گزارش کذب اعضای هیأت کشتار ۶۷ به آیتالله منتظری، ایرج مصداقی
اعضای هیأت همچنین تأکید میکنند که حدود ۲۶ نفر را که در زمان دستگیری ۱۶، ۱۷ ساله بودند اعدام نکردهاند. این هم کذب محض است تا همان تاریخ افراد زیر که من غالب آنها را از نزدیک میشناسم و با تعدادی از آنها همسلول بودهام، اعدام کرده بودند. این افراد در هنگام دستگیری بین ۱۵ سال تا ۱۷ سال سن داشتند.
آیتالله منتظری در نوار منتشر شده آنچه در زندانهای کشور در جریان کشتار ۶۷ گذشته را «بزرگترین جنایت در جمهوری اسلامی از اول انقلاب» خوانده و تأکید میکند نام اعضای هیأت «در آینده و در تاریخ جزو جنایتکاران نوشته خواهد شد».
https://soundcloud.com/radiozamaneh/yakydru8jded
اعضای هیئت در این دیدار به منظور فریب ایتالله منتظری به ایشان گزارش میکنند:
«مواردی که تا به حال اجرا کردهایم، تماما مواردی بوده که {تصمیمگیری} به اتفاق آرا بوده {سه امضا} … و حتی در برخی از موارد جناب حاج آقا اشراقی احتیاط میکردند و با برخی از برادران دیگری که در زندان بودند مشورت میکردند. الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارند و ما اصلا اجرا نکردیم … و از این بالاتر حدود ۴۰ مورد داریم که به اتفاق آرا امضا کردهایم و فقط به لحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودند، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده {اجرا نکردهایم} و حدود ۲۶ نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶، ۱۷ سالشان بوده و الان حدود ۲۳، ۲۴ سالشان شده »
اسامی خواهران و برادران اعدام شده
این گزارش کذب محض است. تا روز ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ خواهران و برادران زیر برخلاف ادعای اعضای هیأت اعدام شده بودند. اینها به جز زنان، کسانی هستند که من از نزدیک میشناسم و سالها با آنها هم بند و هم سلول بودهام.
حسین و مصطفی میرزایی، (یک خواهرشان در همدان و همسر برادرشان نیز در تهران در جریان قتلعام اعدام شد)، جواد و بهرام ناظری، سعید و مجید ملکی انارکی. سعید و ارفع جبرئیلی، احمد و مهشید (حسین) رزاقی، اکبر و مرتضی ملاعبدالحسینی، علیرضا و محمدرضا بوئینی، اصغر و حمید خضری، مسعود و منصور خسروآبادی (یک خواهرشان در سال ۶۰ خواهرشان اعدام شده بود) محسن و محمد سیداحمدی، جمشید و حسن کیوانفر، اردلان و اردکان دارآفرین ( قبلا برادرشان اعدام شده بود) رضا و مسعود ثابترفتار، مجید و امیر عبداللهی، امیر و محسن رشیدی، رضا و مریم محمدی بهمنآبادی، فرنگیس و سهیلا محمدرحیمی،(یک برادر و یک خواهرزادهشان قبلاً اعدام شده بودند و برادر دیگرشان بعد از آزادی از زندان ربوده شده و به قتل رسید) محمود و محمدعلی بهکیش (قبلا برادران و خواهر آنها اعدام شده بودند) مریمگلزاده غفوری و همسرش علیرضا حاجصمدی (دو برادر مریم فرزندان آیتالله گلزاده غفوری قبلا اعدام شده بودند). معصومه ( شورانگیز) و مهری کریمیان، حمید و ناهید تحصیلی(یک برادر و یک خواهرشان قبلا اعدام شده بودند)، منصور و محسن حریری( دو برادرشان قبلا اعدام شده بودند) بهروز عطارزاده (قبلاً ۳ برادرش اعدام شده بودند) علی و شهباز (عباسعلی) شهبازی پدر و پسر از تهران به رشت منتقل و در آنجا اعدام شدند. بهروز رضایی جهرمی (سه برادرش قبلاً اعدام شده بودند). عباس فتحی (قبلا دو برادرش اعدام شده بودند). جلال کزازی(قبلا تنها خواهرش اعدام شده بود).
در شهرستانها نیز اعدام خواهران و برادران در دستور کار بود. برای مثال در شیراز عصمت، فاطمه و حسین ادبآواز اعدام شدند. فرهاد اتراک در تهران اعدام شد میدانم برادرش در اصفهان اعدام شده بود.
غلامحسین مشهدی ابراهیم تنها فرزند مادرش بود که ۹ روز قبل از این گزارش اعدام شده بود. وی از بیماری قلبی شدید هم رنج میبرد. سعید و ارفع جبرئیلی تنها فرزندان مادرشان بودند. وی از پدرشان جدا شده بود.
اعضای هیأت همچنین تأکید میکنند که حدود ۲۶ نفر را که در زمان دستگیری ۱۶، ۱۷ ساله بودند اعدام نکردهاند. این هم کذب محض است تا همان تاریخ افراد زیر که من غالب آنها را از نزدیک میشناسم و با تعدادی از آنها همسلول بودهام، اعدام کرده بودند. این افراد در هنگام دستگیری بین ۱۵ سال تا ۱۷ سال سن داشتند.
اسامی زندانیان اعدام شده بین ۱۵ تا ۱۷ سال
اصغر ابوتراب، محمدرضا علیرضا نیا، سهیل دانیالی، مرتضی یزدی، افشین معماران، محمدرضا مجیدی، عامل باقری، احمدرضا غلامی، اردلان دارآفرین، بهروز عطارزاده، عباس پورساحلی لنگرودی، علیرضا فضلعلی، حمیدرضا معیری، سید حمید خضری، غلامعلی استادحسن، خسرو امین، باقر قندهاری علویجه، محمد حسن لاری لواسانی، روحالله هداوند میرزایی، محمدشیرخان بیک، جعفر هوشمند، مهران صمدی، همایون سلیمانی روزبهانی، احمد صالحی، علی طاهری، ناصر ابراهیمی، کورش رشیدی، کمال کلانکی، فرحناز مصلی ، شیرین فیضی شندی، زهرا عسگری شاهی، سهیلا حمیدی، فاطمه رضا سلطانی ، پروین صالحی،
آمار واقعی کسانی که در تهران اعدام شدند، بسیار بیشتر از موارد فوق است.
اعضای هیأت تأکید میکنند «ما به این هم اکتفا میکردیم که اگر این مینوشت که چون سازمان منافقین دارد با این نظام مبارزه میکند و اینجانب اگر چه اعتقاد به این نظام ندارم (این را هم به او میگفتیم که بنویسد)، ولی چون اعتقاد به مبارزه با نظام هم ندارم، لذا … از سازمان جدا شدم. به این هم ما اکتفا میکردیم».
و همچنین اضافه میکنند:
«ما تکتک اینها را آوردیم توی اتاق. مورد داشتیم که چهار بار با او صحبت کردیم. کرارا داشتیم که سه بار با او صحبت کردیم.»
روند کار هیئت کشتار زندانیان سیاسی
ادعای مطرح شده از سوی اعضای هیئت گوشهای از واقعیت است. در ابتدا اگر کسی چنین چیزی یا حتی همچون من تعهد میداد که فعالیت سیاسی نمیکند، اعدام نمیشد.
من جزو کسانی بودم که دیرتر نزد هیأت برده شدم و در جریان جزئیات کشتار قرار گرفته بودم و میتوانستم تصمیمگیری کنم. اما به تعهد و یا حتی بیشتر از آن اکتفا نمیکردند. در مرحله بعد زندانی را دوباره به دادگاه برده و از او میخواستند انزجارنامه مطلوب خودشان را بنویسد. در مرحله بعد دوباره زندانی را فراخوانده و از او میخواستند در مصاحبه تلویزیونی و ... شرکت کند.
سر آخر از زندانی میخواستند همکاری اطلاعاتی کند. بین ۱۵ تا ۲۰ نفر از زندانیان بند ما (بند ۲ گوهردشت) در مقابل عدم پاسخ به این سؤال که در روز عید قربان و عید غدیر که مصادف با ۳ و ۱۱ مرداد ۱۳۶۷ بود چه کسی در بند شما در جشنی که به مناسبت این روز گرفته بودید، شربت داد، اعدام شدند.
برخلاف ادعای اعضای هیأت، تلاش میشد زندانی را فریب داده و حکم اعدام او را صادر کنند. آنها خودشان را اعضای «هیأت عفو امام» معرفی کرده و از زندانی میپرسیدند آیا تقاضای عفو میکند یا نه؟
از بین ۷۵ زندانی مجاهد «ملی کش» که بین چند روز تا ۷ سال از پایان حکمشان گذشته بود و مقامات قضایی از آزاد کردن آنها سرباز میزدند، ۷۲ نفر اعدام شدند. از آنها پرسیده شده بود آیا شرایط دادستانی برای آزادی از زندان را میپذیرید یا نه؟ این افراد در سالهای گذشته بارها به این پرسش پاسخ داده بودند و به همین خاطر در زندان باقی مانده بودند. آنها مطلقا نمیدانستند پاسخ «نه» با اعدام همراه خواهد بود.
بیش از ۳۰ نفر از زندانیان «بند ۱ کنار جهاد» گوهردشت که تصور میکردند قرار است بندشان را عوض کنند و نمیخواستند در بند سابقشان باقی بمانند، به پرسش هیأت «نه» گفتند و اعدام شدند. آنها هنگامی که به محل اعدام برده میشدند
تصور میکردند به بند جدیدشان منتقل میشوند.
اکثریت زندانیانی که بعد از ۱۵ مرداد اعدام شدند انزجارنامه نوشته و یا اعلام «برائت» کرده بودند اما با این حال اعدام شدند.
در روزهای اول هیچیک از زندانیان، مطلقا اطلاعی از ماهیت هیئت و مأموریت آن نداشتند. سؤالات مطرح شده متناوباً در سالهای قبل از زندانیان پرسیده شده بود.
هربار که میخواستند عدهای را اعدام کنند با خواندن اسامی آنها به متصدی امر میگفتند این افراد را به «بندشان» منتقل کنید. این جمله به مفهوم آن بود که آنها را به محل اعدام منتقل کنید.
گوشههایی از بیرحمی اعضای هیأت کشتار
اعضای هیأت همچنین به آیتالله منتظری میگویند اگر کسان دیگری به جای آنها بودند و مأمور اجرای فرمان خمینی بودند، اعدامهای بیشتری صورت میگرفت و آنها نهایت احتیاط را در این رابطه کردهاند. این ادعا ماهیت جنایتکارانه رژیم خمینی و دستاندرکاران آن را میرساند که افراد فوق در مقام «فرشته» نجات ظاهر میشوند.
اعضای هیأت دو روز قبل از این دیدار، حکم به اعدام کاوه نصاری دادند که در اثر ضربه مغزی حافظهاش را از دست داده بود، بیماری صرع پیشرفته داشت و یک پایش در اثر سیاتیک پیشرفته فلج شده بود. او پیش از اعدام دچار حمله صرع شد و برای رفتن به جوخهی اعدام قلمدوش ظفر جعفری افشار شد، من شخصاً شاهد این صحنه در راهروی مرگ بودم.
۹ روز قبل از این جلسه در ۱۵ مردادماه، اعضای هیأت، حکم اعدام ناصر منصوری را دادند که فلج قطع نخاعی بود و بیات مسئول بهداری گوهردشت که او را از بهداری به نزد هیأت برده بود، شخصاً حوالی ساعت ۳ بعد از ظهر با برانکارد به محل اعدام برد. در همان روز ساعت ۵ بعدازظهر محسن محمدباقر که از دو پا فلج بود و با پاهای آهنی و عصا راه میرفت به دار آویخته شد.
عباس افغان (روز ۱۲ مرداد در گوهردشت) و مسعود رشتچیان (در اوین) که از بیماری شدید روانی رنج میبردند اعدام شدند.
هرکس را که فکر میکردند آثار شکنجه روی بندش هست به منظور پاک کردن آثار جرم، اعدام میکردند. اولین سؤالی که از «م –ش» کردند این بود که آیا دستت خوب شده است یا نه؟ او با زرنگی بلافاصله دست سالماش را نشان داد و گفت: بله حاجآقا. دست او در اثر شکنجه با دستبند قپانی عضلاتش از بین رفته بود.
هر دستهای از زندانیان را که اعدام میکردند اعضای هیأت بین خودشان شیرینی و نان خامهای تقسیم میکردند و جشن میگرفتند. آنها گاه برای فشار بیشتر روی زندانیانی که در راهرو مرگ بودیم نیز نان خامهای و شیرینی تعارف میکردند.
ناصریان (شیخ محمد مقیسه) از خوشحالی در راهروی مرگ به شکل بالرینها میرقصید. اعدام بلافاصله پس از صدور حکم هیئت اجرا میشد و گاه فرصت تصحیح اشتباهشان را نداشتند. مواردی بود که نام فرد اعدام شده را دوباره برای رفتن نزد هیأت میخواندند.
در خاطرات رفسنجانی آمده است که حکام شرع اوین برخلاف نظر وزارت اطلاعات در مهرماه ۱۳۶۷ خواستار ادامه اعدامها بودند. این اعدامها در ۱۳ شهریور پایان یافته بود و خمینی برای تعیین تکلیف موضوع را به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع داده و آنها نظر «کارشناسی» وزارت اطلاعات را میپذیرند.
اکثریت ۲۰۰ نفری که اعضای هیأت مدعی هستند برای رسیدگی مجدد پروندههایشان در سلولهای انفرادی به سر میبرند، در اوین و گوهردشت در شهریورماه اعدام شدند. من جزو زندانیانی بودم که زنده ماندم.
برای مثال هادی بیگی برادرزادهی آیتالله مفید(پسر وی جان به در برد) رئیس بعدی دیوان عالی کشور، داوود زرگر برادرزادهی احمد زرگر معاون دادستان انقلاب اسلامی تهران، حمید جلالی برادر زاده سرهنگ محمدحسین جلالی فرمانده سابق هوانیروز و وزیر دفاع دولت موسوی، جزو همین ۲۰۰ نفر بودند که اعدام شدند.
ادامهی کشتار پس از دیدار با آیتالله منتظری
بعد از این دیدار برخلاف توصیهی آیتالله منتظری در ماه محرم با حکم جدید خمینی در روز ۵ شهریورماه هیأت برای کشتار زندانیان مارکسیست شروع به کار کرد.
از فحوای گفتگو بر میآید که ابتدا قرار بر اعدام زندانیان سیاسی چپ نبوده است چون صحبت از آن است که شوشتری رئیس سازمان زندانهای وقت و وزیر دادگستری دولتهای رفسنجانی و خاتمی ترتیب ملاقات زندانیان را بدهد. اما به جای برآورده کردن وعدههای داده شده در این گفتگو خمینی حکم جدیدی برای قتلعام زندانیان چپ میدهد و کشتار آنها نیز آغاز میشود.
آنها زندانیان مارکسیست را با این حربه که آیا نماز میخوانند یا نه، اعدام کردند. اکثریت قریب به اتفاق زندانیان سیاسی چپ اطلاعی نداشتند که در صورت پاسخ منفی به اعدام محکوم خواهند شد و حکم صادره بلافاصله اجرا خواهد شد.
اعضای هیأت اعتراف میکنند:
«حتی در برخی از موارد جناب حاج آقا اشراقی احتیاط میکردند و با برخی از برادران دیگری که در زندان بودند مشورت میکردند»
در خاطرات زندانم تأکید کردهام که مرتضی اشراقی ترمز هیأت بود و به همین خاطر پس از کشتار ۶۷ برخلاف دیگر اعضای هیأت کشتار، ترفیع مقام نگرفت. اما همین جنایتکار، در گفتگو با یکی از زنان میهنمان که با او تماس گرفته و در مورد کشتارها پرس و جو کرده و از او پرسیده بود بر اساس کدام قانون زندانیان را اعدام کردید؟ گفته بود:
فرمان امام، حکم اولویت فرمان پلیس به چراغ قرمز راهنمایی را دارد و از کشتار زندانیان دفاع کرده بود.
نکتهی بعد، نظرخواهی از «برادران دیگر» است. در زندان گوهردشت ناصریان (شیخ محمد مقیسه)، حمید عباسی (نوری)، داوود لشکری (تقی عادلی)، مهدی نادری فرد و فاتح و در زندان اوین مجتبی حلوایی عسگر، قاضی حداد، حسین حسین زاده، زمانی (موسی واعظی)، ناصریان، سیدحسین مرتضوی، اسماعیل شوشتری، مسئولان وزارت اطلاعات و ... به اعضای هیئت کمک میکردند.
برنامهریزی کشتار از سال ها قبل
نکتهی مهم دیگر ادعای غیرواقعی دستاندرکاران کشتار ۶۷ است که گویا این قتلعام به خاطر عملیات فروغ جاویدان مجاهدین و یا به خاطر واکنشهای هواداران مجاهدین در زندان صورت گرفته است. آیتالله منتظری در این جلسه تأکید میکنند که این کشتار از سالها قبل برنامهریزی شده بود:
«اطلاعات رویش نظر داشت و سرمایهگذاری کرد و شخص احمد آقا هم از سه چهار سال پیش میگفت که مجاهدین از روزنامهخوان، مجلهخوان و اعلامیهخوان، همه باید اعدام شوند. اینها چنین فکری میکردند و حالا فرصت را معتنم شمردند. »
امروز که به گذشته نگاه میکنیم بایستی اذعان کرد چنانچه آیتالله منتظری منافع «اسلام» و «نظام اسلامی» را در نظر نمیگرفتند و اعتراض بهحقشان را علنی مطرح میکردند، چه بسا میتوانست مانع خونریزی بیشتر شده و لااقل خمینی از صدور فرمان جدید برای قتلعام زندانیان سیاسی مارکسیست اجتناب کند. چه بسا تأکید مؤکد ایشان در این گفتگو که «زن مرتده» اعدام نمیشود باعث نجات جان زنان مارکسیست در جریان کشتار ۶۷ مشده و دست جانیان برای به قتل رساندن آنها بسته میشود.
با این حال آیتالله منتظری با دفاع از ارزشهایی که به آنها پایبند بود و به ویژه تأکید روی جان مخالفانشان علیرغم تمامی توصیههایی که به ایشان میشد و فشارهایی که متحمل میشدند، درس بزرگی به همهی ما داد. تاریخ از آیتالله منتظری با وجود همهی اشتباهاتی که داشت، به نیکی یاد خواهد کرد. او همانطور که به خامنهای گفته بود: «با خمینی تا دم جهنم میآیم اما داخل جهنم نمیشوم» پایبند ماند و به خاطر این جنایت حسابش را از خمینی جدا کرد.
فراموش نمیکنم آیتالله منتظری نقش بزرگی در برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب اسلامی و بهبود وضعیت زندانها بین سالهای ۶۴ تا ۶۶ داشت. او در این دیدار نیز با جملهی «گردنش بشکند لاجوردی» از این جنایتکار بعدها که خاتمی او را «سرباز اسلام» خواند یاد میکند.
در اینجا لازم است یادی کنم از «زنده یاد» حجتالاسلام حسینعلی انصاری نجفآبادی نمایندهی ایشان در زندانها.
وی پس از درگذشت آیتالله منتظری در یک تصادف رانندگی در اسفندماه ۱۳۸۹ در قم کشته شد.
http://www.rahesabz.net/story/34119
به نظرم مرگ وی در اثر تصادف، میتواند توطئهی دستگاه امنیتی باشد، چرا که ایشان نقش مهمی در انتقال وضعیت زندانها به آیتالله منتظری داشت و به این ترتیب از او انتقام گرفتند. (۱)
ایرج مصداقی ۲۰ مرداد ۱۳۹۵
www.Irajmesdaghi.com
[email protected]
۱- در جریان دیداری که در مهرماه ۱۳۶۳ با آقای انصاری نجفآبادی داشتم، به توصیه و اصرار وی یک گزارش ۴۰ صفحهای از آنچه بر سر خودم آمده بود و یا در زندان شاهدش بودم برای آیتالله منتظری نوشته و توسط وی به دست ایشان رساندم. همین گزارش بعدها باعث شد من را به عنوان کسی که آیتالله منتظری را فریب داده معرفی کنند.
http://www.rouzshomar.ir/%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%84-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF/