پنجشنبه 4 دي 1393

آن که يک‌تنه ايران را ويران می‌سازد، شکوه ميرزادگی

شکوه میرزادگی
به دليل بی‌اختياری و ضعف دولت موجود، قدرت رهبر حکومت اسلامی در گسترش فرهنگ جنگ و خشونت و شهيدپروری و بی‌اعتنايی به ميراث فرهنگی کشور بيشتر از هر زمانی شده است. در واقع آشکارا می‌بينيم که در هر موردی که به ويرانی‌های ميراث فرهنگی و طبيعی مربوط است، پای شخص خامنه‌ای، مستقيم و غيرمستقيم، در ميان است

دو روز پیش، سازمان ميراث فرهنگی، که زير نظر مستقيم رييس جمهور کار می کند و رييس آن معاون رييس جمهور است، بيانيه ای منتشر کرد و ضمن اين توضيح که: «فرهنگ شهادت بالاترين فرهنگ‌ها است و سازمان ميراث فرهنگی، صنايع دستی و گردشگری، حفاظت از اين ميراث معنوی برجسته {فرهنگ شهادت} را جزو وظايف ذاتی و بنيادين خود می‌داند»، اعلام داشت که اگرچه اين «مکان مطلوبی را که قدمگاه مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در خلال سفر معظم له به استان يزد بوده»، و يا مسجد حضيره ی يزد، يا مسجد مصلی را به عنوان جايگاه آرامگاه «شهدا» پيشنهاد داده اند اما «آن ها» راضی نشده و خواسته اند که هشت شهيد گمنام در ميان آثار تاريخی به خاک سپرده شوند.» (۱)
سازمان ميراث فرهنگی، در انتها، «به مردم عزيز کشور» گزارش می دهد که همه ی تلاش خود را برای جلوگيری از اين کار انجام داده است ولی «عوامل ذيربط، با بی مهری نسبت به ميراث فرهنگی و تاريخ و قوانين کشور، و عليرغم مصوبات شورای تأمين استان يزد و توصيه مسئولين ملی و استانی»، کار خودشان را کرده و در ميانه ی محوطه ی تاريخی «امير چخماق» شهر يزد هشت قبر کنده اند.

محوطه تاريخی امير چخماق
«امير چخماق» نام محموعه ای مشهور و توريستی در شهر يزد است که شامل بازار، آب انبار، حمام، کاروانسرا، تکيه، مسجد و مقبره ی «ستی فاطمه» است. قدمت بنای اصلی اين مجموعه به دوره ی تيموريان می رسد .در آن روزگار به همت امير جلال‌الدين چخماق، از سرداران و امرای دوران تيموری و حاکم يزد، و نيز همسر او، ستی فاطمه خاتون، بنا شده و بخش تکيه يا حسينيه ی موجود در آن هم در قرن ۱۳ و در دوران صفويان ساخته شده است.
يک بخش از اين مجموعه در سال ۱۳۳۰، و بخش ديگر در سال ۱۳۴۱، در «فهرست آثار ملی ايران» به ثبت رسيده و اين «مجموعه»، از آن زمان تا کنون، بر اساس قوانين ايران و قوانين جهانی يونسکو، جزو دارايی های ملی ايرانيان محسوب شده و هر گونه دست اندازی به آن غيرقانونی و حکم غارت اموال مردم را پيدا می کند.

واقعی بودن شهدا؟
چند روز قبل از آن که ماموران به اين محوطه تاريخی تجاوز کنند، در پی علنی شدن خبر تدفين «شهدا»، يکی از علاقمندان به ميراث فرهنگی يزد به سايت «نجات پاسارگاد» اطلاع داد که «همه ی فرهنگ دوستان تلاش می کنند که اين کار انجام نشود، اما به نظر می رسد که کار تمام شده است چرا که خامنه ای دستور داده که اين کار انجام شود. » اين فعال ميراث فرهنگی در پايان نامه ی خود افزوده بود: «راست اش اينکه ما شک داريم اين چند تکه استخوانی که به عنوان بازمانده ی پيکر شهيدان گمنام خاک می کنند واقعا متعلق به شهيدان باشد و معلوم نيست که چگونه، پس از ۲۶ سال که از پايان جنگ می گذرد، اين ها هر چند وقت يک بار از مناطق جنگ زده شهيد بيرون می آورند».
مدتی قبل هم، پس از سر و صدايی که در ارتباط با شهدای گمنام بلند شد، يکی از مسئولين، که در متن گفتگو و گزارش نامی از او برده نشده بود، در پاسخ اين پرسش «بوتيا نيوز» که: «از کجا معلوم که شهدای گمنام، عراقی نيستند؟ جايگاه شهدای گمنام کجاست؟ چرا بعد از اين همه سال با آوردن شهدا دوباره داغ خانواده هاشان را تازه می کنند؟» توضيحات مفصلی داده و ضمن برشمردن تفاوت های لباس و کلاه و دستمال گردن سربازان ايرانی و عراقی در انتها گفته بود که علاوه بر اين تفاوت ها که به شناخت اجساد شهدا کمک می کنند، «نوعی هويت شناسی بخصوص از نيمه‌ دوم دهه ی‌ ۱۹۹۰، در کشورهای پيشرفته مورد توجه قرار گرفته و از سال ۲۰۰۰ ارتش آمريکا و معدودی از ارتش‌های کشورهای پيشرفته، برای کمک به تشخيص هويت نيروهايشان در مواقع اضطراری، به تهيه ی بانک اطلاعات ژنتيکی نيروهای، های ريسک،خود اقدام کرده‌اند.... با توجه به اهميت شناسايی شهدای گمنام با استفاده از استخوان‌ها و بقايای پيکرهای مطهر به دست آمده توسط گروه‌های تفحص، تحقيقات در اين حوزه از سال ۸۲ آغاز و نسبت به ثبت اطلاعات ژنتيکی آنها نيز اقدام شده است... به کمک اين طرح، و غنی شدن بانک اطلاعاتی مفقودان و خانواده‌ها، ان‌شاء‌الله طی يکی دو سال آينده سرعت شناسايی مفقودان بيشتر خواهد شد و به مرور خانواده‌ها از نشان مزار عزيزان شان آگاه می‌شوند. از زمان اجرای اين طرح، و برابر هماهنگی با مسوولان ذی ‌ربط جستجوی مفقودان، مقرر شده است از تمام شهدای به دست آمده از عمليات تفحص، نمونه ی کوچکی به آزمايشگاه منتقل شود و با کدگذاری لازم در مناطق مختلف کشور دفن شوند تا پس از سپری شدن زمان تشکيل بانک‌هایDNA مورد اشاره، امکان راهنمايی خانواده‌های معظم ميسر شود.»(۲)
با اين همه، به نظر می رسد که، پس از يازده سال که جمهوری اسلامی از روش «تحقيقات ژنيتکی به سبک ارتش آمريکا» استفاده می کند، هنوز شهيدان مورد نظر شناسايی نشده و همچنان گمنام در شهرهای مختلف و در اماکنی مثل دانشگاه ها و ميدان های مهم شهرهای مختلف به خاک سپرده می شوند تا، در اوقات مناسب تعيين شده از سوی رهبر، به خصوص در روزهای جشن های ملی ايرانيان شادی مردم را مختل سازند.
من البته فکر می کنم که «سازمان مفقوديابی» روش های ديگری را هم پيدا کرده و از طريق آنها، به طور علمی، از طريق استخوان های سربازان و دی.ان.ای آن ها مشخص می کند که در طی جنگ ايران و عراق، چه سربازی برای اسلام کشته شده و چه سربازی برای ايران! و اين ها استخوان دومی ها را دور می ريزند و بازمانده ی «شهدای اسلام»شان را برای خاک سپاری به شهرها می آوردند. و اگر چه دو سه باری امام جمعه ای و ملايی در مراسم خاک سپاری يک سرباز يهودی يا مسيحی شرکت کرده، اما به نظر می رسد که اين «شهدا» از آن اسلام نيستند و تنها برای نمايش از آرامگاه آنها استفاده می شود اما، هر کجا که بازمانده ی پيکر سربازان گمنام به خاک سپرده شده، اعلام شده که آنها «شهدای اسلام و امام زمان» هستند و، بين اين شهدای گمنام، خبری از هزاران هزار سرباز و ارتشی و خلبان مسلمان و مسيحی و يهودی و زرتشتی و بی دينی که در راه حفظ سرزمين شان کشته شده اند نيست.
نکته ی ديگری که در نامه ی فعال ميراث فرهنگی يزد آمده بود مربوط می شد به «خواست رهبر جمهوری اسلامی برای اين نوع پراکندن بازمانده ی پيکر سرباران يا «شهدای اسلام» در سراسر ايران و بخصوص در مناطقی که از نظر قانونی عمل تدفين ممنوع است» البته اين طرح، بجز رهبر و اطرافيان اش، گويا مدافعان ديگری هم دارد که فوق قانون قرار دارند. سازمان ميراث از اين مدافعين به عنوان «مسئولين ذيربط» نام می برد و خيرگزاری های رسمی و دولتی آن ها را «گروه حماسه و مقاومت»، «بسيج دانشجويی»، «جامعه اسلامی دانشجويان» و« انجمن اسلامی دانشگاه يزد» می نامند. هم اين ها بوده اند که از رهبر «استفتا» کرده اند و «آقای خامنه ای نيز در اين خصوص نظر مساعد داشته اند» و آشکار است که در سرزمين رنج ديده و استبداد زده ی ما، «نظر مساعد رهبر»، فراتر از هر قانون و مصلحت و منفعتی ملی است.
در اين ميان، خبرگزاری فارس، از قول «گروه حماسه و مقاومت»، و با عصبانيت، به سازمان ميراث فرهنگی تاخته و نوشته است: «شهدای هشت سال دفاع مقدس چراغ هدايتی هستند که با نورشان راه پر پيچ و خم انقلاب اسلامی مان را روشن نگه داشته اند تا ما بتوانيم به مدد خون پاکی که از آنها ريخته شده است طی طريق کرده و به سر منزل مقصود برسيم. شهدا با کسانی که فوت کرده اند تفاوت دارند و اين حماقت است که آنها را مرده بخوانيم چرا که در قرآن نيز با صراحت بيان شده که کسانی که در راه خدا کشته شده اند زنده اند و تا ابد روزی خور درگاه الهی هستند. در کشور ما شهدای گمنام هشت سال جنگ تحميلی، که تمام ملت خانواده ی آنان محسوب می شوند، در مکان های مهم هر شهری دفن می شوند تا وجودشان تذکر و تلنگری باشد برای همه ی مردم که بدانند مديون چه کسانی هستند و اين اقتدار و استقلال ثمره ی خون چه کسانی است. بسياری از مردم شهرهای مختلف آرزو دارند که ميزبان پيکر مطهر اين فرزندان گمنام حضرت روح الله باشند. اين بار نيز قرعه به نام دارالمومنين يزد افتاد و قرار بر اين شد که هشت تن از اين مردان مرد در ميدان مهم اين شهر، يعنی ميدان امير چخماق، به خاک سپرده شوند؛ اما در عين ناباوری ميراث فرهنگی شهر يزد به شدت با اين موضوع مخالفت کرد و گفت اگر اين اتفاق رخ دهد يونسکو ديگر اين ميدان را ثبت تاريخی نمی کند! مردم، علما و مسئولين اين شهر يکپارچه خواستار دفن اين شهدا در همين ميدان شدند اما ميراث فرهنگی، بی اعتنا به اين درخواست، فقط يونسکو و ثبت تاريخی شدن اين ميدان برايش مهم بود».(۳)

نفش سازمان ميراث فرهنگی
سازمان ميراث فرهنگی سازمانی است زير نظر مستقيم رييس جمهور؛ و رييس آن معاون رييس جمهور است. کار اصلی اش هم اين است که از ميراث فرهنگی و طبيعی ايرانزمين، که حتی بر اساس قوانين عقب مانده ی جمهوری اسلامی جزو اموال مردمان ايران است، نگاهداری کند. در عين حال، دولت ايران، به خاطر امضای کنوانسيون ۱۹۷۲، موظف است که آثار ملی و جهانی ما را حفظ کند. اما به استناد نامه ای که اين سازمان در ارتباط با ميدان اميرچخماق نوشته ثابت می شود که در اين موارد نيز دولت روحانی کاملاً بی اختيار است و همه ی قول ها و قرارهايی که با مردم بسته و مرتب هم در مجامع و محافل آنها را يادآوری می کند هيچ پشتوانه ای ندارد. اين دولت، در طول نزديک به چند سالی که از عمرش می گذرد، نشان داده که نه تنها هيچ اقدامی به نفع ميراث فرهنگی و آثار تاريخی ايرانزمين انجام نداده، بلکه روند تبعيض گذاری در ميان ميراث فرهنگی، و نيز ويرانی و تخريب اين آثار، حتی از زمان احمدی نژاد نيز بيشتر و وسيع تر شده است. به عبارت ديگر، به دليل بی اختياری و ضعف دولت موجود، قدرت رهبر حکومت اسلامی در گسترش فرهنگ جنگ و خشونت و شهيد پروری و بی اعتنايی به ميراث فرهنگی کشور بيشتر از هر زمانی شده است. در واقع آشکارا می بينيم که در هر موردی که به ويرانی های ميراث فرهنگی و طبيعی مربوط است، پای شخص خامنه ای، مستقيم و غير مستقيم، در ميان است. وگويی او قصد کرده است که، يک تنه، کار ويران سازی ايران را به انجام برساند.
در مقابل می بينيم که از اختيارات دولت روحانی در مورد حفظ ميراث فرهنگی و تاريخی ايران روز به روز کاسته می شود و کار به جايی رسيده که سازمانی که اولين وظيفه اش فرهنگ سازی در ارتباط با ميراث فرهنگی و تاريخی مردمان ايران و گسترش صلح و شادمانی است، از «فرهنگ شهادت» به عنوان بالاترنی فرهنگ ها نام می برد و جای پای خامنه ای را در سفری که به استان يزد داشته «قدمگاه مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در يزد» ذکر می کند.
به اين ترتيب به نظر می رسد، همانگونه که سازمان ميراث فرهنگی دوران احمدی نژاد هزارها مکان بی ارزش مربوط به سردمداران انقلاب اسلامی را به عنوان «ميراث فرهنگی ايران»، در فهرست ميراث ملی ثبت کرد، اکنون بايد منتظر بود تا دولت روحانی صدها مکان ديگر را، که آقای خامنه ای بر آن پای نهاده، به عنوان «قدمگاه حضرت» در شهرهای مختلف به ثبت ملی برساند، و دست او را برای جايگزين کردن سازمانی به نام و هدف «حفظ فرهنگ خشونت و شهادت و تشيع» به جای سازمان ميراث فرهنگی ايران، باز بگذارند.
به راستی حيف صدها کارمند و کارشناس و باستانشناس برجسته و ايراندوستی که در اين سازمان کار می کنند و دست شان از همه چيز کوتاه است.

۱ـ متن کامل بيانيه سازمان ميراث
۲ـ تشخيص شهدا پس از ۲۶ سال
۳ـ از دفن شهدا تا تاييد يونسکو


Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source