پنجشنبه 6 فروردین 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

گفت وگو با همسفران خبرنگاران جان باخته ايرانی

شيما شهرابی ـ ایران وایر ـ آسمان آبی و رنگين کمانی که برفراز آن نقش بسته، اين آخرين عکسی است که در صفحه اينستاگرام ميلاد اسلامی به اشتراک گذاشته شده. تصوير از پنجره هواپيما گرفته شده و با هشتگ اسپانيا منتشر شده است.

همان هواپيمای ايرباس ۳۲۰A شرکت هواپيمايی جرمن‌وينگز آلمان که با بيش از ۱۴۰ مسافر روز سه شنبه در جنوب فرانسه سقوط کرد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


احتمالا حسين جوادی هم کنار دستش بوده وقتی سوژه رنگين کمان را شکار می‌کرده. شايد همان لحظه هر دو از ذوق ثبت چنين تصويری لبخنده زده‌اند. شايد کل مسير به برنامه‌های آينده‌شان فکر کرده‌اند. شايد از بازی بارسلونا و رئال مادريد که انها را به اسپانيا کشانده بوده گفته اند و نتيجه بازی تدارکاتی ايران و شيلی را حدس زده‌اند.

آن دو همراه سعيد زاهديان و پيام يونسی‌پور خبرنگاران روزنامه ايران برای پوشش مسابقه ايران و شيلی عازم وين شده بودند. عکس چهار نفره‌ای که در فرودگاه گرفته‌اند روی صفحات فيس بوکی شان نقش بسته. قرار بوده هر چهار نفر خودشان را به ال کلاسيکو برسانند اما دست آخر سعيد و پيام پشيمان می‌شوند.

آن دو هنوز هم در هتل وين منتظر برگشتن دوستانشان هستند. چند ساعت قبل از پرواز به اسپانيا حسين به پيام گفته : « پيام! اگر من اينجا بميرم هفته اول بعد از ليگ رو ميزنن يادبود حسين جوادی؟ » هيچ حرفی از مرگ نبوده او لابه لای شوخی‌ها اين سوال را پرسيده و همه خنديده‌اند. حالا پيام يونسی پور می‌گويد: « اين وحشتناکترين ديالوگی بودکه بين من و حسين رد و بدل شد.»

سعيد زاهديان به ايران واير می‌گويد: « اين دو دوست ما يک روز بعد از ورود به وين راهی بارسلون شدند ولی من و آقای يونس پور به دليل اينکه بليط برگشت نداشتيم در وين مانديم و از سفر به بارسلون منصرف شديم.»

ميلاد و حسين هم بليط برگشت نداشته‌اند اما از رفتن صرفنظر نمی‌کنند: «نمی‌خواستند ال کلاسيکو را از دست بدهند. بعد از ال کلاسيکو هم نتوانستند بليط برگشت پيدا کنند. برای همين دو روز در بارسلون سرگردان بودند تا در نهايت بليط ارزان دوسلدورف را ميخرند که به آلمان بروند و از آنجا به اتريش برگردنند.»

حسين به دوستانش خبر می‌دهد که بليط پيدا کرده، سعيد می‌گويد: «حوالی ظهر مدام منتظر آمدن آنها بوديم. که يکباره خبر سقوط را ديديم. نگران شديم. تا شب کلی پرس و جو کرديم و بالاخره شب وقتی با دفتر هواپيمايی جرمن وينگز تماس گرفتيم، تاييد کردند که انها هم در هواپيما بوده‌اند.» از زمانی که انها خبردار می‌شوند تا زمانی خبر به صورت رسمی تائيد می‌شود دوازده ساعت وحشتناک را گذرانده‌اند. دوازده ساعت برای رساندن خبر رفتن دوستانشان به خانواده‌ها: «حسين مادر سالخورده‌ای دارد و ما موضوع را به برادرش گفتيم. خودمان که نمی‌توانستيم کسی را واسطه کرديم و به پدر ميلاد هم خبر داديم اما تا زمانی که وزارت خارجه رسما خبر را تائيد نکرده بود همه اميد داشتند وحتی خانواده‌هايشان هم باور نمی‌کردند، که انها در هواپيما بوده‌اند. برای اينکه منطقی نبود که آنها برای بازگشت به وين به دوسلدورف بروند. اما چون بليط نداشتند ناچار بودند.»

سعيد و پيام تمام امروز خودشان را جای آنها گذاشته‌اند. عکس‌های سفر را ديده‌اند، اشک ريخته‌اند و به ال کلاسيکو و عزرائيل ناسزا گفته‌اند.

در هتل نشسته‌اند می‌دانند که دوستانشان برنمی‌گردند اما باز هم دنبال نشانه‌‌ای از ان دو می‌گردند. پست های فيس‌بوکی ميلاد و حسين را بالا و پايين می‌کنند به اميد اين که يک لايک يا کامنت کوتاه از خودشان ببينند اما خبری نيست. فيس بوک‌ها پر شده از پيام دوستانی که قرار بوده در اروپا بچه‌ها راببينند. رفقايی که در ايران خبر را خوانده‌اند و از پيام و سعيد جواب خواسته‌اند.

آنهايی که بغض‌شان در روز پنجم عيد شکسته است مثل محسن معتمد کيا همکار سابق ميلاد اسلامی در خبرگزاری ايسنا که به ده سال پيش برگشته به پنجم فروردين ماه ۱۳۸۴ و نوشته: «ميلاد! پنج فروردين رو يادته؟! بازی ايران-ژاپن و ميگم. پنج نفر در استاديوم کشته شدند. گفتی حق خانواده هاشون رو ميگيری. آره، می دونستم يادت نميره. حقشون رو گرفتی. با گزارشهايی که در ايسنا نوشتی، ديه خانواده هاشون رو گرفتی. همين دو هفته قبل گفتی هيچ کاری نکرده باشم تو مطبوعات همون يه کار برام کافيه. امروز پنجم فروردينه دوباره.»

خيلی از خبرنگاران ديگر هم به ده سال پيش برگشته‌اند و خاطرات ۱۵ اذر ۸۴ در ذهنشان زنده شده است . همان روزی که هواپيمای سی ۱۳۰ سقوط کرد. هواپيمايی که پر بود از عکاسان و خبرنگارانی که برای پوشش خبری رزمايش عاشقان ولايت راهی چابهار بودند اما هيچ وقت به چابهار نرسيدند.

حسين و ميلاد چمدان هايشان را به اسپانيا نبرده‌اند و سپرده‌اند به سعيد و پيام. کت حسين همچنان روی دسته چمدان آويران است و چمدان در گوشه‌ای از اتاق هتل جا خوش کرده است. پيام می‌گويد:« باورم نمی‌شود که صاحب اين کت و اين چمدان ديگر زنده نيست.» احتمالا تا چند روز آينده اين چمدان ها به دست خانواده‌ها می رسند، چمدان هايی که يادگار سفر بی بازگشت بچه‌هايشان است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016