فرمانده انتظامی مازندران با سر ی افراشته به یکی از زیر دستان خود می گوید:
«گردن هنجارشکن را طبق قانون بشکنید، پاسخ اش هم با من!»
بعد به قصد محکم کاری و نشان دادن عظمت اش، با دست دو بار به شانه ی افسر مربوطه می زند که آره و اینا اینجوریاست!
پیش از انقلاب، در صف بلیت سینما «شهر قصه» بین یک پلیس و یکی از خریداران بلیت، دعوایی پیش آمد با هم دست به گریبان شدند. جوان که بسیار ورزیده بود، به پلیس گفت: اگه راست میگی لباس ات رو در آر تا نشون ات بدم چند مرد ه حلاجی!
پلیس هم که جوانی بود لوطی صفت، پیراهن نظامی اش را در آورد و با احترام آن را گوشه ای گذاشت و به طرف جوان رفت تا با هم درگیر شوند.
حالا، مردکی با لباس نیروی انتظامی و درجه ی سرتیپی، به زیر دست اش دستور می دهد که «طبق قانون» گردن هنجار شکنان را در استان و شهرهای مازندران بشکنند، جواب اش با «او».
حالا این «او» با گردنی باریک و قیافه ای که اگر لباس معمولی به تن اش بکنی حداکثرِ اکثر شبیه به دربان های خانه های «شهر نو» می شود، امر به شکستن گردن «طبق قانون» می دهد!
اولا بد نیست جناب فرمانده که مجری «قانون» است به ما نشان بدهد که کدام قانون در همین مجموعه قوانین ضد بشری جمهوری نکبت، مجوز «گردن شکستن» می دهد، تا ما مردم بی اطلاع هم از آن مطلع شویم.
ثانیا، هنجار شکنان که اغلب دختران جوان با بدن هایی نازک و شکننده هستند، چجوری باید به دست نره غول های نیروی انتظامی گردن شان بشکند؟ کاش ایشان روی وایت برُد یا دستورالعمل های چاپی، شیوه شکستن گردن را هم آموزش می دادند که خدای نکرده منجر به مرگ کسی نشود، و خاصه دخترانی که در سر و صورت شان هنوز ساچمه های درشت اهدایی از طرف نیروی انتظامی را حمل می کنند، در اثر شکستن گردن، ساچمه ها در سر و بدن شان جا به جا نشود و کار دست نیروی انتظامی «خدوم» ندهد.
ثالثا، حالا که قرار بر شکستن گردن هست، فکر نمی کنم که نیازی به زندان و دستبند و بازداشت و این ها باشد و این همه خرج روی دست مردم گذاشته شود. گردن را تقّی بشکنند و خلاص!
البته در جمهوری نکبت، آدمخوران و شخم زنندگان ثروت ملی و امثال این ها هستند که گردن شان به کلفتی گردن گراز است و شکستن چنین گردن هایی البته غیر ممکن است. ایشان لطف کنند، به همان شکستن گردن هنجار شکنان بپردازند و با این گراز ها کاری نداشته باشند شاید خدای نکرده اتفاقی برای وجود مبارک شان بیفتد.
و بالاخره رابعا، تو ای فرمانده گردن شکن! اگر وجودش را داری مثل آن پلیس زمان شاه، لباس و نشان را از تن ات دور کن و در بابلسر به صورت ناشناس قدمی بزن، تا ببینیم کی گردن کی را می شکند و کی مثل دختر بچه های لوس، مامان اش را صدا می زند!
