پنجشنبه 23 دی 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

انتخاب مرگ و دو شعر دیگر از م. سحر

م. سحر
این سه شعر کوتاه در روزهای اخیر سروده شده‌اند مسلماً به تأثیر از مرگ ناگهانی کسی که همگان او را در پایه‌ریزی و در تداوم استبداد ۳۷ سالۀ دینی در ایران، نفر دوم شمرده‌اند و قطعا مسئولیت آنچه بر ملت ایران رفته است از بد و نیک ( پس از آن شخص اول) با وی بوده است و تاریخ به طور قطع، در همه زمینه‌ها از او باز خواهد پرسید و در بارۀ او داوری خواهد کرد!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مرگ

تو نیز از مرگ ، باری ناگزیزی
به دنیا آمدی، باید بمیری

به نیکی یا بدی ، با کام و ناکام
سرآغازِ تو خواهد شد سرانجام

سرآغاز و سرانجام تو وصل است
که نامِ دیگرِ وصلِ تو، فصل است

هر آن بودی که نامِ بود دارد
وجودش ، ره به ناموجود دارد

اگر کوتاه یا دور و دراز است
مسیرِ هست، سوی نیست باز است

پس این بارِ تکبر از چه داری؟
که پیدا نیست راز ماندگاری ؟

جهان با کوله بارت بُردنی نیست
چو حقِ بینوایان خوردنی نیست!

اگر فرعون یا سلطان دهری
به کف دارندۀ آن جام زهری

ترا در دست با این جام، زادند
هم از آغازت این فرجام دادند

پس این فرجام را زآغاز بنگر
رهِ پیموده ات را باز بنگر

تفرعن را مَنه در کوله بارت
که نام نیک گردد یادگارت

نه دربانت به کار آید ، نه لشگر
مهیّا باش، مرگ استاده بر در !

اگر خواهی نبینی نیشخند ش
به حکم چاره جویان در مبند ش

که گر بر طارم اعلی نشینی *
درِ نگشوده ای بر وی نبینی

پس این ناز و تنعّم را رها کن
ضمیر خفتۀ خود را صدا کن!

پاریس ۸.۱.۲۰۱۷

ــــــــــــــــــــــــ
*
گهی بر طارم اعلی نشینیم.
گهی بر پشت پای خود نبینیم (سعدی)


انتخاب مرگ

سیدعلی را کرد بر مردم ولی
خود، ولی شد پیشمرگِ سیدعلی

ازمیان «بد تر» و «بد» با شتاب
مرگ هم کرده ست « بد» را انتخاب

رأی داد و گرمِ دست افشانی است
گویی عزرائیل هم ایرانی است !!

لابد از زهر امامِ مُرتحل
قطره ای در شربتِ او کرد وِل

یا ازآن سید احمدی حَبّی که داشت
هاشمی را در بُنِ دندان گذاشت

یا بدو لغزاند کپسولِ پتاس
تا شود رهبر زشرّ او خلاص !

سیرجانی وار جانش را گرفت
جعبۀ راز ِ نهانش را گرفت

هرچه می دانست از نزدیک و دور
بُرد در جوفِ کفن ، با خود ، به گور

خواند ، عزرائیل با صوتِ جَلی
مدحِ غرّایی به کامِ سید علی !

تا چه روزی میزبانِ او شود
وین جهان از گَـَرد او جارو شود

تا چه روزی بهر او آرَد برون
پرچمِ انّا اِلیهِ راجعون

۹.۱.۲۰۱۷


دو کلمه

چو آزادگی در وجود تو نیست
ندانی در این شهر ، آزاد زیست

بدینسان که بیداد را بنده ای
خود ، از گورخوابانِ آینده ای

که گور تو جهل تو در جان توست
وجودِ تو خالی ز انسانِ توست

۱۱.۱.۲۰۱۷
پاریس / م.سحر
http://msahar.blogspot.fr/


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016