چهارشنبه 22 بهمن 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

انقلاب اسلامی، انقلابی آزادی‌خواهانه؟ بهزاد مهرانی

بهزاد مهرانی
يکی از مدعاهای من در اين‌جا اين است که انقلاب از فردای پيروزی‌اش هيچ‌گاه از مسير اصلی خود منحرف نشد. وقتی چنين می‌گوئيم برخی از انقلابيان گذشته در مخالفت با اين گفته می‌گويند که شعار اصلی انقلاب "آزادی" بود و امروز آزادی نيست. بايد عرض کنم که واژه‌ی "آزادی" به تعبير مولانا تنها يک "اشتراک لفط" بود و "اشتراک لفظ دائم رهزن است"

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



«من در اين بخش از جهان و در اين برهه از تاريخ اميدوارم که در آينده که شايد همين فردا و يا هر وقت ديگر باشد انقلابی جهانی به نفع حقيقت عدالت و توده‌های مستضعف روی دهد. انقلابی که من نيز بايد در آن به ايفای نقش بپردازم. انقلابی که نه با دعا بل‌که در سايه‌ی بيرق و شمشير و جهادی مقدس با شرکت تمامی مومنان به دست می‌آيد. من ايمان دارم که اين جنبش به طور طبيعی پيروز خواهد شد.»
- علی شريعتی، انتظار مذهب اعتراض

می‌گويند روزی ابوسعيد ابوالخير به مسجدی رفت تا منبر برود. ازدحام مردم زياد شد و خيلی‌ها ايستاده بودند. يکی از جمع گفت: خدای رحمت کند هر کس را يک قدم از جای خود جلوتر بيايد. ابوسعيد به منبر نرفت و گفت: هر چه ما می‌خواستيم بگوئيم، اين مرد گفت.

حال هر کس که می‌خواهد در مورد «انقلاب اسلامی» به منبر برود هر چه بخواهد بگويد در خود ِ همين «انقلاب اسلامی» نهفته است. انقلاب اسلامی، انقلاب ِ «اسلامی» است.

آيا انقلاب اسلامی از مسير خود منحرف شد؟

اين سخن را بسيار شنيده‌ايم که انقلاب اسلامی در گذر زمان از مسير خود منحرف شد و آمال و آرمان‌های انقلاب آن نبود که امروز شاهد آن هستيم. اين سخن را از بيش‌تر افراد و گروه‌هايی که در به ثمر نشاندن انقلاب اسلامی نقش داشتند می‌شنويم. از اصلاح‌طلبان حکومتی که می‌گويند آرمان‌های خمينی و انقلاب آن نبود که امروز شاهد آن هستيم. شعار انقلاب آزادی و استقلال بود اما امروز از آزادی ِ آن خبری نيست. اصول‌گرايان و بخش‌های تندروتر جمهوری اسلامی نيز بسياری‌شان بر اين نظر هستند که انقلاب اسلامی از مسير خود به جاده‌ای انحرافی کشيده شد. آن‌ها می‌گويند که قرار بود انقلاب اسلامی انقلابی متکی به اسلام انقلابی باشد که در آن مستضعفان بر صدر می‌نشينند و قدر می‌بينند و پابرهنگان و کوخ‌نشينان زمام امور را در دست می‌گيرند اما امروز چنين نيست و بسياری از مسئولان امر ديگر پابرهنه و مستضعف نيستند. حاميان چپ مارکسيستی انقلاب نيز می‌گويند آن‌چه ما در ضديت با شاه دنبال آن بوديم اين نيست که امروز شاهد آن هستيم. نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها نيز انحراف انقلاب اسلامی را از همان روزهای ابتدايی انقلاب می‌دانند که در نهايت به حذف دولت موقت و تسخير سفارت آمريکا منجر شد.

خلاصه انقلابيان ديروز، امروز عموما بر اين نظر هستند که انقلاب اسلامی از مسير خود منحرف شد. برخی از اين گروه معتقد هستند که خمينی ديگران را فريب داد و ابتدا سخن از آزادی و دموکراسی گفت و وقتی زمام امور را به دست گرفت چهره‌ی اصلی و اصيل خود را نمايان ساخت و مخالفان را سرکوب کرد و ديکتاتوری را نهادينه کرد.

به راستی انقلابيان چه می‌خواستند؟

اين‌که در يک يا دو يا چند مورد مشخص بخواهيم بگوئيم که انقلابيان دقيقا چه می‌خواستند شايد ممکن نباشد يا اگر باشد از عهده‌ی من برنمی‌آيد.

انقلابيان و مردمی که دعوت آنان را لبيک گفتند احتمالا هر کدام از ظن خود يار انقلاب شده بودند و عليه نظم مستقر شوريده بودند. اما آن‌چه می‌توان گفت اين است که -با شواهدی که عرض می‌کنم- مطالبه‌ی معترضان، آزادی و حقوق بشر، دموکراسی، ليبراليسم، آزادی احزاب و مطبوعات و مواردی از اين دست نبوده است. نه اين‌که در ذهن و ضمير هيچ کدام از انقلابيان چنين چيزی نمی‌گذشته است اما جريان غالب ِ افراد و گروه‌های انقلابی به دنبال اين چيزها نبودند. کافی است برای درک اين مهم به آثار نوشتاری و گفتاری تاثيرگذار ِ آن دوره رجوع کنيم. برای مثال کافی است کتاب‌هايی که به صورت قاچاق يا قانونی بين عموم مخالفان شاه دست به دست می‌شده و می‌خوانده‌اند را مورد تحقيق قرار دهيم. يا گروه‌های سياسی آن دوره را مورد واکاوی قرار دهيم مثلا حتا می‌توانيم به ليست کتاب‌های پر فروش در دو سال‌ ابتدايی پيروزی انقلاب که فضای سياسی کمی بازتر بود رجوع کنيم. در اين رجوع می‌شود دغدغه‌های اصلی قاطبه‌ی مردم و انقلابيان را به‌تر شناخت.

برای مثال در فروردين ۱۳۵۸ در «آيندگان» ستون جديدی به راه افتاده بود که کتاب‌های پرفروش و زير چاپ هفته را معرفی می‌کرد. محمد قائد آن را در سايت خود آورده است:

چهارشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۵۸
۱- اقتصاد اسلامی، ابوالحسن بنی‌صدر ۲- اسلام‌شناسی، علی شريعتی ۳- تاريخ سی‌ساله، بيژن جزنی ۴- اقتصاد به زبان ساده، محمود عسکری‌زاده ۵- سقوط ۷۹، پل اردمن، ترجمه‌ی حسين ابوترابيان ۶- من متهم می‌کنم کميته‌ی مرکزی حزب توده‌ی ايران را، فريدون کشاورز، ۷-آذربايجان و مسئله ملی، علی رضا نابدل ۸- منتخب آثار لنين ۹- چين بعد از مائو

می‌رسيم به ۵ ارديبهشت همان ۵۸
۱- آبشوران، علی اشرف درويشيان ۲- اقتصاد به زبان ساده، عسکری‌زاده ۳- انقلاب در انقلاب، رژی‌دبره ۴- پرتوی از قرآن، طالقانی ۵- تلخون، صمد بهرنگی ۶- ديوان لاهوتی ۷ جنگل، آپتون سينگلر، ترجمه‌ی ابوتراب باقرزاده ۸- ماهی سياه کوچولو، صمد بهرنگی، ۹- مقدمه‌ای بر تاريخ، حميد مومنی ۱۰- اصول ديالکتيک. کيوان

به همين ترتيب اگر هفته‌ها را در بنورديم به اسامی مشترک بسياری بر می‌خوريم. همان‌ها که يکی شان معلم انقلاب بود و ديگری پدر انقلاب و هکذا.

نگاهی به اسامی روشنفکران پيش از انقلاب نيز که در ميان عام و خاص شهره شده بودند خالی از لطف نيست: علی شريعتی با بازگشت به خويشتن و شيعه حزب تمام و امت و امامت و ...، جلال آل احمد با غرب‌زدگی که سنگ شيخ فضل‌الله نوری را بر سينه می‌زند و مرگش را نشانه‌ی استيلای غرب بر ما می‌داند، و يا داريوش شايگان با آسيا در برابر غرب و احسان نراقی با کتاب «آنچه خود داشت» و صمد بهرنگی و طالقانی.

اين‌ها متفکران آن دوره ی ما بودند.اين‌ها که معلمان و مروجان انقلاب اسلامی بودند در کدام آثارشان سخن از حقوق بشر و دموکراسی و ليبراليسم و حق ِ داشتن احزاب مستقل و آزاد و مطبوعات آزاد گفته بودند؟

شک نيست که نظام پهلوی نظامی توسعه‌گرا بود هر چند دموکراتيک نبود و در آن احزاب آزاد نبودند و زندانی سياسی وجود داشت، اما آيا مخالفان شاه و انقلابيان از اين حيث که شاه ديکتاتور است و يا در نظامش آزادی احزاب وجود ندارد با او مخالف بودند؟ بايد بگويم که اکثريت قريب به اتفاق نه.از قضا بيش‌تر انقلابيان با بخش‌هايی از رفتار و منش شاه مخالف بودند که نقاط قوت او محسوب می‌شد.

شاه در سياست خارجی در پی منافع ملی ايران بود و به دستاوردهای تمدنی غرب احترام می‌گذاشت- اگر چه با دموکراسی به عنوان يک دستاورد مهم غربی بر سر مهر نبود- و غرب‌ستيزان نيز دقيقا به همين دليل مخالفان شاه را تشکيل می‌دادند. برای مثال به مخالفت خمينی با حق رای زنان بنگيريد. يا به اين سخنان علی شريعتی توجه کنيد که می‌گويد:

"آزادی، دموکراسی و اصالت انسان در غرب دست به دست هم می‌دهند و آسيا و آفريقا و آمريکای لاتين را غارت می‌کنند، به گرسنگی و جنگ و فقر می‌کشانند، فرهنگ‌ها و مذهب‌ها را نابود می‌سازند و انسان‌ها را به اکثريتی بومی و اقليتی قرتی بدل می‌کنند و سازندگان تمدن‌های بزرگ تاريخ را به شکل ميمون‌هايی مسخ می‌کنند که جای دوست و دشمن را عوضی نشان می‌دهند و در تقليد از لوطی‌شان چه مسابقه و مفاخره‌ای.
نفت و مرواريد و طلا و کنف و قهوه و ... می‌برند و هروئين و عرق و اطوار وارد می‌کنند. آزادی انسانی را می‌گيرند و آزادی جنسی می‌بخشند."

انقلابيان يا به دنبال «جامعه‌ی بی طبقه‌ی توحيدی» بودند و يا به دنبال «ديکتاتوری پرولتاريا» و در اين ميان اتحاد ويژه‌ای هم بين جامعه‌ی توحيدی و نظام مبتنی بر ديکتاتوری پرولتاريا ايجاد شده بود. برای مثال خسرو گلسرخی در دادگاه به زبانی سخن می‌گويد که زبان مذهب است. حسين و علی و چه‌گوارا و مائو و ابوذر و لنين با هم متحد شده بودند و قطعا اين اتحاد برای دست‌يابی به دموکراسی و آزادی فردی و اجتماعی و احزاب آزاد نبود چرا که در آثار و گفته‌های اين متحدان نشانه‌ای از اين چيزها نمی‌بينيم.

خمينی پس از انقلاب و پس از سرکوب قلم‌ها در برابر آن گروه‌های مارکسيستی استدلال می‌کرد که شما که سخن از آزادی قلم و حزب می‌گوييد مگر در شوروی - قبله‌گاه ِ آن گروه‌ها- آزادی احزاب و قلم وجود دارد؟ - نقل به مضمون- و از قضا درست هم می‌گفت.

انقلاب اسلامی بنا بر آرمان‌های همين انقلابيان بر پا می‌شود. يکی از مدعاهای من در اين‌جا اين است که انقلاب از فردای پيروزی‌اش هيچ‌گاه از مسير اصلی خود منحرف نشد. وقتی چنين می‌گوئيم برخی از انقلابيان گذشته در مخالفت با اين گفته می‌گويند که شعار اصلی انقلاب «آزادی» بود و امروز آزادی نيست. بايد عرض کنم که واژه‌ی «آزادی» به تعبير مولانا تنها يک «اشتراک لفط» بود و «اشتراک لفظ دائم رهزن است».

شما همين الان به سخنان خامنه‌ای و ديگر سران حکومت گوش کنيد. مگر اين‌ها می‌گويند آزادی بد است و ما با آزادی مشکل داريم؟ اين‌ها نيز با آزادی مشکلی ندارند اما آزادی در چارچوب موازين اسلامی. همان که در شعار مردم در انقلاب ۵۷ متجلی شده بود.استقلال، آزادی، جمهوری ِ اسلامی. جمهوری اسلامی‌ای که خمينی اين‌همه بر آن پافشاری می‌کرد و در برابر ديگر بديل‌ها که آن روزها بر سر زبان‌ها بود - مانند جمهوری دموکراتيک اسلامی- مقاومت می‌کرد بی‌دليل نبود. هم‌اکنون نيز سخن از اين می رود که با آزادی مشکلی نداريم بلکه مردم مسلمان هستند و آزادی‌ها بايد در چارچوب اسلام باشد و اسلام هم همان است که فقيهان می‌گويند و اساسا «اسلام سياسی» و «اسلام برای حکومت» جز اين هم نيست؛ اسلام عارفان که آن به کار خانقاه می‌آيد و هو هو کردن و نه سياست. از اين رو دقيقا شعار متجلی در جمهوری اسلامی يک اسلام سياسی بود که امثال شريعتی و خمينی و ديگران مروج آن بودند.

خمينی از همان ابتدا در بيش‌تر جاهايی که سخن از آزادی گفت، آزادی را با «اما» و «اگر» محدود ساخت. آزادی آری، توطئه خير!

آری! انقلاب اسلامی از دل اسلام ِ انقلابی متولد شد. البته اين به آن معنا نيست که همه ی انقلابيان باورهای مذهبی داشتند. کيست که نداند کسی مانند خسرو گلسرخی علقه‌ی مذهبی نداشت اما در دادگاهش الگويش را حسين، امام سوم شيعيان و امام همه‌ی خلق‌های دربند معرفی کرد. امتزاج اسلام با ديگر نحله‌ها که در سک چيز و آن‌هم ستيز با غرب مشترک بودند آن‌ها را به يک‌ديگر و عليه شاه متحد می‌ساخت؛ آری! گروه‌های انقلابی عموما يک ويژگی مشترک داشتند و آن غرب‌ستيزی و عشق به شکلی از ديکتاتوری بود. و البته شرايط پيش از انقلاب اسلامی نيز برای اسلام‌گراها بيش‌تر از ديگر گروه‌های غرب‌ستيز فراهم بود و از همين‌رو ديگر گروه‌های غرب‌ستيز با گرايش‌های غيرمذهبی نيز در کنار انقلابيان مسلمان و خمينی ايستادند.

محسن ميلانی در کتاب «شکل‌گيری انقلاب اسلامی» به فراهم بودن شرايط برای مسلمانان انقلابی اشاره می‌کند:

" در سال ۱۹۷۵ تنها در تهران حدود ۹۸۳ مسجد وجود داشت که هر يک دارای يک پيشنماز و هر پيشنماز نيز به فراخورمحبوبيت خويش واجد ارادتمندان و مريدان بسيار بود.روی هم رفته بيش از ۸۴۳۹ مسجد در سراسر ايران وجود داشت.همچنين حدود ۱۶۴ تکيه سالانه در تهران بر پا بود که هر يک جمعيت قابل توجهی را به خود جذب کرده بود...علما يکی از مهمترين فروشندگان دوره گرد انقلاب ايران بودند و مذهب شيعه چتری ايدئولوژيک بود که مخالفان شاه تحت لوای آن دور هم گرد آمده و توانستند با تشکيل ائتلافی از گروه های متفرق با يکديگر متحد شوند.( شکل گيری انقلاب اسلامی نوشته محسن ميلانی انتشارات گام نو ۱۳۸۱ ص ۵۴).

رفسنجانی خواسته‌ی مردم را در آن دوره چيزی جز اسلام نمی‌داند او به نقل از خاطره‌ای از خمينی چنين می‌نويسد:

«اين مردم… اسلام را می‌خواهند. ۹۸ درصد مردم ايران حتا بلد نيستند کلمه‌ی دموکراتيک را ادا کنند. چيزی بگوئيد که مردم آن را بفهمند و برای آن انقلاب کرده باشند.»
- انقلاب يا بعثت جديد: علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی ص ۱۶۲

زمانه گذشت و وسايل ارتباط جمعی گسترش پيدا کرد و مطالبات و خواسته‌ها تغيير کرد اما انقلاب همان مسيری را طی می‌کرد که برای آن آغاز شده بود.

مخالفان دسته‌دسته به دستور خمينی اعدام شدند.۲۶ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ و تنها چند روز پس از پيروزی انقلاب اسلامی، اعدام‌ها از پشت‌بام مدرسه‌ی رفاه شروع شد. اعدام‌هايی که بی‌وقفه هنوز ادامه دارد.

آن‌روزها که اعدام‌های بی‌محاکمه‌ی سران نظام گذشته شروع شد کمتر کسانی فرياد برآوردند که اين اعدام‌های بی‌محاکمه در دادگاه‌های خلخالی انحراف از مسير آرمان‌های انقلاب است چرا که انقلاب آمده بود که بنای پيشين را به کلی نابود کند و از قضا تمام اين رفتارها حرکت در مسير انقلاب بود. حکومت در روزنامه‌های کثيرالانتشار نام و تصوير اعداميان را منتشر می‌کرد و بيش‌تر مردم سرخوش از اين اعدام‌ها اسامی و تصاوير را دست‌به دست می‌کردند. قطار اعدام‌ها متوقف نشد و ادامه يافت. برخی از انقلابيان در زندان شدند و در دهه‌ی سياه شصت چند هزار نفرشان در چند شب، مظلومانه کشته شدند. انقلاب به مسير خود ادامه می‌داد. بسياری‌ها ديگر اين مسير را خوش نداشتند.

پذيرفتن خطا، کاری به غايت دشوار است از اين‌رو فريادها بلند شد که قرارمان اين نبود و انقلاب از مسير خود منحرف شده است. در صورتی که «حقه مِهر بدان مُهر و نشان بود که بود»

امروز سی و چند سال از آن‌روزها گذشته است. کسانی آمدند با اين شعار که انقلاب از مسير خود منحرف شده است سکان دولت را در نظام به دست گرفتند و اندکی تلاش کردند که انقلاب را از مسير اصلی خود منحرف کنند. خرداد ۷۶ يکی از اين روزها بود. اما انقلاب اسلامی هم‌چنان بر اساس آرمان‌های اصيل خود که همانا غرب‌ستيزی که نقطه‌ی مشترک همه‌ی انقلابيان بود به کار خود ادامه می‌دهد. هر بار اميدی در مردم ايجاد می‌شود اما انقلاب از مسير خود ذره‌ای منحرف نمی‌شود و اکنون در دوره‌ی اعتدال آمار اعدام‌های روزانه سر به فلک می‌کشد. کافی است فقط به حکم‌های ارتداد نگاه کنيد که از قضا روز به روز در حال افزايش است. از محسن امير اصلانی که اعدام شد تا سهيل عربی و تا روحانيانی چون بروجردی و همين روزها حکم ارتداد و اعدام حجت‌الاسلام جعفری‌تبار و همسرش.

اصلاح اين نظام اگر معنای محصلی داشته باشد همانا منحرف‌کردن آن از مسير انقلاب است نه بازگشت به دوران طلايی امام راحل!

دوران طلايی امام راحل دوران اعدام‌های بی‌محاکمه و کشتار ۶۷ و يا روسری يا توسری و حکم اعدام سلمان رشدی و ...است. اگر انقلاب از مسير خود منحرف نشود مردم هر روز بيش از گذشته طعم فلاکت و فقر و مصيبت را خواهند چشيد.

بهزاد مهرانی
عضو شورای مرکزی گروه دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016