دوشنبه 23 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سپیده می‌دمد، شعری از ويکتور هوگو، ترجمه بهروز عارفی (همراه با متن اصلی شعر به زبان فرانسوی)

سپيده می درخشد؛
شب تيره می گريزد؛
رويا و مه
به جاده شب می روند؛
پلک ها و سرخ گلان،
نيمه می شکفند؛
از بيداری اشيا
گوش ها پر از غلغله است.

دود و سبزه زار،
بام ها و لانه ها ؛
سخن در سخن
به آواز و به نجوا،
باد با درختان بلوط
و آب با چشمه ها ؛
نفس ها ،
آوا می شوند!

همه چيز، جان و د لش را می يابد،
کودک بازيچه اش را،
کوره شعله اش را،
و ويلن آرشه اش را؛
جنون است اين آيا؟،
به گستره جهانی چنين بزرگ،
هر کس آغاز می کند
آن چه را که در سر می پروراند.

چه بيانديشی و چه دوست بداری،
شيدائی بی پايانت ،
به انتهای هدف ،
پرواز می کند؛
چنانکه زورق به دنبال موج شکن،
زنبور در پی بيدی پير سال،
قطب نما به جستجوی قطب،
و من
در جستجوی حقيقت.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




L'aurore s'allume Victor Hugo

L'aurore s'allume ;
L'ombre épaisse fuit ;
Le rêve et la brume
Vont où va la nuit ;
Paupières et roses
S'ouvrent demi-closes ;
Du réveil des choses
On entend le bruit.

Tout chante et murmure,
Tout parle à la fois,
Fumée et verdure,
Les nids et les toits ;
Le vent parle aux chênes,
L'eau parle aux fontaines ;
Toutes les haleines
Deviennent des voix !

Tout reprend son âme,
L'enfant son hochet,
Le foyer sa flamme,
Le luth son archet ;
Folie ou démence,
Dans le monde immense,
Chacun recommence
Ce qu'il ébauchait.

Qu'on pense ou qu'on aime,
Sans cesse agité,
Vers un but suprême,
Tout vole emporté ;
L'esquif cherche un môle,
L'abeille un vieux saule,
La boussole un pôle,
Moi la vérité !


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016