گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
26 آبان» روند شکلگیری نظریه "رویاهای رسولانه"، محمد برقعی5 آبان» بررسی رؤیای رسولانه (بخش دوم)، محمد برقعی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آیین هندو سرچشمه رویاهای رسولانه (بخش چهارم)، محمد برقعیاگر این نظریه دکتر سروش چنان است که از سوی عموم مؤمنین در ایران رد شده و حتی خالق آن را نیز سردرگم کرده است، چگونه به ذهن فعال و منطقی او آمده است. با کمی شناخت از آیین هندو به راحتی رد پای آن را در آن آیین میتوان دید. اما از آنجا که این باورها از آیینی وام گرفته شده که نظامی کاملا متفاوت از آیین اسلام دارد سردرگمیها ایجاد کرده است
همان گونه که در بخش پیشین آمد دکتر سروش برای آن که نظریه رویای رسولانه خود را شکل دهد برداشت از چندین مفاهیم بنیانی اسلام را کاملا دگرگونه کرده است . این تعریف های جدید نه تنها با باورهای شناخته شده عموم مسلمانان در تضاد است ، بلکه خود دکتر سروش نیز سرشار از سردرگمی و تناقض است . مهمتریت این تغییرات چنین است. ۱- خدا خدای او بر خلاف باور عمومی مسلمانان و صراحت قرآن و احادیث و روایات، خدایی است غیر متشخص و غیر انسانوار . هستی ای بیکران و جاودانه ای که قابل وصف نیست ،و همه صفاتی که برای شناخته شدن او در اسلام بیان شده ،چون رحمان ، رحیم ، منقم ، تنبیه کننده ،همه برداشت های ما برمبنای تجربه ها و ادراکات انسانی ما است . بر طبق نظر دکتر خداوند دخالتی در امور جهان نمی کند،لذا دعاهای ما به درگاه او نیز بی معنی است. نزد او نه بدی هست و نه خوبی .وی نه به یاری کسی می رود ،و نه برکسی خشم می گیرد . زیرا هر دخالتی از جانب او، سبب می شود که مشکل خدای پیش و پس از آن عمل پیش بیاید. سردر گمی: سروش در این نظر با آن که خداوند را چنین توصیف می کند ، ولی می گوید او در جهان دخالت مستقیم دارد، و هر اتفاق بد یا خوب ، قتل عام ها یا شادی ها ،زشتی ها و نیکویی ها همه از اوست ، و همه به دست او انجام می شود . زیرا بر طبق باورهای اسلامی خدا در عالم موثر است ، نه چون خدایی که امثال دکارت معتقدند .خدایی که همانند ساعت سازی است که جهان را خلق کرده وقوانین حرکات آن رامعین کرده است ، وپس از آن مثل آن ساعت ساز برکنار نشسته ،وساعت بدون دخالت او کار میکند. ۲- قرآن سراپا تولید خود محمد است. همه آن چیزهایی است که در خواب دیده وشنیده است. مخلوق خداوند نیست که به طریقی خداوند به گوش او خوانده باشد.نه جبرائیلی است نه الهامی واشراقی ونزول به قلب. از این روی بر این پای می فشارد که آن چه که در قرآن امده ، بر خلاف نظریه وحی ، "دیداری وشنیداری " است ، و آن چه هست که او درخواب دیده است. وی بر آن است که خداوند به محمد نگفته که برو به مردم بگو که خداوند است ،و این هم احکام و خواسته های اواست .همه آن چه که در این باب در قرآن واحادیث وروایات آمده از وجود خود محمد نشات گرفته است. ۴- معاد نه تنها آن را جسمانی نمی داند ،بلکه تمام آن چه که در قرآن واحادیث آمده را مطالبی میداند که محمد در خواب دیده است ، و نه حتی که خداوند در خواب به محمد گفته است . سردر گمی: به بهشت ودوزخ وجهان پس ازمرگ ،و زمانی برای پاسخگویی بر اعمال باوردارد ، هر چند آن ها را به شکلی نداندکه در قرآن و احادیث آمده است . که اگر جز این باشد دین بی معنی می شود ، و دعوت به انجام نیکویی وصواب ، و دوری از گناه وتخلف از دستورات الهی ،بی معنی می شود . سر چشمه این باورها اگر این نظریه چنان است که از سوی عموم مومنین در ایران رد شده ،وحتی خالق آن را نیز سردرگم کرده است ،چه گونه به ذهن فعال و منطقی دکتر سروش آمده است. با کمی شناخت از آیین هندو ، به راحتی ردپای آن را در آن آئین می توان دید. امااز آنجا که این باورها از آئینی وام گرفته شده که نظامی کاملا متفاوت از آئین اسلام دارد ،سردر گمی ها را ایجادکرده است. هرکدام از این دو آئین ها نظام منسجم وکاملی دارند که همه اجزای آن در همان کلیت معنی پیدا می کنند، وهر بخش آن در شکل گیری و پاسداری همان ساختار نقش اساسی دارند . در ذیل خواهیم دید که آن مفاهیم که در نظریه اسلامی دکتر سروش این همه نا هم خوانی ایجادکرده است ،چه گونه در درون ساختار آئین هندو هریک نقشی سازنده ومنطقی دارند، وهیچ آشفتگی در آن ها بروز نمی کند. ۱- برهمن= خدا چنان بی صورت و بی توصیف است که آن را بهر شکل می توان تصورش کرد : ویشنو، شیوا ، کریشنا یا هر مجسمه ای که بسازیم . لذا هر هندو خدای خودش را می سازد، ودر خانه اش در مقابل او نیایش می کند .برهمن می تواندیک قطعه سنگ باشد یا یک حیوان .از این روی در مراسم مذهبی شخصیت ها با دهها ماسک از حیوانات مختلف برهمن رابه نمایش می گذارند . واز میان حیوانات هم گاو بیشتر به عنوان نماد برهمن برگزیده می شود، چون مفیدترین حیوان است ، و بیش ازهمه در خانه ها هست ، و عموم هندوها از بچگی با آن رابطه عاطفی دارند. اما لازمه درک این بی تفاوتی و لاابالیگری ،صفتی که سروش در مورد خدایش به کار می برد ، باور به آن است که هرچه در جهان هست برهمن است ،و هستی ای بجز او وجودندارد.همه جمادات و نباتات و حیوانات وانسان ها خود برهمن هستند . آنچه ما بیرون از او می بینیم" توهم " است . این توهم همه ساخته ذهن ما است .ان چه حواس ما می گیرد به مغزیا ذهن ما انتقال میدهد .این تاثیرات موجودیت پیدا نمی کنند تا آگاهی ما آن ها را بپذیرد ، والا صوت ،بو ونور به مغز میرسد، اما همگان آزموده ایم اگر ما به آن توجه نکنیم نمی شنویم ، نمی بوئیم و نمی بینیم . بنا بر این واقعیتی در جهان و جود ندارد ،آن چه هست آگاهی است ، وباقی توهم ساخته شده در ذهن ما . "آگاهی" همان روح است .از همین روی چون روح ا ز تن بیرون رود، یا بخوابیم ،آن توهم ها که وجود های مستقل و عینیت می انگاریم، نیز از بین میروند. اما خود این روح ،که تنها بخش واقعی ودارای وجود ما است ،خود جزیی از برهمن است ، با همان ویژگی ها. از نظر تمثیلی می توان گفت آن روح یا " آتمان " قطره ای است از اقیانوسی که برهمنش می خوانیم ، یا آگاهی متعالی. لذا انسان و برهمن یکی هستند و دویی وجود ندارد. چون هر چه هست برهمن است ، و ما خودنیز ذره ای از برهمن هستیم ،پس وحی معنی ندارد. زیرا دو وجود نیست که از یکی پیامی به دیگری داده شود .و اگر انسانی برای مثال قرآن را بیاورد ، این کار هم مخلوق او است وهم مخلوق برهمن . اصلا هر اتفاقی و خلقی از برهمن است . و ما که در اثر توهم خود را موجودی مستقل می دانیم ، آن متن راهم ساخته خود می دانیم با چنین بینشی قرآن می تواند هم مخلوق ذهن محمد باشد ،و هم کلام خداوند .همان گونه که "وداها" یا متون مقدس هندو هستند. هیچ نظام اجتماعی یا حقوقی بدون سیستم تشویق وتنبیه نمی تواند کامل باشد . در آئین هندو جهان قدیم است ، نه خلقتی در آن پیش آمده ،نه پایانی دارد ، زیرا جهان خود برهمن است ،هرچند زمان محدود و کرانه دارهم برای امور جهان هست ، که وارد آن نمی شویم . اگر این جهان پایانی ندارد ، پس رستاخیز و جهنم و بهشتی هم نمی تواند وجود داشته باشد ،همان گونه که فرشته و شیطانی . لذا این نظام ناگزیر از اعتقاد به تناسخ است . ما در این زندگی کارهایی میکنیم که میشودکارمای ما . وبه پیروی از این کارما زندگی بعدی ما شکل می گیرد ، و روح کالبدی جدید پیدا می کند . مدت زمان این انتقال ونوع کالبد بعدی ، که می تواند جمادباشد یا نبات یا حیوان یا انسان ، همه بستگی به عملکرد ما در این زندگی دارد. واین همه بدون دخالت برهمن ، و نظر لطف یا قهر او ،صورت می گیرد. همه مسئولیت بر دوش خود ما است . لذا جلب رضایت خداوندی در میان نیست. تنها وظیفه ما دستیابی هرچه بیشتر به این آگاهی است ،که ما و همه حهان همان برهمن هستیم ، و مابقی وهم وخیال است . رستگاری هم در آن است که فرد بکوشد به برهمن متصل شود، مثل قطره آب به اقیانوس ، و از چرخه تناسخ برهد در فرهنگ ما و بسیاری از تمدن ها ، به ویژه نزد باورمندان به جهان مادی و عینی ، خواب یا رویا نشان غفلت و بی خبری است ،و دست آوردهایش غیر واقعی (۱). اما در آئین هندورویا و خواب نه تنها بار منفی ندارد بلکه مثبت است. زیرا جهان مادی و عینی مایا و توهم است ، و این توهم زاده حس های پنجگانه ما است . و سرچشمه آگاهی نه مغز، که روح است . پس اگر به هر شیوه ما از تاثیرات این حس ها جدا شویم و مستقیم به سرچشمه آگاهی یا روح دست بیابیم ، از توهم فاصله گرفته و به حقیقت نزدیک می شویم .مدیتیشن یا خلسه برای همین امر است .گسست از بیرون ،و جدا شدن از مغز یاذهن ،و ناظر آن شدن ، تا وابسته و تحت تاثیر آن بودن. لذا آن جه در رویا یا خواب شاهدیم به مراتب معتبر تر از عالم هشیاری است ، زیرا در آن جا مستقیم با مرکز آگاهی یا روح رابطه برقرار می کنیم. همان که در ادبیات خودمان می گوئیم رویای صادقانه. نا آشنایی با این مفهوم سببب شده که بسیاری از منتقدین و منکران سروش ، این نظر او را ،که قرآن حاصل خواب ها و رویاهای محمد است ، توهین به قرآن بدانند. در حالی که محمد در این حالت است ،که بیشترین دسترسی به حقیقت اموررا پیدا می کند .تنها تفاوت نوع بیان و زبان خواب است ،که از زبان زمان هشیاری متفاوت است . واین که وی می گوید برای فهم قرآن تعبیر کارآی تر است تا تفسیر ،به هیچ عنوان بیانگر بی اعتبار کردن تفسیر نیست ، بلکه تعبیر را برای فهم رویا و خواب مناسب تر تا تفسیرمیداند . همین نگاه به خواب سبب شده .که وی آن را اشراق و شهود وامثال آن نمی خواند. می دانیم که اسپینوزا هم از رویا می گوید، و بر آن است که پاره ای از گفته های پیامبران حاصل خواب ورویایشان بوده. اما به نظر من رویا در فلسفه او ، نسبت به آئین هندو هم ناقص تر است ،وهم با جهان بینی او، در مقایسه با جهان بینی هندو، کمتر هم آهنگی دارد. شهرت او در این زمینه ،بیشتر مدیون تعلق او به تمدن غالب غرب است ، تا اعتبار در برابر بینش هندوها. مشکل سروش در این وام گیری در این تردیدی نیست که دکتر سروش مسلمانی متعبد است ،و همه تلاشش در این نوآوری ها باروکردن اسلام ،و توانا کردن آن است .چه بسیار شنیده ام که دین ناباورانی می گویند ،سروش هم بالاخره فهمید ما درست می گوئیم که خدایی نیست.این کج فهمی حاصل شناخت ناقص نظریات او است . هم چنین مسلمانانی که فکر می کنند او باورش را به اسلام از دست داده و به دنبال ایجاد دین نوینی است ، نیز بر نادرستند، هر چند نتیجه کار سروش چنین باشد. دکتر سروش با ذهن پویایش کمبودها و مشکلات باورهای اسلامی رامی بینند . جسورانه به هر دری سر میزند تا چاره ای برای این مشکل بیابد، ودینش را پربارتر و بی اشکال تر کند. زیست در خارج ،به ویژه در سالهای پس از انقلاب ،و نا امید از بازگشت ،او را نه تنها با مذاهب اسلامی دیگر از نزدیک آشنا کرده ، بلکه فرصت آن را یافته که از فضای بسته دینی که در آن بزرگ شده ، بیرون بیاید ، و فضاهای دیگر را ببیند. فرصتی که برای مومنان به ادیان ، یا غوطه وران در یک فرهنگ ، کمتر پیش می آید. فرصتی که برای مولانا در بعد بسیار محدودتری ،به دلیل زیست در قونیه ، فراهم شد از ان جا که دکتر سروش این تاثیرات فکری خود را بر ملا نکرده ، و با جمع در میان نگذاشته ،لذا متوجه مشکلات بنیانی نظری و عمل آن نشده است . قدم به کوجه بن بستی گذاشته ،که دیگرانی پیشتر ، با امکانات بیشتری رفته بودند ، و بی حاصلیش را آزموده بودند.اگر چنین کرده بود متوجه می شد که لازمه به کار گیری آن مفاهیم ،باور به مفاهیمی است که او به عنوان مسلمان قبول ندارد . از جمله وحدت وجود، تناسخ ،نفی رسالت . در ذیل به دو نمونه از این تلاش ها اشاره می کنم ،که همه نا موفق بوده اند. اما این تلاش ، با همه جانفشانی ها ،را ه به جایی نبرد. نه تنها هندو ومسلما نان را به هم نپیوست ،بلکه خود دین سومی شد ،که از سوی هر آن دو آئین رد شد. تاجایی که چند تن از رهبران اعظم آنان در این راه شکنجه وکشته شدند ،و جنگ آوری خصوصیت بارز پیروان این آئین شد دنباله این ستیز تا بدانجا کشیده شد ،که ایندیرا گاندی برای سرکوب یورش آنان ،به مقر اصلی آنان ، پنجات ،لشگر فرستاد ،و رهبر سیک ها در این در گیری کشته شد. و به انتقام این حمله ،در سال ۱۹۸۴ ، دومحافظ سیک خانم گاندی اورا ترور کردند دارا شکوه مترجم بزرگ اوپانیشادها دارا شکوه پسر ووارث شاه جهان، پا دشاه بزرگ مغول هند در اوایل قرن یازدهم هجری بود . وی سخت شیفته عرفان هندی و اسلامی بود و تلاش بسیار برای پیوست این دو کرد ، که هم از نظر ذوقی برای او بسیار مهم بود ،هم از نظر سیاسی امید ّ ایجاد رابطه خوب میان مردمش داشت ، که هم هندو بودند و هم مسلمان . او خود زیباترین ترجمه اوپانیشادها را به فارسی کرد ، و هنوز هم کار او در زمینه عرفای تطبیقی کم نظیر است (۲). بهر حال او نه تنها به آرزوی بزرگش نرسید ف بلکه دلمشغولی او وی رااز سلطنت غافل کرد، و برادرانش بر او شوریدند و اسیرش کردند و به دار آویختندش. میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست یا انا الحق منصور، ولیس فی جبتی سوی الله بایزید، و یا موارد بسیاری که سروش از قول مولانا می آورد، چون آهن در کوره که چون آتش می شود ، یا کوزه در آب جوی که خود پر از آب جوی می شود . واز اینجا بسیاری فنا فی الله و یا بقا به الله را هم جنس وحدت وجود هندی خوانده اند .واز دیر باز، چه بسیار اهل فن هم غافلانه ابن عربی را وحدت وجودی خوانده اند. اما با این وجود شواهد عملی نشان می دهد که با تمام نزدیکی این دو آئین در زمینه مسائل عرفانی ، چون پای روابط خود آئین ها پیش می آید تلاش ها همه به شکست می انجامد .این دو نظام اعتقادی در بنیان هایشان چنان از یکدیگر دورند که امکان در هم آمیختگیشان نیست ، ودر اصول بنیانی از یک دیگر وام نمی توانند بگیرند. و تازه این همه در موارد نظری و فلسفی و در سطح اهل فن است ،و الا خدای غیر انسان واری که نمی شود به یاری خواندش ، و در زندگی افراد نقشی ندارد، مورد توجه هیچ پیرو ادیان ابراهیمی قرار نمی گیرد. جای تاسف است که دکتر سروش با این نظریه چنان از میان مومنان مسلمان میرود، که فردی می شود در حاشیه. از زمره کسانی چون آیت الله خالصی و حیدر علی قلمداران.وسنگلجی . کسی که در هر صحبتش و نوشته اش نکته ای نو دارد که برای مدت ها ذهن را به خود مشغول می کند. سرمایه ای بزرگ برای نو اندیشان دینی است که می تواند سخنانی عمیق و بنیانی را به میان مردم ببرد ،و مثل نظریه قبض و بسط اش بر ذهنیت مردم عادی هم تاثیر گذارد. بهمین سبب این نظر در اوجش قصه ای می شود در گوشه کتابی. اکنون هم بیشترین کسانی که به آن ذوق می کنند، بی دینانی هستند که به دین داران می گویند شما به موجود موهمی که خودتان خلقش کرده اید دل بسته اید.والا ایشان چه گونه انتظار دارد مردم خدایی را که چون می خوانیش به یاریت می آید، قدرتمند بزرگی که اگر بخواهد گره از هر کار فروبسته ای می گشاید، به خدایی که او می گوید روی بیاورند. او نمی بیند که بهمین سبب دسته دسته پیروان آئین های بودایی، هندو، شینتو به ادیان ابراهیمی روی می آورند، اما به ندرت کسی از این سوی به آن سوی می رود، مگر کسی که پیش از آن دل از دین ابراهیمی اش کنده بوده است. پایان این بررسی باید بیفزایم که من نه تنها دین داران بسیاری را دیدم که نگران آن بودند که این نظریه دکتر سروش را به حاشیه براند، بلکه بسیاری از دین ناباورانی که دین ستیز نیستند را هم دیدم که نگران آن بودند ، که این سرپل باارزشی که راه رابطه آنان را بادین داران هموار می کند، از اعتبار بیفتد. پانویس Copyright: gooya.com 2016
|