سه شنبه 6 مهر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

تعیین تکلیف جامعه ایران با کشتار دهه شصت، محسن ابراهیمی

سخنرانی محسن ابراهیمی در مراسم یادمان کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت در مونترال کانادا

یک ضروت عاجل سیاسی و شرط لازم برای تحقق یک جامعه انسانی

دوستان عزیز و حضار گرامی اجازه بدهید من هم سخنانم را با یاد فراموش نشدنی همه جانباختگان راه آزادی، برابری و زندگی انسانی و با احترام بی پایان به مادران خاوران، به پدران و فرزندانی که ستونهای جنبش دادخوهی هستند آغاز کنم.

همه میدانیم که در دهه شصت، یکی از خونین ترین قتل عامهای زندانیان سیاسی در تاریخ جهان بوقوع پیوسته است که از نظر ابعاد و عمق قساوت و توحش در تاریخ معاصر جهان کم نظیر است.

ما میتوانیم و باید کاری کنیم که جنایات این دهه که براستی خصلت نمای همه رذالتها، شقاوتها و ظرفیتهای جنایت توسط یک رژیم سرمایه داری اسلامی است با عنوان هولوکاست اسلامی، در کنار انگیزاسیون قرون وسطی، هولوکاست فاشیستی نیمه قرن بیست و نام خمینی و رفسنجانی و خامنه ای و دار و دسته شان در کنار نرون، چنگیز، موسولینی، هیتلر، سوهارتو و پینوشه قرار گیرد.

با شور وشعف فراوان باید اعلام کرد که جنبش دادخواهی با چنین هدفی در ماههای اخیر خیز بزرگی برداشته است.

سه محور صحبتهای من اینها هستند: زمینه ها، عواقب، جنبش دادخواهی



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


زمینه های کشتار دهه شصت

چرا سران حکومت اسلامی به دو سری قتل عام زندانیان سیاسی دست زدند؟

حسن خمینی، نوه آن تبه کار اسلامی منفور در یک جمله کوتاه پاسخ این سئوال را داده است: "اعدامها برای حفظ انقلاب اسلامی ضرورت داشت" به همین سادگی!

حکومت اسلامی با کشتار اول قصد داشت آرزوها و اراده مردمی را در هم بشکند که در فضای بعد از سقوط سلطنت متشکل میشدند، شورا تشکیل میدادند، اعتصابات کارگری راه میانداختند، به چیزی کمتر از برابری کامل زنان تن نمیدادند و در خیابانها شعار میدادند: "آزادی نه شرقی است نه غربی است جهانی است"، "ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم".

کشتار اول برای پایان دادن به مقاومت مردم در مقابل ارتجاع نوپای اسلامی و ادامه انقلابشان بود. و به این ترتیب ۳۰ خرد ۶۰ ادامه ۱۷ شهریور ۵۷ حلقه دیگری از زنجیر خونین مقابله با انقلاب مردم ایران بود.

دومی اما یک عملیات پیشاپیش برای مقابله با دو خطر سیاسی بود:

۱) احتمال عصیان مردم در صورت پایان جنگ

۲) تعداد زیادی زندانی سیاسی کمونیست و آزادیخواه که بخشا در آستانه بازگشت به جامعه بودند

استراتژیست های رژیم اسلامی خوب میدانستند پایان جنگ میان دو حکومت میتواند آغاز جنگی میان مردم و حکومت باشد. آنها خوب میدانستند هم برای پایان دادن به جنگ و هم برای کشتار زندانیان سیاسی به اتوریته درون حکومتی خمینی نیاز دارند.

آنگاه که خمینی به جای شربت شیرین فتح کربلا وقدس با خفت تمام جام زهر سرکشید، شبح به پاخاستن جامعه ای که هر مطالبه و هر خواستش را با مالیخولیای فتح کربلا و قدس به خون کشیده بودند بالای سر حکومت اسلامی چرخ میزد. قتل عام ۶۷ از ترس تبدیل شدن این شبح به جنبشی زیر رو رو کننده بود.

و به این ترتیب با کشتار ۶۷ نه تنها خواستند جامعه را مرعوب کنند بلکه به همان اندازه مهم، میخواستند هزاران هزار انسان شریف و آرمانخواه را که تبلوری از آرزوها و آمالهای انسانی مردم بودند پیش از اینکه به صف یک جنبش علیه حکومت اسلامی بپیوندند به خاک و خون بکشند.

هدف پایه ای تر جمهوری اسلامی

جنایات جمهوری اسلامی در هر دو دوره حتی هدفی بسیار فراتر از سرکوب سیاسی و به خفقان کشیدن جامعه داشت: بی ارزش کردن جان انسان، در هم شکستن احترام و عزت انسانی، ویران کردن روح شادابی، اعتماد بنفس و در هم شکستن هرگونه امید به تغییر.

بی دلیل نیست که فقط به کشتار بسنده نکردند. آنها قلب و روح مادران و پدران زیادی را با شیرینی تجاوز به دختران اعدام شده لگدمال کردند. آنها علاوه بر درهم شکستن جسم زندانیان، با براه انداختن نمایشات انکار آرمانهای خود، خود شکنی اعتقادی و سیاسی، انکار و نفی شخصیت خود رو به جامعه حرمت و عزت جامعه را هدف قرار دادند. آنان با گورهای بی نام و نشان خواستند نشانه های مقاومت در مقابل ارتجاع و عشق به آزادی و انسانیت را از جامعه پاک کنند.

و البته این درجه سبعیت از عهده جانورانی به خوبی برمیاید که بتوانند مدرنترین دستاوردهای شکنجه را با قساوت بار ترین راهنمای شکنجه و ارعاب یعنی کتاب مقدس قران تلفیق دهند. و اینها اسمشان اسلامیون در خدمت سرمایه است.

عواقب

و همه اینها بی تردید عواقب انسانی، اجتماعی، روانی و سیاسی گسترده ای بر جامعه ایران داشته است و التیام آن طول خواهد کشید.

در کنار انسانهای دوست داشتنی و چهره های زیادی که یادشان در ذهنمان و عشقشان در قلبمان همیشه زنده خواهد بود سه نسل کامل از این جنایت کم نظیر صدمات جبران ناپذیری دیده اند: نسلی از مادران و پدران، نسلی از همسالان و نسلی از فرزندان این جانباختگان به عنوان شاهدان زنده این جنایت.

اما علیرغم این همه شکنجه و این همه اعدام و این همه درندگی علیه جامعه و زندانیان سیاسی هرگز نتوانستند جامعه را به خفقان بکشند. اعتصابات کارگری موج میزند. مدرنترین جنبشهای سیاسی مثل علیه اعدام و دفاع از حقوق کودکان و برابری زنان موج میزند. مذهب و شریعت دست انداخته میشوند. مهمتر حتی اسرای سیاسی حکومت با اینکه طناب دار بالای سرشان تاب میخورد با جسارت تمام از درون همان زندان با زندانبانان و حکومتش مبارزه میکنند. و امروز جنبش دادخواهی که مثل یک بهمن بر سرحکومت فرو میریزد به خوبی نشان میدهد که تیر زهرآگین جمهوری اسلامی که به قلب جامعه پرتاب کرده است با سرعت تمام به سمت قلب کثیف خود نظام حاکم در حرکت است.

جنبش دادخواهی و شیوه های مشترک آدمکشان برای فرار از مجازات

جنبش دادخواهی به طورساده جنبشی برای بازگرداندن حرمت و انسانیت به جامعه است. از آنجا که این کار ممکن نیست مگر با کنار زدن نظامی که حرمت و انسانیت جامعه را لگدمال کرده است پس جنبش دادخواهی اگر بخواهد پیروزشود ناگزیر باید به عنوان بخشی مهم از جنبش سرنگونی رادیکال حکومت اسلامی عمل کند.

اما حکومتهایی که مرتکب جنایت علیه بشریت شده اند هم در سازمان دادن آن جنایتها و هم درشیوه سرکوب و شکنجه و کشتار و هم برای فرار از تعقیب و مجازات درسهای گرانبهایی برای آموختن از همدیگر دارند. جنایتکاران جمهوری اسلامی قطعا تجارب دیکتاتورهای قبل از خود را برای در هم شکستن جامعه بکارگرفته اند و قطعا برای فرار از مجازات هم از تجربه این دیکتاتورها یاد خواهند گرفت.

اینجا به شیوه های مشترک فراز از محاکمه و مجازات در مقابل جنبشهای دادخواهی خیلی مختصر اشاره میکنم:

جهان سرمایه داری پر از دیکتاتور و جنایتکار، پر از جنایت علیه بشریت و پر از جنبش دادخواهی علیه آنان است.

تجربه جنبشهای دادخواهی در آلمان، اسپانیا، پرتقال، یونان، اندونزی، رواندا، روسیه و کشورهای آمریکای لاتین و جنوبی درسهای زیادی دارد که نشان میدهد چگونه و با چه شیوه های مشابهی تلاش میکنند از مجازات فرار کنند.

· آشتی ملی: همانهایی که در قدرت بخش اعظم یک "ملت" را به خاک سیاه می نشانند وقتی نوبت مجازاتشان میرسد یاد "آشتی ملی" می افتند. در آفریقای جنوبی با همین حقه بازی نخ نمای سیاسی بالاخره مانع دادگاههای علنی خیلی از جنایتاکاران شدند.

· مصونیت قضایی: جنایتکاران مثل دوران حکومتشان بعد از سرنگونی هم با هزار نیرنگ میخواهند مصونیت قضایی داشته باشند و جاهایی موفق شده اند.

· فراموش کردن و بخشیدن: تعداد زیادی از فاشیستهای دیکتاتوری فرانکو در اسپانیا با توسل به این حیله ظاهرا انسانی عفو شدند.

· اجتناب از محاکمات علنی و افشای نام جنایتکاران برای فرار از عدالت

· طاق زدن حقیقت یابی با عدالت. به این معنا که در صورت افشای حقیقت جانیان از اجرای عدالت و مجازات مصون میشوند. (تجربه افریقای جنوبی)

· فرار از دست عدالت و زندگی در کشورهایی که یا خودشان زمانی زیربال دیکتاتورها را گرفته بودند و یا زیر سلطه دیکتاتوری هستند. برای مثال: آراژانتین تحت حکومت نظامیان خانه امن فاشیستهای فراری مثل آدولف آیشمن مسئول اعزام یهودیان به کورده های آدمسوزی بود.

· تشکیل کمیسیونهای حقیقت یاب توسط خود آدمکشان یا طرفدارانشان. هدف؟ پنهان کردن حقیقت.

لازم است تاکید کنم که یک کمیسیون حقیقت یاب تنها زمانی میتواند به اجرای عدالت نزدیک شود که جنبشهای اجتماعی قدرتمندی پشتوانه اش باشد. در ایران چنین جنبشی شروع شده است و باید قدرتمندتر باشد تا قاتلان اسلامی را از همه شگردهای همتایانشان در جهان برای گریز از عدالت محروم کند.

حافظه تاریخی

یک عرصه مهم مصاف برای جنبش دادخواهی "حافظه تاریخی" است.

به فراموشخانه سپردن جنایتها وجنایتکاران از یکطرف و زنده نگه داشتن آن در حافظه جمعی از طرف دیگر همیشه یک عرصه مهم جدال بر سر عدالت اجتماعی بوده است.

اما قاتلان حکومتی در همه جهان معمولا ابلهانه تصور میکنند میتوانند حافظه سیاسی و تاریخی را همراه قربانیانشان بکشند. خونتاهای نظامی آمریکای جنوبی یک نمونه است.

چهل سال پیش به دستور دیکتاتورهای نظامی طی عملیاتی با اسم رمز (operation candor) (عملیات کندور) هزاران کمونیست و آزدیخواه زنده زنده به قعر اقیانوسها پرتاب شدند با این تصور که خاطره آن جنایت هم در قعر اقیانوسها مدفون خواهد شد.

سه دهه بعد معلوم شد طرح آن عملیات شوم در ۲۵نوامبر ۱۹۷۵ در یک نشست فوق محرمانه در جشن تولد پینوشه با حضور نمایندگان دیکتاتورها از شیلی، برزیل، آرژانتین، بولیوی، پاراگوئه و اروگوئه قطعی شده است.

این حقایق افشا شده زمینه ای برای دادخواهی و تعقیب و مجازات تعدادی از جنایتکاران شد. یکی از این جنایتکاران رینالدو بیگنونه، رئیس شکنجه گاه مایو و آخرین دیکتاتور نظامی آرژانتین بود که به ۲۵ سال زندان محکوم شد و اشک شادی بر چشم "مادران مایو" جاری کرد.

بشریت این پیروزی را به تلاشهای جسورانه و خستگی ناپذیر "مادران میدان مایو" و هزاران بازمانده آن جنایت مدیون است.

سران حکومت اسلامی هم تصورمیکنند با توطئه دفن قربانیان در گورهای دسته جمعی و سکوت سازمانیافته در قبال آن میتوانند خاطره آن جنایت را هم مدفون کنند.

خاوران که قرار بود هم جانباختگان و هم خاطره شان و هم کل جنایت را یکجا دفن کند به محلی برای اعلام جرم تاریخی علیه جنایتکاران تبدیل شده است. وقتی سازماندهندگان مرگ، پیکرهای بیجان را در آن شبهای تاریک زیرخاک میکردند آیا هر گز تصور میکردند که ۲۰ سال بعد ( ۱۱ شهریور ۸۴ ) در کنار همین گورهای بی نام و نشان سرود انترناسیونال طنین افکن خواهد شد؟

در ایران هم لحظات سرنوشت سازی آغازشروع شده است. افشاگری از درون خود نظام آغاز شده است. و ما این خودافشاگری درون نظام را مدیون سه دهه تلاش جسورانه مادران خاوران و افشاگری بازماندگان قتل عام اسلامی از بیرون نظام هستیم. آنان که لباس خونین عزیزانشان را از جلادان دریافت کرده بودند البته نیازی به افشاگری بیت منتظری نداشتند. اما مردم ایران در نوار صوتی ای که بعد از ۳۰ سال از بیت منتظری بیرون آمد صدای مستقیم هیئت مرگ را شنیدند که چگونه وقتی از به دار کشیدن آن ۲۰۰ زندانی جدا شده صحبت میکنند قهقهه مرگ سر میدهند! حتی قصابان هم برای بردن ۲۰۰ گوسفند به کشتارگاه این چنین رفتار نمیکنند که این مرگ آفرینان اسلامی بر سر زندانیانی سیاسی آوردند.

تجربه ایران: تلاش پیشاپیش برای فرار از عدالت

جنبش دادخواهی در ایران تا همینجا حکام اسلامی را مجبور کرده است که حرف بزنند. کسانی افتخار میکنند که حکم خدا و شرع در باره محاربین را اجرا کرده اند. کسانی نقش خود را انکار میکنند. کسانی فراموشی و بخشش موعظه میکنند. کسانی میگویند ببخشید اما فراموش نکنید!

کسانی مثل رفسنجانی این شیاد هفت خط اسلامی که هنگام اعدامها جانشین فرمانده کل قوا بود و گفته بود فرصت خوبی بوجود آمده که آنها را منهدم کنیم و شرشان را کم کنیم "از موج حمله به امام و خدشه دار کردن جایگاه مرحوم حاج احمد اقا و بیت معزز امام" صحبت میکند. یعنی بدون اقرار به این جنایت از امامش دفاع میکند.

اما نقش اصلاح طلبان از درگاه قدرت رانده شده در این میان دیدنی و البته چندش آور است.

یک مثال نامه چاپلوسانه و حقیرانه صادق زیبا کلام به رفسنجانی است که گویا تایید ضمنی اعدامهای ۶۷ توسط "سرور گرامی" " اعتدال و میانه‌روی که بارزترین شاخصه" او است را زیر سئوال برده است. همانطور که منتظری هنگام اعدامها نگران چهره و شخصیت امام در آینده بود، امثال زیبا کلام هم نگران چهره "سرور گرامیش" هستند.

مثال دیگر مصطفی تاجزاده است که زمانی در همین حکومت اسلامی معاون سیاسی وزیر کشور بود و امروز از خانواده‌های اعدام‌شدگان میخوهد با الهام از "ماندلا" ببخشند اما فراموش نکنند تا ایران و ایرانی از چرخه شوم نفرت و کینه و انتقام رها شوند" !

چه کسانی و چرا باید ببخشند؟

اولا باید کسی به این عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بگوید نفرت و کینه و انتقام فرهنگ عشیرتی-اسلامی است که در جمهوری اسلامی به یک دستگاه منسجم سیاسی و قضایی ارتقا یافته است.

فضای جنبش دادخواهی به روشنی نشان میدهد که این جنبش خواهان عدالت است نه انتقام.

فضای جنبش دادخواهی را کلمات بغض آلود دختر یک جانباخته منعکس میکند که میگوید: "من به این فکر میکنم که حتی جلاد پدرم شاید دختری داشته باشد که عاشق پدرش باشد. ... من حاضر نیستم حتی دختر آن جلاد هم حس من را تجربه کند. من فکر میکنم جریانی باید محاکمه شود که بر پایه ارزشهای انسانی نیست و هیچ حرمتی برای انسان قائل نیست." (از گفتگوی شکوفه منتظری مندرج در کتاب در آستانه توفانی روبنده که به بقلم و با تلاش دوست عزیزم حسن پویا اخیرا منتشر شده است)

این موعظه ها از طرف همکاران سابق حکومت خطاب به این دختر و هزاران فرزندان اعدامیها فقط شایسته تمسخر است و نباید خیلی جدی گرفت.

ثانیا، ارجاع به ماندلا فقط یک حقه بازی سیاسی است. مساله بخشش در آفریقای جنوبی مربوط به بعد از سقوط رژیم آپارتاید است. حتی بعد از آن هم آنجا قرار بر "عفو مشروط" آمرین و عاملین جنایت به شرط اینکه حقایق جنایاتشان را برملا کنند بود.

در ایران چه کسانی قرار است چه کسانی را ببخشند؟ حکومت اسلامی سرکار است. جلادان دهه شصت، قاتلان زنجیره ای، قصابان کهریزک، قاتلان رهبران کارگری مثل شاهرخ زمانیها و اسیدپاشان به صورت زنان، سنگسسارچی ها همچنان در مجلس و کابینه و دادگاهها و اطلاعات و سپاه مشغول جنایتند؛ قتل عام کنندگان با همان پوزه ای که هنوز از آن خون میچکد به چشم مادران و پدران و بستگان داغدار نگاه میکنند و با کمال وقاحت میگویند حکم خدا را اجرا کرده اند و به آن افتخار هم میکنند و این وسط یک عده که اتفاقا همکاران سابق همین جنایتکاران هستند میگویند مثل ماندلا ببخشید و فراموش نکنید.

در مقابل این پااندازان از قدرت رانده شده حکومت اسلامی که ما را به فراموشی سیاسی و بی حسی اجتماعی دعوت میکنند باید اعلام کرد که:

نه می بخشیم، نه فراموش میکنم.

"فراموشی جنایات دولتی خود بخشی از ارتکاب جنایت است." و فراموشی همراه با بخشش یک پروژه آگاهانه سیاسی برای عقیم و بی خاصیت کردن جنبش دادخواهی است. جامعه ای که به این شیادی تن دهد از پیش تکرار جنایت را تضمین کرده است. جنایتی که بعد از ارتکاب فراموش شود و بخشیده شود و آمرین و عاملینش از نظرها مخفی شوند توسط جانیانی دیگر تکرار خواهند شد.

برعکس، جنبش دادخواهی را گسترش میدهیم که تا دستگیری، محاکمه و مجازات آمرین و عاملین آن کشتارها در دادگاههایی با اتکا به مدرنترین و انسانی ترین قوانین و مقررات یک محاکمه عادلانه از پای ننشیند.

جنبشی که با افشای ابعاد قساوت قضات و بازجویان اسلامی نه تنها احترام میلیونها انسان در جهان را به آن انسانهایی که زیر شکنجه های اسلامی مقاومت کردند و جان دادند بر می انگیزد، بلکه حرمت و انسانیت و عزت و اعتبار همه جانباختگان یا بازماندگانی که زیر شکنجه ناگزیر از خود شکنی فردی، آرمانی و سیاسی شده اند را بازخواهد گرداند.

جنبشی که خود یک بخش مهم از کل جنبش سرنگونی رادیکال است و در کنار مبارزه کارگران و زنان و جوانان ایران به حیات یکی از خونین ترین حکومتهای تاریخ بشری نقطه پایان خواهد گذاشت.

و فقط در چنین شرایطی است که زخمهای عمیق نه تنها کشتار دهه شصت بلکه بیش از ۳۵ سال شکنجه و ارعاب و قصاص و سنگسار و اعدام در جامعه کمی تسکین خواهد یافت.

فقط در این صورت است که احساس شادابی و عدالت و آزادی و حرمت انسانی به میان مادران و پدران و فرزندان و بستگان و میلیونها انسان زخم خورده و کل جامعه باز خواهد گشت.*

توضیح: این مطلب متن سخنرانی برای ارائه در مراسمی تحت عنوان "دادخواهی و حافظه تاریخی" است که توسط کمیته یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه شصت در مونترال کانادا در تاریخ ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۶ - ۳ مهر ۱۳۹۵ برگذار شد. هنگام سخنرانی این متن در جاهایی با کمی تلخیص ارائه شد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016