گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حاج حبيب القانيان؛ غصبى بودن پلاسكو منهاى اعتقادات و منهيات دينى؛ ف. م. سخنحاج حبيب الله القانيان، سازنده ى ساختمان پلاسكو بود. نه تنها پلاسكو، بلكه بنيان گذار صنعت پلاستيك سازى در ايران. حاج حبيب و كارآفرينان و سرمايه گذاران توليدى مانند او، صنايعى بنا نهادند كه حتى امروز بعد از گذشت نيم قرن، نام و نشان توليدات شان به نيكى باقى مانده است. بعد از انقلاب، لاشخورهاى اسلامى، با اين انديشه كه تمام اين ساخته ها را مى توانند در اختيار بگيرند و اين ساخته ها خود به خود و بدون زحمت و مديريت و ارزش گذارى به كار و اهميت دادن به زندگى و معيشت كارگران و نوسازى هاى پياپى و صرف هزينه هاى به موقع، توليد ثروت مى كند، آن ها را مصادره و غصب كردند و اين مردان كارساز و كارآفرين را يا گرفتند و زدند و بستند، يا كشتند و به خارج از كشور فرارى دادند. صنايع و اموال مصادره شده هم در دست آقايان ماند و به تصور اين كه آبدارچى و باغبان و دربان، مى توانند «صنعت و سرمايه» اداره كنند آن ها را در هيات هاى مديره بنشاندند و شد آن چه نبايد مى شد. صنايع و مصادره شده ها به تدريج كهنه و فرسوده شدند و چون دلسوزانه نگهدارى نمى شدند و مديريتى براى حفظ اين اموال و نوسازى و بهسازى آن ها نبود به تدريج به جاى درآمد، هزينه به بار آوردند. همه چيز در طول زمان فرسوده شد و بر روى دست آقايان مصادره كننده مانْد. اكنون نوبت آن رسيده بود كه اگر صاحبان اين اموال مصادره شده زنده هستند، لاشه اموال شان به خودشان بر گردانده شود و اگر شد جريمه اى هم به خاطر اين بخشش حكومت (!) از آن ها اخذ گردد، به اين اميد كه دوباره اين «اشخاصِ كاربلد» اين «آهن پاره ها» را به چرخه ى توليد برگردانند و با آن محصول توليد كنند، و اگر وضع خراب تر از اين ها بود، دستكم خرج آن ها به گردن مصادره كننده ها نيفتد. اما...
اما چشم سازندگان و صاحبان صنايع و كارآفرينان كشور، هميشه به اموالى بود كه با زحمت و كار و ريسك و سرمايه گذارى هاى پر خطر به دست آورده بودند و صنايع عمده ى كشور را بنا نهاده بودند، و حكومت اسلامى، نامردانه و نابخردانه آن ها را مصادره كرده بود. ممكن بود چپاول شدگان با بزرگوارى بگويند اين كارها را براى كشورشان و مردم شان كرده اند و چه فرق مى كند كه توليد توسط آن ها صورت بگيرد يا توسط حكومت، ولى هميشه علاوه بر خبرهاى روز كشورشان، به خبرهايى كه به اقتصاد و بخصوص صنايعِ بنا نهاده شده توسط خودشان مربوط مى شد و به آمار و ارقام توليد و بازدهى آن ها توجه خاص داشتند و حتى از كسانى كه در اين صنايع مشغول به كار بودند، اطلاعات دست اول، و البته نا اميد كننده دريافت مى كردند. جالب اينجاست كه اين كارآفرينانِ مجربِ همه چيز از دست داده، به هر جا كه رفتند، با همان دست خالى، و فقط با تكيه به لياقت و كاردانى خود توانستند صنايع جديدى پايه گذارند و ثروت از دست رفته را باز يابند، ولى هميشه آرزو مى كردند و آرزو مى كنند تا بتوانند اين صنايع و ثروت را در كشور خودشان و براى مردم و كارگران ايرانى به كار گيرند. اكنون ساختمان پلاسكو كه مظهر تجدد پايتخت به شمار مى رفت فرو ريخته است و نابود شده است. معمولا از جانب كسانى كه نيستند و يا در گذشته اند سخن نمى گويم ولى اكنون به يقين مى گويم اگر حاج حبيب زنده بود، بيش از آن كه به فكر ساختمان فرو ريخته اش باشد، و غصه ى آن را بخورد، به فكر آتش نشانان جوان زير آوار مانده بود و اگر او بود، همين لحظه در چهار راه استانبول، انواع و اقسام ماشين آلات سنگينى كه براى آوار بردارى و زنده يابى نياز بود و از خارج به فوريت وارد شده بود، مشغول كار بودند به اميد يافتن آتش نشانى زنده. حاج حبيب مى توانست بدون هيچ مشكلى دوباره پلاسكو و ده تا مانند پلاسكو را بسازد همان طور كه هميشه مى گفت اگر او را با دست خالى و بدون هيچ پول و سرمايه اى در جايى رها كنند در عرض چند سال مى تواند به همين چيزهايى كه دارد دست پيدا كند. و باور كنيم كه مى كرد. نه از راه بند و بست و چپاول اموال دولتى كه متعلق به مردم است، نه از راه پارتى بازى و رشوه دهى و تخريب اخلاقيات كارمند و مدير و كارگر، بلكه از راه اصولى كه پيش پاى همگان وجود دارد ولى جنم آن را اكثريت ندارند. حاج حبيب رفت و پلاسكوى او رفت و آلومينيوم او همچنان هست و آن هم در اثر رسيدگى نكردن و به موقع تعميرات لازم را انجام ندادن مستهلك شده است ولى از آن چه او بنا نهاد مهمتر اين جملات است كه در محاكمه (!)ى خود به خلخالى گفت كه همين امروز هم تا مغز استخوان انسان را مى سوزاند: رييس بنياد چپاولگر و مصادره كننده ى مستضعفان گفته است كه در محل فعلى پلاسكو ساختمانى بهتر و منطبق با اصول ايمنى خواهد ساخت. كسانى كه در ساختمان پلاسكو و احتمالا دو تا ده سال بعد (!) در اين ساختمان نوساز مستضعفى(!) كار خواهند كرد خود بهتر از من مى دانند كه اين ساختمان و اين زمين، مصادره اى و غصبى بوده است. كارى به مذهبيون جدى و معتقد ندارم كه نه تنها حاضر به خريدن يا كار كردن يا زندگى كردن در چنين مكان هايى نيستند و حتى بر آن نماز نمى خوانند و نماز خواندن بر آن را قبول نمى دانند، بلكه حاضر نيستند پا در چنين مكان هايى بگذارند. چنين مذهبى هايى امروز به ميمنت وجود «جمهورى اسلامى» بسيار نادر و انگشت شمارند و مذهبيونِ امروز، بيشتر از آتش جهنم، از كم شدن ثروت شان هراسان اند. نه. از زاويه ى مذهب به اين موضوع نگاه نمى كنيم بلكه از زاويه ى انسانى به آن مى نگريم. كسانى كه در پلاسكو كار مى كردند و «حاصل زحمت ساليان شان» را يك شبه بر باد دادند، به حالتى كه در لحظه ى شنيدن خبر دود شدن زحمات چند ساله شان پيدا كردند لحظه اى توجه كنند و لختى به آن بنيديشند... ...اين حالتى ست كه انسان، وقتى هست و نيست اش را كه به خاطر آن تمام عمر زحمت كشيده و سخت كار كرده پيدا مى كند. حالتى كه حاج حبيب القانيان هنگام شنيدن خبر گرفتن مال و اموال و صنايع اش احتمالا پيدا كرد و بخشى از اين مال مصادره شده، در اختيار شما كاسب محترم پاساژ پلاسكو قرار گرفت! Copyright: gooya.com 2016
|