی و نگريستن به خويشتن خويش در چارچوبه ی دنيای دو قطبی و جنگ سرد صرفا ً به يک انزجار فزاينده از خويش خواهيم رسيد که چاره ای نمی ماند جز "خود زنی" در پنهان و آشکار.

فارغ از آنکه آن انحرافات تا چه ميزان بار واقعيتی هولناک را در درون خود داشته است و نيازمند پژوهش آسيب شناختی، جامعه شناختی و تاريخی متخصصان علم سياست جدا از تعلقات و گرايشات حزبی و گروهيست، شاهديم جريانات راديکال آن سياستها و انحرافات ناشی از آنرا دست کم ۳۰ ساليست دستمايه هميشگی خويش می سازند و بر سر هر کوی و برزن جار می کشند تا از اين راه پرده ی ساطری بر بی عمليها و خطاها و ندانم کاريهای خويش کشند، حرجی نيست. سخن بر سر آنست که افرادی چون آقای نقره کار که خود بخشی از موجدان و مروجان آن سياستها بوده اند چرا؟ و چگونه است که امثال او نمی توانند و يا نمی خواهند موضوع را در يک دستگاه نظری-فکری منطقی بررسند و پاسخی درخور برای آن بيابند و لاجرم ترجيح ميدهند هرازچند نيشتری بر اين زخم ناسور زنند؟

آقای نقره کار به هر دليلی هرآينه مجبور شود سر برگرداند تا نگاهی به عقب اندازد بی درنگ پيراهن رفيق گرمابه و گلستان خويش آقای منوچهر هليل رودی را بر سر چوب کرده به ميدان می آيد تا بگويد؛ مرگ او نه به دليل بيماری بل ناشی از رفتار اشخاص عضو کميته مرکزی و دبير اول وقت سازمان فدائيان اکثريت و حزب توده ايران می باشد. ليک دريغ و درد، يکبار حتی يکبار هم نمی گويد: من خودم تا ماه آذر ۱۳۶۱ شمسی در کجا ايستاده بودم؟ و آيا آن رفتار در فضای حاکم بر احزاب استالينی و دستگاه فکری آن که دنيا را به دو جبهه ی انقلاب و ضدانقلاب تقسيم ميکرد قابل فهم است يا خير؟

اين نوشته بر آن نيست که در صداقت آقای مسعود نقره کار شبه ايجاد کند و يا از بار مسئوليت مسئولان وقت سازمان فدائيان اکثريت يا حزب توده ايران بکاهد، اما آيا به راستی اشراف يافتن بر اينکه بضاعت تئوريک – سياسی سازمان فدائيان اکثريت در آن دوران چه ميزان بوده، مشکلی غامض است؟ و آيا آن تئوريها و سياستها در چارچوبه ی دستگاه فکری که دنيا را دو قطبی و صف بندی نيروها را در دو جبهه ی انقلاب و ضد انقلاب و جنگ سرد می ديد، غلط بوده است؟ و آيا در درون هر توده ای و فدائی فعال آن زمان سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت و از جمله شخص آقای نقره کار يک "کيانوری"، يک "طاهری پور" و يک "نگهدار" نخفته بوده است؟ و بالاخره اينکه شخص ايشان در آن دوران چگونه می انديشيده و چگونه عمل می کرده؟ و اگر در فکر و عمل غير از سياست "شکوفائی جمهوری اسلامی" داشته پس در درون تشکيلات فدائيان اکثريت چه ميکرده است؟

عميقا ً با اين نظر توافق حاصل است که، بايست تئوريها و سياستهای مشتق شده از آنها که سازمان فدائيان اکثريت و حزب توده ايران را به سمت سياست "شکوفائی جمهوری اسلامی" کشانيد شديداً مورد انتقاد قرار گيرد تا بتوان از آن پرچمی ساخت برای امروز و فردايمان. ليک همراه نشدنمان با سير تحولات جاری زندگی، با تازه نگاه داشتن زخم ناشی از آن سياستها حاصلی جز خوراک رسانيدن به افکار پوسيده ای که صرفا ً اصل وجودی خويش را در اضمحلال و نابودی سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت و حزب توده ايران می بيند نيست. در ثانی با دردست گرفتن پلاکارد نخ نمای "کی بود، کی بود، من نبودم" بيش از آنکه خويشتن خويش از آن سياستها برهانيم اسباب مضحکه ی خاص و عام را فراهم نموده ايم.

مارال سعيد

ــــــــــــــــــ
در همین زمینه:
[میترا فقط ۹ سال داشت! مسعود نقره کار]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016