گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
18 آذر» دانشگاه مرد؛ زنده باد "دانش"گاه، فواد شمس30 فروردین» ما و آنها٬ فواد شمس
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بازخوانی رابطه حزب توده ايران و مهندس بازرگان، فواد شمسدر چند سال گذشته بيشتر روايت شکوه و شکايت مهدی بازرگان از انتقادات حزب توده مطرح شده است. در اين جا میخواهيم از يک زاويه متفاوت به جريان نگاه کرده و ريشه اين اختلاف عمده تاريخی را بررسی کنيم. برای همين مواضع دو طرف اين جريان را عينا با استفاده از اسناد تاريخی موجود نقل میکنيم
رابطه مهندس مهدی بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت بر آمده از انقلاب ۵۷ با گروههای سياسی و احزاب در ماههای اول پساز پيروزی انقلاب از نقاط تاريخی است که هماره با يک خوانش يکطرفه ارائه شده است. در اين ميان رابطه حزب توده ايران به عنوان اصليترين جريان چپ و قديميترين حزب سياسی فعال در آن زمان با دولت موقت و شخص مهندس بازرگان يکی از پرحرف و حديثترين مقاطع تاريخی است. در چند سال گذشته بيشتر روايت شکوه و شکايت مهدی بازرگان از انتقادات حزب توده مطرح شده است. در اين جا میخواهيم از يک زاويه متفاوت به جريان نگاه کرده و ريشه اين اختلاف عمده تاريخی را بررسی کنيم. برای همين مواضع دو طرف اين جريان را عينا با استفاده از اسناد تاريخی موجود نقل میکنيم.
مهدی بازرگان در سخنانی اعضای حزب توده ايران را متهم میکند که برای تبليغ افکار مارکسيستی در پيش از انقلاب به ايران بازگشتهاند و با همکاری رفقای خود در نهادها و ادارات موثر عليه رژيم پهلوی مبارزه کردهاند. وی دراين زمينه میگويد: «بعضی ديگر نام و نشان چندان نداشته «حاجی انا شريک»گويان وارد کاروان میشدند. مانند ميوهچينان و خوشهچينانی که بعد از رسيدن محصول به صورت درويش و دعاگويان مهمانهای ناخوانده و صاحبخانههای کهنه، با الهامهای نهفته سرازير باغها و خرمنزارها میگردند. در اين گروه بيشتر از همه کمونيستها و تودهایهای فراری، تبعيدی يا مجاور شده درکشورهای اروپای شرقی بودند و همچنين تازهگرويدهها و سمپاتهای متفرق درکشورهای اروپای غربی و آمريکا که با گذرنامه يا بیگذرنامه، از مرزهای بی در و دروازه با عجله تمام وارد ايران میشدند و بسياری از آنها تعليمديده و تشکل يافته بودند. میآمدند که به همرزمان در ايرانمانده خود بپيوندند. به آنهايی که در کشاکش جريانهای گذشته به لباس و فرهنگ دستگاه حاکم درآمده در ادارات و مؤسسات مؤثر مانند راديو تلويزيون، روزنامههای کيهان و اطلاعات و آيندگان، وزارت آموزش پرورش و دانشگاهها، وزارت اطلاعات و حتی در حزب رستاخيز، در دولت و دربار و در ميان طلاب، مواضع انتظار يا وظائف تبليغات و انتشارات، به سود افکار مارکسيستی احراز کرده بودند.» (مجموعه آثار- جلد ۲۳ - ص ۳۱۰-۱۱) در مقابل نورالدين کيانوری – دبير اول وقت حزب توده ايران - در اولين مصاحبه مطبوعاتی خود پس از ورود به ايران در واکنش به کارشکنیهايی که دولت موقت برای ورود اتباع ايرانی که از مخالفان سياسی رژيم سرنگونشده شاه بودند، میکردند چنين میگويد: «متاسفانه دولت آقای بازرگان مشکلاتی برای بازگشت ايرانیها بوجود آورده است. من خودم به طور صريح بگويم که من بدون گذرنامه بالاخره آمدم. پس از اين که به سفارت مراجعه کرديم. پس از اين که نامه به نخست وزير نوشتيم. پس از اين که نامه به وزارت خارجه نوشتيم. پس از اين که تلگراف کرديم، پس از اين که نامه سرگشاده در روزنامهها منتشر کرديم، به ما اجازه مراجعت ندادند. من بدون هيچگونه چيزی آمدم به سرحد ايران....» (نامه مردم – شماره ۶ – ۲۹ فرودين ۱۳۵۸) در ادامه اين کشاکش دولت موقت با استناد به قوانين دولت پهلوی که از زمان رضا شاه در ۱۳۱۰ در غيرقانونی اعلامشدن تشکلهايی که «مرام اشتراکی» داشتند، حزب توده ايران را يک حزب غير قانونی اعلام میکند. در اين بين اميرانتظام به عنوان سخنگوی دولت موقت با استناد به قوانين حکومت پهلوی که با انقلاب مردم ايران سرنگون شده بود، حزب توده ايران را به جرم انديشههای کمونيستی غيرقانونی اعلام میکند. در اين بين روزنامه «مردم»، ارگان رسمی حزب توده ايران به اين مسئله واکنش نشان میدهد و اطلاعيه دبيرخانه کميته مرکزی حزب توده ايران را منتشر میکند. دراين اطلاعيه که در روزهای پايانی فروردين سال ۵۸ منتشر میشود میخوانيم: «حزب توده ايران قانونی است. از اين جا بود که کشاکش بين دولت موقت و حزب توده ايران وارد فاز تازهای میشود. به صورتی که انتقادات حزب توده ايران از مهندس بازرگان و دولت وی به دليل نزديکی به آمريکا شدت میگيرد. در فضايیکه مردم ايران شديدا احساسات ضدآمريکايی داشتند دولت موقت برخی روابط خود را با دولت آمريکا حفظ و گسترش میدهد که اين امر با مخالفتهای بسياری از جمله مخالفت حزب توده ايران مواجه میشود. البته در اين بين مهندس بازرگان هم بيکار نمینشيند او نيز متقابلا حزب توده ايران را متهم به «عمال شوروی»بودن میکند. حتی در اين ميان تلاش برای سندسازی و دادگاهیکردن اعضای حزب توده ايران از همان زمان در دولت موقت آغاز میشود به صورتی که سالها بعد مهندس بازرگان در اين مورد سخنانی میگويد، وی در اين سخنان حتی خواهان «اعدام» اعضای حزب توده میشود. حتی درمورد وقايع کودتای ۲۸ مرداد که براساس اسناد منتشر شده به وسيله آمريکا و انگلستان صورت گرفته بود اظهارنظر جالبی میکند و شوروی را پشتيبان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مینامند. در انتها نيز آمريکا را در جنگ عراق عليه ايران تبرئه میکند: «وقتی به دست دولت مدرک زندهای بر جاسوسی سفارت شوروی در ايران و فرمانبری و عامليت حزب توده میافتد، فقط اکتفا به اخراج چند ديپلمات روسی میکنند و سران حزب را که همگی اقرار به عامل شورویبودن و جاسوسی کردهاند، اعدام نمینمايند؟ مگر شعار و آرمان انقلاب، سياست موازنه منفی «نه شرقی و نه غربی» نبود؟ مگر شوروی پشتيبان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نبود؟ چرا دائماً آمريکا را مقصر و باعث جنگ عراق میدانند»؟ (تجربه ده ساله انقلاب اسلامی ايران - سخنرانی مهندس بازرگان ۲۲ بهمن ۶۷ – مجموعه آثار بازرگان – جلد۲۴ – ص ۴۶۴) البته در اين بين بايد به اين نکته هم اشاره کرد با تمام اختلافنظرهايی که وجود داشت حزب توده ايران بر اساس مشی ميانهروانه خود برخلاف ديگر گروههای چپ تندروی آن زمان يا حتی مجاهدين خلق، مشی خود را «انتقاد سازنده» از دولت موقت اعلام میکند و حتی اعلام آمادگی برای همکاری نيز دارد. مثلا نامه مردم در شماره دوم مرداد ۱۳۵۸ – يعنی شش ماه پس از عمر دولت ايشان - با عنوان «مشی ما نسبت به دولت انتقاد سازنده است» مینويسد: «آقای مهندس مهدی بازرگان نخست وزير، طی نطقی در ۲۸ تيرماه اعلام داشت که برای ايجاد وحدت تصميمگيری و تمرکز قدرت، شورای انقلاب و دولت در هم ترکيب و ادغام شدند و ابراز اميدواری نمود که با از بينرفتن تعدد مراکز قدرت و تصميمگيری، دولت بتواند بر مشکلات فايق آيد.... ما در ياری به دولت، در انجام اين وظايف خطير، به سهم خود، مانند گذشته، خواهيم کوشيد تمام اقداماتی را که در راه تحکيم استقلال کشور در تمام عرصههای اقتصادی، سياسی، نظامی و فرهنگی و غيره و نيز در زمينه تامين و تضمين حقوق و آزادیهای دمکراتيک انجام گيرد، تاييد و تقويت کنيم و در عين حال، هر کجا، در زمينههای نامبرده، تعلل و تسامحی مشاهده شود آن را مورد انتقاد سازنده قرار دهيم، يعنی ضمن انتقاد از نارسايیها خواهيم کوشيد، پيشنهادهايی که بهنظر ما برای نيل به هدفهای انقلاب میتواند مفيد باشد، آشکار و صريح مطرح سازيم... اين مشی انتقاد سازنده، که همراه با پيشنهادهای مشخصی نيز هست، موجب تقويت قدرت حاکمه و دولت است و نه تضعيف آن، زيرا هر قدر دولت در راه رسيدن به اهداف انقلاب – استقلال و دموکراسی – با گامهای بلندتر و با قاطعيت بيشتر پيش رود، تن به فشارهای امپرياليسم و ارتجاع داخلی وابسته ندهد، بههمان نسبت پايگاه اجتماعی خلقی خود را مستحکمتر میسازد و بنابراين قویتر میشود. و برعکس، هر قدر دولت با دشمنان بالفعل و بالقوه انقلاب آشتیپذيرتر باشد، از مردم جداتر خواهد شد و بنابراين ضعيفتر خواهد گرديد....ما میدانيم آن بلايی که محمدرضای خائن بر سر کشور و ملت ما آورد، با يک چشم بهمزدن رفعشدنی نيست. بنابراين ما توقع نداريم که دولت معجزه بکند...» اما پاسخ بازرگان در نوع خودش جالب توجه است. وی میگويد: «از طرف ديگر مرتباً اعضای حزب توده و چپیهای پناهنده و پراکنده شده در شوروی و اروپای شرقی، با ويزا و بدون ويزا به ايران سوق داده شده، همهجا به تحکيم مواضعِ مبارزه و شورش میپرداختند. تمام اين حرکات طبق مشهودات و گزارشات وقت با پشتيبانی و دخالتهای مستقيم عمال شوروی صورت میگرفت.» (جلد ۲۴ – ص ۴۶۶) با کنارهگيری عملی بازرگان از سمت نخستوزيری دولت موقت، وی و همراهانش در دولت موقت مجددا به نهضت آزادی روی آوردند و او کوشيد سکان رهبری نهضت آزادی را که از کف وی خارج شده بود دوباره بهدست بگيرد. اين وضع شرايطی را بوجود آورد که حدود يک ماه بعد جناح چپ نهضت آزادی که تا آن زمان رهبری آن را بدست داشت مجبور به استعفا و کناره گيری شد. در بيانيه استعفای اين جمع نکات جالبتوجهی وجود دارد. در اين بيانيه که توسط محمود احمدزاده، عبدالعلی اسپهبدی، محمد بستهنگار، سيد محمد مهدی جعفری، حسن حبيبی، کريم خداپناهی، علی دانشمنفرد، عزتالله سحابی، فريدون سحابی، حسن عربزاده، انسيه مفيدی، امير ناطقی، همايون ياقوت فام و محمد علی رجايی امضا شده از جمله گفته میشود: «از مجموع عمليات بعضی از برادران که در يکماهه اخير از مسئوليتهای اجرايی خارج شدند و به کار نهضتی پرداختهاند بر ما چنين روشن شد که صرفنظر از تفاوتهای ريشهای و يا غيرريشهای در انديشهها و برداشتهای سياسی - اجتماعی که ما خود را آماده حل آنها کرده بوديم، مسائل ديگری وجود دارد که در مجموع روابط خالصانه و صادقانه ديرين را که خاصه و ويژگی نهضتی بودن شناخته بوديم، در ميان ما خدشهدار میسازد... و اين بهکلی محيط صفا و برادری اوليه ما را بهم میزند، لذا در محيطی که نه تفاهم و تطابق فکری وجود دارد و نه اعتماد متقابل شخصی، کدام عمل و حرکت سياسی و خالصانه و اسلامی را میتوان پيش برد.» بيانيه سپس با اشاره به اشتباه تحليلی و بينشی برخی رهبران نهضت آزادی مینويسد: «و اين دقيقاً مربوط و معطوف بود به اصرار و لجاجت پدران ما و به ويژه جناب مهندس بازرگان و کادرها و فعالين نهضت که در خارج و داخل کشور يا در داخل زندان بودند، اين نقيصه را به خوبی تشخيص میدادند ولی به سبب نظام پدرسالاری که بر نهضت حاکم بوده و هست احترامی برای پدران خود قائل بوده و هستند، هرگز درد آنها مورد اعتنا قرار نگرفت و فريادشان به جايی نرسيد. بهترين و صادقانهترين زحمات و فداکاریهای فعالين نهضت در سال ۵۷ و بعد از آن در سال ۵۸ بهعلت همين خطای بينشی و تاريخی رهبران، بیارزش شد و بازتاب واقعی و در خور خود را نداشت و زحماتشان به هرز رفت. آنها در درون نهضت خود را میخوردند و در بيرون به توجيهکاری اعلاميهها و بيانات و موضعگيریهای رهبرشان میپرداختند، و اين گذشته از تلخی دردناکش برای اشخاص و گروههای خصم نهضت نيز بهانههای بسياری به دست داد.... از اشتباهات اساسی و سازمانی يک حزب آن است که رهبران يک حزب همه چيز را به خود نسبت دهند و معتقد باشند و به دليل آن که تاثير اخلاقی بر ساخت و بافت ارزش و فرهنگ حزب دارند، سازمان بدون ايشان و نظر ايشان هيچ است. اين طرز تلقی به معنای صفر دانستن و هيچگرفتن نقش و تاثير ديگران نيست؟» (بيانيه استعفا – اواخر آذر ۱۳۵۸ - نقل از ميزان نيوز) نکته جالب در اين بيانيه همين بحث «لجبازی و عدم تحمل» که گويا بازرگان نه تنها با حزب توده که حتی با هم«نهضتی»های خود نيز انجام داده است، میباشد. در ادامه اين بيانیه میخوانيم: «ريشه اصلی عقبماندگی نهضت آزادی ايران از سالهای ۵۶ به بعد، در همين واقعيت نهفته است. وقتی خود جامعه و سير تحولی و تکاملی حرکت ضد رژيمی و تغييرات بنيادی که در ارزشها و آرمانهای مردم شورشگر پيدا شده بود به طور عينی و علمی شناخته نشده و به تاريخ گذشته اين سرزمين، علیالخصوص دويست سال اخير آن از سر پيشداوری و وصلهکاریهای تخيلی و نه واقعی به تحليل و تجربه گرفته شد و پيدايش استعمار که منبعث از رشد سرمايهداری در مغرب زمين در صحنه تاريخ از اواخر قرن هيجدهم و تاثير آن بر روند حوادث و حرکات اجتماعی و سياسی ايران ناديده انگاشته شد و با صراحت و سماجت تمام به افکار و انديشهها و تحليلهای افراد ديگر درون نهضت و متفکران و تحليلگران غير نهضتی بیاعتنايی شد، ماحصل آن همان اشتباه تاريخی و بينشی است که اوايل سال ۵۷ نهضت آزادی ايران را بهرغم همه گذشتههای غنی و افتخار آميزش و همه صداقتها و فداکاریها و تقوای رهبران و کادرها و فعالينش، دچار عقبماندگی از حرکت انقلابی جامعه ايرانی کرد.... فراموش نکنيم که در دادگاه نهضت آزادی در سال ۴۲ که اوج اثر و پيشگامی و پيشتازی نهضت در حرکت سياسی، اجتماعی ايران بود تنها استبداد مورد حمله و تحليل قرار گرفت و پيشوای فقيد و مرحوم ما دکتر مصدق نسبت به مدافعات جناب مهندس بازرگان اين ايراد را گرفته بود که چرا هيچ اثری از نقش استعمار در اين مدافعات نيست؟» (بيانيه استعفا – همان) به نظر میرسد نقد مشی بازرگان در دولت موقت تنها مختص به حزب توده ايران نبوده است بلکه بسياری از افراد مشی آن زمان بازرگان را نقد میکردند. برگرفته از هفته نامه صدا Copyright: gooya.com 2016
|