گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
1 دی» منشور حقوق شهروندی، یا برنامه انتخاباتی حسن روحانی، جمشید فاروقی18 آذر» ایران میخواهد "جعبه مرگ" در موصل راه بیاندازد، جمشید فاروقی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جنگ قدرت، خامنهای ماند و رفسنجانی رفت، جمشید فاروقیمشکل اصلی ناشی از تمرکز قدرت و اتوریته در حکومتهای اتوکراتیک، مشکل جانشین است. استقرار یکهسالاری عملا باعث ذوب شدن نهاد ولایت در شخص ولی فقیه شده است. در جنگ قدرت بین خامنهای و رفسنجانی، خامنهای پیروز شد. ولی پیروزی خامنهای پیروزی ولی فقیه بر مخالفان خود بود. اما این نوع از تمرکز اتوریته و قدرت در دست خامنهای انتقال آن به ولی فقیه بعدی را دشوار میکن
مرگ هاشمی رفسنجانی به بازار گمانهزنیها و نظریهپردازیها رونق بخشیده است. اما موضوع کلیدی که کمتر به آن توجه شده جنگ قدرتی است که در مسیر تبدیل تمام عیار حکومت الهی به یکهسالاری با مرگ رفسنجانی به سود خامنهای به پایان رسید. احمد هاشم یکی از پژوهشگران حوزه مطالعات اسلامی در سال ۱۹۹۵ در کتاب خود به نام "بحران دولت ایران" به پدیده ولایت فقیه میپردازد و نهاد ولایت فقیه را به جامهای تشبیه میکند که صرفا برای آیتالله خمینی دوخته باشند و مدعی میشود که این نهاد تنها تا زمانی که او عنوان ولی فقیه را عهدهدار است، میتواند به طور کارآمد عمل کند. احمد هاشم از تلفیق رهبری سیاسی و مرجعیت در نهاد ولایت فقیه سخن میگوید و اینکه خمینی به عنوان یک روحانی بلندپایه در نهاد ولایت فقیه هم پدیده مرجعیت را گرد آورده بود و هم رهبری سیاسی را. احمد هاشم به انتخاب خامنهای از سوی مجلس خبرگان اشاره میکند و مینویسد گرچه خامنهای برای کسب مقام ولی فقیه، آیتالله اعلام میشود، ولی از منظر مدارج دینی، روحانی بلندپایهای نیست و از همین رو بین مرجعیت و رهبری سیاسی در نهاد ولایت فقیه شکاف میافتد. به باور احمد هاشم، انتخاب خامنهای به عنوان ولی فقیه و جانشین خمینی در اثر شکافی که بین مرجعیت و رهبری سیاسی ایجاد میکند، در فرجامین نگاه منجر به تضعیف مداوم نهاد ولایت فقیه در ایران میشود. ۲۱ سال پس از انتشار این کتاب، تاریخ جمهوری اسلامی پیشبینی احمد هاشم را تایید نمیکند. خامنهای با علم به ضعف خود در حوزه مرجعیت، موفق میشود با اتکا بر قدرت نظامی، امنیتی و اقتصادی کاستیهای ناشی از فقدان مرجعیت را جبران کند و نهاد ولایت فقیه را از یک نهاد کمابیش دینیسیاسی به نهادی صرفا سیاسی بدل سازد. خامنهای که با پشتیبانی رفسنجانی به مقام رهبری جمهوری اسلامی رسیده بود، محتاطانه سیاست تثبیت قدرت خود را شروع کرد و رفسنجانی که پس از ترور آیتالله مطهری و آیتالله بهشتی بدل به مرد شماره دو جمهوری اسلامی شده بود، بر آن بود تا موقعیت خود را تحکیم بخشد. هاشمی رفسنجانی نه تنها ریاست مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت، بلکه پس از برکناری بنیصدر از ریاست جمهوری، عملا وظیفه فرماندهی جنگ را نیز برعهده گرفت و تا واپسین روزهای حیات خمینی جانشین فرمانده کل قوا بود. پس از درگذشت خمینی، خامنهای کرسی ولایت فقیه را تصاحب کرد و رفسنجانی بر مسند جمهوریت نشست. و این سرآغاز جنگ قدرت بین خامنهای و رفسنجانی بود. ولایت و جمهوریت جمهوریت با رای شهروندانی که به بلوغ سیاسی رسیدهاند، اعتبار مییابد ولی ولایت بلوغ سیاسی امت را یا نمیپذیرد یا معتبر نمیشناسد. ولایت فقیه و بهویژه ولایت انتصابی فقیه بر باور امت به مشروعیت الهی این نهاد تکیه دارد و مشروعیت الهی نیاز به رای مردم را بر نمیتابد. از جانب دیگر خامنهای برای تثبیت قدرت خود، به نهاد ولایت کارکردی سیاسی داده بود و این سیاست عملا به رقابت بین دو نهاد جمهوریت و ولایت دامن میزد. به قول شاعر ده درویش بر گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. سیاست تقویت و تثبیت نهاد ولایت که توسط خامنهای دنبال میشد، عملا تنها زمانی ممکن بود که دامنه قدرت نهاد موازی، یعنی جمهوریت کاهش مییافت. اینکه خامنهای در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی با کدام رویکرد اقتصادی و سیاسی او موافق یا مخالف بود، یک موضوع است و اینکه خامنهای نمیتوانست در سایه یک رئیس جمهور قدرتمند موقعیت و جایگاه خود را تقویت کند، موضوعی دیگر. قد برافراشتن جمهوریت رشد مخالفتها با رفسنجانی در اثر همراهی نیروهایی که بعدها به عنوان نیروهای اصلاح طلب وارد میدان شدند با نیروهای محافظهکاری که توسط خامنهای آشکار و پنهان هدایت میشدند، در جنگ قدرت بین دو نهاد ولایت و جمهوریت موثر واقع شد. نهاد ولایت در اثر پیروزی جنبش دوم خرداد نه تنها تضعیف نشد، بلکه خامنهای عملا موفق شد در دوره زمامداری خاتمی سیاست تثبیت قدرت خود را با جدیت بیشتری دنبال کند. دوره دوم عرض اندام نهاد جمهوریت مربوط به واپسینسالهای ریاست جمهوری احمدینژاد میشود. جنبش سبز کل نظام جمهوری اسلامی را به چالش کشیده بود. این تصور که رهبران جمهوری اسلامی و به ویژه ولی فقیه از نارضایتیهای عمومی مردم بی اطلاع بودهاند، تصوری خطاست. ناخشنودی و نارضایتی مردم و بهویژه در شهرهای بزرگ رازی نبود که کسی از آن بی خبر بوده باشد. اما آنچه باعث غافلگیر شدن خامنهای و بیت رهبری او شد، ظرفیت جامعه برای اقدام سیاسی بود. دوره دوم ریاست جمهوری احمدینژاد بر بستر مدیریت بحران سیاسی ناشی از جنبش سبز شکل گرفته بود. احمدینژاد در واپسین سالهای زمامداری خود کوشید تا از فرصت به دست آمده به سود تقویت موقعیت خود بهره گیرد. افزایش قدرت فرد احمدینژاد، عملا باعث تقویت نهاد جمهوریت در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی میشد و این موضوعی نبود که خامنهای حاضر به پذیرش آن باشد. اختلاف نظرهای بین ولی فقیه و رئیس جمهور در این دوره نه تنها به اوج خود رسید، بلکه علنی شد. پایان کار احمدینژاد عملا باعث آن شد که در جنگ بین دو نهاد، کفه ترازو به سود نهاد ولایت سنگینتر شود. حسن روحانی زمانی به قدرت رسید که نهاد جمهوریت از قدرت زیادی برخوردار نبود. مرگ سیاسی رفسنجانی رفسنجانی پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری گفته بود که پس از رای مردم به روحانی و بهبود وضعیت سیاسی میتواند راحت بمیرد. حال آنکه پیروزی روحانی تغییری جدی در وضعیت سیاسی ایجاد نکرد. حصر رهبران جنبش سبز ادامه یافت و فراتر از آن فشارها بر شخص رفسنجانی و خاتمی افزایش یافت. جنگ قدرت بین خامنهای و رفسنجانی به سود خامنهای و به سود نهاد ولایت به پایان رسید و روحانی نیز در دوران زمامداری خود نتوانست مانع از کاهش بیشتر قدرت نهاد جمهوریت بشود. خامنهای و "خط امام" در پیشبرد سیاست تحکیم موقعیت نهاد ولایت، خامنهای از همه نیروها و امکانات موجود در ساختار سیاسی و نظامی کشور بهره گرفت. بیت خود را بدل به مقر فرماندهی ولایت کرد، نفوذ خود را بر قوه قضائیه افزایش داد، در پیوند با سپاه پاسداران و دیگر نهادهای امنیتی و نظامی به رهبری سیاسی خود توان فوقالعادهای بخشید و با بهره گرفتن از امکانات اقتصادی و مالی فراوان جنگ ولایت با جمهوریت را آشکارا به سود ولایت رقم زد. مشکل اصلی ناشی از تمرکز قدرت و اتوریته در حکومتهای اتوکراتیک، مشکل جانشین است. استقرار یکهسالاری عملا باعث ذوب شدن نهاد ولایت در شخص ولی فقیه شده است. در جنگ قدرت بین خامنهای و رفسنجانی، خامنهای پیروز شد. ولی پیروزی خامنهای پیروزی ولی فقیه بر مخالفان خود بود. اما این نوع از تمرکز اتوریته و قدرت در دست خامنهای انتقال آن به ولی فقیه بعدی را دشوار میکند. زیرکی سیاسی خامنهای آیتالله منتظری چند ماه پیش از درگذشت خمینی و در اعتراض به کشتار تابستان ۶۷ داوطلبانه از قائممقامی ولی فقیه کنارهگیری کرد. کنارهگیری منتظری حکایت از پایبندی او به موازین اخلاقی داشت و بازتابگر وجدان سیاسی او بود. این کنارهگیری نشانی از زیرکی سیاسی نداشت، اما مهر مردم را برانگیخت. رفسنجانی در جنگ قدرت با خامنهای داوطلبانه به حاشیه نرفت. به حاشیه رانده شد. او برای پیشبرد سیاستهای خود و ادامه جنگ بر سر قدرت ناگزیر گام به گام به مردم نزدیکتر شد و بر پشتیبانیاش از نیروهای میانهرو و اصلاح طلب افزود. رابطه رفسنجانی و جامعه رابطه "عشق و نفرت" بود. مراسم تشییع و خاکسپاری رفسنجانی از آن حکایت داشت که مهر او نیز در واپسین لحظات حیات سیاسیاش به دل مردم نشسته است. ـــــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|