شاید نتوان به جرات در مورد منشاء پیدایش حاجی فیروز ادعایی مطرح کرد که مورد توافق همه پژوهشگران قرار بگیرد. ولی با توجه به اطلاعات موجود میتوان چند گامی به شناخت ریشه و اصل این شخصیت دوست داشتنی که فرا رسیدن نوروز را وعده میدهد نزدیک تر شد. شاید برخی شواهد نسب نامه حاجی فیروز را بتوانیم در خارج از ایران جستجو کنیم.
میدانیم دین میترایسم برای چند قرن گسترده ترین دین در قلمرو دولت روم بود. یکی از عوامل اصلی اشاعه آن، جذب اقوام ایرانی سرمتی و آلان در ارتش روم بود که دین و آیینشان را در قرارگاههای ارتش روم از شرقی ترین نقاط اروپا تا جزیره انگلیس و شمال آفریقا گسترش داده بودند. برای چند قرن آیین میترایسم دین برتر اروپا بود. با گرویدن کنستانتین اول به مسیحیت در ۳۱۳ میلادی و اعلام آن به عنوان دین رسمی، هنوز بسیاری از مردم روز تولد میترا را جشن میگرفتند و کلیسا بعد از سه قرن برای مسیحی کردن این جشن، ۲۵ دسامبر را روز تولد عیسی مسیح اعلام کرد. بنابر این طبیعی است که برخی عناصر دین میترایسم و یا مراسم مربوط به آن وارد جش و آداب کریسمس شده باشد. برخی از این عناصر شناخته شدهاند و برخی دیگر در غبار تاریخ فراموش شدهاند. یکی از این عناصر احتمالا پیتر سیاه است که شباهتهای زیادی با حاجی فیروز دارد.
کریسمس آنطور که در کشورهای اسکاندیناوی جشن گرفته میشود دارای دو شخصیت است: بابانوئل و پیتر سیاه. پیتر سیاه شخصیتی است که مردم عادی اروپا به سبب دلبستگی به سنتهای غیر مسیحی باستانی به جشن کریسمس در کنار بابانوئل افزودند. [۱] او در کشورهای اسکاندیناوی همراه با بابا نوئل دیده میشود. هم او است که از دودکشها وارد خانه شده و هدایای کودکان را به آنها میدهد.
برای فهم دقیقترِ قدمت حاجی فیروز، نخست باید شباهتهایش را با پیتر سیاه بررسی کنیم. هردو چهره سیاه دارند لباس و کلاهی قرمز به سر میگذارند و خویشکاریشان در این جهان شاد کردن کودکان است. اگر چه از گذشته تاریخی دگرگونی پیتر سیاه هم اطلاعات زیادی باقی نمانده است آنچه که بطور قطع میدانیم باستانی بودن آن است. در سایت تاریخ پیتر سیاه میخوانیم:
"پیتر سیاه، یاور سنتاکلاوس، قدمتش به دوران پاگانیسم (قبل از مسیحیت) میرسد. از آنجا که کلیسا قصد زدودن سنت پاگانها را داشت، شخصیت سنتاکلاوس را وارد جشن کریسمس کرد. در همین زمان شخصیت پاگان پیتر سیاه یاور سنتاکلاوس شد. در هلند همچون سراسر اروپا سنتاکلاوس در کنار خود یاوری دارد که معمولاً سیاه پوست است. کلیسای مسیحی با وارد کردن بابانوئل در جشن کریسمس قصد از میان بردن سنتهای پاگانیسم را داشت. ولی این کاری چندان آسان نبود چون سنتهای باستانی بسیار تنومنداند و مردم به آسانی از آنها دست نمیکشند. لذا کلیسا برای برتر نشان دادن مسیحیت، پیتر سیاه را مجبور کرد که به نشان مطیع بودن زنجیری به خود ببندد. " [۶]
مقایسه بین حاجی فیروز و پیتر سیاه فقط برای نشان دادن محتمل بودن ریشه مشترک باستانی این دو است. هر دو چهرهای سیاه و بدون ریش دارند، با پوشیدن لباسی غیر عادی و حرکاتی خنده دار کارشان شاد کردن مردم است. لذا این فزضیه که ریشه پیدایش حاجی فیروز به دورانی پس از اسلام مربوط بشود بسیار نامحتمل جلوه میکند. البته برخی تغییر و تحولهای شخصیت حاجی فیروز را پس از اسلام هم نمیتوان نفی کرد.
ریشه باستانی حاجی فیروز را در کجا میتوان یافت؟ دکتر شروین وکیلی در "تبارشناسی حاجی فیروز" مینویسد:
"پدیدار شدن حاجی فیروز در کوچههای شهر همزمان است با پنج روز آخر سال و این همان است که در ایران پیش از اسلام هَمّسْپَهدیم نامیده میشده و نوعی جشن بزرگداشت مقام درگذشتگان بوده است. همسپهدیم در لغت به معنای به حرکت در آمدنِ همهی سپاهیان است و فرض بر آن بوده که روان مردگان نیکوکاری که طی سال درگذشتهاند، در این پنج روز پایانی سال از بند گیتی رهایی مییابند و به مینو حرکت میکنند تا همچون جنگاورانی در سپاه اهورامزدا با اهریمن بجنگند. از این رو ظهور حاجی فیروز را میتوان با آیینهای مربوط به مردگان مربوط دانست و شکل ظاهری وی و رخسار سیاه و جامهی سرخش را هم به همین ترتیب تفسیر کرد. " [۲]
بنابر نظر دکتر وکیلی، شاید حاجی فیروز رابط روان درگذشتگان در پنج روز آخر سال با عزیزان بازمانده باشد. در راستای چنین نظری، متنی از ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه می¬بینیم: "... علمای ایران میگویند که در این روز [نوروز] ساعتی است که فیروز فرشته ارواح را برای انشاء خلق میراند... " [۳]
اگرچه گزارش بیرونی از فرشتهای به نام فیروز تا آنجا که میدانیم ریشهای در سنت زرتشتی ندارد ولی گزارش او تایید کننده ارتباط حاجی فیروز با جهان مردگان است که شروین وکیلی مطرح میکند.
در فروردین یشت آمده است: "فروشیهای نیک توانای پاک اَشوَنان [راست کرداران] را میستایم که هنگام هَمَسَپتَمدم [پنج روز آخر سال] از آرامگاههای خویش به بیرون شتابند و ده شب پیاپی آگاهی یافتن را در این جا به سر برند: کدامین کس ما را بستاید؟ کدامین کس سرود نیایش ما را بخواند و ما را خشنود کند". [۴]
ایرانیان بازگشت ارواح عزیزانشان را با افروختن آتش بر بامها جشن میگرفتند و آن را آیین سوری مینامیدند که پس از اسلام به چهارشنبه سوری تبدیل شد. مشابه این مراسم امروز در مکزیک جشن گرفته میشود.
بر اساس فروردین یشت، فروشی راست کرداران در پنجمین روز آخر سال به امید آنکه عزیزانشان یادی از آنها بکنند از آرامگاههای خود بیرون میآیند. بر اساس گزارش بیرونی در سفر فروشی راست کرداران، فرشتهای به نام فیروز راهنمای آنها است. چه رابطهای بین فرشتهای که راهنمای ارواح مردگان برای دیدار عزیزانشان است و حاجی فیروز وجود دارد؟ البته این احتمال هم وجود دارد که شخصیتی که امروز با نام حاجی فیروز میشناسیم ترکیبی از سنتهای مختلف ایرانی در درازای زمان باشد. بیرونی در باره جشنی که در اولین روز آذرماه در شیراز برگزار میشد گزارش میکند:
"اولین روز آن [آذر ماه] روز هرمز است و این روز "سواری کوسه" است و آن سنتی است موسوم که مردی کوسه و خنده آور در این روز بر خری سوار شود و... این کوسه پارچه هایی برخود پیچیده و جامههای کهنه میپوشد تا برای شناخته شدن از جمع مردم علامتی باشد.. تن خویش را با روغن هایی که جلو سرما را بگیرد چرب کرده سپس بادبیزنی به دست میگیرد و خود را باد میزند و مردم به او میخندند و بر او آب میپاشند [سنت آب پاشی که روز اول فروردین هم برگزار میشد] و برف و یخ به سوی او پرتاب میکنند... و او هم برای این کار باجی به حکومت میپردازد. ابوسعید احمدبن محمدبن عبدالجلیل مهندس برای من حکایت کرد که در شیراز دیده است مردی از نگهبانان دولت را که دارای ریش بلندی بود و به دنبال آن کوسهی خر سوار روان بود و مقداری گِل قرمز با خود داشت که به در هر خانه که چیزی نمیدادند از این گل پرتاب میکرد. این روز را "اسال وهاروگان" نیز گویند و پادشاهان کیانی آن را بهار جشن مینامیدند [احتمالاً این، تلفظ غلط "ابسال وهار" یا جشن آبسال بهاری است]. " [۵]
در این گزارش هم شخصیتی را میبینیم که چون حاجی فیروز بدون ریش است و با پوشیدن لباسی غیر عادی و حرکاتی خنده دار کارش شاد کردن مردم است. شخصیتی که به قول بیرونی ریشهاش در جشن آبسالان بهاری است که به فرا رسیدن نوروز مربوط میشد.
ولی اگر حاجی فیروز ریشه در باورهای باستانی ایرانی دارد چرا با پیشوند حاجی شناخته میشود؟ کلید این معما را هم دکتر وکیلی به دست میدهد هرچند خود محتمل بودن آن را نفی میکند.
در زبان رومی "هاگیوس" به معنی مقدس است. حتی امروز پیشوند "هاگا" به معنی مقدس در نام "هاگا صوفیا" یا "آیاصوفیا" باقی مانده. شاید این پیشوند از آناتولی به نام فرشته پیروز (اگر گزارش بیرونی از این فرشته را درست فرض بگیریم) افزوده شده باشد که به مرور زمان "هاگا" به "حاجی" تبدیل شد.
آیا جامه سرخ حاجی فیروز ارتباطی با دین زرتشت و یا سایر ادیان ایرانی قبل از اسلام دارد؟ میدانیم که پیروان بابک خرمدین که پیرو نوعی دین زرتشتی بودند لباسهای سرخ به تن میکردند و به سرخ جامگان معروف بودند. در عین حال از شعر واقف لاهوری (قرن یازدهم) هم در میابیم که پوشیدن لباس سرخ در نوروز رسمی رایج بوده است:
رسید عید و نیست مرا جامه سرخ
مگر به گریه کنم جیب سرخ و دامان سرخ
دکتر شروین وکیلی ریشه تاریخی پیدایش حاجی فیروز را بیش از هر زمان دیگری به پس از اسلام محتمل تر میداند در حالیکه ما باستانی بودن شخصیت حاجی فیروز را محتمل تر میدانیم؛ ریشهای که به دورانهای پیش از اسلام و مسیحیت باز میگردد. ولی همانطور که گفتیم تغییر و تحول این شخصیت دوست داشتنی در طول تاریخ پس از اسلام نه تنها محتمل بلکه قطعی است. سئوالی که پیش میآید گستره و عمق این تغییر و تحول است. شاید نشانه هایی از این تغییر و تحول را بتوان در فرضیه دکتر وکیلی پیدا کرد. او مینویسد:
"... میتوان با نگاهی تاریخمدارانه به موضوع نگریست و پرسید که آیا در طول تاریخ شخصیتی به نام فیروز داشتهایم که به مکه و مدینه رفته باشد و به تعبیری حاجی شده باشد و با کودکان ارتباطی داشته باشد؟ جالب آن است که دقیقا چنین شخصی را داریم و نمادها و علایمی که در مورد حاجی فیروز میبینیم با وی نیز شباهتی چشمگیر دارد. این شخصیت، پیروز نهاوندی پارسی، موسوم به ابولؤلؤ است که از جنگاوران ساسانی و به روایتی ترسا [مسیحی] بود و به دست مغیره بن شعبه اسیر شد و همچون بردهی وی به مدینه برده شد. او همان کسی است که وقتی در بازار مدینه کودکان ایرانیِ به بردگی گرفته شده را دید، به دوستانش گفت که "عمر جگرم را درید" و تصمیم گرفت انتقام قتل و غارت ایرانیان را از خلیفهی وقت بگیرد. او همان کسی است که عمر را به قتل رساند و یادآوری کردارش تا روزگار ما در قالبی شیعی و در پیوند با مراسم عمرکشان همچنان باقی مانده است.
با مرور داستان پیروز پارسی روشن میشود که او سرمشق خوبی برای داستان حاجی فیروز است. او تنها شخصیت مهمی است که فیروز نام داشته و به مکه و مدینه رفته است. بعد از مرگ عمر که به شادمانی فراوان ایرانیان منتهی شد، تا قرنها ایرانیان داستانِ دلاوری و انتقامجویاش را باز میخواندند و او را در مراسم جشن عمرکشان به صورت قدیسی تصویر میکردند. چه بسا که روان او را یکی از نیروهای مقدسی قلمداد کرده باشند که همراه با سایر فروهرهایی که در روزهای سال نو از خانههای مردم دیدار میکنند، از جهان مردگان بازگشته و پیام آورِ شکست خوردن دیو سرما گشته باشد. باید به این نکته توجه کرد که خاستگاه این شخصیت تهران و ری بوده است و این منطقه تا قم و کاشان از نخستین مراکز شیعه گری افراطی بوده و احتمالا آیین عمرکشان نیز در همین منطقه شکل گرفته باشد. باز توجه به این نکته ضرورت دارد که در مراسم عمرکشان پیروز را با لباسی سرخ نشان میدهند، چنان که در مورد حاجی فیروز هم میبینیم. در ضمن میدانیم که پیروز بور و سپید پوست بوده و به همین دلیل هم اربابش او را ابولؤلؤ مینامیده است. به این ترتیب سیاه شدن چهرهی حاجی فیروز شاید نوعی واژگونگی باشد که به پیوند وی با جهان مردگان و برعکس شدنِ وضعیتِ زندهاش دلالت داشته باشد. شباهتهای دیگر هم کم نیستند. حاجی فیروز میزند و میخواند و از کودکان سکه دریافت میکند، و این به فروهر دلاور پیروز انتقامجو میماند که در آستانهی سال نو به جهان زندگان بازگشته تا پاداش خویش را از کودکان دریافت کند. چرا که انگیزهی اصلی کشتن عمر، به بردگی کشیده شدن کودکان ایرانی بوده است. در نتیجه حدس من آن است که بخشی از ویژگیهای ریختی و رفتاری حاجی فیروز بازماندهای دگردیسی یافته و خاطرهای فراموش شده از آیینِ بزرگداشت پیروز پارسی بوده باشد. رسمی که برای دیرزمانی در قالبی دینی و ضدتازی در مراسم عمرکشان حضور داشت، تا این که در دوران قاجار به صورت شخصیتی عوامانه و وابسته به نوروز درآمد، و چه بسا که بعدتر در قالب غلام سیاه به نمایشهای عامیانه راه یافته و قهرمان داستانهای سیاه بازی شده باشد. از یاد نبریم که در اینجا هم با شخصیتی برده، ظلم ستیز و زیرک روبرو هستیم که در زبانش گرهای هست و لباسی سرخ بر تن دارد و معمولا در برابر اربابی ستمکار و چیره گر ظاهر میشود و نقش ایفا میکند. [۷]
نتیجه گیری: (۱) از شباهتهای زیاد حاجی فیروز و پیتر سیاه، ریشه مشترک و باستانی آنها بیشتر محتمل جلوه میکند. (۲) بر اساس فروردین یشت و گزارش بیرونی، ایرانیان باستان باور داشتند که ارواح عزیزانشان در روزهای آخر سال برای دیدار آنها میآیند. در این بازگشت فرشتهای راهنمای آنها است. (۳) پس از اسلام این فرشته احتمالاً نام پیروز یا فیروز را پذیرفت. پس از اسلام و کشتار ایرانیان توسط اعراب، پیروز پارسی به سبب قتل عمر به مقامی مقدس نزد ایرانیان رسید. او به فرشتهای تبدیل شد که راهنمای ارواح برای دیدار عزیزان بود. در شب بازگشت ارواح ایرانیان بر بامها آتش میافروختند و آن را جشن میگرفتند. امروز این مراسم در شکل و شمایل چهارشنبه سوری برای ما باقی مانده است. بنابر این مراسم بازگشت ارواح و دیدار عزیزان ذاتاً مراسم شادی بود. (۴) حرکات، لباس، قیافه و بسیاری از مشخصاتی که امروز در حاجی فیروز میبینیم در شخصیت هایی که در جشنهای مختلف حاضر میشدند وجود داشت. احتمالاً در درازای زمان این مشخصات ظاهری در فرشته پیروز که راهنمای ارواح است ادغام شدند. (۵) حاجی فیروز امروز تکامل باور به شخصیتی باستانی است که در درازای زمان متحول شد.
اکبر معارفی
پژوهشگر تاریخ ایران
[۱] https://blackpetehistory.weebly.com
[۲] تبارشناسی حاجی فیروز - شروین وکیلی - ص ۲۲
[۳] آثارالباقیه - ابوریحان بیرونی - ترجمه اکبر دانا سرشت - چاپ پنجم ص ۳۲۶
[۴] اوستا - جلیل دوستخواه - چاپ یازدهم - فروردین یشت کرده سیزدهم ۴۹ - ۵۰
[۵] آثارالباقیه - ص ۳۴۲
[۶] https://blackpetehistory.weebly.com
[۷] تبارشناسی حاجی فیروز - شروین وکیلی - ص ۲۶