سرویس سیاسی انصاف نیوز: صادق زیباکلام، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی -که خود از مبارزان انقلابی و زندانیان سیاسی در حکومت شاه بوده است- با مقایسهی حکومت محمدرضا شاه پهلوی و نظام جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده است که در حکمرانی پیش و پس از انقلاب ۲۱ شباهت و ۶ تفاوت دیده میشود.
آقای زیباکلام در گفتوگو با انصاف نیوز به وضعیت اصلاحطلبان، اپوزیسیون و انتخابات سال ۱۴۰۲ نیز پرداخته است که میتوانید در ادامه بخوانید.
این استاد دانشگاه پیرامون شباهتهای جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی به ۲۱ مورد زیر اشاره کرد:
یکم. کم اهمیت و بی اهمیت بودن نقش مردم در تصمیمگیریها. امروز مردم ایران در تصمیمگیریهای کشور چقدر نقش دارند؟ خیلی کم. زمان محمدرضا شاه پهلوی هم اینطور بوده.
مورد دوم بلندپروازیهای نظامی است. نظام ما چقدر بلندپروازی نظامی میکند که پهپاد و موشک بسازیم، نظام شاهنشاهی هم دقیقا همینطور بود. آنها هم میخواستند ژاندارم منطقه شوند، ما هم میخواهیم از نظر نظامی آقای منطقه شویم.
مورد سوم شباهت ارتباط با ابرقدرتهاست. ما روابطمان با یک ابرقدرت (روسیه) بسیار عالی است، رژیم محمدرضا شاه پهلوی روابطش با یک ابرقدرت دیگر (آمریکا) خیلی خوب بود. ما همهی تخممرغهایمان را در سبد روسیه گذاشتیم، محمدرضا شاه پهلوی در سبد آمریکا گذاشته بود.
چهارمین شباهت پاسخگو نبودن است. نظام جمهوری اسلامی دربارهی سیاستها، تصمیمات و کارهایش پاسخگو نیست، محمدرضا شاه پهلوی هم پاسخگو نبود.
مورد پنجم، عدم تحمل مخالف است. محمدرضا شاه پهلوی اصلا حال و حوصلهی مخالفت و انتقاد را نداشت، نظام جمهوری اسلامی هم اصلا حال و حوصلهی اینکه از آن انتقاد کنند را ندارد.
مورد ششم، سانسور مطبوعات و کتاب؛ زمان محمدرضا شاه پهلوی سانسور مطبوعات و کتاب بسیار زیاد بود، در زمان جمهوری اسلامی هم همینطور.
مورد هفتم، در زمان محمدرضا شاه پهلوی انحصار خبررسانی در تلویزیون ملی ایران بود، در جمهوری اسلامی هم انحصار خبررسانی در ۲۰:۳۰ و صداوسیما است. در گذشته انحصار اینکه چه خبری درست یا غلط است را فقط حکومت داشت، الان هم این انحصار را حکومت دارد.
مورد هشتم، خود را بر حق و عقل کل و کامل دانستن؛ محمدرضا شاه پهلوی خودش را کامل و عقل کل میدانست و فکر میکرد تمام سیاستهایش درست بود، نظام جمهوری اسلامی هم خودش را عقل کل میداند و فکر میکند تمام سیاستهایش درست است.
مورد نهم، قبل از انقلاب اگر با کشوری اختلاف و مشکلی پیدا میکردند حق با ایران بود، الان هم هر کشور و ملت و قوم و قبیلهای اختلاف پیدا میکنیم حق صد درصد با ما است و آن کشور باید برود خودش را درست کند.
دهم، نگاه متوهمانه به مخالفین و منتقدین؛ محمدرضا شاه پهلوی هر کسی را که مخالفش بود یا از او انتقاد میکرد میگفت عامل خارجی و فریبخورده است، نظام جمهوری اسلامی هم هر کس انتقاد میکند میگوید عامل دشمن و صهیونیست هستند. هر دو مخالفت با خودشان را اصلا قبول نداشتند و میگفتند اینها عامل خارجی و مزدور هستند.
مورد یازده، عدم برگزاری انتخابات آزاد؛ در زمان قبل از انقلاب ما انتخابات آزاد نداشتیم و مجلس بلهقربانگو بود، در نظام جمهوری اسلامی هم مجلس بلهقربانگو است. امیرعباس هویدا بلهقربانگو بود، جناب آقای رئیسی و قبل او هم بلهقربانگو بودند.
دوازدهم، در نظام شاهنشاهی اندیشه و تفکر نخبگان اگر با حکومت همسان نبود جایی نداشتند، در جمهوری اسلامی هم اگر نخبگان و متفکرین نگاهشان با جمهوری اسلامی همسان نباشد جایی در تصمیمگیری و سیاستگذاری ندارند.
مورد سیزدهم، در نظام شاهنشاهی احزاب، سازمانهای صنفی، تشکلهای سیاسی مستقل از حکومت وجود نداشت، در نظام جمهوری اسلامی احزاب و تشکلهای سیاسی که مستقل از حکومت باشند جایی ندارند.
چهاردهم، در زمان محمدرضا شاه پهلوی قوه قضاییه و قانون مستقل از حکومت نبود، الان هم قوه قضاییه به شکلی کارگزار حکومت است. با این تفاوت که آن موقع زندانیان سیاسی را دادرسی ارتش محاکمه میکرد و الان زندانیان سیاسی را دادگاه انقلاب. آن موقع ساواک میگفت چه کسی چه مقدار محکومیت بگیرد، الان هم تشکیلات امنیتی به دادگاههای انقلاب میگویند.
مورد پانزدهم، بیشترین مخالفتها با حکومت محمدرضا شاه پهلوی از ناحیهی دانشگاهها، دانشجوها، تحصیلکردگان، کانون نویسندگان، روشنفکران و برخی از روحانیون بود، الان هم بیشترین مخالفتها از سوی تحصیلکردهها، دانشجویان، دانشگاهیان و... است.
شانزدهم، هر دو وقتی مخالفان سیاسی خود را میبخشیدند میگفتند شما را عفو کردیم و باید بگویید اشتباه کردیم و نادان و فریبخورده بودیم. در گذشته اینطور بود که بعضی زندانیها را مثلا به مناسبت زادروز شاه و ... آزاد میکردند ولی باید میگفتند که ما اشتباه کردیم.
مورد هفدهم، کارنامهی حقوق بشر هر دو اسفناک است، سال ۱۳۵۴ یا ۱۳۵۵ (در کتاب مقدمهای بر انقلاب اسلامی آوردهام) رئیس عفو بینالملل حکومت محمدرضا شاه پهلوی را از نظر پایمال کردن حقوق بشر بدترین حکومت در دنیا اعلام کرد. الان هم من فکر میکنم که اگر نگوییم بدترین، یکی از بدترینها از نظر حقوق بشر هستیم.
هجدهم، به جز چند ماه آخر سال ۵۶ و ۵۷ به هیچ وجه به سازمانهای بینالمللی اجازه نمیدادند از زندانهای ایران بازدید کنند. الان هم به هیچ وجه به سازمانهای بینالمللی اجازه نمیدهند که از اوین و فشافویه و... بازدید کنند.
نوزدهم، هر دو تاکید داشتند که ما با سرعت موشک در حال پیشرفت هستیم. محمدرضا شاه پهلوی تاکید و اصرار داشت که ما با سرعت داریم پیشرفت میکنیم و جمهوری اسلامی هم معتقد است که به سرعت داریم پیشرفت میکنیم. جالب است که شاه معتقد بود که مخالفتهایی که دارد با او میشود از طرف غربیها است و یکی از دلایلش هم حسادت آنهاست. جمهوری اسلامی هم همین را میگوید.
بیستم، شاید باورتان نشود اما محمدرضا شاه پهلوی غرب را دشمن خودش میدانست و معتقد بود که غربیها، آمریکاییها و انگلیسیها سرنگونش کردند. نظام جمهوری اسلامی هم غرب را دشمن خود میداند و این اعتراضات را معتقد است آمریکاییها نقش داشتند.
بیستویکم، هر دو چیزی به عنوان «اقیلتهای قومی و دینی» را خیلی قبول نداشتند، نظام محمدرضا شاه پهلوی خشنترین، تندترین، رادیکالترین استاندارها را برای کردستان و ... میفرستاد، نظام جمهوری اسلامی هم که مشخص است. البته یک تفاوت هست، نظام شاهنشاهی چون غیرمذهبی بود با سنیها خیلی مشکلی نداشت، نظام جمهوری اسلامی چون مذهبی است فقط از بابت قومیت نیست که با کردها برخورد میکند از بابت دینی هم تاحدودی برای سنیها مشکل ایجاد میکند.
صادق زیباکلام که همیشه نظراتی متفاوت بهویژه دربارهی رضا پهلوی داشته و حتی در صداوسیما هم آن را مطرح کرده است، این شش مورد را نیز به عنوان تفاوتهای نظام حکمرانی در پیش و پس از انقلاب بیان کرد:
یکم. حکومت در ایران قبل از انقلاب ایدئولوژیک نبود، یعنی شاه یک ایدئولوژی و جهانبینی و تفکر خاصی نداشت اما نظام جمهوری اسلامی ایدئولوژیک است. نسبت به هستی، جهان، کائنات، مناسبات بین ملتها تا اخلاق، مشروطه، چه کسی خائن و چه کسی خادم بوده، آن خانم باید حجابش اینطور باشد، آن آقا باید آنطور باشد نظر دارد.
دوم. قبل از انقلاب به خصوص در دههی آخر حکومت محمدرضا شاه پهلوی در نتیجهی بالا رفتن درآمد نفتی طبقهی متوسط و تحصیلکرده وضع مالیشان خیلی خوب شده بود اما در ده تا بیست سال گذشته طبقهی متوسط و تحصیلکرده در نتیجهی تحریمها و سیاستهای غلط اقتصادی وضعشان خیلی خرابتر شده.
سوم. افزایش ضریب جینی (فاصلهی درآمدی طبقهی اول که ثروتمندترین هستند تا طبقهی دهم که فقیرترین هستند) فاصله بین طبقات خیلی ثروتمند و طبقاتی که فقیرتر هستند بعد از انقلاب خیلی افزایش پیدا کرده است. یعنی ما بعد از انقلاب از عدالت و برابری دورتر شدیم.
چهارم. تبعیض علیه زنان، در نظام پهلوی تبعیض خاصی علیه زنان نبود. نه ایدئولوژی داشت که اجازه ندهد زنان خیلی جلو بیایند، نه به حجابشان کاری داشت و... وضع زنان من حیث المجموع در بعد از انقلاب خیلی بدتر شده و تبعیض علیه آنان بیشتر شده است.
پنجم. تفاوت در مهاجرت، قبل از انقلاب مهاجرت تبدیل به «پدیدهی مهاجرت» نشده بود. بودند ایرانیانی که در اروپا و امریکا زندگی میکردند اما تعدادشان خیلی کم بود و بیشترشان هم برای تحصیل رفته بودند و ازدواج کردند و همانجا ماندگار شده بودند. اما بعد از انقلاب به دلیل مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... که در کشور وجود دارد باعث شده که چیزی حدود هفت میلیون ایرانی (هشت تا نه درصد جمعیت) به خارج از کشور بروند.
ششم. تا الان حزباللهیها فحش میدادند اما از این نکتهی ششم را شاهاللهیها و براندازها فحش میدهند. حکومت محمدرضا شاه پهلوی به دلایل مختلف پایگاه اجتماعی نداشت. یعنی اینطور نبود که اقشار و لایهها و طبقاتی از جامعه بیایند و از محمدرضا شاه پهلوی حمایت کنند. (الان را نمیگویم، در سال ۵۶ و ۵۷ را میگویم) وقتی موج اعتراضات علیه رژیم پهلوی به راه افتاد هیچ قشر اجتماعی نیامد از آن دفاع کند. در مورد جمهوری اسلامی پیچیده است. وقتی [کار را] شروع کرد از یک محبوبیت و حمایت و پایگاه اجتماعی بسیار گستردهای برخوردار بود هر چقدر که در این ۴۳ سال جلوتر آمده دچار ریزش شده و به پایگاه اجتماعی و محبوبیت آن افزوده نشده است. وقتی که انقلاب شد حداقل هشتاد تا نود درصد مردم از انقلاب و نظام حمایت و پشتیبانی میکردند، الان ده تا پانزده درصد است. آنها هم نه بهخاطر وابستگی مالی بلکه از نظر عقیدتی حمایت میکنند.
این تحلیلگر سیاسی در بخش دیگری از این گفتوگو دربارهی موضوع براندازی گفت: اولا این چیزی که به اسم براندازی به راه افتاده است من معتقدم که یک پدیدهی جدید است. شما برگردید به سال ۹۶، آخرین بار که انتخابات نسبتا آزاد برگزار شد، ۲۴ میلیون آمدند و به آقای روحانی رای دادند. به نظر شما اگر کسی معتقد باشد این نظام اصلاحپذیر نیست و باید آن را سرنگون کنیم، میآید در انتخابات شرکت کند؟! به نظر من آن ۲۴ میلیونی که در سال ۹۶ آمدند و به آقای روحانی رای دادند، آن یک میلیون ششصد هفتصد هزار نفری که آمدند به آقای عارف رای دادند نشاندهندهی آن است که درست است نارضایتی وجود دارد ولی اینکه ما به آخر خط رسیدیم و دیگر هیچ فایدهای ندارد هنوز به وجود نیامده بود.
او در ادامه افزود: من معتقدم که دو اتفاق افتاد که باعث به وجود آمدن فکر براندازی و اینکه دیگر اصلاحات فایده ندارد شد. یک. برخورد صورت گرفته در آبان۹۸ بود و دیگری هم دولت دوم آقای روحانی. در دولت دوم آقای روحانی حالا به هر دلیلی (تقصیر آقای روحانی بود یا تقصیر نظام یا تقصیر هر کسی بود) این احساس افزایش پیدا کرد که با صندوق رای هیچ چیزی عوض نمیشود. اگر یک آدم احمقی به اسم صادق زیباکلام که فکر میکند از صندوق رای آبی ممکن است گرم شود چهار سال روحانی نشان داد که همه سخت در اشتباه هستیم. اینها همه دست به دست هم داد تا این احساس پدید آمد که هیچ نوری در انتهای تونل نیست اما با وجود این موضوع و اینکه آقای موسوی و خاتمی و اینها میگویند باید رفراندوم شود و قانون اساسی تغییر کند اما نظام چطور؟ آیا قبول میکند رفراندوم برگزار کند؟! «لا اله» دربارهی رفراندوم گفته میشود ولی «الا الله» گفته نمیشود. اینکه به بن بست رسیده و اصلاحپذیر نیست گفته میشود بعد دیگر میرسیم به نقطه سر سطر! از اینجا به بعد است که هیچ فکر و اندیشهای نه در داخل و نه در خارج کشور وجود ندارد.
زیباکلام پیرامون عملکرد اصلاحطلبان و وضعیت امروز آنان گفت: در اینکه کارنامهی اصلاحطلبان، از دوم خرداد ۷۶ تا به امروز اگر نگوییم منفی به هیچ وجه کارنامهی موفقی نبوده و هیچ پیشرفتی نکردند و آن سرمایهی اجتماعی که در دوم خرداد ۷۶ داشتند و همهی دنیا از آن بیست میلیون رای شگفتزده شده بود همانطور که پایگاه اجتماعی و محبوبیت جمهوری اسلامی ریزش کرد، اصلاحطلبان هم در این ۲۵ سال بسیاری از پایگاه و محبوبیت خود را از دست دادند تا رسید به اعتراضات دی۹۶ که گفتند «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا». در قرون وسطی یک اصطلاحی بود، وقتی که پادشاه میمرد و پادشاه جدید میآمد میگفتند «پادشاه مرد، زنده باد پادشاه». من این را دربارهی اصلاحطلبان به کار میبرم، میگویم «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات». اصلاحات به تعبیری که در دوم خرداد ۷۶ بود مرد؛ اما زنده باد اصلاحات یعنی اینکه آن اسباب و عواملی که باعث شده بود بیست میلیون پای صندوق رای بروند و به آقای خاتمی رای دهند بعد از ۲۵ سال نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه بسیار زیادتر هم شده است. اگر سال ۷۶ شش میلیون به آقای ناطق نوری رای دادند الان دیگر آن شش میلیون نیست، اگر بیست میلیون به آقای خاتمی رای دادند، آن نارضایتی که باعث شد بیست میلیون به آقای خاتمی رای دهند به واسطهی ناهنجاریها، بی سیاستیها، و سوءمدیریتها و خراب شدن وضع اقتصادی و سیاسی و... خیلی بیشتر شده.
این استاد دانشگاه دربارهی دیدگاه خود پیرامون براندازی توضیح داد: من به عنوان کسی که کارم تدریس تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران معاصر است، با براندازی صرف نظر از اینکه شدنی یا نشدنی باشد به دلایل تاریخی مخالفم و معتقدم براندازی همان اشتباه انقلاب سال ۵۷ است. به خاطر اینکه من صراحتاً این نظرم را میگویم به من میگویند تو مزدور و خائن و وسطباز هستی، همهی اینها را به من میگویند ولی معتقدم که براندازی از چاله در آمدن و به چاه رفتن است. علیرغم اینکه خودم میگویم که اصلاحات عیب و ایرادهای بسیار داشته اما به اینکه چرا اینقدر بغض و کینه و نفرتی نسبت به اصلاحطلبان به خصوص از سوی اپوزیسیون خارج از کشور وجود دارد خیلی فکر کردم. دو گروه هستند که چشم دیدن اصلاحطلبان را ندارند. این دو گروه در هر چیزی با هم مخالف هستند ولی در زدن اصلاحطلبان با همدیگر متحد هستند و با هم مسابقه دارند؛ براندازها و حکومتیهای خودمان.
او در ادامه گفت: حکومتیها که مشخص است چرا چشم دیدن اصلاحطلبان را ندارند چون اینها تنها گروهی بودند که بلهقربان نگفتند، ساکت هم اگر بودند بلهقربانگویی نکردند. اما اپوزیسیون خارج از کشور چرا؟! آقای موسوی بیانیه میدهد او را میکوبند، بیانیه نمیدهد او را میکوبند، خیلی جالب است که میگویند او دارد فریب میدهد! من معتقدم که اپوزیسیون متوجه شده که تنها گروهی که در ایران یک روزنهی امیدی به آنها هست و یک حداقلی از پایگاه اجتماعی دارند همین اصلاحطلبان هستند. علیرغم تمام حملات و انتقاداتی که به آنها میشود اما اگر همین امروز آقای میرحسین موسوی بیاید در دانشگاه تهران عدهای به او فحش میدهند ولی کم نخواهند بود دانشجویانی که به استقبال او میآیند. همین امروز اگر آقای خاتمی به دانشگاه شریف برود عدهای «مرگ بر خاتمی» میگویند اما کم نخواهند بود دانشجویانی که از او استقبال میکنند. این را اپوزیسیون فهمیده است، آنان فهمیدهاند که لاریجانیها، روحانیت مبارز، جامعه مدرسین، موتلفه و... هیچ شانسی ندارند. اما رگهای حمایت جامعه از اصلاحطلبان باقی مانده به همین خاطر است که از اصلاحطلبان احساس خطر میکنند چون این تنها عنصری است که زنده مانده است.
زیباکلام با اشاره به انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان در سال ۱۴۰۲ گفت: من معتقدم که ما باید قرص و محکم بایستیم و هر شکلی از نظارت استصوابی که بدون پاسخ باشد را قبول نکنیم. نظارت استصوابی به آن شکلی که در نظام جمهوری اسلامی ایران انجام میشود مغایر با ابتداییترین اصول دموکراسی و انتخابات آزاد است که یک نهادی به اسم شورای نگهبان هر کسی را که خواست میگوید حق نداری در انتخابات شرکت کنی، در حبشه و گینه بیسائو هم چنین سیستمی ندارید!
او ادامه داد: من آقای علی لاریجانی را خیلی دوست ندارم ولی شما به چه دلیلی او و خیلیهای دیگر را رد صلاحیت میکنید؟! بنابراین باید قرص و محکم در مقابل این نظارت استصوابی ایستاد و من خودم در انتخاباتی که شورای نگهبان بخواهد نظارت استصوابی کند بدون اینکه پاسخگو باشد شرکت نمیکنم. در انتخابات مجلس سال ۹۸ و انتخابات ۱۴۰۰ هم شرکت نکردم و اگر عمرم باقی باشد در انتخابات بعدی که شورای نگهبان فلهای رد صلاحیت کند شرکت نمیکنم.
زیباکلام در پاسخ به سوالی دربارهی بیانیههای اخیر میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی گفت: تفاوت بیانیهی آقای خاتمی و آقای موسوی در این است که آقای موسوی خیلی واضح و روشن گفته که به جز رفراندوم همهی راهها بسته شده است. موضعگیری آقای خاتمی آن صراحت را ندارد. اما مسئلهی مهم در مورد آقای میرحسین موسوی این است که ایشان رسماً و علناً موضعگیری کرده و گفته اگر هم تا کنون ما امیدی به انتخابات داشتیم دیگر فایده ندارد و به همان نظری که من فکر میکردم با صندوق رای به هیچ جا نمیرسیم رسیده است.
او در ادامه افزود: ولی این نقطهای هست که خیلیها قبل از آقای موسوی هم به آن رسیدهاند اما برمیگردیم به این سوال که حالا ما رسیدیم به این نقطه بعدش چه کاری میخواهیم کنیم؟ تا دیروز فکر میکردیم از طریق مجلس و قانون اساسی میتوانیم تغییر به وجود بیاوریم ولی الان مشخص شده هر انتخاباتی برگزار شده ما به عقب رفتیم و انتخابات غیردموکراتیکتر شده است. آقای موسوی هم بعد از بیانیه رسیده به اینجا اما حالا باید چه کنیم؟!