پس از هفتهها پیکار بی امان مردم دلاور ایران با رژیم نکبت اسلامی که پویایی تازهای به فرایندهای سیاسی داده است، اینک میتوان هم نظارهگر از هم پاشیدن جهان سنتی و به چالش کشیدن ارزشها و هنجارهای دست و پا گیر و به میراث مانده از گذشته های ناشاد بود و هم افق نظم سیاسی ـ اجتماعی آینده را به تصویر کشید. چنان دگردیسی چشمگیری که بر افکار نو و افراد جوان یک جامعه پر تحول بنیاد گذاشته شده، همه را به تکاپو انداخته و محور فعالیت سیاسی همه کس شده است. این جنبش که نگرش عینی و بینش ذهنی بسیاری را جابجا کرده است، انقلاب دگرگونی هاست که دیگر مایل نیست با آلوده کردن سیستم تفکر و ذهنیت در هاله ای از چرندیات مقدس زندگی را در باتلاقی از تصورات ایمانی زندانی کند.
جامعه ای چنین منسجم، با اراده و توانمند که با ابداع نوعی گفتمان سیاسی متفاوت و از هر نظر پویا و اثربخش، رژیم درمانده را با بسترسازی بسیج خیابانی به چالش کشیده است، زمینه ارتقای قابلیتهایش برای سرنگونی حکومتی که بر خلاف همه پیشبینی ها بیشتر از آنچه تصور میشد، زنده مانده است، بیش از هر زمان دیگری فراهم کرده است.
جهانیان اینک با دختران و جوانانی روبرو هستند که با نوآوری گفتمانی و خلاقیت میدانی، کوشش میکنند تا تصاویر خشونت آمیز و بنیادگرایی چهار دهه ای از کشورشان را با سرود «زن زندگی آزادی» به فضایی «برای توی کوچه رقصیدن» تبدیل کنند و آسمان تیره ایران را «برای خورشید پس از شبای طولانی» آماده سازنند. تاثیر مهم پیامد چنین قلمرو تازهای، بسیج گسترده جهانی از انقلاب ملی بوده است. چنین پشتیبانی و حمايت بینالمللی میدان مانور رژیم ورشکسته که دچار انحطاط همه جانبه شده است را هر روز محدودتر و دست حامیان برون مرزی اش را مسدودتر میکند و با فرسایش ماشین سرکوب که به هم پاشیدن بیشتر نهادها و هرج و مرج در درون دستگاه حکومتی کشیده میشود، شکاف های نامرئی به دره عمیقی تبدیل خواهد شد که در آن بلعیده خواهند شد.
رژیم مفلوکی که مجبور است برای حفظ افسانه سرایی پیرامون «عوضش امنیت داریم» به ترویج فرهنگی از اصطلاحات ملال انگیز و پاشیدن بذر وحشت متوسل شود، بیشتر حضور مسلط ترس و رخسارهای رنگ پریده را به نمایش میگذارد. فرار فوج فوج بستگان مقامات از در پشتی فرودگاه بینالمللی تهران، نشانه همه چیز است جز اقتدار و امنیت، و تنها پایان یک رژیم نکبت را در برابر چشمان همگان تاب میدهد.
خنثی کردن جنبش انقلابی مردم با سناریوهای تکراری، در رژیمی که بر بنیان ایدئولوژی و پایه خشونت بنا شده و سقوطش را هر روز در خیابانها میشنود، نتایج قابل انتظاری را رقم نخواهد زد و با قرائت متفاوت جمهوری اسلامی از امنیت و تلقی شان از قدرت که منبعی برای تنشهای بیشتر میان نهادهای حکومتی فراهم آورده است، فرجام این دست و پا زدنها، تداوم مطلق ناامنی است که بزودی منجر به شکست انقلاب اسلامی و تغییر رژیم خواهد شد.
ویژگی هر سامانه در حال سقوط، تظاهر به قدرت و ثبات و موقعیت هژمون است. از یک سو، برای جلوگیری از ریزش بیشتر خودیها به استراتژی تسکین و دلجویی، و از سوی دیگر، برای مهار اوضاع به مدیریت وحشت روی میآورد.
رجزخوانی یک سردار درمانده از «پایان صبر نظام»، گوه خوری های زیادی سخنگوی دولت درباره استفاده از «گلوله های جنگی»، یاوه گویی ابلهان طویله اسلامی، و بتازگی دری وری فرمانده نیروی زمینی و برقرار کردن رابطه میان خویشتنداری نظام با اراده رهبری، همگی کوششی ناامیدانه به منظور بازیابی احساس امنیت برای لشکریان سرکوبگر و قشون مفتخواران است، که خود گویای این واقعیت است که گفتمان حکومتی دیگر بازتابی از قدرت و اقتدار به شمار نمیآید و نشاندهنده درماندگی رژیم اسلامی در روند فروپاشی است.
مدافعان کودک همسری و جانیان کودک کش که با بی لیاقتی دنبالهدارشان میخواستند کاخ سفید را به حسینیه تبدیل کنند، اکنون پس از یک لرزش کلامی از صاحب خانه موقت همان کاخ، چنان قالب تهی کردهاند که ابلهی که وزیر خارجه اش مینامند «از مجاری دیپلماتیک» مطمئن شده که کسی «قصد تغییر رژیم» اش را ندارد. چنین تقاضایی برای تضمین امنیتی از آمریکا، از یک سو، و حمایت امنیتی از روسیه از سوی دیگر، نه تنها ساختارهای فرسوده رژیمی که همواره وعده تامین امنیت میدهد را آشکار کرد، بلکه بار دیگر استقلال و اقتدار در چهارچوب «رسالت الهی انقلاب اسلامی و رهبری دولت جهانی اسلام» به نمایش گذاشته شد.
هنگامی که ویروس امنیت جعلی بر ذهنیت کسی چیره شود، دیگر آخوند و پاسدار و بسیجی و لباس شخصی سرش نمیشود و ترس، برادری است که مرگ نام دارد.
رسیدن مردم به خودکفایی ذهنی و استانداردهای مربوط به این جهان در برابر جهان زدایی رژیم نکبت اسلامی، چرخشگاه تاريخی بزرگی فراهم آورده است که همه چيز را در آینده زير و رو خواهد کرد و عامل تعیینکننده ای در مناسبات سیاسی و اجتماعی خواهد بود. اگر کلید فهم این دگرگونی های سیاسی و مناسبات درونی آن درک نشود، دیگر کسی بعنوان عنصر سازنده در تحولات داخلی کشور به حساب نمیآید.
مردم با شناخت از قدرت و نقش محوری خویش، خود را بازیگر اصلی سپهر سیاسی میدانند که باید سرنوشت مشترک ملی را خودشان در همراهی و همیاری رقم بزنند. چنین دریافتی از ضرورت کنش جمعی که محصول درنوردیدن قلمرویی گسترده و جابجایی مرزبندیهای گذشته است، راه را برای همکاری و هماهنگی کنش های جمعی باز کرده است. تعریف مشترک از دردی همگانی، جهتگیری ارزشها و منافع ملی را تعیین میکند و مردم را به وجود امری مشترک در خیری جمعی متقاعد کرده است. این کنش ها همچنین به مردم معنا میبخشند و در ابعادی گستردهتر هویت آنها را میسازند و میتواند طیف وسیعتری از مخاطبان منفعل را به فعال، بعبارتی از تماشاچی به شرکتکننده در کارزار و پیکار ملی تبدیل کند، چنانکه این روند هم قابل مشاهده است و هم ادامه دارد.
مردمی که همگام و همبسته عازم میدان نبرد میشوند تا به کنش جمعی مشترک بپیوندند؛ کارگران و آموزگارانی که برای یگانگی ملی اعتصاب میکنند تا به تحقق آرمانهای ملی کمک کنند؛ دانشجویانی که با تحصن و اعتراضاتشان ارزش و تداوم جنبش انقلابی را تضمین میکنند، تبعیدیانی که برای همبستگی ملی به شکلهای گوناگون صدای هم وطن شان را در سراسر جهان فریاد میکنند؛ شیر زنان و دختران شجاع و جوانان دلاوری که روسری از سر میافکنند و عمامه بر باد میدهند، تا با اعتبار بخشیدن به انقلاب ملی، کمر به نابودی رژیم ضد ایرانی ببندند، نه از آن روست که در پی نیازها و منافع فردی خودشان هستند، بلکه چون مسئولیت و وظیفه رها شدن از سرنوشت غم انگیز مشترکی که خود را بازیگرش میبینند، متقاعد شان کرده است.
رژیمی که بر پایه نگرش و جهان بینی قرن هفتم میلادی برپا شده است، حتی با بکارگیری ابزارهای سرکوب قرن بیستمی، هرگز توان شکست یک انقلاب قرن بیست و یکمی را نخواهد داشت، انقلابی که به گفته اندیشمندان تنها با انقلاب فرانسه برابری نمیکند، بلکه الهام بخش و سرمشق بسیاری از جنبش های آینده درجهان خواهد شد.
اکنون این مردم هستند که با درک از کنش مشترک و خرد جمعی، معیارهای تعیینکننده برای براندازی را به سود خود و به زیان رژیم رو به مرگ تغییر دادهاند؛ مردمی که در همبستگی خود متحد شدهاند و حاکمان تبهکاری که در ترس و فرار و ناامنی در حال متلاشی شدن هستند.
با خودم هستم ! با شما هم نسلان خود! ابوالفضل محققی
"رقص خدانور"، مهران رفیعی