گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! روشنفکر شيعی، خسرو زارع فريدشروع مطلب را با داستان کوتاهی از عزيز نسين نويسنده شهير ترکيه آغاز ميکنم حدود شصت سال پيش يک آخوند به روستائی رسيد. با ديدن مسجد قديمی آن روستا متوجه شد که مردم اين روستا مسلمان هستند و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که ميتواند پيش نماز آن روستا باشد. کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش نديده بود، با خودش فکر کرد که اگر به اين مرد روحانی بگويم که من نماز بلد نيستم که خيلی زشت است، بنابراين بدون آنکه توضيحی بدهد، موافقت کرد.همان شب کدخدا تمام اهالی را جمع کرد و برايشان موضوع آمدن امام نماز جماعت برای مسجد را شرح داد و در آخر گفت که قواعد نماز را بلد نيست و پرسيد چه کسی از ميان شما اين قواعد را ميداند؟ نگاه های متعجب مردم جواب کدخدا بود. دست آخر يکی از پيرترين اهالی روستا گفت “تا آنجا که من ميدانم برای نماز جماعت خواندن لازم نيست خودت چيزی بلد باشی، کافيست هرکاری که امام در نماز کرد، ما هم تقليد کنيم”
با اين راه حل، خيال همه اسوده شد و برای اقامه نماز به سمت مسجد قديمی حرکت کردند. مرد روحانی در جلوی صف ايستاد و همه مردم پشت سرش جمع شدند. آقا دستها را بيخ گوش گذاشت و زمزمه ای کرد، مردم هم دستها را بالا بردند و چون دقيقا نميدانستند آقا چه گفته است، هرکدام پچ پچی کردند آقا دستها را پائين انداخت و بلند گفت الله اکبر، مردم هم ذوق زده از آنکه چيزی را فهميدند فرياد زدند الله اکبر. باز آقا زير لب چيزی خواند، مردم هم زير لب ناله ميکرند. آقا دستهايش را روی زانو گذاشت و چيزی گفت، مردم هم دستهايشان را روی زانو گذاشتند و ناله ای کردند، آقا دوباره سرپا شد و گفت الله اکبر، مردم هم سرپا شدند و فرياد زدند الله اکبر. آقا به خاک افتاد و چيزهائی زيرلب گفت، مردم هم روی خاک افتادند و هرکدام زير لب چيزی را زمزمه کردند. اقا دو زانو نشست، مردم هم دو زانو نشستند.در اين هنگام پای آقا در ميان دو تخته چوب کف زمين گير کرد و ايشان عربده زدند آآآآآآآآخ، مردم هم ذوق زده فرياد کشيدند آآآآآآآآآآخ آخوند در حالی که تلاش ميکرد خودش را از اين وضعيت خلاص کند، خود را به چپ و راست می انداخت و با دستش تلاش ميکرد که لای دو تخته چوب را باز کند، مردم هم خودشان را به چپ و راست خم ميکردند و با دستانشان به کف زمين ضربه ميزدند. آخوند فرياد ميکشيد “خدايا به دادم برس” و مردم هم به دنبال او به درگاه خدا التماس ميکردند. آقا فرياد ميکشيد “ای انسانهای نفهم مگر کوريد و وضعيت را نميبينيد؟” مردم هم دنبال آقا همين عبارت را فرياد ميزدند. آقا از درد به زمين چنگ ميزد و از خدا ياری ميخواست، مردم هم به زمين چنگ زدند و از خدا ياری خواستند.باری بعد از سه چهار دقيقه، آقا توانست خود را خلاص کند و در حاليکه از درد به خود ميپيچيد، نگاهی به جمعيت کرد و از درد بی هوش شد. جمعيت هم نگاهی به هم کردند و خود را روی زمين انداختند و آنقدر در آن حالت ماندند تا آخوند به هوش آمد.آن مرد روحانی چون به اين نتيجه رسيد که به روستای اشتباهی آمده است، بدون توضيحی روستا را ترک کرد و رفت. اما از آن تاريخ تا امروز مراسم نماز جماعت در آن روستا برقرار است. البته مردم چون ذکرهای بين الله اکبرها را متوجه نشده بودند، آنها را نميگويند در عوض مراسم انتهای نماز را هرچه با شکوه تر برگزار ميکنند و تا امروز دوازده کتاب در مورد فلسفه اعمال آخر نمازشان چاپ کرده اند. البته انحرافات جزئی از اصول در آن روستا به وجود آمده و در حال حاضر آنها به بيست و دو فرقه تفکيک شده اند، برخی معتقدند برای چنگ زدن بر زمين، کفپوش بايد از چوب باشد، برخی معتقدند، چنگ بر هرچيزی جايز است. برخی معتقدند مدت بيهوشی بعد از نماز را هرچقدر بيشتر کنی به خدا نزديکتر ميشوی و برخی معتقدند مهم کيفيت بيهوشيست نه مدت آن. آری آنها در جزئيات متفاوتند ولی همه به يک کليت معتقدند و آن اين است که يک نفر بايد امام باشد و بقيه تقليد کنند. اظهارات اخير در مورد روشنفکر شيعی و ادعای اينکه روشنفکر ايرانی بايستی شيعه باشد يا آگاه به تشيع باشد تا به آنجا پيشرفت که ادعا کردند روشنفکر شيعی و روشن فکر غيرشيعی در يک کفه قرار دارند. و روشنفکری که به باور شيعی مردم احترام نميگذارد و به مقدسات هتاکی ميکند روشنفکر نيست. بهتر است برای روشن شدن موضوع به بررسی نکات مهمی از زندگينامه سه امام اول شيعيان بپردازيم. امام علی همسر فاطمه و داماد محمد پيامبر اسلام بود. علی تنها داماد پيامبر نبود بلکه عثمان نيز با دو دختر محمد به نامهای رقيه و ام کلثوم ازدواج کرده بود و به همين علت به ذوالنورين مشهور شده بود. به معنی صاحب دو نور همچنين خود علی دختر خود به نام ام کلثوم را به ازدواج عمر در آورده بود. علی با تمامی خلفای اسلام قبل از خود بيعت کرده بود و خلافت آنها را پذيرفته بود. امام حسن بعد از خلافت علی به خلافت رسيد و در اين خلافت با معاويه که همزمان ادعای خلافت داشت به اختلاف افتاد نتيجه اين اختلاف دريافت پول و مستمری از معاويه و بيعت با معاويه بود. يعنی امام حسن با صلح خود حق خلافت خود را به معاويه فروخت. و ده سال در زير پرچم معاويه تا زمان مرگ خود زندگی کرد. امام حسين بعد از مرگ امام حسن ده سال در زير پرچم معاويه زندگی کرد. حسين انتقال خلافت از پدر به پسر را قبول نداشت و بعد از مرگ معاويه با يزيد پسر و جانشين معاويه بيعت نکرد و کشته شد. بررسی اجمالی زندگی سه امام اول شيعيان نشان ميدهد که خود اين امامان از امامت خود اطلاع نداشتند با انتقال خلافت از پدر به پسر مخالف بودند و غير اسلامی ميدانستند و ظاهراً امامت آنها بعد از مرگشان برای شيعيان کشف شده. امامتی که به معاويه قابل فروش هست چگونه امامتی هست؟ از سوی ديگر امروز تمامی اعمال دينی شيعيان با تضادهای عميق نسبت به دين اسلام هست و هر روز گستردهتر نيز ميشود. مانند طلب ياری جستن از امامها و ديگران ذکر استمدادهای مکرر «ياعلی » «يا حسين» « يا فاطمه زهرا» و ديگر کمک خواستنهائی که از اين مردگان صورت ميگيرد در تناقض کامل با « اياک نعبد و اياک نستعين» سوره حمد هست. آيات متعدد در مورد نفی کمک طلبيدن از هر موجودی به جز خدا در قرآن وجود دارد. که در تشيع ايرانی ناديده گرفته ميشود. بتکده شدن قبر امامان و امامزاده ها و ريختن پول در قبر آنها برای رسيدن به حاجات يا نذر کردن در تاسوعا و عاشورا برای رسيدن به حاجتهای مردم ايران همگی از انحرافاتی هست که در دين اسلام به وجود آوردهاند تا مذهب تشيع را متفاوت از ديگر مذاهب اسلامی کنند. کسی که چشم بسته باور پدران خود را پذيرفته از نقد کردن آنها هراسان هست. نقد ديگران را برنميتابد و هر گونه بحث و گفتگو در مورد آن را هتاکی به مقدسات خود ميداند چگونه ميتواند روشنفکر باشد؟آيا ايرانی شيعی که باورهای مذهبی خود را در بوته نقد و بررسی عقلانی قرار نداده اصولاً ميتواند روشنفکر ناميده شود؟ آيا روشنفکری کاری به جز روشنگری مردم هست؟ آيا روشنفکر بايستی تابع باور غالب در يک کشور باشد. يا اينکه هر آنچه باعث عقبماندگی يک ملت شده را با نورافکنی بزرگ برايشان روشن کند تا حقيقت عريان را ببينند؟ من سکوت و احترام به باورهای ضد انسانی و غير اخلاقی را روشنفکری نميدانم هر آنچه که اين شيعيان ميتوانستند در صحنه عمل نشان دهند در طی ۳۵ سال حکومت روحانيون شيعی در کشور ديديم. در اين ادعاهای اخير در مورد روشنفکری حتی سياستمداران را در گروه روشنفکران قرار دادند. سياستمدارانی که به نسبت قدرت سياسی خود و جايگاه خويش در عرصه سياست هر روز ادعای جديدی دارند و برای ماندن در قدرت از مخفی کردن حقايق و دروغ گفتن آشکار استفاده ميکنند. جوابهائی برای اين ادعاها داده شده ولی بحث در اين مورد هنوز به پايان نرسيده. چرا که مقوله روشنفکری با روشنگری ارتباط مستقيم دارد و هر وصله و پينهای که مرتجعين را در گروه روشنفکران جا ميزند بايستی شکافته شود و روشنگری در مورد آن انجام گردد. بررسی مبحث روشنفکری شيعی بدون بررسی شيعی بودن ممکن نيست. سؤال بزرگی که وجود دارد اين است که چگونه يک روشنفکر بدون نقد باور شيعی خود ميخواهد روشنگری کند. اکنون با پوشيدن کت و شلوار و ادعای فلسفه و استفاده از کلمات ثقيل و عقبمانده که زبان امروزين نسلهای کنونی ايران نيست نميتوانيم خود را در آسمانها نشان دهيم و ادعای روشنفکری کنيم. آنها که نقدها را ناديده ميگيرند و تنها مانند آخوند بالای منبربرای ديگران وعظ ميکنند بدون اينکه جواب عقل پسندی برای سؤالات ديگر انديشمندان ارائه کنند چگونه خود را روشنفکر مينامند؟ آقايان محترم با اضافه کردن برچسب روشنفکر به کلمات دينی و شيعی و ايرانی نميتوانيد ادعای روشنفکری کنيد. در حالی که شما قادر به ارائه پاسخ عقل محور به نقدهای روشنفکران ديگر نيستيد. خسرو زارع فريد Copyright: gooya.com 2016
|