پنجشنبه 29 مهر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

آقای دکتر سروش اندکی آرام‌تر، عبدالحسین طوطیایی

آقای دکتر عبدالکریم سروش در یادداشتی تحت عنوان "هین بگو که بخت من پیروز شد" در سایت زیتون به گمان من بگونه ای در طرد و رد مخالفین نوشتند که بر حیرت و نگرانی این نگارنده نیز افزود. در ابتدا باید اشاره به این نکته نمایم که برای جایگاهی مانند ایشان خودرا در ترازی نمی بینم که به نقد و ایراد بنشینم. اما هنگامی که اژ فضای صنعت زیبای استعاره و نگارش کم نظیر و حتی در نوع خود بی نظیر آقای دکتر سروش چشم پوشیده و به مفاهیم و منظور ایشان توجه نمودم احساسی نا خوشایند به من دست داد. آیا حداقل به عنوان یک مصرف کننده و یا یک دانشجو حق ندارم که این نوشته و مواضع مشابه قبلی ایشان را مورد پرسش قرار داده و از حس ناخوشایندم بگویم؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


متاسفانه در روال فرهنگی رلیج و پرسابقه جامعه ما، هر نوع دیدگاه فلسفی و اجتماعی نوی هم که متولد شود بجای شکیبایی و انتظار برای اقبال اجتماعی مخاطبان بر آن می شوند تا که با چماق تحقیر و گاهی حتی به ابزار زیبا نویسی بر سر مخالفین بکوبند. مخالفینی که بخشی از انها و علیرغم برخورداری از ابزار قدرت و فتوا اما جبرا در حال زدوده شدن از روابط زنده حال بوده و دیری نخواهد پایید که برای همیشه به تاریخ بپیوندند. اما رو در روی این جریان میرا قرار گرفتن نباید که به اندیشه های نو و مخاطبینی بیشتر امثال آقای سروش این غرور را بدهد که پس هر چه آنها می اندیشند درست و بی خدشه است. تلاش برای نگارش های زیبا و تعابیری. که خواندن آن به تنهایی برای خواننده ای مانند من لذت بخش است و به بهانه تحقیر ان جریان میرا و اما از طرفی و همزمان رودر رو قرار دادن خود با منتقدین نو اندیش دیگر بنظر می رسد نوعی سقوط در دام خودشیفتگی و کیش شخصیت است. احساسی که پس هر کس که با من نیست نباید باشد. نگاهی به تمام جریانات فعال سیاسی فکری چندین دهه اخیر نشان می دهد که این منیت و خود شیفتگی از همان آغازین تکوین این جریانات بچشم می خورده است. روزی که جمعی و از گروهی شناخته شده به دستبوسی صدام و مثلا به سودای دریافت آزادی برای مردم کشورمان رفته و اینگونه دست به عملیات انتحاری برای اعتبار پیشینیان زدند تنها رخدادی مربوط به ان روز نبوده است. اگر که به سال های اولین پیدایش این جریانات نگاهی دیگر بار بیاندازیم می بینیم در بیان تئوری ها و نظرات آن زمان خود هرگز جز درستی و اصل بودن احتمالی نمی دادند. بی تردید این راه که آنان در این انتها برگزیدند ریشه و آغازش در آن منیت و خود باوری مطلق اولیه بود. منیتی که زیر پوشش فداکاری های حماسی و در آن ابتدا قابل تشخیص نبود..

نوشته آخرین اقای دکتر عبدالکریم سروش هم اگر که زیایی هایش و نیز میرایی بعضی نگاه های روبرو را کنار بزنیم جز انباشتی از تکبر، غرور و تحقیر روبرویی ها نمی بینیم. مگر نه اینکه هر اندیشه نوزاد و بالنده ای باید با جذابیت نوین خود آغوش بر روی همه جامعه بگشاید؟ پرسش آخرینم از اقای دکتر سروش اینست که با این دکوراسیونی از نخوت و غرور، آغوشتان جای چند نفر از مردم ما را می گیرد؟ مگر نه اینکه ادعا دارید که به جایگزینی اندیشه های در حال خداحافظی اهتمام دارید؟ آیا با چنین آغوش تنگی هرگز برای جامعه سرگردان و از هر دوی سوی مانده راهی اندیشیده اید؟ چرا مردم ما همیشه ناگزیرند برای پوشیدن لباسی نو برا اندیشه های کهنه شان از دالان تحقیر بزرگانی امثال شما گذر کنند؟

عبدالحسین طوطیایی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016