سيما بينا: هيچ وقت از ايران مهاجرت نکردم
سیما بینا
شرق ـ مرجان صائبی - صدای بانوی آواهای محلی را از فايلی ضبطشده میشنوم. فايل، حاوی پاسخهای اوست به سوالهايی که با ايميل برايش فرستادهام. ترجيح داده جواب سوالهای کتبی را شفاهی بدهد. صدايش انگار از سالهای دور به گوش میرسد، از هزارتوی خاطرات پدران و مادرانمان. ردپای احترام به عنصر سادگی در موسيقی در کلامش پيداست و من را ياد کاسِتهای قديمی و استريوی نقرهای بزرگی میاندازد که فقط دکمه«پِلِی» داشت و نوارهايی که با خودکار، ترانههايش را عقب و جلو میبرديم. سيما بينا از شهر خوسفِ خراسان و از دل خانوادهای اهل ذوق و هنر برآمده. همين وابستگی به مهد موسيقی مقامی در انتخاب و ادامه مسير حرفهایاش نقشی بسزا داشته. مساله مهم اما، مهاجرت به تهران و ورودش به راديو بود. همنشينی با استادان موسيقی کلاسيک ايرانی باعث شد همزمان به آموختن موسيقی رديف دستگاهیهم بپردازد و در فضای مُدزده آن روزهای موسيقی بتواند به امضايی مشخص برسد. او در عين حال پُلی شد برای پيوند موسيقی اصيل محلی با مردمی که در شهرهای در حال گسترش زندگی میکردند. سيما بينا غير از کارهای ماندگاری که قبل از انقلاب در راديو اجرا کرد، بعد از سال۱۳۵۷ هم در کنار تدريس موسيقی کلاسيک ايرانی و آواز به تحقيق و جمعآوری ترانههای محلی ايرانی و بازنويسی آهنگهای مردمی و روستايی، بهخصوص موسيقیهای محلی زادگاهش، خراسان پرداخت. او با سفر به دورافتادهترين نقاط اين ناحيه توانست مجموعهای از ترانهها و آهنگهای کمياب و تقريبا فراموششده را جمعآوری کند؛ موسيقیای که توسط مردان و زنان قومهای مختلف و در حين کار روزانه و مراسمهای آيينی شکل گرفته و زمزمه شده بود اما خارج از محيط بومی توسط زنان اجرا نمیشد. سيما بينا با ممارست، اين فضا را تغيير داد.
* خانمِ بينا شما در خانوادهای هنرمند به دنيا آمدهايد و پدرتان استاد موسيقی سنتی بودند. چه شد از همان ابتدا به سمت موسيقی محلی گرايش پيدا کرديد؟
- پدرم استاد موسيقی سنتی نبود؛ بلکه از اهالی باذوق خراسان (شهرستان بيرجند و خوسف) بود که صدای خوشی داشت و آواز میخواند، شعر میگفت و تار هم مینواخت. در واقع خانواده هنردوستی داشتم که برای هنر و هنرمند احترام خاصی قايل بودند. به همين جهت پدر و مادرم به استعدادم در اين زمينه توجه کردند و من را در يادگيری موسيقی و آواز، تشويق و ياری کردند. به جز پدر و مادرم دوستان همشهری و معاشران ما هم اهل ذوق و موسيقی بودند. من و خواهرانم در حال و فضايی مملو از شعر، موسيقی و هنر زندگی و رشد کرديم.
* چطور با داوود پيرنيا آشنا شديد؟
- زمانی که به تهران نقل مکان کرديم، پدرم من و خواهر کوچکترم «مينا» را به راديو برد و به آقای «داوود پيرنيا» معرفی کرد. آقای پيرنيا با مهر و محبت ما را پذيرفت، برنامه کودک زير نظر «داوود پيرنيا» در استوديو گلها تهيه میشد. «بيژن» پسرِ آقایپيرنيا، گوينده و مجری اين برنامه بود. در برنامه کودک آهنگهای مختلفی برای بچهها میخواندم؛ بسياری از اين آهنگها متعلق به خوانندههای معروف آن زمان بود و آهنگهای قشنگی که معروف شده بودند؛ پدرم معمولا روی اين آهنگها اشعاری مناسب برای بچهها میسرود و من آنها را میخواندم و از برنامه کودک پخش میشد. گاهی هم ترانههای قشنگ محلی را در برنامه کودک میخواندم، پدرم آهنگهای قديمی محلی را با شعرهای مختلف برايم تنظيم میکرد و به من ياد میداد، که بيشتر آنها را در برنامه کودک با سنتورِ آقای «برزنده» اجرا کردم.
* چطور به سمت موسيقی رديفی برگشتيد و از محضر استادانی مثل عبدالله دوامی و... بهره برديد؟ منظورم اين است که چهچيزی شما را بعد از موسيقی محلی به سمت موسيقی رديف دستگاهی کشاند؟ در عين حال کارهای زيادی هم بعد از انقلاب در زمينه موسيقی سنتی با پرويز مشکاتيان و استادان ديگر انجام دادهايد، چرا آنها را منتشر نکرديد و کنسرت نداديد؟
- هيچوقت از موسيقی سنتی برنگشتم. اصولا هميشه موسيقی اصيل و سنتی را کار میکردم. من کارم را از استوديو گلها و برنامه گلهای رنگارنگ و گلهای جاويدان که زيرنظر داوود پيرنيا تهيه میشد و برنامه کودک شروع کردم. در همان زمان، هنرمندانه بزرگ و استادان موسيقی در اين استوديو خيلی رفتوشد داشتند و اين افتخار من بود که در کودکی با آنها آشنا شدم و از محضرشان استفاده کردم و نکاتی را آموختم. آرامآرام طوری شد که آقایپيرنيا برنامهای به نام «گلهای صحرايی» به مجموعه برنامه گلها اضافه کردند که در آن ترانههای محلی میخواندم. ولی به هر حال موسيقی سنتی همچنان ادامه داشته و من به مرور ياد میگرفتم. در ابتدای همکاری با «راديو ايران» تصنيفهايی را از ساختههای هنرمندان و آهنگسازان برجسته و نامدار با ارکستر راديو ايران اجرا کردم که آهنگهای محلی نبودند؛ در بخش گلهای رنگارنگ اجراهای بسياری از ساختههای جواد معروفی، مهدی خالدی، عارف قزوينی و تصنيفهای قديمی با «ارکستر گلها» و «ارکستر ملی ايران» اجرا کردم که از برنامه «گلهای رنگارنگ» و «گلچين هفته» از راديو ايران پخش شد. در کنار اين برنامهها، ترانههای محلی خودم را هم با تنظيمهای مختلف استادان موسيقی مثل فرامرز پايور، جواد معروفی، انوشيروان روحانی، ناصر چشمآذر و محمدعلی کيانینژاد خواندم و اجرا کردهام. بنابراين من از موسيقی سنتی به محلی برنگشتم بلکه موسيقی محلی را در کنار موسيقی سنتی ادامه دادم. آوازهای سنتی موسيقی ايرانی را نزد پدرم و بعدها از هنرمندانی مانند زرينپنجه، معروفی، فرامرز پايور و موسيقيدانانی که با آنها کار میکردم ياد گرفتم ولی بعد تصميم گرفتم نزد استاد «عبداللهخان دوامی» رديف آوازهای «ميرزاعبدالله» را ياد بگيرم و اين کار را با علاقه زيادی طی چندينسال انجام دادم. البته با هنرمندانی مانند آقایپرويز مشکاتيان، محمدرضا لطفی و حسين عليزاده در «برنامه گلچين هفته» همکاری کردم ولی بعدا نتوانستم آنها را اجرا کنم، البته بهجز کارهايی که با آقایمحمدرضا لطفی ضبط کرديم.
* در خواندن آوازهای محلی اشراف به موسيقی رديف دستگاهی چقدر موثر است؟
- موسيقی محلی دارای مقامهايی است که لازم است آنها را بشناسيم و اجرای کارهای محلی نيازی به اشراف داشتن به موسيقی رديفی و دستگاهی ندارد، اما بههرحال موسيقی رديفی و سنتی و ملی ما، پايههای موسيقی ماست و بايد به آنها اشراف داشت.
* با اينکه از پنجسالگی در راديو خوانندگی میکرديد و در يک محيط موسيقايی رشد کرديد، چرا رشته نقاشی را در دانشگاه دنبال کرديد؟
- واقعا به نقاشی مانند موسيقی علاقه زيادی داشتم. با وجود اينکه در رشته ادبيات هم قبول شده بودم، نقاشی را انتخاب کردم؛ چون نقاشی هميشه در خصوصیترين لحظهها و خلوتهايم با من بود و تا به امروز هم در مشکلات پناهگاهی برايم بوده. هر زمان که نتوانستهام آواز بخوانم به نقاشی روی آوردهام. خيلی اوقات برای نقاشیکردن دلتنگ میشوم و به آن میپردازم.
* آن سالها موسيقی پاپ خريدار بيشتری داشت، اما شما تحتتاثير فضای حاکم، ژانر کلی کارتان را تغيير نداديد و سبک و شأن حرفهایتان را هميشه در يک سطح حفظ کرديد. چه عواملی استمرار هنری در يک سبک را برايتان به وجود آورد...؟
- از ابتدا با پدرم آوازهای موسيقی سنتی و محلی را کار میکردم اما بعدها به اهميت آن بيشتر پی بردم و فهميدم درواقع بستر موسيقیهای ما موسيقی سنتی و محلی است. اما واقعا به همه موسيقیهای ديگر هم بینهايت علاقه دارم. البته موسيقی پاپ کار نکردهام، اما موسيقیهايی مانند آوازهای عرفانی يا آواز ترانههای خواننده ارمنی قبل از انقلاب را خيلی دوست داشتم و میخواندم. اينها همه علاقههای من است و به اين موسيقی گوش میدهم. اما به نظرم تبحر و تخصص و عميق شدن در يک شاخه بهتر است. البته معمولا در همان يکی هم به جايی نمیرسيم! اما به نظرم تداوم در هر حرفهای خيلی موثر است.
* انگيزهتان از تحقيق روی موسيقی محلی چه بود؟ آيا در پی آن بوديد که دستمايههای تازه پيدا کنيد يا مهجوريت اين موسيقی هم مدنظرتان بود؟ منظورم اين است که چقدر اين تحقيقات شخصی و برای پيشبرد کارتان بود و چقدر دغدغه موسيقايی داشتيد؟
- در ابتدای کار بهدنبال دستمايههای تازه برای کار و آواز خودم بودم. اما در ادامه پژوهشهايم به اهميت اين موسيقی بيشتر پی بردم و برای معرفی آن در گستره وسيعتر اجتماع تلاش کردم.
* در موسيقی نواحی و مقامی، «خراسان»جايگاه ويژهای دارد و خيلیها در ايران که شنونده حرفهای موسيقی محلی هم نيستند اين موسيقی را میشناسند. موزيسينهای معروف تربت حيدريه و تربتجام و بجنورد و قوچان چهرههای شناختهشدهای هستند، مثل حاج قربان و پورعطايی، درپور و...، شما بيشتر متاثر از کدام يک از اين استادان بوديد؟
- به طور مشخص از هيچ کدام از اين هنرمندان که نام برديد متاثر نيستم، اما از همه اين استادان آموختهام و تاثير گرفتهام؛ بهخصوص از موسيقی جنوب خراسان، تربتجام، خوسف و بيرجند. با تمام استادان اين مناطق نشست و برخاست داشتهام و با آنها کار کردهام؛ استادانی مثل عثمان خوافی، پورعطايی و تمام استادان ديگر تربتجام و جنوب و شمال خراسان.
* شما در دورههای مختلف روی موسيقی مناطق مختلف کار کرديد. عکسی هم داريد که کنار آقایاسحاقی هستيد. اين عکس مربوط به سالهای تحقيق در زمينه موسيقی محلی است يا زمانی که برای بالا بردن کيفيت اجرای خودتان نزدشان رفته بوديد؟ میخواهم بدانم به طور مثال آقایاسحاقی در انتخاب و شکل اجرای شما در زمينه موسيقی مازندران چقدر موثر بوده؟
- وقتی تصميم گرفتم روی موسيقی مازندران کار کنم، با شنيدن صدای دو تن از هنرمندان اين منطقه اشتياقم بيشتر شد. يکی از اين افراد آقایاسحاقی بود که نوع خواندن و صدايش به طرز عجيبی در من اثر کرد و مرا به سوی آشنايی و ديدار با او به خطه مازندران کشاند. البته از محضر ايشان بسيار آموختم اما برای پژوهشها و شناخت بيشتر از موسيقی مازندران بايد از هنرمندان مختلف و مردم محل و منابع بيشتری، مثل نواها و نوارهای قديمی و جديد، کتابها و قصهها و اسطورههای محل استفاده میکردم که برايم بسيار جالب بود.
* چطور به موسيقی محلی لرستان علاقه پيدا کرديد و در آن زمينه هم شروع به فعاليت کرديد؟ آيا موسيقی محلی خراسان برايتان جای کار کردن بيشتری نداشت يا میخواستيد به طور موازی در چند شاخه از موسيقی محلی فعاليت کنيد؟
- با شنيدن ساز کمانچه «فرج عليپور» به موسيقی لری علاقهمند شدم؛ در حالی که هرگز او را نديده بودم. يک روز يکی از دوستان خانوادگی ما آقای حميد ايزدپناه که محقق و پژوهشگر تاريخ و فرهنگ لرستان است، فرج عليپور را نزد من آورد و با ساز او آهنگ و ترانهای به نام «شوق وصل» را اجرا کردم، البته بهطور خصوصی در خانه ضبط کرديم. اين ترانه از سرودههای حميد ايزدپناه بود و قبلا از خودشان ياد گرفته بودم، اما بعدها که بيشتر به موسيقی اين منطقه پرداختم از فرج عليپور و دوستان هنرمند اين خطه بيشتر و بيشتر آموختم و از کتابهای موسيقی و تاريخ و فرهنگ آقایحميد ايزدپناه و منابع ديگر بهره بردم. البته به هر حال هرگز از موسيقی خطه خراسان دور نشدم.
* شما به موسيقی افغانستان هم پرداختيد. زبان و نوع گويش مناطق مختلف چقدر در انتخاب آنها برای شما مهم بوده. آيا گويشهايی که به زبان فارسی نزديکتر بود، برايتان ارجحيت داشت؟
- موسيقی افغانستان به موسيقی سيستان و خراسان بسيار نزديک است و ريتمها و ملودیهای يگانه و مشابهی دارد. سالها پيش کنسرتی از طرف «راديو ايران» در شهر کابل افغانستان داشتم و سعی کردم برای اين برنامه ترانههايی از موسيقی افغانستان را آماده کنم. البته در بيان و ادای لحن و لهجه شعرها سعی کردم تا حدی درست و مطابق با لهجه افغانی باشد. اما اخيرا بهطور جدیتر به اين موسيقی پرداختهام و با استادهای شايسته و بزرگواری در اين زمينه آشنا شدم و کار میکنم.
* تا به حال پيش آمده يک موسيقی محلی را دوست داشته باشيد ولی بهخاطر جنس صدايتان به آن نپردازيد؟
- لهجهها و زبان ترکی برايم از هرجای ديگری مشکلتر بوده و خيلی به آن نپرداختهام در حالی که به موسيقی غنی و زيبای اين قسمت از ايران بسيار علاقهمندم.
* گفته بوديد در موسيقی شمال خراسان پتانسيل گنجاندن نگاه خودتان بيشتر وجود داشته. کمی از نظر موسيقايی اين مطلب را باز میکنيد؟ کدام ويژگی در اين موسيقی باعث میشود پتانسيل بهروزشدن را بيشتر از ديگر موسيقیهای محلی داشته باشد؟
- فريادهای کوهستانی و اعتراضآميز موسيقی شمال خراسان بدون در نظرگرفتن کلام و معنی اشعارش، حس غريبی به من میبخشيد. پنداری همه اين نواهای شکوهآميز از دل تاريخ دور به گوشم میرسيد. مقامها و آهنگهايی که با کلام کردی خوانده میشد و چون معنی کلامشان را نمیفهميدم، تصوير و برداشت دلخواهم را از اين موسيقی داشتم و در نهايت با کمک دوست هنرمندم «محمدابراهيم جعفری» که استاد شعر و نقاشی هستند، توانستيم احساس دور و غريبی را که اين موسيقی در من به وجود آورده بود، با کلامی زيبا روی ملودیها و مقامهای موسيقی بيان کنيم فرياد درد مشترکی بود. در عينحال که اصالت کار را حفظ میکرديم، کار تازهای در موسيقی شمال خراسان خلق میشد.
* فکر میکنم سفرهای شما هم در شکلگيری حالوهوای قطعات خيلی موثر است...
- همينطور است. در سفر به مناطق مختلف در واقع به روحيات و خلقوخوی آنها نزديک میشويد، در واقع با آنها يگانه میشويد و ديگر، موسيقی و لحن و زبانشان برايتان غريبه نيست؛ مانند اينکه از اهالی آن منطقه هستيد.
* چقدر در قطعات اورجينال دخل و تصرف میکنيد؟ در چه بخشهايی تغيير را لازم میبينيد و چه چيزی را بهصورت اوليه حفظ میکنيد؟ آيا موسيقی محلی را به موسيقی سيما بينا تبديل میکنيد؟
- مهمترين مساله در اجرای ترانهها و موسيقی محلی هرمنطقه، حفظ اصالت آن است. اما به هرحال با سليقه و اجرای من به «موسيقی سيما بينا» تبديل میشود. شايد کمکم در روند اين تغييرات مکتبی به نام مکتب سيما بينا در موسيقی محلی بهوجود بيايد (خنده). بههرحال تغييراتی که در ترانهها و آهنگها برای اجرای خودم میدهم نکات ظريف و متفاوتِ بسياری است که در اينجا مجال شرح آن نيست.
* تنظيم قطعاتتان را آهنگسازان و موسيقيدانانی چون جواد معروفی، فرامرز پايور، انوشيروان روحانی، خالدی، فخرالدينی و ناصر چشمآذر انجام دادهاند. در کارهای جديدتان تنظيمات را چه کسی انجام میدهد و اصولا تنظيم کسانی که نام برديم چه تفاوتهايی با هم داشت؟ بهنظر میرسد مثلا سبک جواد معروفی و سازی مثل پيانو کمی از موسيقی محلی دور است. کدام يک از اين موزيسينها اشرافشان به موسيقی محلی حداقل در زمينه تنظيم بيشتر بود؟
- در اوايل کار آهنگها و ترانههای محلی را به راديو آورده بودم. آقایپيرنيا آنها را برای تنظيم به موسيقيدانان بنام میدادند، اما بعدها خودم به اين نکته پی بردم که بهتر است اين ترانهها با ساز و نوازندههای محلی تنظيم و اجرا شود. اين آهنگها روی ساختار و فواصل همان سازهای محلی هرمنطقه خلق و ساخته شود. سازهای کلاسيک و فرنگی معمولا لحن و لهجه درست موسيقی محلی را بيان نمیکنند.
* شماری از کارهايی را که اجرا کرديد ديگران هم در طی اين سالها اجرا کردند. نظرتان راجع به آنها چيست؟ مثل قطعه «ماهصنم» و... .
- والله چه عرض کنم!؟
* در مصاحبهای گفته بوديد «در برخی شرايط خيلی بيشتر توانستم جايگاه هنری خودم را پيدا کنم» کمی در مورد اين توضيح میدهيد، چون شما جايی برای ارايه آثارتان نداشتيد... .
- همينطور است. بعد از اتفاقاتی که برای موسيقی در ايران افتاد رفتن به بسياری از برنامههای راديو و کنسرتهای مختلف چندان انتخاب و دلخواه من نبود، مثل «هنر برای مردم» يا «برنامه شما و راديو» و جشنها و سفرهای کنسرتی به شهرها و مناطق مختلف، حذف شد. همه ترانههايی که بايد از سرايندههای مختلف در ماه اجرا میکرديم، بايدی و تکليفی بود، هيچکدام را خوش نداشتم. اين برنامهها از زندگی من حذف شد و در شرايط جديد طبعا بيشتر به کارهای پژوهشی و جستوجوهای خودم در مورد موسيقی محلی مناطق خراسان و ديگر جاهای ايران پرداختم و با پشتوانه تجربياتم در زمينه موسيقی ملی و محلی به تمرين و ممارست بيشتری روی توانايیهای آوازم پرداختم. کلاسهای آموزش آواز هم خودبهخود به تجربيات و يادآوری آموختههايم در موسيقی کمک میکرد و اين کلاسها از هر جهت برای خانمها و هنرآموزان و بيشتر برای خودم مفيد بود. روی نغمههای رديف بيشتر عميق شدم، صدای استادان قديمی را بسيار شنيدم و کار کردم و نفسبهنفس، تحريربهتحرير و کلامبهکلام استادان و بعد با اشعار مختلف به خودم فرصتی دادم که ابتکاراتی روی آوازها و جملهبندی آوازهای سنتی داشته باشم که همه اينها در رابطه با خلوت خودم انجام میشد و کلاس يا آوازمان، همينطور در آواز محلی اين توانايی را پيدا کردم که ابتکارها و خلاقيت خودم را هم در موسيقی داشته باشم و تنها منحصر به اجرای کارهای پيشنهادی نباشم. در هر صورت خلاقيت در کارم بيشتر به وجود آمد و برای همين میگويم: «جايگاه هنری خودم را بيشتر پيدا کردم.» فهميدم کجا بايد بخوانم، کجا کنسرت بدهم، در چه فستيوالهايی شرکت کنم و از کدام برنامهها بيشتر فاصله بگيرم. به اين ترتيب در کار خودم آزادتر شدم و ديگر هيچ اجباری وجود نداشت.
* شما در عين حال، طی اين سالها درس موسيقی و آواز هم میداديد. آموزش خوانندگی برای بانوان تحتشرايطی خاصی که دارند چه دستاوردی میتواند داشته باشد؟
- جالب است با همه محدوديتها اشتياق شرکت در کلاسهای آواز و موسيقی از جانب خانمها بسيار زياد و گرم بود. در مورد اين سوال که تمرين صدا و آواز چه دستاوردی برای خانمها دارد میگفتند میخواهيم رديف موسيقی سنتی و ملی ايران را ياد بگيريم و بشناسيم. خيلیها در کلاس دوام نمیآوردند چون کار آسانی نبود، اما عدهای که به موسيقی و آواز علاقه داشتند با عشق و پشتکار فراوان و باورنکردنی در کلاسها حاضر میشدند و اين کلاسها واقعا قبل از انقلاب به اين صورت و شدت نبود. کلاسهای آواز من واقعا فضا و هوای خوبی برای همه ما داشت و انرژی و آرامش و آزادی را حس میکرديم. از نظر موسيقی و ارتباط و احوالات خوبی که با هم در موسيقی داشتيم هم مفيد بود.
* شنيده بوديم شما اولين زنی بوديد که بعد از انقلاب در تالار وحدت کنسرت داديد... .
- بعد از انقلاب در تالار وحدت کنسرتی نداشتم اما شروع برگزاری کنسرتهای خصوصی برای جماعت محدود و بعدها خانمها در ايران، بعد از انقلاب را با احتياط و دورانديشیهای لازم شروع کردم. برپايی اين کنسرتها، مجالی بود برای معرفی قطعاتی از موسيقی محلی سنتی و در صحنههايی که خانمها در خانه خودشان برای جماعتی از هنرآموزان کلاسم و فاميل و دوستانشان آماده میکردند اين کنسرتها خيلی جدی و به زيبايی انجام میشد.
* درباره مجموعه «لالايیها» اشاره به ممنوعيت صدای زن کرده بوديد و اينکه لالايی يک نوای زنانه است. در مورد شکلگيری روندی که اين مجموعه داشت، توضيح میدهيد؟
- مجموعه لالايیهای ايران را در ادامه پژوهشها و سفرهايی که برای موسيقی محلی به مناطق مختلف ايران داشتم، از ميان مردم شهر و روستاها جمعآوری کرده و با علاقه و پشتکار و سعی و تلاش، تمام آنها را با لحن و لهجههای مختلف تمرين و ضبط کردم. اگر بگويم چقدر در تهيه اين مجموعه از هرجهت وسواس و دقت به خرج دادهام، زيادهگويی خواهد شد و از حوصله شما به دور است.
* وضعيت انتشار مجموعه لالايیها چگونه است؟
- متاسفانه هنوز برای پخش آن در ايران موفق نشدهام.
* در مورد کار مشترک با پسرتان آرش ميتويی توضيح میدهيد؟ چون خيلی متفاوت از کارهايی است که معمولا از شما شنيدهايم... .
چندی پيش که به ايران آمده بودم، آرش يکی از کارهای استوديويی خودش را در خانه تمرين میکرد. من هم با او همآواز شدم. بعد تصميم گرفتيم چه خوب میشود که با هم اين کار را ضبط کنيم. همين.
* راجع به سالهايی که در ايران مانديد بگوييد و اينکه فعاليت موسيقايی شما طی سالهای گذشته و روند کاریتان کاملا فرهنگی بوده و در جشنوارههای زيادی شرکت کردهايد. موسيقی محلی ايران در جشنوارههای خارجی چه جايگاهی دارد؟
- در واقع من هيچوقت از ايران مهاجرت نکردم. تنها دفتر هنری من برای برگزاری کنسرتها و فستيوالهايی که بايد شرکت کنم، در خارج از ايران است و ارتباط با برنامهگذارهايم در جاهای مختلف و ضبط و پخش سیدیهايم؛ وگرنه ارتباط با مردم شهر و روستاهای ايران همچنان زمينه اصلی کارم است و در خارج از کشور هم برای معرفی موسيقی محلی و ملی ايران کنسرت میدهم و در فستيوالها شرکت میکنم.