چهارشنبه 5 خرداد 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

یقه کیپ‌ها، هیپی‌های انقلاب اسلامی!

2112-600x442.jpg

رضا پرچی‌زاده - سایت تحلیل روز

در سال‌های مابینِ انقلابِ 1357 تا آغازِ دهه‌ی سومِ انقلاب قشری در تهران پدید آمد از مردانِ جوان یا حداکثر میان-سال که پیراهنِ معمولا سفیدِ بلند با یقه‌ی گردِ باریک به تن می‌کردند، و دکمه‌های آن را تنگ تا زیرِ گلو بسته و امتدادِ فراخش را به روی شلوار می‌انداختند. خصوصیاتِ ظاهریِ آنها، به جز پیراهنِ یقه-کیپ که «برَندِ»شان بود، در بسیاری مواردِ دیگر نیز با هم مو نمی‌زد، به طوری که قشری که آنها تشکیل دادند عملا به یک «تیپ» تبدیل شد.

آنها همه ریشِ مشکی می‌گذاشتند، ریشی نه بلند نه کوتاه، بدونِ لبه و تیزی، گرد و توپی، نه کثیف و آشفته، نه کاملا آنکادر شده، که البته نشانه‌های ظریفِ آنکادر شدن در آن از چشمِ تیزبین دور نمی‌ماند. از آنها همیشه بوی عطرِ محمدی به مشام می‌رسید که در لوله‌های شیشه‌ایِ کوچک از بازارهای اطرافِ حرمِ حضرتِ عبدالعظیم یا امامزاده‌های دیگر و مساجد ابتیاع می‌کردند. معمولا انگشترِ عقیقی در انگشت‌شان و تسبیحِ شِبهِ شاه-مقصودی هم در دست‌شان بود. خواست‌گاهِ جغرافیاییِ این قشر عموما محلاتِ جنوب و شرقِ تهران هم‌چون نازی آباد، قلعه‌مرغی، دروازه غار، خیابان دماوند، نارمک و بسیاری محلاتِ نزدیک به آنها بود که همه با بازار به طورِ عام و بازار بزرگِ تهران به طورِ خاص ارتباطِ تنگاتنگی داشتند. لذا می‌توان در تقلیلی نه چندان دقیق اما عمدتا فراگیر ادعا کرد که خواست‌گاهِ «اجتماعیِ» یقه-کیپ‌ها بازار بود.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ناگفته مشخص است که یقه-کیپ‌ها مذهبی بودند، اما واژه‌ی عامِ «مذهبی» حقِ مطلب را درباره‌ی آنها ادا نمی‌کند، و برای درکِ چند و چونِ مذهبی بودن‌شان باید نگاهِ دقیق‌تری به پندار و کردارِ آنها افکند. این قشر که عمدتا شیعه‌ی دوازده-امامی بودند آبشخورِ مذهبی‌شان را در مساجد می‌یافتند، لذا بسیاری از رفتارهای آنها نشات گرفته از «گفتمانِ مسجدی» بود که در هم‌نشینی با آخوند و پیش‌نماز و مساله‌گو شکل می‌گرفت.

در راستای این هم‌نشینی، آنها به ادعیه‌ی مهمِ شیعه هم‌چون دعای کمیل و توسل و جوشنِ کبیر اقبالِ فراوان داشتند، و در هنگامِ برگزاریِ مراسمِ نوحه و دعا-خوانی، این ادعیه را با لهجه‌ای نیم‌چه-عربی، با تلفظِ ته-گلوییِ «ح» و «ع» و نرمِ «غ» و توک-زبانیِ «ث»، زمزمه می‌کردند. علاقه‌ی آنها به این ادعیه و منبعِ آن یعنی «مفاتیح‌الجنان» چنان زیاد بود که اغراق نیست اگر بگوییم اقبال‌شان به قرآن را تحت‌الشعاع قرار می‌داد.

بر همین نمط، آنها علاقه‌ی شدیدی به حدیث داشتند، به طوری که برای هر عملی مصداقی در ذخایرِ تمام-ناشدنیِ احادیثِ شیعه می‌یافتند. به همین دلیل هم بود که قهرمانانِ سنتی و کهن-الگوییِ آنها مجتهدانِ حدیث-پردازِ عصرِ صفوی و قاجار هم‌چون ملا محسنِ فیضِ کاشانی، ملا محمد باقرِ مجلسی، ملا احمدِ نراقی، و ملا هادیِ سبزواری بودند؛ که شرحِ حال‌شان و شیوه‌ی زندگی‌شان که در گذارِ قرن‌ها در پرده‌ای از افسانه پیچیده شده بود به راه-کارهای عملی برای یقه-کیپ‌ها بدل گشته بود. البته سرآمدِ اخلاقیِ آنها و مُتدینِ محبوب‌شان بی‌تردید آقا نجفیِ قوچانی بود که دو زندگی-نامهِ ناسوتی و لاهوتی‌اش، یعنی «سیاحتِ شرق» و «سیاحتِ غرب»، ناراتیوِ جذاب و در عینِ حال آسان-فهم و در نتیجه ساده‌پسندی برای سیرِ دنیا و آخرتِ آنها فراهم آورده بود.

یقه-کیپ‌ها عمدتا بچه-هیاتیِ تیر بودند، و در مراسمِ سینه-زنی برای سیدالشهداء و یا به هنگامِ تشییعِ شهیدانی که در تابوت‌های پرچم-پیچی شده دسته دسته روی تریلی‌های روباز از جبهه می‌رسیدند بدن را تا نیمه برهنه نموده میدان-داری می‌کردند. با وجودی که بسیاری‌شان خود به دلایلی جبهه نرفته بودند، مدام از جبهه می‌گفتند و فرهنگِ شهادت را تقدیس می‌کردند.

در راستای فرهنگِ هیاتی، یقه-کیپ‌ها اگر نه عشقِ لاتی که علاقه‌ی خاصی به بامعرفتی و داش-مشتی-نمایی داشتند، امری که در به کار بردنِ لهجه و کلماتِ «تهرونیِ» پایین و شوخی‌های نیمه-شوونیستیِ بعضا رکیک در میانِ آنها خود را آشکار می‌ساخت. با این وجود، یقه-کیپ‌ها عمدتا اهلِ خشونت نبودند، و حتی گه‌گداری هم رومانتیسیسمِ لطیفی در رفتار و وجنات‌شان پدیدار می‌گشت، که احیانا نشانه‌ی گرایشِ آنها به «عطوفت اسلامیِ» حضرتِ رسول بود که در مساجد وصفش را شنیده بودند. به اصطلاح «ماخوذ-به-حیا» هم بودند و تا حدِ ممکن دربارهِ پایین-تنه سخنی به میان نمی‌آوردند. اینها همان قشری بودند که در اثرِ عدمِ اشتغال به سکس و استمناء گه‌گداری «جُنُب» می‌شدند، و اگر در هنگامِ اذانِ صبح وقتِ تن به آب رساندن برای غُسلِ جِنابَت نمی‌یافتند با خاکِ زیرِ فرش تیمم می‌کردند تا نمازشان قضا نشود. شغلِ مخصوصِ آنها – که معمولا چندسالی بیش در آن نمی‌ماندند – معلمیِ «دینی» یا «پرورشی» بود که در مدارسِ ابتدایی، راهنمایی، و نظری به آن اشتغال داشتند؛ که در حینِ آن در سفرهای تفریحی و اردوهای دانش-آموزی به شوخی‌ها و شیطنت‌های پسرانه مجوز داده گه‌گداری خود نیز در آنها شرکت می‌کردند، و بلکه زیرجُلَکی از دختربازیِ دانش‌آموزان حظی هم می‌بردند. درکِ آنها از مارکسیسم و کمونیسم این بود که اینها «ماتریالیسم» هستند و از نظرِ اسلام کُفر محسوب می‌شوند؛ و اینکه علامه طباطبایی و استاد مطهری ماتریالیسم را به طورِ جامع نقد کرده و در عرصه‌ی جهانی بی-برو-برگرد شکست داده‌اند.

بسیجیانی که از میانِ یقه-کیپ‌ها برخواستند عموما بسیجیانِ مودبی بودند. آنها به جای اینکه در امرِ به معروف و نهیِ از منکر خشونت کنند، با حرکات و سکنات‌شان امر و نهی می‌کردند. بر فرضِ مثال، اگر بر سرِ راه‌شان به نمازخانه تو را می‌دیدند که به یللی-تللی مشغولی تا از زیرِ نماز در بروی، چنان نگاهِ قدیس‌وارِ عاقل-اندر-سفیهی به تو می‌انداختند که خودت دچارِ شرمِ حضور بشوی و بدویی بروی دستن‌ماز بگیری و قامت ببندی. به همچنین، اگر خانمِ «بدحجاب»ی را در سرِ راه مشاهده می‌کردند، به طوری که خودش متوجه شود سرشان را پایین می‌انداختند تا گوشی دستش بیاید و حجابش را درست کند. برای آنها، وسیله‌ی ترویجِ دین هنوز «ارشاد» بود. البته افراطی های آنها را هم در قالبِ انواع و اقسامِ گروه‌های فشار همچون «انصارِ حزب الله» سراغ داریم، که در راستای رویکردِ «النَصرُ بِالرُعبِ» خامنه‌ای کماکان به چماقداری و سرکوبِ منتقدان مشغول می‌باشند، اما اینها تنها اقلیتی از یقه-کیپ‌ها هستند.

بر خلافِ آنچه شایع است، یقه-کیپ‌ها عمدتا از آن دسته‌ای نبودند که بعدها با سهمیه و بورسِ دولتی در خارج و داخل «دکترا» گرفتند و در سایهِ آن به پست و مقامی در عالمِ سیاست دست یافتند. برعکس، با وجودِ حضورِ چندگاهی‌شان در عالمِ آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت، آنها در نهایت عمدتا به راهِ سنتِ حَسَنِه‌ی رسولِ اکرم رفتند و کسب و تجارت پیشه کردند؛ و گرچه از موقعیتِ سیاسی شان به منظورِ اخذِ وام‌های گوناگونِ دولتی و استفاده از مزایای دولتیِ دیگر برای کسب‌شان بهره‌مند گردیدند، خود کمتر به طورِ مستقیم به عالمِ سیاست وارد شدند. به همین دلیل هم هست که آن جناحِ سیاسی که از ابتدا نماینده یقه-کیپ‌ها در جمهوری اسلامی بوده، یعنی «جمعیتِ موتلفهِ» عسگر اولادیِ مسلمان، معمولا در بازی‌های سیاسی چندان توی چشم نیست و های و هوی ندارد، اما در پسِ پرده با کنترلِ سرمایه و در دست داشتنِ نبضِ بازار نقشِ بسیار مهمی در سیاست‌های جمهوری اسلامی بازی می‌کند. شاید به همین دلیل هم باشد که موتلفه تنها حزبِ عمده در حیطه‌ی جمهوری اسلامی است که تا به حال بدونِ دردسرِ زیاد به فعالیتِ خود ادامه داده، و مشکلاتی که گریبانِ دیگر احزاب – از جمله احزابِ «چپ» – را گرفته، زیاد به پر و پای موتلفه نپیچیده است.

بدین ترتیب، یقه-کیپ‌ها نه چندان آزاد از مذهب بوده‌اند تا نمازِ صبح‌شان را – به ازای خوابِ شیرینِ دمِ سحر – ترک کنند، و نه چندان در قیدِ مذهب بوده‌اند تا بالکل چشم بر روی مظاهرِ دنیا ببندند. تنگیِ یقه و فراخیِ پایینِ پیراهن‌شان ظاهرا خود نمادی از این وضعیتِ برزخیِ آنهاست. تمامِ این خصوصیات و رفتارها باعث شده که یقه-کیپ‌ها مَشیِ «پامنبری» داشته باشند: گرچه آنها عمدتا به دنبالِ «احکام» هستند تا به آنها عمل کنند، اما خود هرگز منشاءِ احکام نبوده‌اند.

برای آنها، احکام همیشه از جای دیگری صادر می‌شود، و آنها موظف به گردن-گذاشتن و اجرای آنها هستند. به عبارتی، یقه-کیپ‌ها خود هرگز «مجتهد» نبوده‌اند، بلکه همیشه «مقلد» بوده‌اند. آنها دنباله‌رویِ قدرت هستند و نگاه-دارندهِ قدرت، اما «اعمالِ» قدرت را به «منبر» وامی گذارند. اسلامی که آنها بدان پای-بندند اسلام به معنایِ واقعیِ کلمه است: آنها «تسلیمِ» قدرت هستند، و به پاداشِ این تسلیم بودن، با قدرت در قدرت معامله می کنند. در یک کلام، اسلامِ یقه-کیپ‌ها «اسلامِ بازار» است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016