دوشنبه 6 بهمن 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

منکرات واقعی‌ جمهوری اسلامی: وحشت از آزادی رهبران جنبش سبز، محمد سهيمی

محمد سهیمی
هدف اين مقاله مطرح کردن يک ليست از "منکراتی" است که نهی و حذف آنها از جامعه به بهبود اوضاع در ايران بسيار کمک خواهد کرد. سپس نگارنده منکری را که از نظر خود بدترين و مهمترين است، يعنی‌ حصر رهبران جنبش سبز، را مورد بررسی‌ قرار خواهد داد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مقدمه
در ميان تمامی تحولاتی که در ايران دائماً در حال اتفاق افتادن هستند، دو موضوع بسيار مورد توجه و بحث قرار گرفته‌اند. موضوع اول بحث در باره حصر رهبران جنبش سبز، آقايان مهندس مير حسين موسوی و مهدی کروبی، و خانم دکتر زهرا رهنورد ميباشد. آزادی اين سه‌ شخصيت شريف و ايران دوست به يک مطالبه ملی‌ تبديل شده است، که حتی محافظه کارانی مانند آقای علی‌ مطهری را به واکنش و اعتراض واداشته است، که حمله بدنی به ايشان در صحن مجلس از آخرين نمونه‌های خشم و وحشت بنياد گرايان و تندرو‌ها ميباشد. در اين ميان، بجز چند نفر، هيچ کسی‌ از اپوزيسيون خارج از کشور صحبتی‌ در باره حبس چهار ساله اين سه‌ انسان و شخصيت شريف نميکند.
موضوع دوم پيشرفت در مذاکرات هسته‌ای بين ايران و گروه ۵+۱ -- پنج عضو دائمی شورای امنيت سازمان ملل به علاوه آلمان -- ميباشد که آن نيز باعث وحشت بنياد گرايان در ايران، علاوه بر نئوکان ها، لابی اسرائيل و عربستان و متحدان ايرانی‌ آنها، شده است. آقای محمد جواد ظريف اخيرا گفتند که ايران و ۵+۱ به توافق بسيار نزديک شده‌اند. در نتيجه بنياد گرايان ايرانی‌ تمامی قدرت خود، چه توان اقتصادی و ثروت‌های افسانه‌ای خودرا که از طريق نامشروع بدست آمده، و چه قدرت سياسی خودرا که به دليل اختناق بينظير دوران رياست جمهوری آقای محمود احمدی‌نژاد، سرکوب وحشيانه جنبش سبز، و حبس خانگی رهبران آن، بدست آمد، را در آستانه بر باد رفتن می‌بينند. بحث در باره موضوع اول مورد علاقه بنياد گرايان ايران نيست، و از نظر آنان بحث در باره دومی‌ فقط بايد در باره "ضعف و ناتوانأيی" تيم‌ ديپلماتيک هسته‌ای دولت آقای حسن روحانی باشد، که از نظر نگارنده دارای هيچ پايه و اساسی‌ در واقعيت نيست.
ولی‌ يک موضوع مورد علاقه بنياد گرايان طرحی است که مدت هاست در مجلس در دست بررسی‌ است. هدف اصلی‌ اين طرح که نام آن "قانون سيانت از حريم عفاف و حجاب" ميباشد، در حقيقت پوشش قانونی دادن به آنچه که حاکميت مهمترين امر به معروف و نهی از منکر جامعه کنونی ايران ميپندارد ميباشد. البته، از زمان تاسيس خود، جمهوری اسلامی هميشه تحت پوشش دين در باره اين امور به تبليغ شديد پرداخته است، ولی‌ به عقيده نگارنده اينکار جنبه سياسی، و نه‌ دينی، داشته است و برای کنترل نبض سياسی جامعه، امنيتی کردن فضا، کنترل حرکات اجتماعی خانم ها، نمايش قدرت جناح تندرو حاکميت، و مأيوس کردن مردم از اصلاح طلبان بوده است، نه‌ آن فضيلتی که پيامبر اسلام راجع به آن سخن گفتند.
شکی نيست که جامعه ايران، مانند هر جامعه ديگری، دارای منکرات -- کارهای ناشايست، غلط، و غير قانونی - بسياری است، و مانند هر جامعه ديگر نيازمند به اصلاح امور است بطوری که تعداد و تناوب آنها به کمترين مقدار خود برساند. ولی‌ صرف نظر از هر جنبه ممکن آن، مگر پوشش و يا عدم پوشش موی خانم‌ها تنها مساله و يا منکر جامعه ايران است؟ اگر خانم‌ها با چادر مشکی‌ و روبنده در جامعه حاضر شوند، و يا پوشش کامل ديگر داشته باشند بطوری که حتی يک موی آنها هم قابل ديدن نباشد، تمامی مسائل ايران، چه سياسی، چه اقتصادی، و چه اجتماعی-فرهنگی‌ حل خواهند شد؟ واضح است که خير. بنا بر اين اينگونه قوانين نه‌ تنها مشکلی‌ در جامعه ايران را حل نخواهند کرد، بلکه به احتمال قريب به يقين به آنها خواهند افزود.
هدف مقاله کنونی بحث در باره فلسفه وجودی امر به معروف و نهی از منکر نيست، چرا که اين موضوع در تخصص نگارنده نيست. ولی‌ همانطور که آقای پاتر استيوارت قاضی ديوان عالی‌ آمريکا آن جمله معروف را در ۱۹۶۴ گفت، "آنرا بجا می‌آورم، زمانی‌ که آنرا ببينم،" ما نيز احتياج به تخصص نداريم تا منکرات را بجا آوريم؛ کافی‌ است که آنها را ببينيم. هدف اين مقاله مطرح کردن يک ليست از "منکراتی" است که نهی و حذف آنها از جامعه به بهبود اوضاع در ايران بسيار کمک خواهد کرد. سپس نگارنده منکری را که از نظر خود بدترين و مهمترين است، يعنی‌ حصر رهبران جنبش سبز، را مورد بررسی‌ قرار خواهد داد.

منکرات سياسی
ليست منکرات سياسی جمهوری اسلامی بسيار طولانی است. در اينجا فقط ليستی از منکراتی که در مورد اوضاع کنونی ايران صادق هستند ذکر ميشود. نکته مهم قابل ذکر اين است که اين ليست به هيچ عنوان کامل نيست.
حصر رهبران جنبش سبز، آقايان مير حسين موسوی و مهدی کروبی و خانم دکتر زهرا رهنورد، بدون محاکمه عادلانه، و يا حتی روشن نمودن "اتهام" آنها.
تمرکز بخش بسيار مهمی‌ از قدرت در نهاد‌های غير انتخابی، بطوريکه مردم کوچکترين کنترلی بر آنها ندارند.
امتناع از برگزاری انتخابات آزاد.
برگزاری داد گاه‌های نمايشی و استالينيستی برای فعالان سياسی، از قبيل آنچه که در تابستان ۱۳۸۸ بعد از انتخابات رياست جمهوری اتفاق افتاد، که نگارنده برای انعکاس آنها در خارج از ايران مقالات بسياری به زبان انگليسی منتشر کرد.
وفادار نبودن به احکام همان دادگاه‌های نمايشی، از قبيل اعدام نزديک به ۴۰۰۰ زندانی سياسی در ۱۳۶۷، ۱۹۸۸، که بسياری از آنها سال‌ها در زندان بودند، و برای برخی‌ از آنها حتی مدت مجازات آنها تمام شده بود.
دستگيری، محاکمه نمايشی، و زندانی نمودن صد‌ها فعال سياسی بعد از انتخابات ۱۳۸۸، فقط بخاطر اينکه حقيقت را بيان کرده بودند، و به تقلب در آن انتخابات اعتراض کرده بودند.
به شهادت رساندن حدود ۱۲۰ نفر از هموطنان معترض ما در جريان تظاهرات جنبش سبز. نگارنده در يک مقاله انگليسی قادر بود که نام بيشتر اين شهيدان را جمع آوری کند. همچنين قتل سه‌ جوان معترض در بازداشتگاه کهريزک که حتی افشا گری در باره آن باعث زندانی شدن روزنامه نگار شجاع آقای مهدی محموديان ، عضو جبهه‌ مشارکت و مسول اطلاع رسانی آن، شد. در باره اين موضوع نيز نگارنده چندين مقاله به زبان انگليسی منتشر کرد. به عنوان مثال، اينجا، اينجا، و اينجا را ببينيد.
انکار وجود زندانيان سياسی در ايران با دادن بر چسب "زندانيا‌ن امنيتی" به آنها.
امتناع از تعريف زندانی سياسی و جرم سياسی.
حبس کردن زندانيا‌ن سياسی در زندانها و بند هايی از زندان‌ها که در آنها قاتلان، قاچاقچين، متجاوزان به عنف، کلاه برداران، و ديگر زندانيا‌ن غير سياسی حبس شده‌اند.
ندادن مرخصی به اغلب زندانيا‌ن سياسی، در حاليکه مجرمان معمولی‌ از چنين حقوقی برخوردار هستند.
حبس زندانيا‌ن در سلول‌های انفرادی برای دوران بسيار طولانی.
‌ شکنجه‌های روحی‌ و بدنی زندانيا‌ن سياسی.
غير قانونی نمودن گروه‌های اصلاح طلب، مانند جبهه‌ مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب، گروه‌های ملی‌--مذهبی‌ از قبيل نهضت آزادی، و گروه‌های سياسی چپ سکولار بدون طی‌ کوچکترين مراحل قانونی، حتی بر طبق قوانين خود جمهوری اسلامی.
واگذار کردن قدرت مطلق به شورای نگهبان، قدرتی‌ که حتی در قانون اساسی‌ خود جمهوری اسلامی نيز پيش بينی‌ نشده است، برای حذف تمامی کانديدا‌های مردمی از انتخابات گوناگون، نظير انتخابات دوره‌های چهارم، هفتم، هشتم و نهم مجلس.
وجود دادگاه ويژه روحانيون، دادگاهی‌ غير قانونی که در قانون اساسی‌ خود جمهوری اسلامی هم پيش بينی‌ نشده است، برای کنترل روحانيون ناراضی.
وجود شورای انقلاب فرهنگی، يک شورای غير قانونی که در قانون اساسی‌ خود جمهوری اسلامی پيش بينی‌ نشده است، برای کنترل دانشگاه‌ها و ديگر امور فرهنگی.
دخالت نيرو‌های مسلّح در امور سياسی ، از قبيل فرستادن افسران و سرداران خود به مجلس، جلوگيری از انتخاب مهندس موسوی در سال ۱۳۸۸، و امنيتی کردن فضای سياسی کشور.

منکرات اقتصادی
وجود مافيا‌های اقتصادی، که بخصوص در دوران رياست جمهوری آقای محمود احمدی‌نژاد رشد بيسابقه ای‌ داشتند.
تاراج کردن منابع ملی با واگذار کردن شرکت‌ها و کارخانجات بزرگ توليدی، معادن، و ديگر ثروت‌های ملی‌ به شرکت‌های وابسته به سپاه، و همچنين به فرزندان، اقوام، و نزديکان روحانيون مدافع نظام سياسی و تندرو‌های سياسی، به نام اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی‌ خود جمهوری اسلامی و "خصوصی سازی" که به عميق تر شدن فساد اقتصادی منتهی‌ شد.
فساد عميق در همه کشور، و نهادينه شدن آنها در کشور، همانطور که دکتر محمد رضا عارف، معاون آقای محمد خاتمی در دوره دوم رياست جمهوری ايشان، اخيرا گفتند.
تبعيض شديد اقتصادی و عميق تر شدن هر بيشتر شکاف اقتصادی مابين طبقات کم درامد کشور و ثروتمندن، که خود باعث بروز پديده هايی از قبيل فحشا بطور بسيار گسترده شده‌اند.
باز گذاشتن دست شرکت‌های وابسته به سپاه و سرداران آن در امور اقتصادی، بطوريکه بخش عظيمی‌ از فعاليت‌های اقتصادی توسط سپاه کنترل شده، و بخش بزرگی‌ از بخش خصوصی واقعی‌ را به ورشکستگی کشاند.

منکرات حقوق بشری
علاوه بر منکرات حقوق بشری در باره زندانيا‌ن و فعالان سياسی که قبلأ ذکر شد، برخی‌ از منکرات حقوق بشری جمهوری اسلامی از اين قرار هستند.
وجود قوانين تبعيضی در باره خانم ها.
سعی‌ در کم کردن نقش خانم‌ها در جامعه، و ممنوع کردن آنها از برخی‌ از مشاغل، از قبيل قضاوت در دادگاه ها.
سانسور شديد و کنترل مطبوعات، بستن صد‌ها روزنامه، هفته نامه، و ديگر نشريات در طول سال‌های گذشته، و زندانی نمودن بسياری از روزنامه نگاران که کاری بجز گزارش دادن، تحليل نمودن، و انعکاس دادن وقايع جامعه انجام نداده بودند.
جلوگيری از انتشار بسياری از کتاب ها.
فشار بر هموطنان بهايی ما، زندانی نمودن متجاوز از ۱۳۰ نفر از رهبران آنها، محروم کردن فرزندان آنها از تحصيلات دانشگاهی، و عدم استخدام آنها در مراکز و سازمان‌های دولتی، در حاليکه آيت‌الله العظمی حسينعلی منتظری بر حقوق شهروندی کامل هموطنان بهايی ما تاکيد کردند، و حتی محمد جواد لاريجانی، معاون قوه قضائيه هم اخيرا مجبور به قبول آن شد، اگر چه اين هموطنان ما همچنان از بسياری حقوق شهروندی خود محرومند.
تبعيض در باره بسياری از اقليت‌های قومی.
و، تقسيم تمامی مردم ايران به "خودی" و "غير خودی" که از نظر نگارنده مهمترين تبعيض در باره مردم شريف ايران ميباشد.

مهمترين منکر
از نظر نگارنده در حال حاضر يکی‌ از بدترين منکرات حاکميت در ايران حصر خانگی سه‌ رهبر عاليقدر جنبش سبز ميباشد. اغراق نيست اگر اين جنبش را يکی‌ از گسترده‌ترين جنبش‌های تاريخ معاصر ايران دانسته که در رديف و هموزن جنبش ملی‌ شدن صنعت نفت به رهبری زنده ياد دکتر محمد مصدق و انقلاب ايران در ۱۳۵۷ (که بعد از پيروزی به انحراف کشيده شد) ميباشد. همانطور که نگارنده در يک مقاله انگليسی در اولين سالگرد جنبش شرح داد، يک دليل عظمت اين جنبش ايدئولوژيک نبودن آن بود که در نتيجه اقشار عظيمی‌ از مردم و همچنين فعالين سياسی، از اصلاح طلب گرفته تا ملی‌--مذهبی‌، چپ سکولار، و ديگران از آن حمايت ميکردند، و در عمر کوتاه خود تا زمانيکه بطور وحشيانه‌ای سرکوب نشده بود، دستاورد‌های زيادی داشت.
در اين ميان، بر خلاف ادعای برخی‌، سه‌ رهبر جنبش سبز نقش بسيار کليدی در گسترش آن و همچنين دستاورد‌های آن داشتند. برخی‌ که در برج‌های عاج زندگی‌ ميکنند، ادعا دارند که، بعنوان مثال، مير حسين فقط بهانه بود و حاميان جنبش از ايشان برای ابراز نارضايتی‌ خود استفاده ميکردند. شکّی نيست که در ميان حاميان جنبش تعدادی از اينگونه هموطنان نيز حضور داشتند، ولی‌ به نظر نگارنده تعداد آنها در ايران بسيار کم بود. بسياری از بنيادگرايان و محافظه کاران به اين نکته اذعان دارند. آقای احمد توکلی نماينده راستگرای مجلس به صراحت از پايگاه اجتماعی وسيع مير حسين سخن گفت. سرلشگر محمد علی‌ جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، به صراحت گفت که خط قرمز سپاه در انتخابات ۱۳۸۸ پيروزی اصلاح طلبان و مير حسين بود. بنياد گرايان ديگر اخيرا اعتراف کردند که حصر خانگی سه‌ رهبر جنبش سبز نه‌ بدليل اعتراض آنها به تقلب در انتخابات ۱۳۸۸، بلکه بدليل هدف آنها برای به وجود آوردن شرايطی نظير شرايط "بهار عربی‌" در ايران بود، چرا که در اوج آن "بهار" در مصر و تونس از مردم در بهمن ۱۳۸۹ دعوت کردند که ظاهراً برای حمايت از آن "بهار" به خيابان‌ها بيايند، که مردم هم پاسخ مثبت دادند که منجر به حبس سه‌ رهبر شد. اخيرا هم بنياد گرايان اعلام کردند که اگر اصلاح طلبان خواهان محاکمه قانونی و عادلانه مير حسين و آقای کروبی هستند، بايد تضمين دهند که در صورت محکوميت مملکت دچار آشوب نمی‌شود، که خود واضح‌ترين اعتراف به وجود پايگاه اجتماعی وسيع برای رهبران جنبش، بخصوص شخص مير حسين است. آقای صادق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه، هم اعلام کرد که حتی در صورت محاکمه رهبران جنبش سبز، تريبيون دادگاه در اختيار آنها قرار نخواهد گرفت تا از آن طريق با مردم صحبت کنند.
چرا بنياد گرايان از آزادی رهبران جنبش سبز و حتی محاکمه آنها وحشت دارند؟ همانطور که نگارنده در يک مقاله در سال گذشته توضيح داد، حاکميت بخوبی آگاه است که رهبران جنبش سبز قاطعانه بر مواضع خود پا فشاری کرده و در صورت آزادی سکوت نخواهند کرد. در عين حال حاکميت به خوبی‌ آگاه است که در صورت آزادی رهبران جنبش سبز جشن مردمی بسيار بزرگی‌ در سراسر کشور براه خواهد افتاد، و گروه‌های مختلف مردمی به ديدار آنها خواهند رفت. در آن صورت، نه‌ تنها بی‌ اساس بودن افسانه بنياد گرايان مبنی بر "طرد" رهبران جنبش سبز توسط مردم بگونه‌ مفتضحی آشکار خواهد شد، بلکه همان جشن آزادی و ديدار‌های مردمی با رهبران جنبش خود نشان بزرگی‌ از زنده، ولی‌ زير لايه نازکی از خاکستر بودن جنبش بزرگ سبز خواهد بود که بنياد گرايان از آن وحشت کامل دارند. جالب اينجا بود که چند ماه پس از انتشار مقاله نگارنده، وبسايت‌های اصلاح طلبان داخل کشور گزارش دادند که وزارت اطلاعات در گزارشی که به آقای خامنه‌ای داده بود همانگونه تحليل را در باره عواقب آزادی رهبران جنبش سبز مطرح کرده و نسبت بدان هشدار داده بود
پنج سال پيش نگارنده در يک مقاله انگليسی زندگی‌ و تکامل سياسی مهندس موسوی را بطور مفصل توضيح داد، و به دروغ‌های بخشی از اپوزيسيون خارج از کشور در باره ايشان و نقش ايشان در کشتار زندانيا‌ن سياسی در دهه ۱۳۶۰ پاسخ داد، و بنا بر اين نيازی به تکرار آنها نيست [آن مقاله همچنين بصورت يک فصل در يک کتاب نيز منتشر شد]. آنچه که از نظر نگارنده مهم است اين است که بر طبق اخباری که از ايشان در طول مدت حصر توسط خانواده ايشان منتشر شده است، مير حسين به تکامل سياسی خود همچنان ادامه داده، و نسبت به حاکميت و بنياد گرايان حتی بيشتر از زمان انتخابات ۱۳۸۸ واقع بين شده است. اين واقع بينی‌ بيشتر را ميتوان در مواضع ايشان ديد که نسبت به دوران قبل از حصر بسيار قاطع تر و تندتر است. در عين حال، به نظر می‌رسد که ايشان، بدون نام بردن از آقای خامنه‌ای، موضع بسيار قاطع و روشنی نسبت به ايشان دارند، که در صحبت‌های ايشان قبل از دوران حصر کمتر وجود داشت. البته ايشان همچنان معتقد به اصلاح امور از طريق داخلی‌ و بدون دخالت قدرت‌های خارجی‌ هستند، که امثال نگارنده نيز از آن حمايت کرده و بدان ايمان دارند.
به نظر نگارنده، مير حسين يک سرمايه بزرگ ملی‌ است. صداقت ايشان، پاکدستی اقتصادی ايشان، وفاداری ايشان به عهدی که با مردم بسته بودند، و قبول حصر وحشتناکی که بر ايشان و همسر ايشان، و البته به آقای کروبی، شيخ شجاع اصلاحات که نگارنده زندگی‌ سياسی ايشان را نيز در يک مقاله انگليسی بطور مفصل شرح داده است، بخاطر اين وفاداری تحميل شده است، شجاعت کم نظير، اگرنه بی‌نظيری، را لازم دارد، که هيچ يک از هموطنان ما که ناجوانمردانه به ايشان ميتازند دارای آن نيستند.

اپوزيسيون "همسو" و رهبران جنبش سبز
در اين ميان موضع اپوزيسيون "همسو" که حامی‌ تحريم‌های کمرشکن اقتصادی بر ضدّ مردم ايران، مداخله به اصطلاح بشر دوستانه، و تهديد نظامی است، نيز جالب است. اين بخش از اپوزيسون حتی برای متجاوزين به عنف و قاچاقچيان هم جنجال عظيمی‌ برپا می‌کند، اعلاميه صادر می‌کند، و دستور "بسيج مردمی" ميدهد، ولی‌ از زمان به حصر رفتن رهبران جنبش سبز در چهار سال پيش چند بار اين اپوزيسيون برای آنان بسيج شده است، به سازمان‌های بين‌المللی اعتراض کرده است، و غيره؟ چند مقاله توسط اين بخش از اپوزيسيون در دفاع از رهبران جنبش سبز، و اصلاح طلبان برجسته منتشر کرده است؟ در باره اين شجاعان از ديوار صدا بلند ميشود، از اين آقايان و خانم‌ها نه‌. چرا؟ بخاطر اينکه اعضای اين بخش از اپوزيسيون همگی‌ رويا رهبری کشور را دارند، و مير حسين و آقای کروبی را رقيب و مزاحم خود ميدانند. ولی‌ اگر حاکميت به جنايت بزرگ اعدام اين رهبران دست زد، ناگهان همه اينها قهرمان شده و اپوزيسيون "همسو" به سوگ آنها خواهد نشست. چقدر به زنده ياد آقای علی‌ اکبر سعيدی سيرجانی در تلويزيون‌های لوس آنجلسی حمله شد؟ ولی‌ به محض اينکه ايشان ناجوانمردانه در آذر ماه ۱۳۷۳ به قتل رسيد، ناگهان از ايشان يک قهرمان ملی‌ ساختند.
اگر آقايان موسوی و کروبی، خانم دکتر رهنورد و ديگر زندانيان سياسی اصلاح طلب خوب و قهرمان باشند، که هستند، طرح اينها به شکست می انجامد. عدم حمايت از رهبران جنبش سبز که جای خود دارد، بايد از آنها چهره ای جنايتکار هم درست کنند. به همين دليل، بعنوان مثال، دائماً ادعا ميکنند که مير حسين شريک جنايت کشتار زندانيا‌ن سياسی در ۱۳۶۷ است، در حاليکه ايشان از آن بی‌ خبر بود، و زمانی‌ که آگاه شد استعفای خودرا تسليم آقای خمينی کرد .
برخی‌ از اين گروه گذشته خود را نفی کرده‌اند، و اعلام کرده‌اند که آنچه که در گذشته بدان اعتقاد داشتند پوچ و بی‌ اساس بوده است. از چپ افراطی به راست افراطی افتاده‌اند، واگر چه ادعای ليبرال بودن دارند، ولی‌ يک ليبرال واقعی‌ هيچگاه مانند اينان موضع نميگيرد، بخصوص در باره مداخله نظامی امپرياليستی در کشور‌های ديگر. در حال حاضر نيز دست آنان خالی‌ است، چون ده‌ها سال است که خارج از ايران زندگی‌ کرده‌اند، و کوچکترين قدمی‌ برای مردم داخل کشور بر نداشته اند. همفکران آنها نيز در خارج از کشور هستند. بنا بر اين هيچ يک از زندانيا‌ن سياسی کنونی متعلق به طيف فکری آنها نيستند. ولی‌ اين جماعت ادعا‌هايشان از فلک گذشته است. خودرا هنوز در صف مقدم مبارزه می‌بينند، البته در کنار سواحل اقيانوس اطلس و يا آرام. بنا بر اين چکار بايد کرد؟ بايد سعی‌ کرد که اعتبار زندانيا‌ن سياسی کنونی را کم کرد، يا با بر چسب اصلاح طلب بودن، يا اتهام به گذشته دور آنها زدن، و يا به کلی‌ آنها‌را فراموش کردن، مگر اينکه در زندان به شهادت برساند.
به همين دليل اپوزيسيون "همسو" به افرادی تهمت می زند که سال های زيادی در جمهوری اسلامی زندانی بوده اند و هنوز هستند، يعنی نيروهای ملی و مذهبی. اينها نگرانند، چون پايگاه اجتماعی ايران به مهندس موسوی و آقايان کروبی، سيد محمد خاتمی، ابوالفضل قديانی، سيد مصطفی تاج زاده ، دکتر محسن ميردامادی، دکتر محسن امين زاده، دکتر احمد زيدآبادی، و شجاعان ديگری نظير آنها تعلق دارد، نه‌ به اينها و "رهبران" آنها. به همين دليل است که برای مجازات يک قاچاقچی دعوت به بسيج ميکنند، ولی‌ هرگز نامی‌ از اين مردان و زنان شجاع در زندان‌ها نميبرند، که مبادا باعث آزادی آنان شود.
برخی‌ ديگر از اينها در گذشته فعال سياسی و يا دانشجويی در ايران بودند و هنوز تمام اعتبار خودرا در آن گذشته دور می‌بينند، در حاليکه مواضع کنونی آنها کوچکترين شباهتی با گذشته دور آنها ندارد. اينان هنوز خودرا بعنوان "يکی‌ از بنيان گذاران" اين يا آن سازمان سياسی و يا نظامی معرفی‌ ميکنند، يا با وجودی که، بعنوان مثال، از آقای رضا پهلوی دفاع ميکنند، اعتبارشان کارشناس سياسی اين يا آن وزارت خانه در دوران آقای خاتمی، و يا عضو سابق اين يا آن تشکل دانشجويی در گذشته دور بودن است. حال آنها کاملا در تضاد با گذشته آنها است، ولی‌ چون حال اينان دستاوردی برای اينها بجز مشّاطه گری سياست‌های امپرياليستی نداشته است، هنوز اعتبار خودرا در گذشته دور "طلايی" خود جستجو ميکنند.
اينان تروريسم را به دو دسته خوب و بد تقسيم کرده‌اند. مبارزه مسلحانه در دوران شاه را تروريسم ارزيابی ميکنند، ولی‌ حملات تروريستی بعد از انقلاب را توجيه ميکنند، و از اسلام گرايان تروريست در ليبی‌ و سوريه بعنوان نيرو‌های دموکرات حمايت ميکنند. حال نيز که ليبی‌ کاملا ويران شده و بر طبق اظهارات خود مقامات امريکايی و غربی به مرکز ارسال اسلحه به نيرو‌های تروريستی در خاور ميانه و شمال آفريقا تبديل شده است، هنوز شجاعت قبول اشتباه خودرا ندارند، چون در آن صورت بايد تمامی "تحليل"‌های خودرا بی‌ اعتبار اعلام کنند. اينها نيز از رهبران جنبش سبز تا زمانی‌ که هنوز در حصر نبودند، استفاده ابزاری کرده، ولی‌ به محض زندانی شدن، اين شخصيت‌های شريف و ايران دوست را به کلی‌ فراموش کردند.
در حاليکه مبارزه سهمگينی در ايران بين جناح‌های واقع بين و اصلاح طلب از يک طرف و بنياد گرايان و اقتدار گرايان از طرف ديگر در جريان است، که اکثريت عظيم کارشناسان غربی هم از آن آگاه هستند، و روزی نيست که جناح معتدل و اصلاح طلب به زندان و اعدام و برکناری تهديد نشود، اينان کّل رژيم را يکپارچه جلوه ميدهند تا همه چيز سياه کامل شود. در اينکار از متحدان نئوکان خود و لابی اسرائيل و عربستان هم جلوتر هستند.
اين بخش اپوزيسيون هيچ تفاوتی با بنياد گرايان تهران ندارد. آنها، مانند بنياد گرايان، ترجيح ميدهند که مير حسين، آقای کروبی و خانم دکتر رهنورد به فراموشی سپرده شوند. همانطور که اين بخش از اپوزيسيون، همسو با بنياد گرايان تهران، از حل مساله هسته‌ای ايران به وحشت افتاده‌اند. بنياد گرايان تهران بزرگترين منکر را در حصر رهبران جنبش سبز مرتکب ميشوند، و اپوزيسيونی که رويای رهبری دارد از آن با بيزبانی حمايت می‌کند.
اما بقول معروف بی مايه فطير است. منتظر ماندن به اميد اينکه دری به تخته‌ای خورد، مذاکرات هسته ای شکست بخورد، تحريم‌ها افزايش يابد، و بار ديگر گزينه نظامی مطرح شود، و يا رهبران جنبش سبز از صحنه خارج شوند، قدرت سياسی را نصيب اينها نخواهد کرد ، چرا که اين جماعت دارای هيچگونه پايگاه اجتماعی در ايران نيستند.

کلام پايانی
در اسلامی که نگارنده بدان ايمان دارد مهمترين نهی از منکر نهی آزادانه و بدون ترس حاکميت توسط مردم از جنايات سياسی، اقتصادی و حقوق بشری است که بخشی از آنها در اين مقاله ذکر شد. انجام چنين کاری فقط در يک نظام دمکراتيک امکان پذير است. در عين حال، مهمترين وظيفه يک نظام سياسی و دولتی که از آن نظام برميخيزد سازمان دهی‌ جامعه به نحوی است که بتواند بطور عادلانه پيشرفت کند، و پيشرفت عادلانه دراز مدت فقط در يک نظام دمکراتيک امکان دارد. يک نظام زمانی‌ بطور واقعی‌ دمکراتيک خواهد بود که قادر باشد حقوق کامل شهروندان را تضمين کرده و محترم بشمارد. به عقيده نگارنده، حق نهی آزادانه حاکميت از اقداماتی که به حقوق حقه مردم آسيب ميزند، و داشتن ابزاری که اين نهی را اجرائی کند مهمترين حق شهروندان است. البته حذف اين "منکرات" در زمانی‌ روی خواهد داد که تعادل قوا ما بين جامعه معدنی و حاکميت برقرار شود، که در آنصورت جامعه قادر خواهد بود که حاکميت را وادار به عقب نشينی کرده و به اصلاحات عميق و غير قابل بازگشت وادار کند.
محل نزاع بين امثال نگارنده از يک طرف، و اپوزيسون "همسو" و فحاشانی که در زير مقالات امثال نگارنده با نام‌های مستعار به فحاشی ميپردازند، از طرف ديگر، اين نيست که آيا حکومت فقيهان يک نظام ديکتاتوری است؛ پر واضح است که اين حکومت ديکتاتوری است. محل نزاع همچنين اين نيست که آيا حکومت فقيهان مرتکب جنايت شده است يا خير. همانطور که نگارنده بار‌ها در مقالات خود، چه فارسی و چه انگليسی، نوشته است، پرونده اين جنايات کوه‌های عظيم و بلندی را ميسازند. محل نزاع چگونگی‌ جايگزين کردن اين حکومت با يک نظام سياسی دمکراتيک است.
امثال نگارنده ايمان دارند که اين امر مهم بايد توسط مردم ايران در داخل ايران و بدون دخالت قدرت‌های خارجی‌ صورت گيرد، حتی اگر انجام آن سال‌های سال طول کشد، و مهمترين کاری که ايرانيان خارج از کشور ميتوانند انجام دهند حمايت از خواسته‌های مردم در داخل ايران، و بلند گو بودن برای انهأيی است که صدای آنها در ايران خاموش شده است. امثال نگارنده همچنين معتقدند که آمريکا و غرب متحدان مردم ايران نيستند، و فقط به دنبال تامين آنچه که منافع ملی‌ خود می‌پندارند هستند. به همين دليل، از ارتجاعی‌ترين و ديکتاتور‌ترين رژيم‌ها در سراسر جهان در طول چند دهه گذشته حمايت کرده‌اند، از رژيم‌های افراطی راست در آمريکای لاتين گرفته، تا رژيم‌های محمد رضا شاه، عربستان سعودی، رژيم نظامی مصر، و امثال اينها.
در مقابل، اپوزيسيون "همسو" و فحاشان طرفدار تحريم‌های کمرشکن اقتصادی بر ضدّ مردم ايران، دخالت به اصطلاح بشر دوستانه در منطقه که حاصل آن تا کنون چيزی بجز خونريزی و ويرانی نبوده، تهديد نظامی، و متحد شدن با ارتجاعی‌ترين نيروهای غرب، از قبيل نئوکان‌ها هستند. اينان همچنين از آمريکا و غرب فرشته بيگناه نجات ساخته، هيچگونه انتقادی از سياست‌های خارجی‌ مخرب آنها را بر نميتابند، و خواهان دنباله روی کورکورانه از آنها هستند. يک ايران دوست، و حتی يک آمريکا دوست واقعی‌ اين شيفتگی‌ کورکورانه را ردّ کرده و بدنبال انتقاد سازنده و مثبت از اينگونه سياست هاست.

نگارنده از خوانندگان گرامی‌ دعوت می‌کند که بلاگ انگليسی هفتگی او را در اينجا مطالعه کنند؛ برای دريافت آخرين خبر‌ها و تحليل‌ها در باره ايران و بقيه خاور ميانه، هم به فارسی و هم به انگليسی، از وبسايت او، اخبار ايران و گزارش‌های خاور ميانه بازديد کنند، و مصاحبه‌ها و ديگر برنامه‌های تلويزيونی او را در اينجا تماشا کنند.

نسخه پی‌دی‌اف مقاله را با لینک‌های ارجاعی آن [از اینجا] دریافت کنید.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016