گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
25 آذر» هابرماس در ۸۵ سالگی، گفتوگو با يورگن هابرماس، برگردان: مهدی استعدادی شاد10 آذر» روايتهای غمناک ما، مهدی استعدادی شاد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از خدا و از جهان، مهدی استعدادی شادطنز تلخ روزگار جاری، نکتۀ زیر است. اینکه با افزایش شرّ و شرارات و نیز گسترش تبهکاری، که به موجودات خیالی چون شیطان و اهریمن منتسب میشود، آزادیخواهی و خواستۀ بهبود جهان برای پیشبرد امور خود با ساختن قهرمان همسو نیست و زاویه پیدا کرده است
اکنون، عدهای از خود مأیوس هستند. اما امیدوارند که مسائل روزگار آنان به دست آیندگان حل شود. شما اگر خود را با این عده اینهمانی نکنید، وضعتان فرق خواهد داشت. بویژه اگر بخواهید قدمی بردارید و همه چیز را به دست امید آینده نسپارید. آنگاه چارهای ندارید که دستکم فهرست مسائل زمانه را مطرح سازید. حتا اگر در حال حاضر امکان حل بخشی از آنها را نیز در خود و همقطاران نبینید. یکی از مسائلی که روزگار ما را به رنگ خود در آورده، بدون شک، گسترش ریاکاری میان ایرانیان است. حاکمیتی که مصلحتی جز تداوم خود را نشناخته و کشورداری را به امان خدا رها کرده است، الگوی مناسبی برای حکومت شوندگان نیست. اما به ایشان یاد میدهد که هر ترفندی را برای بقای خود به کار ببندد. برای همین در مقابل فریبکاری حاکمیتی که با گروهای فشار خود هر اعتراضی را خفه میکند، با ریارکاری حکومت شوندگان روبرو هستیم که همت و اخلاق چالش با حکومت کنندگان را از خود نشان نمیدهند. بدین ترتیب چشمانداز را همدستی فریب فرادستان و ریاکاری فرودستان رنگ میزند و مانع حضور نیکوکاری، رو راستی، صراحت بیان در جامعه و گفتن حرف دل در مباحثات و نیز باعث رواج چاپلوسی و ظاهرسازی در تک تک افراد میشود. *** طنز تلخ روزگار جاری، نکتۀ زیر است. اینکه با افزایش شرّ و شرارات و نیز گسترش تبهکاری، که به موجودات خیالی چون شیطان و اهریمن منتسب میشود، آزادیخواهی و خواستۀ بهبود جهان برای پیشبرد امور خود با ساختن قهرمان همسو نیست و زاویه پیدا کرده است. گویا به پیامدهای ناگوار قهرمان ثبات یافته پی برده که اغلب به ضد ایدۀ آزادی بدل گشته و بر طبل خودکامگی کوفته است. منتها با کمرنگی جاذبۀ قهرمان، مسائل خود به خود مرتفع نگشتهاند. مسائل نه فقط بر جای خود باقیند بلکه «آدم بدجنسها» نیز زیاد شدهاند. آدم بد جنسها همان ضد قهرمانانی هستند که در کارخانۀ رویا سازی سینما چوب لای چرخ زندگانی بیدردسر میگذارند. با اینحال آشکار است که نیک اندیشان وهواداران بهبودی جهان دیگر خود را با ایدۀ قهرمان مشغول نمیکنند. گویی از شیفتگی نسبت به موجودی برگذشتهاند که وعده گرهگشایی همۀ مشکلات را میداد. بدین خاطر در صحنۀ حق طلبی یا دادخواهی دیگر قهرمان آن ارج و قرب قدیمی را ندارد. جاذبهای که تا همین قرنهای اخیر در صورت دلاور میدان و سردار جنگی تجلی داشت. البته تا همین چند دهۀ اخیر هنوز قهرمان حرمت داشت. شخصیت پاکبازی محسوب میشد که در مقابل بیعدالتی و دفاع از محرومان بپاخاسته است. حتا اگر امیدی به پیروزی اش در نبرد نمیرفت. منتها در پی تلاش چنین گرایشی در جهان و در سرزمینهایی خاص، در به تخته خورد. ورق حاکمان سنتی برگشت و قهرمانان دست بالا یافتند. ولی سپس نظامهایی که بر اساس ایده قهرمانیگری و با تلاش هوادارانش ساخته و پرداخته شدند، ناکارایی و عدم توفیق خود را عیان ساختند؛ هم در بسط آزادی و هم در رقابت با استعمارگران کهنه کار. بدین دلیل و علت، در فرجام یک قرن، از خود افسون زدایی کردند. این روند، درس خود را داشت. وقایع یادشده، توشۀ تجربۀ مُهمی به دست مردم جهان داد. با اینحال از یاد نباید برد که در ایران قهرمانزدگی شرط و شروط خود را دارا بوده است. در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی که گستردهترین تلاشهای قهرمانانه صورت مییافت، ذوقزدگی مربوطه بقدری همه گیر شده بود که قهرمان فقط از منظر کمّی مطرح میشد. کسی به کیفیت او کاری نداشت. رویکرد انتقادی آنچنان توانا نبود که کم و کیف قضیه را مورد پرسش قرار دهد. از اینرو ناگهان یک نقش و فیگور سینمایی که با قلدری، انتقام شخصی و بیاعتنایی به حق و قانون، زیر عنوان قیصر در فیلم کیمیایی، مطرح گشت به الگوی جوانان بسیاری بدل شد. قیصر در چند دهه آیکون و شمایل مقدس نافرمانی و اعتراض بود. در این دوره، پروندۀ رستم اساطیری شاهنامه که متکی بر خردورزی فردوسی بود بسته میشود. در فیلم قیصر کیمیایی نیز خطابه معرفی قهرمان وقتی شروع میشود که دایی قیصر شاهنامه را میبندد و به حرفهای قیصر گوش میدهد. فیلم با زبان اشاره القا میکند که نوبتی هم باشد، گویا از این لحظه ببعد نوبت جاهلانی نظیر قیصراست که میداندار صحنۀ اجتماعی حق طلبی شود. از اینجا ببعد قیصرهیجان زده و کینه توز در روایت مسعود کیمیایی به جایگاه قهرمان دادخواهی کشور ارتقا مییابد. در این لحظۀ تاریخی، فرهنگ عامه مردم این نماد را سر دست خود میگیرد و بسوی آخرالزمان خود میشتابد. الگویی که متاسفانه در فرایند جابه جایی حاکمان، و بویژه با شکلگیری خلافت خلیفه شیعه، حضوری مادی بانفوذتری پیدا کرده است. لشکر و سپاهی شده که دمار از روزگار دگر اندیشان درآورده است. قیصر بسیج شده و سازمانیافته پس از انقلاب اسلامی، یک تفاوت با گذشتۀ خود دارد. دیگر با چاقو و تیزی سراغ حریفان نرفته است. اسلحه گرم به دست داشته و هر که را با معتقدات خود همنوا نیافته با گلوله به نابودی کشانده است. خودش، تا جایی که مظلوم نمایی پیشه نکرده، خواهد گفت کافر را به درک فرستادهایم. در گزارشهای تصویری از عملیات تروریستهایی که دبیران نشریۀ کاریکاتوری (شارلی ابدو) در پاریس را به رگبار گلوله بستند و قتل عام کردند، شبحی از هیجانزدگی و عملکرد قیصر مامور خلافت خلیفه شده قابل رویت است. آنجا با روند سقوطی فاجعه بارتر روبرو شدیم. آن قیصر، آن «قهرمان بومی» که پایبند مناسبات مردسالار و اخلاقیات مربوطه و در صدد مجازات تجاوزگران زیر بازارچه در تهران قدیم بود، یکباره خبر اول رسانه های جهان میشود. زیرا حتا در پاریس نمیخواهد به کسی اجازه ارائۀ کاریکاتور و خنداندن بدهد. در هر صورت جنایت قیصر جهانی شده (گلوبالیزه) بیپیامد نمیماند. از جمله هم آب به آسیاب نژادپرستی و به عرش رساندن اروپا میریزد و هم صلحجویان را به فکر چاره میاندازد. یکی از این ارائه طریقها را میتوان در فراخوان اتین بالیبار دید که مطلبی زیر عنوان «سه کلمه برای مردگان و زندگان» در روزنامه لیبراسیون انتشار داده است. او برای حل بحران بنیادگرایی در اروپا از لزوم نقد یزدانشناسی گفته که برای خشکه مقدسان توسل جسته به ترور در حکم توجیه عمل جنایتکارانه است. *** باری. از تاریخ اندیشه میدانیم که، به دورانهای مدیدی، قهرمان برساختۀ ذهن به جنس انسان نبود. قهرمان در شکل و شمایل خدا و خدایان مطرح میگشت. پندارهای که توسط ادیان مختلف پرورش یافته و به جوامع بشری عرضه میگشت. اما فضای عرضۀ خدا و خدایان غالبا در همسایگی قلمروهای حکمرانیهای مختلف بوده و همراه با کشورگشاییها به جنگ و کشمکش انسانها دامن زده است. رخدادهایی که فاجعه و خونریزی ببار آورده اند. در تاریخ دو- سه هزار ساله منطقهای که امروزه خاورمیانه خوانده میشود، یزدانشناسی را ادیان ابراهیمی در انحصار خود دانستهاند. یهودیت و مسیحیت و اسلام بر باور و ایمان به خدا و داستان آفرینش به روایت کتابهای خود متعصبانه تاکید داشته و تا جایی که بقول قدما تیغشان بریده به هیچ خوانش دیگری اجازه حیات و امکان ابراز نداده اند. بنابراین پیشنهاد اتین بالیبار مبنی بر نقد یزدانشناسی پروژه بیدردسر و بیخطری برای منقدان نخواهد بود. Copyright: gooya.com 2016
|