چهارشنبه 29 دی 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

وکیل خانواده هاشمی: قاسم‌ سلیمانی خیلی به هاشمی نزدیک بود


محمود علیزاده طباطبایی

شرق ـ عصر یکشنبه بود که همه در تب‌وتاب دریافت خبر درستی از سلامتی آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی بودند؛ یکی می‌گفت وضع جسمانی آیت‌الله خوب است و دیگری آن را نقض می‌کرد.

بااین‌حال همه متوجه وخامت اوضاع شده بودند. در همین شلوغی‌ها بود که با «محمود علیزاده‌طباطبایی» تماسی برقرار شد، اولین نفری که خبر داد آیت‌الله درگذشته، او بود.

حجت تمام شد، هاشمی‌رفسنجانی به رحمت خدارفته بود. طباطبایی، وکیل خانواده هاشمی‌رفسنجانی نیست، بلکه وکالت برخی از فرزندان او مثل فاطمه و مهدی را از ابتدا تاكنون بر عهده داشته است؛ اما درباره ماجرای مهدی رفت‌و‌آمدهای متعددی داشته که پای او را به منزل هاشمی باز می‌کند. روایت آخرین دیدار علیزاده با آیت‌الله هم درباره پرونده مهدی بوده است.

عصر جمعه به دفتر روزنامه آمد و با او درباره سال‌های هم‌نشینی با خانواده هاشمی صحبت کردم. از دهه ٦٠ تا دوره اصلاحات و انتقادات به هاشمی‌رفسنجانی تا به امروز؛ یعنی از ٨٨ تا انتخابات ٩٢ و روابطش با دولت روحانی. بخش زیادی از گفت‌وگو هم به حواشی پرونده مهدی هاشمی ختم شد، شاید از آنجا که طباطبایی هم با این پرونده حضور بیشتری در مناسبات خانواده هاشمی داشته است.

سابقه آشنایی شما با مرحوم آیت‌الله هاشمی به چه زمانی بازمی‌گردد؟

سابقه آشنایی و ارتباطم با آقای هاشمی به حضورم در مدرسه رفاه و کمیته استقبال از امام بازمی‌گردد. ارتباط نزدیک‌تر با او مربوط به زمانی است که من در نیروی هوایی بودم؛ سال ٦٠. آقای محمدی‌گلپایگانی رئیس عقیدتی سیاسی نیروی هوایی و بین بچه‌ها از محبوبیت زیادی برخوردار بودند. من هم از اعضای انجمن اسلامی نیروهای هوایی بودم. ایشان را سال ٦٠ از نیروی هوایی برکنار کردند. ما همه ناراحت شدیم و نزد آقای هاشمی رفتیم که سفارش کنند تا ایشان به نیروی هوایی بازگردد.

آقای هاشمی آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بود. گفت یک دفتری در نیروی هوایی راه‌اندازی کنیم به نام دفتر مشاوره امام و ایشان هم مسئول آن دفتر شوند. بعد هم ابلاغیه‌ای دراین‌باره زدند؛ به عنوان مسئول دفتر مشاوره امام. به‌این‌ترتیب ارتباط دورادوری با آقای هاشمی داشتم تا سال ٦٤. در این سال از عنوان مسئول بودجه دفاعی نیروی هوایی به سازمان برنامه منتقل شدم. دعواهای ما با هاشمی از آنجا آغاز شد! چراکه ما با محدودیت‌های بودجه‌ای مواجه بودیم و نیروهای مسلح هم همواره خواستار بودجه بیشتر بودند. در سازمان برنامه ارتباطم با آقای هاشمی بیشتر شد. او به اظهارنظر‌های کارشناسانه بسیار توجه می‌کرد.

مسئولیت شما در سازمان برنامه چه بود؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


من مدیر عمومی و دفاعی بودم که بودجه‌های امنیتی، دفاعی، کمیته، شهربانی، اطلاعات، قوه قضائیه، ریاست‌جمهوری، اقتصاد و دارایی و ارتش و سپاه و جنگ با این مدیریت بود. من یک تیم قوی را با خود همراه کرده بودم و وقتی که پیشنهاد تشکیل ستاد کل را دادیم، همین نیروها با من همراه شدند و از اینجا به بعد باز هم ارتباط تنگاتنگی با هاشمی داشتیم. من جانشین معاونت طرح و برنامه ستاد کل بودم. این ارتباط تا سال ٧٢ برقرار بود. یک سال قبل از آن من در انتخابات مجلس چهارم شرکت کردم و از حوزه نطنز رأی آوردم. اما آن انتخابات باطل شد. بعد از آن ‌وقت گرفتم و به ملاقات آقای هاشمی رفتم و گفتم انتخابات را باطل کردند.

گفت خب مگر فقط در مجلس می‌توان خدمت کرد؟ تو هرجا باشی می‌توانی خدمت کنی. من بعد از آن پس از حدود بیست‌ سال خدمت در سازمان برنامه به حالت دلخوری استعفا دادم و به آقای روغنی‌زنجانی، رئیس وقت سازمان برنامه، گفتم استعفا می‌دهم و بیرون می‌روم اما تا زمانی که شما بخواهید به عنوان مشاور در خدمت شما می‌مانم. آقای زنجانی به من گفت آقای هاشمی خواسته است که تو به ریاست‌جمهوری منتقل شوی. من قبول نکردم.

استعفا دادم و بعد از آن پروانه وکالت خود را دریافت کردم. سال ٧٤ هاشمی به من ابلاغ کرد تا در ستاد مبارزه با مواد مخدر به عنوان نماینده رئیس‌جمهور حضور داشته باشم. از اینجا به بعد با خانواده آقای هاشمی هم ارتباط برقرار کردم. مهدی در زمان ریاست‌جمهوری آقای خاتمی به عنوان رئیس سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت منصوب شد. از همان روز، حاشیه‌سازی‌ها علیه مهدی شروع شد. من به عنوان وکیل مهدی انتخاب شده بودم. تا قبل از قضایای سال ٨٨ ما هشت یا ٩ پرونده داشتیم که عموما براساس گزارش‌های بازرسی کل کشور مطرح شده بود. اتهاماتی مطرح می‌شد که یا در دادسرا منع تعقیب می‌خورد یا در دادگاه حکم برائت گرفته می‌شد. از اینجا ارتباطات بیشتر شده بود.

از این دوران موردی در ذهن‌تان باقی مانده که بخواهید بازگو کنید؟

مظلومیت آقای هاشمی را در جریان حمله به عبدالله نوری کامل احساس کردم. من شاهد ماجرا بودم و موضوع را به شورای عالی امنیت ملی اطلاع داده بودم که داستان مفصل دیگری است. فائزه اطلاع پیدا کرده و خبر مربوط به آن را در روزنامه زن کار کرده بود. از او شکایت شد و او گفته بود من شاهد دارم. با من تماس گرفتند. من گفتم دلیلی ندارد که برای شهادت حاضر شوم مگر اینکه حاج‌آقا بخواهند. بعد محسن تماس گرفت و گفت حاج‌آقا گفتند به دفتر ایشان بروم. رفتم و تعریف کردم که چه اتفاقی افتاد. هاشمی گفت اینها با فائزه مشکلی ندارند. من به رئیس دادگاه انقلاب، گفتم روزنامه زن را تعطیل کن قبل از اینکه دادگاهی تشکیل شود. چون مشکل اینها با من است. آنجا به هاشمی گفتم درباره فرزندان شما مطالب زیادی طرح می‌شود، چرا بر این فرزندان نظارت و کنترل بیشتری نداری. هاشمی گفت مثلا چه؟ گفتم مثلا گفته می‌شود آنها از رانت استفاده می‌کنند.

هاشمی گفت بچه‌های من قبل از انقلاب از جمله فاطی، فائزه، یاسر و مهدی کوچک بودند. محسن هم قبل از انقلاب دیپلم گرفت و به دانشگاه رفت. ما زیر نظر ساواک بودیم. اگر چیزی بود که ساواک حتما افشا کرده بود. بعد از انقلاب هم از همان ابتدا بر خانواده ما حساسیت بوده است از جمله توده‌ای‌ها، چریک‌های فدایی و منافقین و بعد هم شما چپی‌ها. اگر چیزی بود، افشا می‌شد. به من هم خیلی‌ها گفته‌اند و من گفتم بروند بررسی کنند. حالا شما از جانب من وکیل باش و هر موردی که از بچه‌های من درباره موضوعات اقتصادی یا اخلاقی پیش آمد و برای تو ثابت شد، می‌توانی آن را رسانه‌ای کنی. من از آن روز به همه مقامات امنیتی اطلاع دادم و گفتم هرکسی هر مطلبی دراین‌باره دارد، به صورت مستند بیاورد تا من پیگیری کنم، تا امروز یک مورد ارائه نشده است. یک مطلب دیگر را هم هاشمی در آن جلسه گفت. به من گفت مدرک تحصیلی شما چیست؟ آن زمان هنوز دکترا نگرفته بودم، گفتم کارشناسی ارشد. گفت آخرین پست دولتی شما چه بود؟ گفتم مدیر امور دفاعی سازمان برنامه بودم. گفت محسن من هم فوق‌لیسانس مهندسی دارد و در صنایع دفاع مدیر است. گفت پدر تو چه‌کاره است؟ گفتم کشاورز است. گفت پدر محسن چه؟! هاشمی‌رفسنجانی است! این از رانت استفاده کرده است؟!

پس از سال ٧٤ وارد پرونده‌هایی شدید که برای فرزندان هاشمی طرح شد. در این فاصله آیا ملاقات‌های شما فقط به واسطه این پرونده‌ها بود یا آنکه رفت‌وآمد خانوادگی هم داشتید؟

وقتی پرونده مهدی مطرح شد ارتباطات نزدیک‌تر شد. من به اتفاق دامادم دکتر ابوالمعالی، وکالت پرونده را بر عهده گرفتیم. دخترم زهرا هم در کنار ما بود. کار عمیق و گسترده‌ای در این پرونده انجام شد. ما به طور مرتب گزارش پرونده را به آقای هاشمی ارائه می‌کردیم. بعضا هم آقای هاشمی تماس می‌گرفت و می‌خواست من را در رابطه با این پرونده ببیند. اوایل ملاقات‌ها در دفتر انجام می‌شد. اما از زمانی که مهدی بازداشت شد، بیشتر ملاقات‌های ما در منزل انجام می‌گرفت. معمولا بیش از یک ساعت یا دو ساعت صحبت می‌کردیم. این موضوع برای عفت‌خانم خیلی سنگین بود.

ماجرای پرونده مهدی؟

بله، یک شب که به منزل آنها رفته بودم، عفت‌خانم خیلی با تندی و عصبانیت رو به آقای هاشمی گفت چرا کاری نمی‌کنی؟! هرجلسه‌ای که می‌رفتم عفت‌خانم هم آنجا حاضر بود. اما در آن جلسه خیلی تند شد. هاشمی هم چنین تعبیری به کار برد که ما دنبال مسائل شخصی خودمان نیستیم. من که نمی‌توانم به خاطر مسائل شخصی اقدامی انجام دهم. من قسم جلاله می‌خورم که در طول رسیدگی به این پرونده، آقای هاشمی هیچ اقدامی نکرد. آقای هاشمی جز با آقایان محسنی‌اژه‌ای و صادق لاریجانی هیچ ارتباط دیگری با قوه قضائیه نداشت. بااین‌حال، غیرمنصفانه گفته شد در این پرونده نفوذ می‌شود. تنها ابزار نفوذ در پرونده من بودم و دکتر ابوالمعالی.

نظر آقای هاشمی نسبت به پرونده مهدی چه بود؟

قبل از اینکه پرونده دادگاه برود از محتوای پرونده اطلاع کامل داشتیم. آقای هاشمی به من گفت محتوای پرونده چیست. گفتم چیزی نیست.
هاشمی تأکید داشت پرونده مهدی به‌طور منصفانه رسیدگی شود. ببینید در ماجرای ٨٨ همه متهمان اولیه را همان روز شنبه یا یکشنبه بعد از انتخابات بازداشت کردند. بقیه متهمان هم رفته‌رفته تا تیرماه دستگیر شدند. مهدی تا آخر مرداد تهران بود. نه احضار و نه متهم شد. هیچ مطلبی هم علیه او منتشر نشد. مهدی تصمیم گرفت برود و امکان ادامه تحصیل خود را بسنجد.
اما این سفر در آن مقطع سؤال‌برانگیز است.
خیر. ببینید، مهدی می‌گفت امکان فعالیت برای او در دولت احمدی‌نژاد به‌ویژه بعد از قضایای ٨٨ وجود ندارد. مهدی زمان ریاست‌جمهوری هاشمی، مدیر تأسیسات دریایی بود. زمان آقای خاتمی، مدیر سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت بود تا سال ٨٤. از سال ٨٤ از آن سمت استعفا داد و فقط مسئول دفتر آقای هاشمی در هیئت امنای دانشگاه آزاد بود. معتقد بود بعد از ٨٨ حتی امکان فعالیت در این دفتر را هم ندارد. می‌دانید در آن مقطع دانشگاه آزاد و سایت مربوط به آن هم متهم بودند. به‌همین‌دلیل مهدی تصمیم گرفت تا برای ادامه تحصیل برود. با هیچ ممنوعیتی هم مواجه نبود، نه ممنوع‌الخروج بود و نه از جایی تذکری دریافت کرده بود. به اسم بازرسی از شعب دانشگاه آزاد از کشور خارج شد. آنجا رفت و بررسی کرد و توانست از آکسفورد پذیرش بگیرد.
برای پذیرش از آکسفورد ظاهرا شرایط سختی وجود دارد و علاوه بر همه شرایطی که باید دارا بود، ظاهرا باید از کانالی هم وارد شد.
مهدی در میان فرزندان هاشمی از همه ناشناخته‌تر مانده است. مهدی نفر چهلم یا چهل‌وسوم کنکور سراسری بود. فارغ‌التحصیل دانشکده فنی دانشگاه تهران است. شبیه‌ترین بچه‌ها به خود آقای هاشمی هم همین مهدی است. مهدی رفت و یک دوره زبان هم گذراند و بعد هم به صورت طبیعی از آکسفورد پذیرش گرفت. بااین‌حال، مهدی به‌هرجهت پسر هاشمی‌رفسنجانی است و این بالاخره جزء شاخص‌هایی است که آنجا می‌خواهند پذیرش دهند. البته خیلی راحت هم نبود. بیش از شش یا هفت ماه طول کشید تا پذیرش گرفت.

پس هیچ احضاریه‌ای برای مهدی صادر نشده بود؟

اواخر سال ٨٨ بود، اسفند ٨٨ بود که به منزل مهدی احضاریه‌ای به نام مهدی هاشمی‌رفسنجانی فرزند علی‌اکبر آمد. درحالی که او مهدی هاشمی‌بهرمانی است و فرزند اکبر. این احضاریه ایراد داشت. من احضاریه را به زندان اوین و نزد بازپرس بردم. گفتم مهدی هاشمی با مجوز قانونی از کشور خارج شده و آدرس اقامتگاه قانونی او در لندن هم به همین آدرس است. طبق آیین دادرسی کیفری، اگر حضور او الزامی است شما از طریق معاونت بین‌الملل قوه قضائیه به وزارت خارجه اعلام کنید تا او احضار شود و بازگردد. به من گفت خیر اگر لازم بود به شما اطلاع می‌دهم.

بعد از آن هیچ احضاریه دیگری نیامد؟

خیر، نه‌تنها احضاریه نبود، بلکه برخی اصرار داشته که او بازنگردد. اما مهدی خودش اصرار داشت بازگردد. می‌گفت درس‌های کلاسیک من تمام شده است و فقط رساله‌ام مانده که در ایران هم می‌توانم انجام دهم. دلیلی ندارد بمانم و باید برگردم و محاکمه شوم.

آقای هاشمی چه نظری دراین‌باره داشتند؟

مهدی سه یا چهار بار از لندن به دوبی آمد و ما آنجا یکدیگر را ملاقات کردیم و آقای هاشمی می‌گفت که مهدی را قانع کن که بازنگردد... بعد آقای هاشمی رفت نزد آقا و گفت که مهدی اصرار دارد بازگردد و محاکمه شود. نظر ما هم این است که منصفانه به اتهامات او رسیدگی شود.

بعد از بازگشت مهدی به ایران، قبل از اینکه او بازداشت شود، آیا تلاشی از سوی خانواده هاشمی انجام شد؟

آقای هاشمی به من گفت که به من گفته‌اند مهدی را یک هفته در بازداشت نگه می‌داریم. هاشمی گفت من گفتم که نه یک هفته، بلکه چند ماه نگه دارید، اما ارتباطش با من قطع نشود. بنابراین ارتباط مهدی با هاشمی قطع نشده بود.

یعنی از داخل زندان با هم تماس داشتند؟

به‌طورمرتب با هم تماس داشتند. قاضی پرونده مهدی به من گفت. من گفتم این پرونده از منع تعقیب تا اعدام می‌تواند کیفرخواست داشته باشد. گفتم که اگر مهدی این اتهامات را نپذیرد، هیچ دلیل دیگری برای اقامه دعوا وجود ندارد. اما اگر مهدی بپذیرد، حتی به اتهام اخلال در نظام اقتصادی می‌تواند اعدام بگیرد.

در دادگاه فقط شما وکلا و مهدی حضور داشتید؟

بله، چون غیرعلنی بود و بیشترین دفاع را هم خود مهدی انجام داد. ما از روز اول درخواست دادیم که دادگاه علنی باشد. حتی بعد از پایان دادگاه درخواست دادیم که چون جلسات فیلم‌برداری‌شده است همه آن فیلم ها، مثل محاکمه کرباسچی از صدا‌وسیما منتشر شود یا اجازه انتشار آن در فضای مجازی داده شود.

در فاصله‌ای که مهدی زندان بود، آقای هاشمی برای ملاقات رفت. چون می‌دانم که دیگر اعضای خانواده و همسر هاشمی هم برای ملاقات رفته بودند.

آقای هاشمی به من گفت که مهدی از زندان تماس گرفته و می‌خواهد من را ببیند. این درخواست مهدی با فاصله چند روزه از درخواست محمود احمدی‌نژاد بود که می‌خواست با رحیمی یا بقایی در زندان ملاقات کند و این در خواست رد شده بود. به هاشمی گفتم مهدی خواسته یا درخواست قوه قضائیه است؟ گفت مهدی به من زنگ زده است. این درخواست قبل از برگزاری دادگاه و در طول ٨٩ روز بازداشت مهدی برای بازجویی مطرح شده بود. هاشمی به من گفت که رفتم. گفت که سرپرست دادسرا به او گفته که به مهدی بگویید درخواست عفو بدهد. هاشمی هم گفته بود که خود مهدی باید این را به من بگوید تا بفهمم جریان چیست. هاشمی گفت، مهدی را آوردند. مهدی گفت من اینجا نمی‌توانم صحبت کنم، برویم در حیاط قدم بزنیم.

باران هم می‌آمد و چتری گرفتیم و قدم زدیم. مهدی گفت از من خواسته‌اند، تقاضای عفو بدهم، من هم گفته‌ام باید با پدرم مشورت کنم. من گفتم حالا نظر خودت چیست؟ گفت من کاری نکرده‌ام که تقاضای عفو بدهم. من می‌خواهم عادلانه به اتهاماتم رسیدگی شود. هاشمی گفت من گفتم که فردا می‌روم و این موضوع را با آقا مطرح می‌کنم. هاشمی گفت من خدمت مقام معظم رهبری رسیدم و موضوع را مطرح کردم.
آقا گفت نظر شما چیست؟ گفتم اگر درخواست عفو بدهیم اتهامات مهدی همیشه باقی خواهد ماند و می‌گویند که به خاطر دوستی با شما اعمال نفوذ شده است. اجازه بدهید که به اتهامات مهدی به صورت قانونی و منصفانه رسیدگی شود.

ملاقات کجا انجام شده بود؟

داخل زندان اوین.
بعد از اجرای حکم و زندان مهدی، دیگر ملاقاتی انجام نشد؟

آقای هاشمی نرفت.

نرفت یا اینکه نشد که برود؟

شأن آقای هاشمی نبود که برود. اما دیگر اعضای خانواده می‌رفتند. آنها هم داخل صف می‌ایستادند و می‌رفتند. باید چندین پله را بالا می‌رفتند که عفت خانم نمی‌توانست برود و به‌همین‌دلیل بعدا تمهیداتی در نظر گرفتند که از محل دیگری تردد کنند. خانواده زندانیان در آن فاصله با خانواده هاشمی ملاقات می‌کردند و بعضا هم گزارش‌هایی را از این ملاقات به آقای هاشمی ارائه می‌کردیم.

بیشترین نگرانی هاشمی این بود و می‌گفت که نگرانم عملکرد ما به دین مردم آسیب بزند.

ملاقات‌های شما با مرحوم هاشمی موردی بود یا آنکه بعد از پرونده مهدی نظم خاصی گرفته بود؟

تقریبا هفته‌ای یک ‌بار برای ارائه گزارش از وضعیت پرونده، خدمت هاشمی می‌رفتم. بعد از اینکه حکم قطعی شد، ملاقات‌های من هم بیشتر شد. ما درخواست ایراد صلاحیت ارائه دادیم که در این صورت ابتدا باید به ایراد، رسیدگی شود و بعد حکم صادر شود. اما این اتفاق نیفتاد.

بعد از زندان مهدی، ملاقات‌های شما با هاشمی همچنان ادامه داشت؟

بله، ملاقات‌ها همچنان برقرار بود. روند پرونده و مسائلی را که به صورت جدید مطرح می‌شد، به صورت مستمر به هاشمی گزارش می‌دادم یا خود هاشمی می‌خواست که من دراین‌باره گزارش بدهم.

ملاقات‌های مرحوم هاشمی با مقام معظم رهبری همچنان ادامه داشت؟

ملاقات‌های آقای هاشمی به‌طورمرتب تا روز آخر انجام شد.

به صورت مرتب؟

به صورت مرتب! این هم براساس توصیه امام بود که به هر دو گفته بود تا از هم جدا نشوند. این مطلب را آقای هاشمی نقل کرده است و فکر کنم آقا هم نقل کرده‌اند. این ملاقات‌ها به‌طورمرتب انجام می‌شد.

قبل از انتخابات ٩٢ و ثبت‌نام، هاشمی را دیدید؟

خیلی‌ها به هاشمی گفتند ثبت‌نام کند. به‌ندرت ممکن بود کسی مانع شود. من تنها کسی را که دیدم می‌گفت هاشمی ثبت‌نام نکند و نامزد نشود، محمد عطریانفر بود. اما فشارها برای ثبت‌نام او زیاد بود. هاشمی گفت من یک‌بار موضوع را با آقا مطرح کردم و گفته است نظری نمی‌دهند. ولی ممکن است رأی نیاورید و برای خودتان خوب نیست. گفت من هم تصمیمی نگرفته بودم. روز آخر برای ثبت‌نام تصمیم می‌گیرد. آن روز صبح تماس می‌گیرد که با آقا ملاقات کند؛ اما دفتر ایشان می‌گویند آقا درحال استراحت هستند. ظهر از دفتر رهبری تماس می‌گیرند که هاشمی در حال استراحت بوده است. هاشمی بین ساعت دو تا چهار استراحت می‌کرد. وقتی که بیدار می‌شود، حرکت می‌کند به طرف وزارت کشور. بعد تلفنی با آقا صحبت می‌کنند که آقا می‌گویند این موضوعی نیست که تلفنی درباره آن صحبت شود. هاشمی در نهایت تصمیم به ثبت‌نام گرفت... .

بعد از ردصلاحیت او را دیدید؟

بعد از ردصلاحیت خدمت ایشان رفتم.

همان شب یا فردای آن؟

فردای آن روز رفتم. برای خودش خیلی طبیعی بود. گفت من یک تکلیفی داشتم و باید خودم را عرضه می‌کردم. قانون هم یک مکانیسمی دارد. وقتی شورای نگهبان رد کرد، دیگر تکلیف من هم انجام شده است.
ناراحت بود؟

نه.

جا نخورده بود؟

نه، به هیچ‌وجه. گفت یک تکلیفی از دوش من برداشته شد. راحت شدم. بعد من به او گفتم خیلی از اقشار، استادان و قضات که من را می‌بینند، می‌گویند حالا که این اتفاق افتاده، یک وقت از روحانی حمایت نکنید! هاشمی گفت بعد هم با ملاقاتی که با آقای خاتمی انجام داد، به این جمع‌بندی رسید که از روحانی حمایت کند. هاشمی می‌گفت من الان مانند دهه ٧٠ توان ندارم. می‌گفت آقای روحانی هم توانش از من بیشتر است و هم دیدگاه‌های او همان دیدگاه‌های من است.

با روحانی قبل از انتخابات جلسه داشت؟

رابطه روحانی با هاشمی نزدیک بود.

بعد از انتخابات چطور؟ دیدارهای مرتبی بین آن دو برگزار می‌شد؟

دیدار مرتب که خیر؛ اما بعضا نکاتی را به روحانی تذکر می‌داد. یک مورد همین مسئله لایحه جامع وکالت بود. لایحه‌ای را قوه قضائیه ارائه داده بود که کانون وکلا را زیر نظر خود ببرد. این لایحه در زمان احمدی‌نژاد به دولت ارائه نشده بود. یک دفعه باخبر شدیم که این لایحه در دولت روحانی در حال تصویب است. من که عضو هیئت‌مدیره کانون وکلا بودم با مجید انصاری و خانم امین‌زاده صحبت کردم. پیشنهاد دادم نزد آقای هاشمی برویم. بعد هم به اتفاق دو، سه نفر از اعضای هیئت‌مدیره و دو، سه نفر از وکلا خدمت هاشمی رفتیم. با توضیحاتی که دادم هاشمی گفت من در ماجرای پرونده مهدی، معنی استقلال وکیل را فهمیدم. حتما با آقای روحانی صحبت می‌کنم. با روحانی صحبت کرد. روحانی لایحه را بازگرداند و بیش از ٩٠ درصد خواسته‌های کانون برای استقلال لایحه تأمین شد. بعد هم که به مجلس رفت اختلافی پیش آمد و رئیس قوه قضائیه گفته بود این لایحه، قضائی است و لایحه ما نیست. مجلس تقریبا نظر قوه قضائیه را پذیرفته بود، اما دولت باز با توصیه آقای هاشمی مقاومت کرد و به شورای حل اختلاف رفت. در آنجا آقای هاشمی با آقای شاهرودی صحبت کرد و آقای شاهرودی به نفع دولت رأی داد و لایحه دولت به کمیسیون قضائی مجلس برده شد.

به چه مواردی در عملکرد دولت اعتراض داشت؟

به مسائل اقتصادی معترض بود و به موضوع سرمایه‌گذاری نقد داشت. هاشمی می‌گفت زمانی که من دولت را تحویل گرفتم، مسائل و مشکلات آن خیلی زیاد بود، ولی ما مسائل را حل کردیم.

این انتقادات را می‌گفت؟

قطعا می‌گفت. روحانی نظر خودش را دارد. خیلی جاها به نظر هاشمی عمل می‌کرد و خیلی جاها هم عمل نمی‌کرد. یکی از اختلافات بین هاشمی و روحانی که من دیدم درباره استقلال سازمان برنامه بود. هاشمی می‌گفت حرف آخر را در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی باید کارشناس بزند و نه آدم‌های سیاسی.

آخرین ملاقات شما با هاشمی قبل از فوت او، چه زمانی بود؟

دو، سه روز قبل از فوت، او را دیدم. روز شنبه هم مهدی به مرخصی آمده بود. من به دفتر آقای هاشمی رفتم. مهدی گفت حاج‌آقا گفته این موارد را بررسی کنی. می‌خواهی خودت با او صحبت کن. گفتم خیر. اجازه بده که من آن موارد را بررسی کنم و بعد گزارش را خدمت حاج‌آقا ارائه بدهم. مهدی گفت تا اینجا آمدی نمی‌خواهی حاج‌آقا را ببینی؟! گفتم شرمنده‌ام. الان دستم خالی است. قرار شد موارد را بررسی کنم.

درباره پرونده خودش بود؟

بله، مهدی گفت من چند ساعت مرخصی گرفتم. آمدم و بازمی‌گردم. شنبه آمده بود و همان شنبه هم بازگشت. به مهدی گفتم یکشنبه این موارد را بررسی می‌کنم و دوشنبه ساعت ١٠ خدمت حاج‌آقا هستم که نشد. دو، سه روز قبل از آن هم باز هاشمی را دیده بودم. از من توضیحاتی خواسته بودند.

در چه رابطه‌ای؟

در رابطه با پرونده مهدی. مواردی را به ایشان گفتم. چون پرونده هنوز در مرحله اعاده دادرسی است. کمی هم دیر رسیدم. او یک جلسه و ملاقاتی داشت. آقای هاشمی داشت وارد جلسه می‌شد که ١٠ دقیقه یا یک‌ربع با هم صحبت کردیم. من گفتم فلانی و فلانی این جور گفتند. من به منزل رفتم و دیدم آقای هاشمی خودش به موبایلم زنگ زد و گفت اسم آن دو نفر را بگو.

شما وکیل خانوادگی نیستید؟

نه، من حتی در یک مورد که کیهان علیه هاشمی پرده‌‌دری کرده بود، به آقای هاشمی گفتم که دیدید مطلب روزنامه را. گفت بله، دیدم. گفت شما آقای شریعتمداری را می‌بینید، بگویید که این حرف‌ها مصلحت نیست. دل چه کسی را می‌خواهی با ‌این حرف‌ها خوش کنی؟ این حرف را نگویید. آقای هاشمی هیچ‌وقت از کسی شکایت نکرد. یک ‌بار خودش تعریف کرد که بعد از شهادت بهشتی، امام از من خواستند مسئولیت قوه قضائیه را به‌عهده بگیرم. من گفتم که من خیلی دل‌رحم هستم و نمی‌خواهم کسی زندان برود و امام هم خندید!

ولی زمان ریاست‌جمهوری او بخشی از منتقدان زندان رفتند و...؟!

در‌این‌باره من قبلا هم با دکتر یزدی صحبت کردم.

و یا آقای عبدی... .

ببینید! هاشمی در یکی، دو وزارتخانه دخالتی نداشت که یکی از آنها هم اطلاعات بود. بزرگ‌ترین مشکلات برای هاشمی هم از همان ناحیه درست شد.

واکنش هاشمی به انتقاداتی که در دوره اصلاحات از او می‌شد، چه بود؟

بعد از اینکه ابطحی رفت زندان و آن مصاحبه را انجام داد، به هاشمی گفتم این صحبت‌ها را دیدید؟ گفت نه. ناراحت می‌شوم. هاشمی می‌گفت که من از چپ‌ها انتظاری ندارم. آنها اعتراض می‌کنند؛ اما از رفقای خودم انتظار داشتم تا از کارهایی که خودشان انجام دادند، دفاع کنند. گله داشت و انتظار داشت که دست‌کم دوستان خودش در کارگزاران در رسانه‌ها از عملکرد دولت سازندگی دفاع کنند.

روز یکشنبه شما کجا بودید و چطور خبردار شدید؟

من ساعت پنج آن روز با آقای عبدالله نوری قرار داشتم و در منزل او بودم. نماز را خواندیم و ساعت شش و ربع بود که از منزل او خارج شدم. سر قیطریه بودم در حال ورود به خیابان شریعتی که تلفنم زنگ زد. از سایت عماریون تماس گرفته بودند و به من گفتند که خبر دارید آقای هاشمی در بیمارستان بستری شده؟ گفتم نه، کدام بیمارستان؟ گفتند شهدای تجریش. سریع به سمت بیمارستان رفتم. آقای هاشمی را هم ١٠ دقیقه بود که به بیمارستان آورده بودند. آقای هاشمی را روی تخت خوابانده بودند و مشغول انجام عملیات احیا بودند. دکتر هاشمی وزیر بهداشت و دکتر طباطبایی آنجا بودند. من از آقای طباطبایی پرسیدم؛ گفت که ایشان تمام کرده است.

همه فرزندانش در بیمارستان بودند؟

بله، محسن و یاسر بودند. عماد (پسر محسن) و فاطی بودند. اما فائزه نبود. محمد هاشمی و حسین مرعشی هم بودند.

کدام قسمت بیمارستان بود؟

در اورژانس بودند و مردم هم تردد داشتند. همان‌جا من خیلی تلاش کردم مهدی هم بیاید. دکتر هاشمی گفت من تلفن آقای دولت‌آبادی (دادستان تهران) را دارم. بعد به او زنگ زد و آقای دولت‌آبادی با زندان هماهنگ کرد و مهدی هم آمد.

بعد از اینکه پیکر را به حسینیه جماران منتقل کردند، در حسینیه چه گذشت؟

آن شب سردار قاسم سلیمانی آمده بود. خب قاسم‌ سلیمانی خیلی به آقای هاشمی نزدیک بود... .

ظاهرا انگشتری هم به خانم عفت مرعشی داده‌اند؟
بله.

ماجرای آن انگشتر چه بود؟

از خودشان باید بپرسید! ولی قاسم‌ سلیمانی ارتباط نزدیکی با هاشمی داشت.
فیلمی از لحظه وداع با پیکر منتشر شده که دیالوگی بین فاطمه و سردار فیروزآبادی در می‌گیرد.
به فاطمه خیلی فشار آمد؛ چون فاطمه از همه به پدر نزدیک‌تر بود. من یک خاطره بگویم. روزی که دادگاه فاطمه بودم، از دادگاه برگشتیم. آقای ترابی به من زنگ زد که فورا خدمت حاج‌آقا برسم. جریان دادگاه را پرسید و من هم توضیح دادم و گفتم البته فاطمه بدش نمی‌آید که زندان برود. فاطمه می‌گوید که من تنها نگرانی‌ام از زندان، ملحفه‌های آن بود که فائزه گفته ملحفه‌ها را خودمان می‌شوییم و تمیز است! آقای هاشمی با یک حالت پدرانه‌ای گفت که من اصلا تحمل و طاقت زندان‌رفتن فاطمه را ندارم! فاطمه خیلی احساسی بود و درددل می‌کرد و گاهی حرف‌های تندی هم می‌زد که برادرها جلوی دهانش را می‌گرفتند که این حرف‌ها را نزن... .

در همان مراسم وداع در جماران؟

نه، در بیمارستان.

هنوز وصیت‌نامه جدید پیدا نشده است؟ در ملاقات‌هایی که با هاشمی داشتید، اصلا صحبتی درباره تنظیم وصیت‌نامه نشده بود؟

وصیت‌نامه مربوط به همان سال ٧٩ است. احتمالا به‌روزشده باشد و بعید می‌دانم وصیت‌نامه جدیدی باشد.

وصیت‌نامه دست‌نویس را دیده‌اید؟

نه، دست محسن است و هر وقت مصلحت بدانند، درباره‌اش صحبت می‌کنند.

برای دفن مرحوم هاشمی، چه رایزنی‌هایی انجام شد؟ چند مکان در نظر گرفته شده بود؛ از‌جمله قم و مشهد، چطور به حرم امام رسید؟

فاطمه اصرار داشت که هاشمی را در امامزاده صالح دفن کنند. می‌گفت می‌خواهم هر روز صبح که از خانه خارج می‌شوم، پدرم را ببینم. خودش به طور رسمی نگفته بود که من را کجا دفن کنید. سید‌مهدی طباطبایی گفته بود که یک ماه قبل از فوت که با او ملاقات داشتم، گفته بود که از اول زندگی‌ام علاقه داشتم در مشهد دفن بشوم؛ اما به‌تازگی به این جمع‌بندی رسیدم که قم دفن بشوم. بنا بود که در حرم حضرت معصومه دفن بشود؛ اما ظاهرا اصرار سید‌حسن‌آقا و جمع‌بندی خانواده این شد که در حرم باشد. به نظرم این خواست امام بود. همان‌طور که اول انقلاب می‌خواهد تا هاشمی در جماران و نزدیک ایشان ساکن شود. این منزلی را که هاشمی در جماران در آن ساکن است، امام اجاره کرده و اجاره آن را تا زمانی که زنده بود، شخصا پرداخت می‌کرد. بعد از آن هم هاشمی اجاره آن را پرداخت می‌کرد...‌. امام می‌خواست هاشمی کنار دست او باشد. برای دفن هم همه خانواده راضی بودند؛ اگرچه در ابتدا بعضی معترض بودند و اصرار داشتند در قم دفن بشود.

بچه‌ها اصرار داشتند که قم باشد؟

بله.

کدام‌ یکی؟

مهدی به من گفت که ما بیشتر مایل بودیم که قم باشد.

چرا؟

می‌خواستند در صحن حرم و در کنار دیگر علما باشد؛ ولی وقتی که در حرم امام دفن شد، همه راضی بودند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016