شنبه 26 مهر 1382

گفت و شنود ژاله وفا با بنى صدر در مورد مسائل جنبش مردمى

رهبری شخص نیست یک مجموعه است. يا رهبرى محلش در شما مردم است و یا اگر از شما رفت بيرون، هر جا رفت، قدرتى است كه بر ضد شماست.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

بخش سوم .
مساله رهبرى

ژاله وفا :آقاى بنى صدر روز شما بخير. در دنباله گفت و شنودهايى كه با شما در مورد مسائل جنبش مردم سالارى ايران دارم بحث امروز را اختصاص ميدهم به مساله رهبرى بطور عام و رهبرى جنبش بطور اخص.
مايه خوشوقتى است كه اين گفت و شنود مصادف شده با تب و تاب هموطنان درون كشور براى استقبالى در خور و شايسته از خانم شيرين عبادى بانوى صلح ايران به پاس زحمات شايان توجهى كه ايشان در دفاع از حقوق زنان ، كودكان ، دانشجويان و زندانيان سياسى بطور عام و بدون قائل شدن به تبعيض مرامى و عقيدتى ،آنجور كه شايسته رفتار يك مسلمان آزاده است ،متقبل شده اند . اهداء جايزه صلح نوبل به خانم شيرين عبادى مايه شيرينى كام هر ايرانى آزاده‏اى شده است . و مايه افتخار هر ايرانى و مسلمانى است كه اسلام" بيان آزادى " را ضامن حقوق انسان مى‏داند ودين را بيان معنويتى ميداند كه انسان را به احقاق حقوق ذاتى خود فرا مى‏خواند .كوشش خانم شيرين عبادى در گسترش اين بيان قابل ستايش بسيار است .
قبل از آنكه وارد مبحث رهبرى و رهبرى جنبش شويم خواهشمندم در رابطه با ارتباط دادن جهانيان بين پيوند صلح با نوعى از رهبرى كه در رفتار اين خانم ايرانى و مسلمان متبلور شده است و نماد يافته ،نقطه نظرات خود را بيان كنيد .

آقاى بنى صدر:با سلام به شما و كسانى كه اين مصاحبه را گوش ميدهند يا مى‏خوانند. عرض كنم در روز اهداء اين جايزه من يك پيامى داده‏ام و آن موادى كه در متن رأى كميته صلح آمده ميگويد كه به لحاظ كوششى كه در راه مردم سالارى، حقوق انسان، حقوق زنان و حقوق كودكان خانم شيرين عبادى بكار برده است، اين جايزه به او اعطا ميشود و ايشان زن مسلمانى است كه مغايرتى ميان دين و حقوق اسلام و حقوق انسان نمى‏بيند.
بنابراين به او به مثابه يك زن مسلمانى كه در خط آزادى و استقلال است و در خط مردم سالارى است و در خط دفاع از حقوق انسان است جايزه داده است و به بيان روشن از خط و خطوطى كه در ايران و دنياى اسلامى هست، آن خطى به آن امروز اعتراف شده وتصديق شده كه طى يك قرن 3 انقلاب را در ايران رهبرى كرده.امروز نيز همچنان بركوشش است براى اينكه بر اصول آزادى و استقلال و بر ميزان حقوق انسان مردم سالارى را در ايران مستقر كند. واكنشهايى كه مثلث زور پرست نشان داد نسبت به اين جايزه ما را بى نياز ميكند كه بگوييم اين تصديق يعنى تصديق خط آزادى و استقلال تا كجا نگران كرده است اين مثلث زور پرست را .آن كه رژيم است ،بخش ملاتارياى رژيم يعنى بخش مسلط فرو گذار نكرده از هر گونه برچسبى به خانم شيرين عبادى و به آنهايى كه به خانم شيرين عبادى اين جايزه را دادند. آنكه بخش غرب زده مفلوك است ، يعنى پهلوى طلبها و غيره اينها در نخستين واكنشها "مغايرت ندارد "را "مغايرت دارد " كردند! شد به اين معنى كه به خانم شيرين عبادى جايزه داده‏اند به لحاظ اينكه "ميان اسلام و
حقوق انسان مغايرت ميبيند!"و آن خانم طرفدار حقوق انسان است. بعد هم كه ديدند رسوايى است و خواستند تصحيح كنند آن قسمت از رأى را سانسور كردند. و آنى كه استالينيست است اين جايزه را خلاصه كرد در اين كه "ميخواهند از نو به مردم ايران مردم سالارى دينى را تحميل كنند و در واقع مى‏خواستند اصلاح طلبها را از ورشكستگى بيرون بياورند !"
حالا خوشبختانه از يك جهت و از جهت ديگر براى خود آنها البته جاى خوشبختى ندارد، آقاى خاتمى خيال آن آقايان را هم راحت كرد با آن اظهار نظرى كه امروز راجع به آن جايزه كرد و راجع به اينكه چرا تبريك نگفته است. حال اينكه اگر ايشان راست ميگفت و اين ادعاها كه در خرداد 76 كرد و بعد هم به آنها گفت از آنها هرگز نبريده ،راست ميگفت او مى‏بايد زودتر از هر كس ديگر تبريك ميگفت. به لحاظ اينكه اينها به جهت دفاع از حقوق انسان و آزادى و استقلال و مردم سالارى و گويا همان شعارهايى كه ايشان ميگفت به خاطرشان رئيس جمهور شده به خانم عبادى جايزه دادند. خوب چرا اين جايزه را كه به اين خط دادند، به اين ترتيب باهاش برخورد ميكنه؟ اين مثل اين است كه خدا بر زبان او گذاشته است آنچه را كه واقعيت جريان هست بگويد گفته است .كه عبارت ميشود از اينكه نه او به اين اصول به اين حقوق از بن دندان باور ندارد .
بنا براين از اين مثلث زورپرست كه بيرون بروى باقى مردم ايران كه بالاى 95 درصد مى‏شود بسيار خوشحالند از اينكه اين جايزه را داده‏اند به زن به مثابه نماد ناموس ملى و اجتماعى مردم ايران به اين اعتبار جهان تصديق ميكند مردم ايران 1 قرن در راه آزادى و استقلال براى استقرار منزلت انسان برخوردار از اين حقوق كوشش مستمر كرده و به اين كوشش ادامه مى‏دهد.و يك نهى و نفى است اين جايزه از خط زور باورى و وابستگى به هر قدرت خارجى .كه اين خط ورشكسته است و دير يا زود رفتنى است. و جامعه جوان ايران بايد ببيند و بداند كه وقتى خطاب به ان جامعه عرض ميشود فكر نكنيد كه در اين دنيا وجدان جهانى وجود ندارد. نه وجود دارد و قوى است .بسيار قوى‏تر از اين قدرتهايى كه گمان ميروداز آنها در تغيير يك رژيم استبدادى كارى ساخته است .كارى كه از آنها ساخته است همين است كه شما امروز در عراق و افغانستان ميبينيد. از اين بيشتر كار ساخته نيست .اما از خود شما كار ساخته است در تحول جامعه‏اتان از استبدادى به مردم سالار و اين وجدان جهانى كه كميته صلح اينبار ناگزير شده است براى اينكه يك مطلوبيتى پيدا بكند و اجابت بكند خواست اين وجدان جهانى را، اين وجدان قوى و نيرومند حامى جنبشهاى مردم سالار است .شما اگر حركت بكنيد دنيا با شماست.
به نظر من پيام اين جايزه اين است: مردم ايران برخيزيد و حركت كنيد. جهان هم به انتظار حركت شماست و هم ژشتيبان حركت شماست.

ژاله وفا: شما آقاى بنى صدر در صحبتهاى هميشگيتان بخصوص در كتاب عقل آزاد تصريح ميكنيد كه عقل قدرت مدار پیوسته ر از تخريب شروع ميكند و از تخريب خودش ! و چقدر واقعا مايه تاسف است كه يك همچين نتيجه‏اى كه مترتب است بر اين جايزه‏اى كه شما به اين نتيجه اشاره كرديد در صحبتتان را آدم نبيند وبراى بي مقدار كردنش از بى مقدار كردن خودش شروع كند.من صحبتهاى آقاى خاتمى را كه خواندم ايشان اشاره ميكند كه اگر جايزه ادبى يا علمى بود شايد مهم بود و چون جايزه صلح انگيزه هايش سياسى هست، چندان مهم نيست! كسى نيست از ايشان بپرسد كه اگر سياست اينقدر بى اعتبار و خراب است، شما چرا خودت وارد كار سياسى شديد؟يعنى ايشان از تخريب خود شروع ميكند براى اينكه بى مقدار بكند معنى اعطاى اين جايزه را .

آقاى بنى صدر: همينطوراست. علاوه بر اينكه اين خانم كه يك شخصيت سياسى نبوده است كه محرك سياسى داشته باشه جايزه دادن به او.حتى اگر به پاپ ميدادند ميشد احتمال داد كه يك جهات سياسى در آن رعايت شده. نمى‏گويم در اين جايزه جهات سياسى رعايت نشده .جهت سياسى به معناى عالى كلمه رعايت شده و اون همان رعايت وجدان جهانى است كه خسته شده از اينكه يك غربى بيايد و بگويد اين اسلام يعنى مرام خشونت .نه يك دهه، نه دو دهه، نه يك قرن، نه دو قرن !طى قرنها !
جنگ صليبى را بشر ازش خسته شده .
اين جايزه ميگويد كه غرب ميگويد ماى غرب فهميديم كه يك اسلام ديگرى هم هست كه بيان آزادى است. آقاى خاتمى شما چرا نره خر بخيليد؟! اگر راست ميگفتيد كه شما بايستى بيشتر از همه كه خوشحال باشيد كه؟! بله به معناى عالى و نجيب و زيباى كلمه سياست به معناى روش رسيدن به آزادى اين از نادر جايزه هايى است كه ميشود گفت اين معناى سياسى را داشته است. نادر!
چون بله ميگويند به آقاى بگين و سادات و كارتر و آقاى ايكس و ايگرگ هم اين جايزه را داده‏اند .بله به اينها داده‏اند .واما اين جايزه را به اينها كه دادند جامعه جهانى آنجور تلقى كرد آن جايزه‏ها را. همه گفتند بازيهاى سياسى است. اما اينجا نه ! غرب چيزى را تصديق ميكند كه هميشه انكار ميكرد.طى قرون ميگفت غير غربى مغزش ماده خاكسترى ندارد و ايدئولژى و مرامش هم اسلام است كه مرام خونريزى است .
حالا اين آقايان هم كه خشونت راه انداختند در ايران و بقيه دنيا تاييد كردند آن تبليغ نادرست را. و نتيجه آن تبليغ شد اين جنگهايى كه سر زمينهاى اسلامى شده محلش .حالا غرب ميبينه اين راهى كه ميرود اين تا قيامت گرفتارى دارد و دو سه رو چهار روز نيست .
غرب آمده در وجود يك زنى كه از هر جهت بگيرى مظهريت دارد
ميگويد من غرب از اشتباهى كه كردم غلط كردم .حالا چطور ميشود كه يك ايرانى ، مسلمان كه اسلام را هم بيان آزادى ميداند بجاى اينكه خوشحال بشود بيايد در بى مقدار كردن اين جايزه حرف بزند كه اگر علمى بود و ادبى بود...
اين صلح بيچاره در اين دنياى وانفسا به اندازه يك جايزه ادبى قيمت ندارد؟!
بنازم به كسى كه مدعى بود گويا گفتگوى تمدنها را راه انداخته!پس شما اگر صلح اينقدر بى ارزش است براى چى گفتگو راه انداختى؟!
حالا خود تخريبى يكى دو تا نيست. براى نمونه ولى به نظرم كفايت ميكند .
ژاله وفا: و اما آقاى بنى صدر در دنباله‏گيرى مسائل جنبش نظرات بسيارى در خصوص امر رهبرى از قشر دانشجو و جوان بدست من رسيده است . بواسطه بسيارى از آنها نظر سنجى‏هايى ميان قشر جوان در اين زمينه بوجود آمده است .حاصل نظرات را من در 3 بخش دسته بندى كرده‏ام كه براى سهولت كار ابتدا
ويژه‏گيهاى دو دسته اول را كه در نقطه نظراتى مشتركند را بيان ميكنم . و پاسخ شما را جويا مى‏شوم و بعد به دسته سوم مى‏پردازم .اگر طرح خود مساله طولانى مى‏شود از شما و شنوندگان محترم پوزش مى‏خواهم قصدم وفادار بودن به مضمون دقيق نظرات است .

اول آن بخشى از ديدگاها كه مساله رهبرى را نه از ديد يك مجموعه مينگرند و معتقدند ايرانى هميشه در تمام نهضتهايش به يك فرد رهبرى كننده اقتدا كرده و جسته و گريخته مسائلش را پيش برده و تاكيد بر رهبرى جمعى را خلاف آمد عادت تاريخى ايرانى مى‏دانند و معتقدند در مرحله فعلى كمبود " فرد رهبرى كننده " كه بتواند جنبش را بسود اهدافش هدايت كند حس ميشود . و بغرنج بودن شرايط ايران و خطراتى كه از سوى استبداد داخلى و قدرتهاى خارجى تهديدش مى‏كند روا نمى‏دارد در امر رهبرى جنبش تعارف كنيم .اين دسته بر اين نظرند كه به هر نحو است بايد از اين آستانه ناگزير گذر كرد . البته به مصداق گر امانت بسلامت ببرم باكى نيست !
برخى ازاين دسته ويژه گيهايى براى اين رهبرى فردى بر شمرده‏اند و معتقدند كه از تجربه درس گرفته اند و مشخصات بديل را دقيق تر كرده اند .
من بر مى‏شمارم دسته بندى آنها را
1 - اجماع بر امين بودن وى نسبت به اهداف جنبش در قبل و بعد از انتساب وى از طرف مردم به رهبرى جنبش و اين امر را مستلزم وجود تضمين دانسته‏اند. ازاينرو
تضمين را در
2 -امتحان پس دادن چنين شخصى مى‏دانند و داشتن سابقه روشن كه تنها براظهار نظر متكى نباشد بلكه منوط به عملكرد وى در راستاى آزادى و احقاق حقوق مردم باشد .
3 - موضع مشخص و سابقه مبارزه با نظام ولايت فقيه داشته باشد و وارد مصالحه با آن نشده باشد .وبالاخره
4 - دارا بودن برنامه مشخص براى رهبرى ايران بر اساس آ ن برنامه و متناسببودن آن برنامه با اهداف جنبش خصوصا رشد و استقلال و ارائه آن به ملت

بر خى از اين دسته براين نظرند كه در ايران استبداد زده هميشه قحط الرجال موضوعى پايدار بوده و سانسور شخصيتها ،حذف فيزيكى و پراكندن اخبار تحريف شده در باره شخصيتهاى معتمد و توانا باعث شده كه وقوف به وجود رهبرى در خور ،عملى نباشد و نيل به يك اجماع هم ميسر نباشد و جنبش بدون رهبرى بماند .و ايرانى فرصتها را از دست بدهد .
بخشى از اين دسته بر اين نظرند كه سانسور رژيم براى كسى ك خواهان شناسايى دقيق شخصيتهاى امين وطن است مانع نبوده و
عملكرد شما در دوران رياست جمهوريتان و ترجيح دادن آزادى بر قدرت و نيز خصوصا برنامه اقتصادى شما كه مى‏توانست در صورت اجراى كامل ايران را در استقلال راهبر به رشد بشود ،باعث شده در صحبتهايى كه بين بخشهايى از نسل انقلاب و نسل فعلى در جريان است در واجد شرايط دانستن شما شكى وجود نداشته باشد . از اينرو بر اين نظرند كه اصرار شما بر عدم قبول مسئوليت اجرايى نافى قبول رهبرى جنبش نيست و در صورت اقبال جمعى مردم به شما وظيفه ملى شما، پذيرفتن آن است .

دسته دوم آنهايى هستند كه با نظريات شما در باب تعيمم رهبرى و امامت آشنا هستند كه خوب شما در سال 56 تئوريزه اش كرديد .بخشى از اينها فرزندان دانشجويانى هستند كه 25 سال قبل دراول انقلاب در جمعهاى چند صد هزار نفرى دانشجويان در اول انقلاب براى استماع سخنان شما در دانشگاها حضور بهم ميرساندند . و با مطالعه مقالات اخير شما در مورد رهبرى به اهميت نگرش به رهبرى به مثابه يك مجموعه امعان نظر دارند .و بر مزاياى رهبرى جبهوى كه شما پيشنهاد مى‏كنيد واقفند ولى بر اين نظرند كه گروههاى سياسى موجود كه معتقدند مشى مردم سالارى را طى ميكنند شايد در مخالفت با نظام حاكم هم آوا و هم هدف باشند ،ولى بصورت گروهى راه حل چگونگى اداره ايران را بعد از سپرى شدن دوره گذار هيچيك ارائه نداده اند . وهمين عدم كاركردشان بر روى لوازم جانشين كردن ساختهاى استبدادى با مايه‏هاى مردم سالارانه نشان از اين دارد كه از توانايى اداره مردم سالار جامعه ناتوانند .
لذا بايد امر رهبرى را امرى خطير دانست و بدون اينكه در عمل نافى رهبرى جمعى شويم در دوره گذار بايستى به كسى اعتماد كنيم كه به اين رهبرى جمعى و لزوم مشاركت مردمى كه ايشان در نوشته هايشان بدان تصريح مى‏كنند باور خلل ناپذير داشته باشد .و نه همچون آقاى خمينى در عمل ماكياول وار چون به خلوت قدرت رود آن كار ديگركند .
ملاحظه ميفرمايد آقاى بنى صدر اين عده پروسه مشاركت مردم رادر رهبرى جمعى ، امرى زمان بر و طولانى ميدانند كه به تعبير حافظ اين " مجموعه مراد "به آسانى بدست نمى‏آيد. يك نمونه را عينا نقل مى‏كنم."آقاى بنى صدر در مقاله خلاء رهبرى بدرستى اشاره مى‏كنند كه ايرانى متاسفانه در خانواده در مدرسه در دين و و هنر پيوسته " رهبرى ميشود". و مجال باز يافتن استعداد رهبرى را در خود نمى‏يابد ".خوب با چنين توصيفى ، كه اگر از استثناها بگذريم " دقيقابر واقعيت تربيتى و آموزشى ايران مبتنى است ما جوانان به زنان چينى مى‏مانيم كه با بستن پاى آنها از راه رفتن، چه خواسته به سياق دلخواسته ناتوانمان كرده اند.آيا توقع برنده شدن در مسابقه دو از چنين كسانى اگر نه محال آيابس مشكل نمى‏نمايد؟!"
خوب آقاى بنى صدر اينگونه كه ازاين دو دسته نظرات بر مى‏آيد چگونگى تحقق مشاركت جمعى در رهبرى برايشان مساله است و يا به تعبير مولوى آن كه:

پنهان ز ديده ها و همه ديده ها از اوست
آن شاهكار صنعت پنهانش آرزوست !

گفت و شنود امروز ما فرصتى است براى پرداختن به اين مهم .بفرماييد خواهش مى‏كنم .
آقاى بنى صدر :عرض كنم اين دو تا نظرى كه شماگفتيد ،بازگشتش به يك نظر است .و آن اينكه يك نفر رهبرى كند. حالا يك بار رهبرى كند به يك تعبير جامعه ايرانى را و يك بار به تعبير ديگر رهبرى كند يك‏
جبهه اى را كه او جامعه ايران را رهبرى كند.
عرض كنم به شما، هر هدفى رهبرى خاص خودش را ميخواهد. رهبرى شخص كه نيست؟ واگرجامعه اى گمان كرد كه رهبرى يك شخص است بر او همان ميرود كه بر جامعه ايرانى رفت با رهبرى فردى آقاى خمينى .
بنا براين :
رهبرى مجموعه‏اى است از هدف، بيان و يا انديشه راهنما، روش، نيروهاى محركه و انسانهايى كه اين مجموعه را دارند و براى رسيدن به آن هدف ميكوشند.
حالا هدف جامعه چيست؟ به كجا مى‏خواهد برسد ؟اگر فرض كنيم كه هدف جامعه اين است كه به آزادى و استقلال برسد و دولت بيگانه با ملت را از آن خود كند، يعنى اختيار دولت را بدست بياورد. فرض كنيم اين هدف جامعه است نه اينكه يك عده‏اى ميخواهند قدرت را بدست بياورند و با آن قدرت كه گويا قدرت خوبى هست و به جاى آن قدرت مى‏نشيند كار ملت را درست كنند. نه! حالا فرض ميكنيم كه مردم ايران بعد يك قرن تجربه و 3 انقلاب فهميده‏اند كه نه جامعه است كه مى‏بايست آزاد بشود. جامعه است كه مى‏بايست مستقل بشود و دولت را ملت زنها و ملت مردها يعنى كسانى كه نمايندگى از ملت ميكنند اداره كنند.
حالا با اين فرض ببينيم كه اولين مساله‏اى كه طرح مى‏شود كدام است ؟
اولين مساله‏اى كه طرح مى‏شود محل رهبرى است .
توضيح داده‏ام باز هم توضيح عرض ميكنم كه هر كس قوه و استعداد رهبرى كه در خود اوست فعال نكند، يعنى مستقل نكند به ترتيبى كه تصميم را در امور زندگيش خودش بگيرد و اين را به خارج خود انتقال بدهد بايستى بداند كه خارج او نه بني صدر مى‏تواند باشد و نه آقاى خمينى توانست باشد و نه هيچ كس ديگر مى‏تواند باشد .حتما زور است. و ترديد نكند اين را .اگر بخواهد يك ملتى نقش گوسفند بازى بكند، ترديد نبايد بكند كه گله چران چوب گله چرانى هم بايد در دست داشته باشد و يك سگ هم و بلكه بيشتر از يك سگ هم همراهش بكند تا اين گله را نگذارد متفرق بشوند. ببرد بچراند و برگرداند.
پس گوسفند رهبرى را منتقل ميكند به چوپانى كه چماق در دست دارد، چوب دستى در دست دارد و سگ همراه دارد.وقتى رهبرى از محل خود بيرون رفت، در خارج محل خويش، هيچ چيز جز زور نمى‏تواند باشد. يعنى جايى نيست جز زور.پس اول كارى كه مردم اگر بخواهند راستگو باشند،و اين دو دسته پيشنهاد دهنده اگر بخواهند راست بگويند ،خوب بايد از خود بپرسند كه بنى صدر رهبرى كى را بكند؟رهبرى گوسفندها را بكند؟!بنى صدر هر كس باشد، اينكه ميگوييد امتحان داده باشد و مبارزه با ملاتاريا كرده باشد و برنامه داشته باشد و فلان و بهمان...اينها مانع از اين نمى‏شود كه به محض قرار گرفتن در محدوده دولت ، بشود آلت فعل قدرت. و بعد شما مردم بگوييد بابا اينهم كه خراب از آب در آمد! اينهم كه ما خيال كرديم امتحان داده است اينهم خراب در آمد. يا مجبور است كه ترك كند آن محل را كه من همين كار را كردم ،و يا اگر در آن محل ماند ديگر آلت فعل قدرت است و نمايندگى از مردم ندارد. اگر مردم مى‏خواهند از آنها نمايندگى بكند خوب بايد يك تغييراتى در خود بدهند .
هر رهبرى كه آن مردم بخواهند پيدا بكنند مى‏بايست كه متنا سب با آن رهبرى تغييراتى در خود بدهند. از اينرو خداوند مى‏فرمايد " تا تغيير نكنى، تغيير نمى‏دهى".
مثلاً بطور واضح و روشن بپذيرند كه هدف آزادى و استقلال است.خوب حالا كه اين را هدف كردند اول مطالبه‏اى كه بايد بكنند از مدعيان رهبرى اين است كه بفرماييد به ما بگوييد كه آزادى چيست؟ استقلال چيست؟ اینها مى‏شود بحث محورى. نه اينكه سالها يا مساله را حل شده ميگيرد و يا اينكه ميگويد كه استقلال يعنى چى؟ يعنى اينكه خودمان تصميم بگيريم .خوب داريم ميگيريم كه پس استقلال داريم ! پس اگر این جور باشد که الان آقاى خامنه‏اى از همه مستقل‏تر است از كدام قدرت خارجى دستور ميگيرد؟! اينجورى با مساله برخورد كردن ميشود يك رهبرى گيج و مبهم و درب و داغون .
بعد جامعه ميگويد پس بنى صدر چطور پا جلو نمى‏گذارد؟ بنى صدرشب و روز مشغول است جانم. آن طرف خودت را ببين. نه اینکه منظور شخص خودم است و آن را ميگوم. همه آنهايى كه در خط آزادى و استقلال عمل ميكنند، در عملند و در كارند. خوب منتهى جامعه هم بايد عمل كند و بيايد ببيند چى مى‏خواهد آخر؟اگر يك جامعه‏اى گفت من مى‏خواهم همين رژيم راحفظ كنم و اصلاحش بكنم خوب اين بنى صدر بدردش نمى‏خورد. سراغش هم نمى‏آيد. خوب نيايد. حالا جامعه يك خطى را رفته و رسيده ديده غلط است و نتيجه نداده است .اول پس بايد در خودآن تغيير مطلوب را بكند تا
1 - يك رهبرى جديدى محل پيدا بكند.در خود او محل پيدا بكند .
2 - حالا روش. خوب حالا ميخواهد به آزادى و استقلال برسد و تكليف رهبرى را هم معين كرده و نمادى هم مشخص كرده است. حالا چه روشى بايد در پيش بگيرد؟ فرض كنيم آن رهبرى عدم خشونت يا بهتر است بگوييم خشونت زدايى را روش ميكند و به جامعه پيشنهاد مى‏كند .خوب آن جامعه‏اى كه مى‏خواهد آن روش را بكار ببرد. كار آسانى كه نيست. اولاً بايد بيشترين بخش جامعه در آن شركت بكنند. آن بخشى كه آگاه ميشود از اين هدف و روش و چند و چون رهبرى را هم معين ميكند. بايد در جامعه فعال بشود تا به جامعه حالى كند كه يا رهبرى محلش در شما مردم است. واگر از شما رفت بيرون هر جا رفت، قدرتى است كه به ضد شمااست.
اگر در دولت رفت مى‏شود همين كه الان شده و اگر خداى ناكرده از كشور بيرون رفت، ميشود عراق و آقاى برمر. اگر به يك گروه سياسى منتقل شد وبه يك قشرى نمايندگى داده شد به عنوان اينكه من نماينده پرولتاريا هستم .نتیجه اش می شود آن ديكتاتوريهايى كه بخشى از نيمه اول قرن بيستم و نيمه دوم قرن بيستم امتحان كرد.
ولى اگر قرار شد اين رهبرى بيان حقوق و آزادى و استقلال باشد. يعنى از جمهور مردم نمايندگى بكند بايد محلش در خود ايران باشد.
حالا از همين ديد نگاه كنيد به كارى كه جامعه كرد در دوم خرداد 76. بدست خودش رهبرى را از خودش گرفت!
به چه معنى؟ به اين معنى كه دوم خردادى‏ها چى ميگفتند؟ مى‏گفتند ما در محدوده رژيم مى‏خواهيم اصلاحاتى بكنيم كه وضع شما مردم خوب بشود. و آنها هم رفتند و به او رأى دادند. خوب وقتى شما راى داديد محل را قبول كرديد كه در شماى جامعه نيست و در رژيم است. و آن محل محل قدرت است. هركس برود آنجا ناتوان ميشود. يا جذب ميشود و يا ناتوان مى‏شود و در ناتوانى كج دار و مريز عمل ميكند مثل آقاى خاتمى. كه در واقع تسليم است.يا به اعتراض دست ميزند كه ميبرندش زندان و مى‏شود آقاجرى وديگران .راه حل ديگرى ندارد.
شما مردم مى‏بايستى از آنهايى كه آنوقت اين ادعا را ميكردند، ميپرسيديد كه شما اگر واقعا راست ميگوييد و به اين شعارها كه مى‏گوييد واقعا مؤمن هستيد،جاى شما بايد در جامعه باشد. پس شما بايد از رژيم بيايد بيرون بياييد و بگوييد مردم ايران بياييد به ما راى بدهيد براى اينكه اين رژيم را تغيير بدهيد. رژيم ارباب مردم و داراى ولايت مطلقه بر مردم راتبديل بكنيم به خدمتگزار مردم و مطيع امر مردم. حالا مى‏خواهيد ين كار را بكنيد بايد آن ابهام‏ها را از ذهن بيرون كنيد.
جاى رهبرى بايد در مردم باشد، معنايش اين است كه بيرون رژيم باشد و در درون ايران باشد. بايد مستقل باشد از مثلث زور پرست .
بدين ترتيب واضح روشن ميشود كه چرا ما اصرار داريم كه اين رهبرى و اين بديل جانشين ميبايد در بيرون اين مثلث باشد. بدليل اينكه اگر رهبرى در درون مردم نشد به ضرورت ميشود آلت فعل قدرت.
اصلا محال است غير از اين بشود. حالا هر كسى بشيند با خودش تجربه كند ببيند. اگر هر انسانى يك زحمت يك ساعته به خودش بدهد و ببيند اگر اين قوه رهبرى كه دارد آیا استقلالش را از دست داده است؟ چون بسيارى فكر ميكنند گويا استقلال تنها به كشور راجع است! نه! در شخص آدمى، همان قدر محل دارد، اگر نه بيشتر كه در يك كشور. براى آنكه عقل آدميزاد اگر مستقل نباشد كه آزاد نمى‏تواند بشود ؟ استقلالش به چيست؟به اين است كه از محدوده بيايد بيرون. و بى كران لا اكراه را بكند عرصه كارش. اگر از محدوده آمد بيرون، رهبرى هم مال خود آدم مى‏شود. حالا هر آدمى از خودش بپرسد اين رهبرى چه وقت آزاد
است ؟آنوقت خواهد ديد كه هر وقت امر زور را اطاعت كرده به ضرورت اين رهبرى از اون رفته بيرون.حالا يا رفته در يك شخصى تبلور پيدا كرده است و خودش رادر واقع آن زور مدارى پنهان كرده و يا حتى در خود او پنهان شده است. و يا در يك سازمان و اسمش را گذاشته كه امر سازمان را اطاعت ميكند. و عناوينى ديگرى از اين نوع كه هركسى در زندگيش فراوان امتحان ميكند و ميبيند.

بنا براين به اين دو گروه سوال كنندگان و نظر دهندگان عرض ميكنم كه اولاً خود اينكه ميگوييد جامعه ايرانى اينجور عادت كرده است كه يك فردى بيفتد جلو و مردم بروند دنبالش و... خوب اين عادت را بايد ترك كند. كى ميخواهد ترك اين عادت را شروع كند؟!
اين عادت غلطى است. چرچيل در مورد آلمانها همين را نوشته كه اين ملت منتظره كه كسى پيدا بشود بيفتد جلو و يك شلاق هم بگيرد دستش و بگويد دنبال من بياييد و مردم بدوند دنبالش. 2 بار دو تا آدم پيدا شدند و افتادند جلو و اين ملت را بردند در جنگ‏و دو تا جنگ جهانى راه انداختند. حالا مردم آلمان آرام آرام دارند از آن عيب تاريخى خود را رها ميكنند .حالا ما هم 3 دفعه انقلاب كرديم كه از آن عيب بياييم بيرون .
چون جانم من هر چه فكر ميكنم ميبينم از من گله چرانى نميايد.
سالهاى سال توضيح دادم كه اينهايى كه ميگويند پيامبران اول گله چرانى كردند بعد خدا آنها را به نبوت برگزيده، براى انسان شأنى بيشتر از يك گوسفند قائل نيستند. حتى براى گوسفند هم حقى از حقوق قائل نيستند.
والا اگر انسان را انسان و داراى منزلت و شان و مرتبتى بدانند و مقام خليفه الله او را بپذيرند كه نمى‏توانند آن را تا حد يك گله گوسفند ناچيز كنند !
پس آنها بايد نقد وارد عمل بشوند. حالا يك نفرند يا دو نفرند، 10 نفرند، 100 نفرند يا هزار نفر. هر تعداد هستند بايد به خود بقبولانند كه يك رهبرى با هدف آزادى و استقلال و براى مردم سالارى محتاج مشاركت است و ما بر عهده ميگيريم كه با او شريك بشويم در اين هدف. چون ما مى‏خواهيم يك جامعه آزاد پيدا بكنيم كه تا به آيندگان بگوييم اين جامعه‏اى كه طى قرون در استبداد زيسته بود ،در اين عصر و بدست اين نسلها( چون نسلهاى از انقلاب تا امروز الان ميتوانند در اين جنبش شركت كنند) به آزادى رسيد و به استقلال رسيد و راه رشد را در پيش گرفت و راه جديدى هم در پيش گرفت.و راه جديدى هم در پيش گرفت . آنوقت اين آدمها ميروند دنبال بيان. آنوقت مى‏آيند و ميپرسند خوب شما بيانى كه پيشنهاد ميكنيد چيست؟
ما میگوییم بفرماييد اين بيان.
می پرسند روشى كه پيشنهاد ميكنيد چيست ؟ما میگوییم اين هم روش .
میپرسند اصولى كه پيشنهاد ميكنيد چيست؟ ما میگوییم این اصول و اينهم تعاريفش.
خوب اين بيانها همه شده. شما اگر خبر ندارى پس نيامدى دنبالش !
دنبال كسى هستيد كه بيايد بگويد گله من راه بيفت ؟
آنكه فايد ندارد چونكه به آزادى نميرسيد شما !
و گروه دوم ميگويد به كسى اعتماد كنيم كه اون كس يك جبهه درست ميكند و بعد هم ميگويد ما مثل آن زنان چينى‏ها هستيم كه در بچگى پايشان را ميزنند به قالب كه كوچك پا بشوند و در نتيجه راه رفتن را بلد نيستيم حالا شما ميگوييد بدو؟
خوب حالا من از شما ميپرسم شما راه را بلد نيستيد و راه رفتن را بلد نيستيد ميفرماييد كه مى‏خواهيد تا قيامت شل در گوشه‏اى بيفتيد؟ به اين عنوان كه ما را چون به قالب زده‏اند، نمى‏توانيم راه برويم؟
خوب بايد كمى تمرين كنيد و شروع كنيد به تجربه. چرا تأخير ميكنيد؟
حالا ما با آدمهايى كه نمى‏خواهند راه بروند چطورى مى‏خواهيم اين رژيم را از دست اين ملاتاريا بياريم بيرون؟ تازه اينهم كه هدف كوچكى است .براى اينكه هدف بزرگتر كه تا به آن هم نرسى به اين هدف كوچك هم نمى‏رسى، آزادى و استقلال باشد و تحول واقعى اين اصول و مردم سالارى نوى كه خالى از اين فساد ها باشد كه متاسفانه مردم سالاريهاى غرب بهش گرفتارند.
حالا ما بخواهيم اينهمه كار را بكنيم با آدمهايى بكنيم كه راه رفتن بلد نيستند؟!حاضر هم نيستند ياد بيرند؟! مى‏خواهند يكى ديگر به جاى اينها همه بدود؟!
خوب اينكه شدنى نيست. بر فرض هم كه بشود به محضى كه اون شد قدرت، دولت دوباره همين آش است و همين كاسه .پس شما مى‏بايد از يك جايى شروع كنيد. آن گروههايی سیاسی هم كه ميگوييد .آنها اگر تحول نكرده‏اند و راه حل نداده‏اند ،براى اين است كه آنطرف كه جامعه است راه حلى مطالبه نميكند كه كسى راه حل بهش ارائه بدهد !ما كه راه حل و برنامه داریم چون خودجوش داريم عمل ميكنيم. قضيه همين نوح است و همينجورى سالها ميگذرد و ما خسته نمى‏شويم از گفتن و تكرار كردن.
حق با ماست نه اينكه حق با ما نيست .به لحاظ اينكه با وجود اينهمه سانسورها. حالا ببينيد در اين كشور جز همين خط آزادى و استقلال بقيه همه به تناسب يك امكاناتى دراند كم يا زياد. غير از اين خط كه سانسور كامل است. با اين حال در وقتى كه بنا شد دنيا تشخيص بدهد كه كدام خط خط مردم ايران است جايزه را آمد داد به اين خط استقلال و آزادی .
پس اينكه ما ايستاديم بى حاصل نبوده و شكستيم اين ديوار سانسور را. خوب شما هم از آنطرف بجنب. تا زودتر اين ديوارهاى سانسور بريزد .و همديگر را پيدا كنيم در رهبرى متقابل يكديگر براى رسيدن به آزادى و استقلال.

خوب حالا ميپرسيد كه چگونه ما رهبرى را به درون جامعه بياوريم؟پس معلوم شد كه آنكارى كه ما رهبرى را بيريم در دولت، نتيجه‏اش را ديدم كه غلط از آب در آمد و نتيجه نداد. حالا مى‏خواهيم رهبرى را بياوريم در محل طبيعى خودش كه جامعه است. چه بايد بكنيم ؟

اينها را در مقاله‏اى كه در شماره 578 روزنامه انقلاب اسلامى (در هجرت )درج است به تفصيل توضيح داده‏ام .
قدم اول اين است كه ما اين دولت بيگانه از ملت را مى‏خواهيم يگانه با ملت بكنيم. يعنى در واقع دولت را ملى كنيم. كه واقعا الان خارجى خارجى است. همه چيزش از جامعه بيگانه است. پس يك طرحى ميخواهيم روشن براى اين دولتى كه بيگانه است و مى‏خواهيم ملى بكنيم .
آن جامعه‏اى كه هدفش را ميكند آزادى و استقلال و مردم سالارى. بايد ببيند اين مردم سالارى دولتش چه نوع دولتى است كه مى‏خواهد تغييرش بدهد به مردم سالارى؟ دولتى مثل دولت فرانسه است،؟ مثل دولت آلمان است ؟مثل دولت انگليس است؟ از جهت اتكاى به جامعه ميگویم. يااينكه نه به در آمد نفت متكى است و به قشون و همه اينها را هم از منابع اقتصادى خارجى تغذيه ميكند. خوب بايد كارهاى ديگر كرد.
به هر حال يك طرحى مى‏خواهد براى اينكه بگوييم ما اين دولت نه و ين دولت بله .
1 -آن طرح نظام سياسى كشور است. اين بايد بشود يكى از موضوعات بحث در محيطهاى خصوصا دانشگاهى و جوانان دانشجو و انتقالش به جامعه ملى. به جمهور مردم
2 - مساله حقوق انسان است و آزادى چيست؟ استقلال چيست ؟ رشد چيست ؟ اينها هم بايد بشود بحثهاى محورى براى اينكه جامعه ملى يك شعور جمعى نسبت به اين اصول كه طى يك قرن هم براش مبارزه كرده پيدا كند. كه در حال حاضر در دنياى امروز اين اصول با چه برنامه و خط و ربطى بايد بعمل در بيايد؟ بطورى كه حقوق ملى ما را جهان از جهت موقعيت جهانى تضمين بكند و از جهت داخلى حقوق انسان و آزاديهاى آن را تضمين بكند.
3 - در جامعه ما غير از اين 3 قوه‏اى كه دولت هست.يك قوه فوق دولت داريم كه اليگارشى مافياها است. اينها از رهگذر تسلط بر قدرت دولت پديدار شده‏اند.براى اينكه اين اليگارشى از بين برود و هرم مافياها از بين برود و تسلط آنها بر اقتصاد پايان بپذيرد ميبايست كه 3 تا از چها ربعد واقعيت اجتماعى هم تغيير مطلوب بكند. يعنى بعد اقتصادى و بعد سياسى و بعد فرهنگى ملى بشود. ملى به اين معنا كه جامعه در اقتصاد و سياست و فرهنگ مستقل بشود. پس يك طرح عمومى لازم است كه
برنامه رشد است براى اينكه ما فرهنگ و اقتصادى و سياستى پيدا كنيم مستقل. و اينها همه‏اش جزو رهبرى است.
و اينها همه باز گشتش به اين است كه بعد چهارم كه بعد اجتماعى تغيير كند و همه اينها در گرو تغيير اين بعد چهارم است.
جوان ايرانى مى‏بايد به خود بپردازد و از خود اين سوال را بكند كه من كيستم؟ محل عملم كجاست و مى‏خواهم اين جامعه‏اى كه فردا در آن زندگى ميكنم چگونه بسازم؟
جوان آرمان لازم دارد. جوان بدون آرمان اصلاً معنى ندارد.جوانهاى ما آرمانهايشان چيست؟اينهايى كه به او به عنوان آرمان پيشنهاد ميشود بايد جدى بگيرد روش بحث و فحص كند و رويش كار كند. ببيند اينها كدامش تجربه كردنى است ؟ و كدامش عمل كردنى است؟ كدامش را ميتوان بكار برد؟ و خودش چه نقشى دارد در بكار بردن اينها؟ مگر ميشود جامعه جوانى تصور كرد بى آرمان باشد؟ پس مرده است ديگر. بعنوان جوان مرده است. جوان بى آرمان كه وجود ندارد اصلا.
جوان آن بخش از جامعه است كه عمل ميكند براى ساختن آينده. يعنى آينده را بر وفق آرمانهايى ميتواند بسازد كه پذيرفته است.حالا آن آرمانهايى را بايد بپذيرد كه ممكن است و تجربه كردنى. پس بايد بيايد روى اين خط كه بپرسد آقايانى يا خانمهايى كه مى‏خواهيد رهبرى کنيد. پيشنهاد كنيد ببينيم چه آرمانهايى شما پيشنهاد ميكنيد؟اين ميشود ارتباط و شركت در ايجاد رهبرى .
اين جواب به آنهايى است كه مى‏پرسند اينكه شما ميگوييد خود مردم بايد رهبرى كنند ،خوب چه جورى رهبرى كنم؟ميگويم بفرماييد اينجورى.
به اين ترتيب شما شركت ميكنيد در رهبرى و در مياييد از اين ابهاماتى كه ظلمات شده و درش فرو مانديد. و مى‏رويد بطرف روشنايى. هر كسى را بعدها بگماريد به هر كارى ميداند كه پشتش يك جامعه‏اى است كه در آن كار شركت دارد از طريق او .
حالا كه باز ميخواهى بدانيد كه چه كارى بايد بكنيد. يكى از كارهاى مهمى كه بايد جامعه جوان امروز بكند
4 - شكستن محور قدرت خارجى است .
امروز آقاى منتظرى ميگويد آن 22 سال پيش هم اگر من گفتم گروگانگيرى كار خوبى بوده بد كارى بوده .
خوب آن كار بعد چطورى شد كار انقلابى؟ از ميان اينهمه گرايشهايى كه موجود بود كدام گفت اين كار غلط است ؟
و چرا غلط است؟ به نظر من آقاى منتظرى امروز هم درست دقيق نمى‏گويد كه چرا غلط است. ميگويد ورود به سفارت ورود به سرزمين كشور ديگر بود. صحيح است اين. نه اينكه غلط است. اما آن غلط گروگانگيرى از اين جهت بود كه
يكى از معانى اساسى استقلال اين است
كه قدرت خارجى را در سياست داخلى مستقيم و غير مستقيم محور نكنيم. و گروگانگيرى يعنى اينكه امريكا در سياست داخلى و سياست خارجى با گروگانگيرى محور شد. بنابر اين نقض استقلال ايران بود .
حالا هم شما ايرانيان تا اين محور را نشكنيد نمى‏توانيد رهبرى كه مى‏خواهيد پيدا كنيد. چون حالا آب ميخوريد مى‏خواهيد بدانيد كه حالا امريكاراجع به اين آب خوردن شما چه نظر دارد.نان و آبتان هم كه به قول خودتان به ريال در آمد داريد و به دلار خرج ميكنيد.اينهم كه از جهت اقتصادى. آنهم كه رژيمى داريد كه هر كس نفس ميكشد ميگويد اين زير سر امريكا است! حالا اين جايزه راببينيد چه بازيها سرش در آوردند. دنيا دارد به ايرانى تبريك ميگويند. ايرانى نشسته خودش ميگويد اروپا خواسته جلو امريكا علم كند. اون مى‏گويد امريكا خواسته و... اين محور سازى قدرت خارجى است كه جامعه را فلج ميكند.

نتيجه اين است كه شما توانائيهاى خودت را بدست نمى‏آوريد و نمى‏دانيد كه آن رهبرى كه محل طبيعيش در خود آن جامعه است بوجود نمى‏آيد براى اينكه خود آن محل راشما خراب كرده‏ايد وداده‏ايد دست بيگانه.
عجب تماشايى است. شماميگوييد بيا رهبرى كن. من ميگويم جانم اول اين جايى كه دادى به خارجى اين رااز خانه ات بيرون كن. وقتى بيرون كردى ميبينى من هم رفيقت هستم و حاضرم. و بعد هم ميگى چطور من ترا تا به حال نمى‏ديدم؟ من هم ميگويم نه ميبينى كه با هم رفيقيم و با هم بوديم .اين حجاب مانع بود كه شما خودت را ببينى و توانائيهايت را ببينى.
يك روز ميگويد امريكا بيايد حمله كند بلكه ما را از شر اينها خلاص كند. يك روز ميگويد اگر اين حمله كرد چطور ميشود؟ يك روز كارش را ول ميكند كه ببيند تكليف عراق چطور ميشود؟و... بابا ول كن !
ببين بقيه دنيا چطورى زندگى ميكند؟ همه اشان نشسته‏اند ببينند آقاى بوش امروز چى ميگويد فردا چى نمى‏گويد ؟! خوب ببين خود اين آقا خودش در چه درماندگى است؟ بدون سنجش بدون برنامه پاشده رفته عراق را گرفته‏و حالا آمده ببيند چطور مى‏شود آنجا را اداره كرد!

عرض به حضور شما كنم كه از جمله كارهاى ديگر اين است كه(البته فراوان مى‏شود بر شمرد. ولى باز يك كار مهم ديگر كه بايد گفت اين است كه ) شما ميگوييد گروههاى سياسى پيشنهاد نكردند راه و روشى را. خوب اين گروههاى سياسى مال كجايند؟ خارج از شما هستند؟
خارج از جامعه شما هستند؟ خوب آنها بيگانه‏اند .پس ولشان كنيد اصلاً گروه سياسى جامعه شما نيستند .اگر نه گروهاى سياسى در جامعه هستند و بايد در محل خودشان قرار بگيرند ،پس اين است كارى كه شما بايد عمل بكنيد. يعنى آن گروه سياسى وقتى ديد جامعه‏اى كه شما هستيد عمل ميكنيد و اگر در جاى خودش قرار نگرفت نابود ميشود ،تشريف مى‏آورد سر جاى خودش. اينها الان نمى‏آيند سر جاى خودشان چون ميگويند مردم كه نقشى ندارند. يكى ميرود طرف آمريكا كه بلكه از طريق او به جايى برسيم .يكى ميرود بطرف اروپا و يكى هم ول ميكند و ميگويد جامعه راه حل ندارد من ول كردم .
پس جامعه‏اى كه مى‏خواهد به سازمانهاى سياسى نقش بدهد اول ميبايد بگويد حواستان را جمع كنيد. يا درون جامعه هستيد كه محل طبيعى شماست و يا اگر پايتان را گذاشتيد بيرون ، يك قلم قرمز برويتان كشيده ميشود و مهر ميخوريد كه از جامعه رفته‏ايد بيرون و برو پى كارت ديگر.

خلاصه نتيجه‏گيرى كنيم اين بحثها را ميشود اينكه :
رهبرى يك مجموعه‏اى است. ومهمترين مساله‏اى كه هر جامعه‏اى بايد به رهبرى نگاه كند اين است كه رهبرى محلش كجاست؟ و اگر در خود اين جامعه نيست آلت قدرت خارجى است .همانجور كه رژيمهاى استبدادى منطقه مى‏بينيد كه هستند .نه به لحاظ اينكه آنها مى‏آيند و اين رژيمها را به استخدام در مى‏آورند. نه اين اشتباه است اين رژيمها ميروند سراغ قدرتهاى خارجى به لحاظ اينكه تكيه گاه ميخواهند و در جامعه ندارند. رهبرى است كه محل طبيعى خودش يعنى جامعه را ترك كرده آمده بيرون. و حالا لامكان است. مكان مى‏خواهد مى‏رود دنبال يك قدرت خارجى و مى‏خواهد به او مكان بدهد. مى‏گويد من در خدمت تو. بيا اين نفت. اينهم منابع طبيعى من .سريع ببر. دارند هم ميبرد.تازه يك منت هم ميگذارند سر مردم ايران كه امريكا ما را محاصره كرده بود ما با توتال قرار داد نفت را امضاء كرديم.یک پیروزى بزرگ!!
پس اگر شما دو دسته راستگو هستيد. شما اول چيزى كه بايد نگران باشيد محل رهبرى است. منتظر كل جامعه هم نباشيد. فوراً در خودتان محلى ايجاد كنيد براى آن رهبرى. آن محل هم به آن ترتيبهايى است كه عرض كردم. آن كارها را بايستى بكنيد تا آن رهبرى آن محل را پيدا كند. آن وقت كه آن محل را پيدا كرديد خواهيد ديد فلك نمى‏تواند شما را سانسور كند. ديوارهاى سانسور ميشكند. هيچ چيز به اندازه محل رهبرى مهم نيست. يا در شماست .يا اگر در بيرون شمامردم است. ويا اگر در بيرون از شماست يعنى اينكه قدرت دستش است و حاكم بر شماست.
اگر مى‏خواهيد بياوريدش در خودتان. يك محل پذيرايى و شام و نهارى برايش تدارك كنيد !
آنهم همينهايى است كه گفتم و نه احتياجى به پول دارد و نه احتياج به زنده باد و مرده باد دارد .احتياج دارد به اينكه شما اين اهداف روشن را پيدا كنيد.و اين موانع را در خود بر داريد و آن محل پيدا ميشود. آنوقت ميبينيد كه آنچه را خيال ميكرديد نيست و در صحنه نيست و حاضر نيست در خود شما هست .
اين پاسخ من بود به اين دو دسته .

ژاله وفا :خيلى ممنون. البته آقاى بنى صدر در مورد رهايى از آن عادتى كه عيب است، ارزشهاى بسيارى ما در فرهنگمان داريم كه در زبان ادبى ما متبلور شده. من يادم افتاد به شعرى از نظامى كه مى‏گويد :
هر چه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود.
اتفاقا ترك عاداتى كه انسان را درگير ميكند و پايبند به روشهايى ميكند كه مرتب بازسازى ساخت استبداد را امكان‏پذير ميكند، اگر ترك بشود بقول نظامى قافله سالار سعادت خواهد بود. منتهى شما يك اشاره نغزى كرديد كه رهبرى زور مدار در واقع در خود آدم است كه پنهان ميشود . اين مساله‏اى است من كه در آن دسته سومى كه مى‏خواهم نظراتشان را بر بشمرم...
آقاى بنى صدر: حالا قبل از آن كمى صبر كنيد، چون مساله عادت بسيار مهم است گفته شما. به آن يك مقدار بپردازيم .
ژاله وفا: بفرماييد خواهش ميكنم.
آقاى بنى صدر: در كتاب عقل آزاد توضيح داده‏ام. همين توضيحاتى هم كه الان عرض كردم هم مرا بى نياز ميكند از تفصيل.به لحاظ اينكه چرا مى‏گويند "ترك عادت موجب مرض" است ؟عادت ترك كردنى نيست و كسى كه معتاد به سيگار است به اين آسانى نمى‏تواند آن را ترك كند ؟
علتش اين است كه عادت كه يك عمل كه نيست ؟ يك كسى كه مثلاً معتاد مى‏شود به سيگار. خيال ميكند كه عادت كرده به اينكه در يك ساعاتى يك كبريتى بكشد و سيگارى آتش بزند و به لب بگيرد و نفس عميق بكشد و دودى بدهد به بيرون. نه اين تنها يك عمل نيست. همانم جموعه است كه عرض كردم. يك ذهنيتى است. يك طرز فكرى است. و يك احساسات و عواطفى است و يك روحيه‏اى است و يك محيط اجتماعى و يك روابطى است .مجموع آنها شده است آدمى با يك طرز فكر و عادتش. اگر بخواهيد شما يك عادت را تغيير بدهيد بايد همه اينها را تغيير بدهيد. اين است كه شما ميبينيد ميرود در بيمارستان ميخوابد و درمانش هم ميكنند كه ترك ترياك كند يا ترك سيگار كند. بعد مى‏آيد بعد از چندى از سر ميگيرد. براى اينكه يك عمل سيگار كشى تنها نيست كه شما ببرى آنجا در بيمارستان بعد او بيايد بيرون و ترك كند.

تركش مجموعه تغييراتى مى‏خواهد كه اين با آن تغييرات بشود آدم ديگرى. به اصطلاح رهبريش را بايد تغيير بدهد.تا ازعادت بيايد بيرون . به اين جهت كه ما اين همه اصرار كرديم بر محل رهبرى و بر كارهايى كه بايد كرد تا رهبرى به عنوان مجموعه تغيير بكند. مى‏دانم كه اين عادتها را جامعه دارد و خو دارد بدان. هر جامعه‏اى دارد. يك عاداتى دارد كه مانع از رشد مى‏شوند. فرض كنيد ايرانى اين عادت را دارد كه تجربه را مى‏آورد ودر نيمه رها ميكند. اين يكى از عيبهاى بزرگ ملى ماست. يعنى همه داريم. حالا هر كس كه تمرين كرده است. او مى‏داند كه اين در اين نيست كه بگويد حالا من ول نمى‏كنم و ديگر ول نخواهم كرد. نه اول بايد بداند تجربه چيست ؟و دوم اينكه اگر هدف را در نيمه ول كرده، پس هدف روشن نبوده .پس هدف را هم روشن كند. بعد آن اصل راهنمايى كه با آن اصل راهنما هدف را سنجيده تغيير بده. بعد روشش را تجربى بكند و بعد بيا موزد كه تجربه معنايش اين است كه شما آن كارهايى كه ميكنيد و خطا ميشود ، قابل اصلاح باشد . تا بتوانيد تجربه را تا به آخر برويد و اين مجموع اين كارها را كه كرد بعد آن عيب را تصحيح كند. پس اين اصرار من بر اينكه حتى اگر يك نفر است كه مخاطب من است، كه آن دو تا سوال رااگر حتی یک يك نفر کند . به آن يك نفر ميگويم كه شما اين رهبرى كه مى‏خواهى پيدا كنى، معطل نشو و فورا وارد عمل شو. اين تغييرات را كه گفتم در خود بوجود بياور،آن رهبرى را پيدا كردى. فلك هم نمى‏تواند ديگر از شما بگيرد.

ادامه ...

گفتگو | بازديد 2618 | نظر 29 | دنبالک 0 | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه 
دنبالک:
http://akhbar.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/407

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گفت و شنود ژاله وفا با بنى صدر در مورد مسائل جنبش مردمى' لينک داده اند.
نظرات
[TORAB - October 20, 2003 04:48 PM]

امید عزیز از ایران
من خود سوسیالیستم ولی حرف اقای بنیصدر را وقتی میگه مثلث زور پرست و یکیش را هم برخی طرفداران خشونت طلب کمونیست میدونه میفهمم. آخه عزیز تو در این خارج کشور نبودی ببینی چند تا کمونیست دو آتیشه چماق کش میان ما چپها وجود داشته . که از خمینی چماق کش ترند . یک حرفی اقای بنیصدر در مصاحبه دومش زده واقعا عالی است میگه بیان خشونت و قدرت فرقی نمیکنه به کدام مرام تعلق داشته باشه همیشه یکی است . حق داره .ما چپها در بین خودمان پولپت داشتیم استالین داشتیم همین لنین را که بعدها معلوم شد عجب اشتباهاتی کرده و انقلاب اکتبر را به انحراف برده داشتیم . و حزب توده را هم داشتیم . خودی . و از ماست که بر ماست . من خودم عزیز به علت همکاری حزب توده و کیانوری با ری شهری به دام رندا این رپیم افتادم و لو رفتم . و همون موقع یکی از طرفداران بنیصدر که هم سلولیم بود بعد از جدایی من آدرس منزلش را داد که من برم کمک مالی معنوی بگیرم از خانواده اش . اون مرد شریف خود در زندان ماند به جرم طرفدار بنی صدر بودن . و من را فرستاد از خانواده اش کمک بگیرم برای خروج از کشور . اصلا هم به مرام من کاری نداشت . میگفت این باور به ازادی را از مکتب بنی صدر داره . خانواده اش خود در فقر نسبی زندگی میکرد . من خجالت کشیدم از آنها طلب کمک مالی کنم . ولی حرف آن مرد شریف برام مهم بود . من داستان شخصیمو تعریف کردم تا تو جوان ایرانی به اشتباه نیفتی . اره آخوند زالو صفته . ولی چپها را هم همه را مستثنی نکن . و نگو اپر ندارند . افعی یکیشون هم باشه زهر خودشو میزنه . این حزب توده همو توده هم ما چپها را لو داد و همدستی کرد در دهه 60 با خمینی و هم مسلمانها را . تنها طرفداران ازادی به زندان و شکنجه افتادند . حالا بیا ببین در همین لندن چند تا چپ دو آتشه قدیمی سرمایه دار شده عزیز. من میگم انسان باید طرفدار ازادی باشه حالا هندو باشه مثل گاندی یا مصدق باشه و بنیصدر که مسلمانند و یا ویلی برانت س.سیالیست . ویا دالائی یامای بودیست . همه مرامها عنصر ازادی را قبول دارند اونو باید از منجلاب خشونت سالم بیرون کسید .
امید جان از تهران امیدت نا امید نشی

[سپند - October 20, 2003 04:35 PM]

اقای اریا بهمنی
شما نوشته اتان یک عیب دارد و آن عیب عیب بسیاری از ما ایرانی هاست . فقط دیگران و نظریات دیگران را تخطئه میکنید ولی خود دامن خود را مواظبیم تر نشود. این گوی و این میدان شما که انقدر نظریات دیگران را سطحی و پر ابهام میبینید . خود چرا مقاله ای یا نوشته ای یا کتابی بیرون نمی دهید تا مردم را ارشاد نمایید؟ چرا این علل و معلولهای تاریخی را نام هم نمی برید خود شما ؟ موضوع مصاحبه اقای بنیصدر آنجور که من دستگیرم شده مساله رهبری بوده که به نظر من الحق و الانصاف ایشان بدرستی اشاره کرده اند که تا مردم خود رهبری را در خود نیابیم و چشم به یک شخص حالا حتی خود پیامبر هم داشته باشیم درست شدنی نمیست . با ور ایشان بر این است که هر کس خود رهبری و هدایت خود را در دست دارد که سخن بسیار به جا و درستی است . موضوع سخن ایشان بررسی علل تاریخی درماندگی ما ملت که نبوده که شما بخواهید ایشان در این مختصر بدان نیز بپردازند . شما که خود را به ان علل خود واقف میدانید چرا مبهم حرف میزنید ؟سخن آقای بنیصدر شفاف است ( من متاسفانه بخش اول مصاحبه را نخواندم دو مصاحبه اخیر را خواندم در باره این دو تا نظر میدهم )از همین شفافیتش هم اکثر وابسته ها سخت دلخورند . تا آنجا که در کتاب کارنامه ها و روزها بر رئبیس جمهور چه میگذرد ایشان هم من خواندم ایشان همان زمان هم با خمینی هم که همه ما ملت تعارف داشتیم تعارف نداشته حرفهاشو به ملت صریح زده هشدارها را داده هم به خمینی و هم برای مردم عواقب عدم پاسداری از رهبری خودشان را بر شمرده . لطفا سری بزنید به آن کتاب که در روزنامه ایشان و بگمانم در سایت ایشان هم هست .
نظرات شما را در پایین و بالا خواندم . شما دو جا نظر خود را آنهم در لفافه لو داده اید . شمایک بار خواهان دخالت عنصر خارجی هستیداسمش را میزارید ولی حمایت افکار عمومی و یک ایرانی دیگر هم متوجه این نظر پپیچیده در لفافه شما شده بود و مشخص کرده بود که پشت افکار عمومی دخالت قدرت خارجی را منظور دارید وگرنه نمی گفتید استقلال مهم نیست . چون با حمایت افکار خارجی که استقلال کشوری به خطر نمی افتد . و بنازم به این ذهن تیز بین . و در نطر دیگرتان نیز لو میدهید که با اسلام مخافبید . مخالف باشبیدآقا .حقتان است. ولی چرا رک نمی گویید . شما خود در ابهام حرف میزنید بعد نسبت ابهام به سخنان دگیران میدهید . آقای محترم یک ملتی مسلمان است در این دنیا بیش از 1 میلیارد مسلمان است می خواهید مثل هیتلر یا همه را در کوره بسوزانید ؟ چاره اینه ؟اعتقاد مردم را به جای تخطئه بیاید از شر تفاسیر خشونت بار ازاسلام مثل دهن خامنه ای و مصباح یزدی و کلا این نظام نجات داد . به آنهایی مثل آقای بنیصدر میدان بدهید که در عمل و نظر ثابت کرده است ضد خشونت است . و خودش هم هم در عمل و هم در نظر مروج اسلامی بوده که به قول خودش بیان ازادی است . شما میگویید امکان ندارد؟ اسلام همین است که خمینی و مصباح یزدی میگویند و عمل میکنند ؟ بگویید ببینیم چه مرامی جایش می خواهید بزارید؟ اون را بگید ! کمونیسم ورشکسته که رسوای عام و خاص شد ؟کمونیسم نوع یلسینی یا استالینی ؟دیکتاتوری طبقه پرولتاریا؟! یا لیبرالیسم لجام گسیخته را ؟لیبرالیسم نوع بوش خوبه میخواهید جاش بزارید؟ شما آن را مشخص کنید به مردم امر میکنید دینتان متحجر است ! جاش چی میفرمایید به حکم شما بزارند؟ مگر تغییر عقیده وطرز فکر آنهم فکر یک ملتی حکمی است ؟و به پسند من و شما بستگی داره؟ در همین دموکراسی های غربی ما میبینیم که اغلب احزاب اسم مسیحیت را یدک میکشند . و کسی هم نمی گوید دین شما مردم متحجر است . در 12 کشور اروپایی هنوز مردم به کلیسا مالیات میدهند و با رغبت وگرنه از کلیسا می آمدند بیرون.اعتقاد داره به آن میدهد مالیات را. در دموکراسی هم زندگی میکند . اتفاقا چون کسی بهش تهمت نمیزنه که دین تو متحجره توانسته نوع زندگی ازادش را اسمش را بزارهزندگی در دموکراسی. چرا انقدرما عادت داریم به دست بیگانگان نگاه کنیم و آنچه خود داریم فراموش کنیم و از بیگانه تمنا .چرا ما ایرانی ها به جای مدارا حکم قلع و قمع فکر و نظر و معتقدان به مرامی را همیشه صادر میکنیم؟ شما اقای بهمنی میگویید استقلال فیزیکی مهم نیست .پس بفرما بگویید جناب بوش بیا بگیر بیر تمام منابع ما را . صریح بگو اقا تا مردم کنه نظر را بشناسند.
من شخصابه عنوان یک فرد ایرانی شدیدا مخالفم پای عنصر خارجی و قدرت خارجی را به کشورم وا کنم . و زمینه سازش بشم . این حاکمیت کنونی هم در واقع محلل عنصر خارجی است به همین خاطر شایسته ما ایرانی ها نیست . اشکال حضور این حاکمیت استبدادی هم در خود ما مردم است . چرا؟ چون یا همانطور که اقای بنیصدرهم در این مصاحبه گفتند بدون شناخت کسی با دو تا شعار مجذوبش میشیم و دل میبندیم سوال هم ازش نمی کنیم وچون نمی خواهیم خودمان تکان بخوریم میگیم تو جلو بیفت و میگیم ان شاالله گربست و کار خطا نمی کنه . که خوب میکنه چون با قدرت تنهاش میزایرم .این جمله اقای بنیصدر بسیار درست بود که هر کس در بیرون رهبری شما مردم قرار بگیره قدرت دستش میافته و ضد شما ازش استفاده میکنه . و یا دل میبندیم به قدرت خارجی و منشاء هر تحول مثبت و منفی را عنصر خارجی میبینیم . که اقای بنی صدر هم اتفاقا در همین مصاحبه گفته اند که ول کنید این دخالت دادن عنصر خارجی را مگر بقیه دنیا کار خود را تعطیل کرده اند نگاه به بوش میکنند که چه میکند ؟ پس من نظرم را روشن الان بیان کردم . شما چند با رنظر نوشتید اقای بهمنی که حقت هم هست البته آقای عزیز ولی پر از ابهام. بالاخره نفهمیدیم که نگرش علمی شما از چی بهره برده و راه و چاره را چی دانسته ؟

[aria-bahmani - October 20, 2003 03:19 PM]

حجت عزيز...اشتباه نكنيد.سازش با مافياي كفتاران مد نظر من نيست.حكومت ولايي در همان بدو تولد ناميمونش عجوزه بدنيا آمد.مشكل اساسي ما ايرانها اينست كه در ابهام و غبار زندگي مي كنيم.هميشه از پرداختن به جوهر جان مطلب اكراه داريم.انديشمندان ما نيز خلاف روش مرسوم علمي از روشنگري و مو شكافي گريزانند.ما عادت به تعارف و پرده پوشي داريم و قرنهاست كه تاواني اين تعللها و تعارفات را با شيره جان پرداخته ايم.مشكل اساسي جامعه ما دانستن نيست.ما خوب مي دانيم ولي عمل نمي كنيم.مشكل ما فقدان مفاهيم و نشانه هاست.ما از تعريف دقيق علل و معلول مصيبتهاي تاريخي خود گريزانيم.نظرات جناب بني صدر هم از همين مرض تاريخي رنج مي برد.ايهام و ابهام و ترس از رسيدن به عمق.جامعه ما ويرانه است.ما چيزي براي از دست دادن نداريم.عزت و هويت ايراني سالهاست مرده است.انگاره هاي ديني گند ابي است كه بوي تعفن آن كودنترين آدمها را مي آزارد.فرصت زيادي نداريم.اكنون زمان تسويه حسابهاي تاريخي است.....اشتباه نكنيد.من طرفدار خشونت نيستم.ما بايد تكليف خود را با خيلي چيزها مشخص كنيم.جامعه ما براي زنده ماندن نياز به يك جراحي بزرگ دارد.جامعه ما نياز به انديشمنداني دارد كه راهكارهايي عملي و بهينه به جامعه عرضه كنند.ديگر دوران صغري و كبري كردن و قصه گويي به سر رسيده.ادامه همان مسير پر غبار و مه آود تاريخي براي ما جز نيستي عاجل ثمري نخواهد داشت.بني صدر و بسياري از مدعيان انديشه ميراث دتر همان روش و اسلوب فكري هستند و طبعا مروج همان سبك و سلوك خانمانسوز جامعه فكري ما كه من از كاربرد واژه روشنفكر در توصيف آ نها ابا دارم..........

[حجـت - October 20, 2003 02:26 PM]

آقای بهمنی عزیز
کاش میفرمودیـد چـه کنیم. اینکـه بگوئیم ایشـان غلط میگـویـند، کـه بنظر اینجانب غلط نمی میگویند کار آسانی اسـت.
از پیشـنهاد شـما استنباط میشـود کـه باید با حکومـت ولائی سـاخـت در غیر این صورت بایـد میفرمودید چـه کنیم.
ایشـان مـرد بزرگ و دانشـمنـدی اسـت و کامل هم نیسـت و بـدون شـک اشـتباهاتی هم دارد، ولی آنچـه در این مقالـه و سـایر گفته ها و نوشـته هایش دیده میشـود راهی اسـت درسـت و زمینـه ایسـت برای کار و برناته ریزی.
من معتقـدم که ما بایـد از عمق وجودمان بفهمیم کـه ما هم قادر به اداره کشورمان بـدون قیم هسـتیم.
البته آن دور باطل کـه شـما بـه آن اشارت دارید یک خطر اسـت و شـما درسـت میفرمائید که با سرنگونی این رژیم به آن دچار شـویم، ولی امـروز جوانان ما و اگر اجازه بدهید عرض کنم پیران ما در سـطح بالاتری از رشـد هسـتند و خطر کمتری وجود دارد که اشتباه 1357 و دنباله روی از یک نادان تکرار شـود. و بهمان صورت امیـدبیشـتری به رسـیدن بـه باور و همکاری و نهایتاً حکومـت جمعی میرود.
چـیزی که ما خیلی به آن احتیاج داریم روشـن کـردن توده مـردم اسـت در مورد حقایق و نقش آخونـد ها در عقب ماندگی فکری جامعه.
این وظیفـه همه ماسـت که کم و بیش دارای تحصیلات و تفکر هستیم.
با عذرخواهی از شما حجت

[اميد از تهران - October 20, 2003 04:53 AM]

ايشان از مثلث زور حرف ميزند و يكي از اين اضلاع را كمونيزم ميخواند واقعا لجم ميگيرد كه اين گروه را هنوز هم جزء گروههاي قدرت به حساب مي آورند و شايد هم دوست دارند كه به حساب بياورند . ببينيد خطر براي دموكراسي كسي است كه در جامعه به عنوان نماينده خدا باشد و مردم هم قبول داشته باشند و حرف او را حتي بر جان خويش هم مقدم بدانند خطر براي دموكراسي كسي است كه خود را وارث تاج و تخت بداند و مردم هم بنا به سنت آنرا قبول داشته باشند خطر براي دموكراسي اشرافي هستند كه اقتصاد و مايحتاج مردم در دست آنها باشد خوب دسته اول يعني روحانيون كه الان مشروعيتي ندارند چون اگر كسي بخواهد برايشان تره خورد كند الان ميكند كه نميكند دسته دوم فرزند شاه فقيد ايران است كه جوانهاي الان كه از او خاطره اي ندارند كه بخواهند برايش چنين و چنان كنند و فقط در حد احترامي است كه به پاس پدر و پدربزرگش به او ميگذارند دسته سوم شاهزاده هاي قاجار و وابستگان دربار بودند كه در جريان اصلاحات ارضي و انقلاب مال آنها از آنها گرفته شد و الان هم اشرافي مثل رفسنجاني و امثالهم به وجود آمده اند كه با دنيا مشكل دارند و جاي ماندن در اينجا را ندارند. پس واقعا مشكلات دارند حل ميشوند روش درست روش آقاي بني صدر و يا من و يا يك نفر ديگر نيست روش درست روشي است كه اين جامعه از صد سال پيش در پيش گرفته و تمامي اين موانع را كنار زده تا به دموكراسي برسد بنابراين عليرغم سخنان آقاي بني صدر جامعه بيكار نبوده بلكه اين همه كار كرده است و الان بايد مراقب بود كه از ظرايف براي به بند كشيدن دوباره مردم استفاده نشود كه يكي از اين ظرايف ميتواند تكيه زياد بر اسلام باشد كه در اين مصاحبه بارها تكرار شده است اسلام جايش در دلهاي مردم است و نه در جاي ديگر حتي اگر در جامعه به آن فحش و ناسزا بگويد

[شهاب - October 20, 2003 01:50 AM]

آقای آریا بهمنی من معتقدم این شرکت دادن افکار عمومی را در بر اندازی نظام مافیایی اتفاقا مرکز ثقل نظرات آقای بنی صدر است ÷س گمانم در این است که دقت کافی نکردید در سخنانشان . ایشان میگوید مردم ایران حرکت کنید که افکار عمومی منتظر حرکت شما و استقبال از حرکت شما و حمایت از آن ست.شما آقای اریا دم خروس را لو دادید . حمایت افکار عمومی در بر اندازی نظام که نافی استقلال هیچ کشوری نسیت. اینکه تکیه بر استقلال فیزیکیکشور که تعبیر درستی هم نیست را شما به آقای بنی صدرایراد میگیرید بگویید صریح که اشغال نظامی و حمله کشورها و قدرتها را منظورتان است وگرنه کجای دنیا دیدیم که افکار عمومی دنیا استقلال کشوری را نقض کنند؟!
اتفاقا تئوری ما در همین چند سطر نخ نمایی خودشو نشان داد و نشان داد شما در زیر نقاب افکار عمومی قدرتهای جهانی را مخفی میکنید. نه عزیز آقای بنی صدر به نظر من حق دارد . ضربه را ما مردم از افکار وابسته میخوریم که به مردم نقش نمیدهند و با اسم گذاری شرایط سخت روی مسائل امروز میخواهند وابستگی خود را مخفی کنند.بر درک و آگاهی ما مردم شک نکنید لطفا که وابسته را از مستقل تشخیص دهیم.
و اما آقای بنی صدر شما به درستی بر این مساله اشاره کردید که اصل استقلال را نباید از آزادیی جدا کرد. آیا امثال آقای آریا بهمنی که منظورم نظرشان است و نه خودشان در روش و عمل ما را به راهی راهبر نمیشوند که علاوه بر استبداد و نقض آزادی وابسته تر نیز بشویم و جای قیمی بنام خا منه ای بوش را بنشانیم؟
در ضمن به راه حلهای قطع ید مافیای اقتصادی در ایران نیز بیشتر بپردازید لطفا.شما که متخصص اقتصادید.البته مقالات شما را من مرتب دنبال میکنم و با نظرات شما آشنایم ولی برای جوانان و سهمشان در این قطع ید. سپاسمندم

[محفوظ - October 20, 2003 01:00 AM]

اگر اقای بنی صدر خدمتتان بگویم که این حرفها برای ذهن ما ایرانی ها غریب است گزاف نگفتم.حق دارید ما ایرانی ها سوال نمیکنیم حتی از مهمترین مقام سیاسی و گروهها و از همین سوراخ هم همیشه گزیده میشویم
اشکال ما همینه که از کسی برنامه نمی خواهیم و بعد اگر نداشت بگیم ول معطلی ما شما را به عنوان نیروی سیاسی اصلا به رسمیت نمی شناسیم چه خواسته که سرنوشتمان را دستتون بدیم.فرمایش شما بسیار صحیح است.

[Mazdack - October 19, 2003 12:24 PM]

بعنوان کسی که به آقای بنی صدر رای دادم با همه انتقاداتی که بخاطر دیدگاهای مذهبی ایشان دارم ولی بنظرم در شرایط کنونی مناسبترین و قابل اعتمادترین فرد می باشد.من باکمال میل از ایشان بعنوان ریاست جموری رای خواهم داد.فکرمی کنم هیشان درمیان نسل انقلاب از بیشترین هواداران برخوردار خ هستند.

[جمعی دانشجو - October 19, 2003 11:53 AM]

اقای بنصدیر
ما 4 تا دانشجوییم در یک شههر المان
هر 4 تایی نظرات خود را خواندیم و بعد بحث کردیم روش. دیدیم واقع حرف درست را زدید . تا ما مردم و جوانها دست بکار نشویم . و مرتب چشممان دنبال این قدرت و آن قدرت باشد که به جای ما عمل ککنند کار ما ومملکتمان درست نمیشه.ولی بیشتر گروههای سیاسی جئانان را از عمل به نام تندروی و بنام انقلابی عمل کردن میترسانند. برای ما جوانان روشن کنیدکه هر انقلاب و تحولی الزاما خشونت نیست .اصلاحات که در این نظام ممکن نبود . انقلاب چرا میسر نباشد . مگر نمیشه انقلابی کرد که مسالمت آمیز باشه مگر همین المان شرقی از روش نسل انقلاب ما یاد نگرفت و ارام نظام کمونیستی را عوض کرد؟در این باه سایر گروهها نمی نویسند شکا بنویسید و بگویید. در جواب آن اقایی که سوال کرده چنددرصد به اقای بنی صدر رایی میدهند باید بگیم اگر ایشان سانسور نشوند در ایران و به قول خودشان در همین مصاحبه حداقل امکاناتی در درون ایران داشته باشند چون مستدل و علمی حرف میزند و استدلال میکند و مهمتر از همه چون قصد سوار شدن بر قدرت و مردم را ندارد و مردم را خود مردم را به در دست گرفتن سرنوشتشان میخونه بسیار بیش از حد تصور در تمام قشر مردم بخصوص جوانان هوادار خواهد یافت .در ضمن یک سوال از خانم وفا .شما ادیبید؟من بسیار از اشعاری که بکار بردید اذت بردو آنهم در یک مصاحبه سیاسی !از ادبیات کم نگذاشتن واقعا جالب برا ما .
ادامه بدهید این نوع مصاحبه ها را بسیار مفیدند.

[Masud - October 19, 2003 11:05 AM]

ba salam va dorude faravan
ZENDEH BAD ESTEGHLAL; AZADI; MARDOMSALARI
ZENDEH BASHAND MARDAN va ZANANE MOBAREZE IN SARZAMIN
ZENDEH BASHID SHOMA DR: BANISADR SHIRE MABAREZE
IRANI VA ASHEGH IRAN
TABRIK BE SHIRINE EBADI MAZHARE ZANE AZADEYE IRANI
ZENDEH BAD IRAN

[HF - October 19, 2003 08:31 AM]

Movafagh bashid. Kolieh harfah ra 100% gabool daram

[aria - October 19, 2003 07:33 AM]

bacheha fek mikonid dr. BANISADR chan darsad tarafdar dar dakhel dare? har ki midoone javab bede

[علی رحیمی - October 18, 2003 10:49 PM]

آقای بنیصدر
با سپاس از نطریات روشنگرتان . راستش محیط دانشگاهای ازاد بسیار خفقان آور است اصلا پیشنهاد شما را به بدل کردن آن به جلسات بحث در باره مسائل مهم کشور نمیشود عملی کرد . ولی حق با شماست به هر حال ما دانشجویان قشر فرهیخته جامعه را تشکیل میدهیم و باید راه حل برا ساخت ایران عزیز داشته باشیم.در مورد راه کارها پیشنهادات عملی دیگری به ما بکنید . ممنون میشویم

[مزدک - October 18, 2003 10:43 PM]

جناب بنی صدر باهمه احترامی که به شمادارم ولی از لقب سید جلو اسمتان متنفرم.چنانچه میدانید سید بمعنی اقا وارباب میباشد و یادگاریست از جنایات و تجاوزات اعراب به زنان و دختران ایرانی.سید به حرامزادهگانی گفته شده که بر اثر این تجاوزات بدنیا آمدهاند.یکی هم تا هرچه بیشتر سلطه عرب را بر ما عیانتر ومارا بیشتر تحقیر کنند.این است که امروز بوضوح تحقیر مردم ایران را توسط اسلامیان میبینید.

[زیبا - October 18, 2003 10:29 PM]

اقای بنی صدر سلام
اگر این آخوندها برنامه کشتار ما را داشتند میگویید ما با وجود بر این برویم در خیاباان ؟ برادر من را در زندان شکنجه دادند . از درس و زندگی ساقطش کردند. حرف شما را قبول دارم که ما جانها چاره ای جز ازاد کردن خود از این نظام و ساختن ایران نداریم ولی مردم چرا به پشتیبانی ما دانشجویان نمی ایند. ما را تنها میزارند؟من اونی را که شما میگید باید مسائل مهم را در دانشگاه بحث کرد قبول دارم ولی ما در خانه مطرح میکنیم در دانشگاه نظام جاسوس بسیجی دارد. من سال اولم میترسم . کمک کنید با ترسم مقابله کنم . من حرفاتونو قبول دارم . از بی آیندگی هم سخت میترسم
حرفاتون حرف دل منه

[SaSan - October 18, 2003 09:42 PM]

modiryate mohtarame site mohtaram e Gooya :
ba yek donia sepas az souye khod va tamume iraniane Asheghe IRAN az shoma:
shadidan va moseran, khaheshmandam , ghesmate nazarkhahi az khanandegan e maghalate fardi ra baraye koliye maghale ha , baz bogzarid.
albateh, ghesmat hayy ke be onvane khabar dar site darj migardan, niaz be in nazar khahi nadarand,
valikan, dar ghesmate maghalat, harekate zibandeyy mahsoob migardad.
ba sepas mojadad.

[كوروش - October 18, 2003 09:32 PM]

اخيرا مشاهده كردم دانشجويان عكس و نوشتههاي آقاي بني‌صدر را دست به دست ميان خود توزيع ميكنند. اين براي من سئوال بود. اخيرا مقاله هاي وي را و مصاحبه هاي او را مطالعه ميكنم واقعا انسان بزرگي است و خيلي چيزها از او ياد گرفتم. انشاءالله هميشه سالم باش.

[Bijan - October 18, 2003 09:28 PM]

In ravesh ke betavan Ezharenazar kard khodash yek noee khod koolzaniast.
Bradaran danesh joo in maghaleh ra copy konid va bekhanid shayad ba yek bar digar khandan havase rahbariat ra betavanid dar " between the lines" peyda konid. Begzarid baniane enghelab digar as kesi enteghad nakonand ke dariche ra be royee efsh gari baz knonad va khod ra rova.

In mardom harch mikeshand as hamin sadeh andishi ha va mogh lagh koee hayee hamin hazarat as.

kami bayan andishid va befekre IRAN abad, aza va ba mardomi ke dost darand har tor ke mikhahand fekr konnand va zendek-ee khod ra bana nehand bashim.

"The mind is a terrible thing to wast."

[حسین ـت - October 18, 2003 09:26 PM]

جانا سخن از زبان ما میگویی.ما مردم ندانسته رفتیم به خاتمی رای دادیم . حالا هم جرات نمیکنیم بعد از 8 سال ازش سوال کنیم که برنامه ات کو چطور ما را با چند تا شعار دل خوش کردی؟ ولی خدا از سر به اصلاح روشنفکرانی نگذرد که در این خارج کشور سنگ اصلاح طلبان را به سینه میزدند با وجود اینکه در محیط ازاد بودند .بعضی هاشون که مثل سلامتیان و فدائیان اکثریت که هنوز دست بر دار هم نیست .شما اقای بنیصدر چه خردمندانه گفتید در این نظام اصلاح ممکن نیست .ما تازه به نتیجه حرف شما رسیدیم. شما در خشت خام میدید انچه را ما کور بودیم . سخنان شما بسیار روشن و رک است . همیشه همینگونه بمانید.

[nima - October 18, 2003 09:23 PM]

درود بر رئيس جمهور ايران بني صدر قهرمان

[آرزو - October 18, 2003 09:11 PM]

نظرات شما در مورد خانم عبادی بسیار زیبا و با معنی بود . من به عنوان یک زن تجلیلی به این زیبایی نخواندهام . سخنان خانم وفا نیز بسیار جالب است نوع سوال کردنشان به دل مینشیند . مثل مصاحبه های عادی نیست . با ایشان چگونه میشود تماس گرفت؟.لطفا مسئولان گویا به اطلاع ما برسانند نحوه تماس با خانم وفا را.

[شهاب - October 18, 2003 09:05 PM]

agaye banisadr. osule mardom salari ra baz tarif konid. ta baraye ma ja bioftad.sepasgoyaram. in mosahebehara edame bedahid ke besiar mofidand.
khodanegahdaretan

[صابر - October 18, 2003 09:01 PM]

با سلام به آقای بنیصدر
راستش من کمتر سیاستمداری دیدهام که اینهمه به حقوق مردم ایران اهمین بده .گذشته شما و رها کردن ÷ست ریاست جمهوری وقتی که دیدد دیگر در ان ÷ست نمیشود حقوق مردم را مواظبت کنید و خمینی بر علیه شما شده بود .نشان از این دارد که به ازادی از بن دندان باور دارید. این مصاحبه شما نیز نمونه کامل این باور است . وگرنه نمونه اعلای کسی که قبل و بعد قدرت دو عمل متفاوت نشان میدهد خاتمی است . ما به مردان و زنان امین در سیاست خود نیاز داریم و خوشحالم که شما همیشه امین ما مردم مانده اید.سربلند باشید که نام شما مایه سربلندی ایران است

[سیما - October 18, 2003 08:37 PM]

سلام خدمت اقای بنیصدر
شما در میکونوس محشر عمل کردید . من مادرو ÷درم به شما رای دادند و همیشه میگویند که شما آنها را خانه دار کردید و وام بنیصدری معروفه .÷درم میگوید برنامه بنیصدر از لحاظ اقتصادی حرف نداشت ایران را رشد میداد.
خسته نباشید .حرفاتون که بسیار بدل میشینه چون درش حقنه نمیکنید.
همیشه سالم باشید و در ایران ازاد ببینمتان

[mahfooz - October 18, 2003 08:20 PM]

Zamani ke enghelab shod kheyli koochak boodam va az kheyli masael chizi dastgiram nemishod, ama hala emkane motale va khandan mataleb goonagoon faravan ast, ehtiyaji nist ke kheyli nabeghe bashi ta moshkelat in mamlekat darham barham ra beahmi, khoshbakhtaneh emkan dastresi be khaterat va neveshteha va tamae vaghaye gozashteh faraham hast. didgah va tafakore aghaye banisadr tahsin angiz ast. VALI bozorgtarin moshkele mamlekat ma vojoode adamhayee sabokmaghz mesle hamin aghaye MAMALI ast ke faghat khosh darand mazhake mardom bashnd

[hamid K daneshju - October 18, 2003 08:19 PM]

ba salam khedmate doktor banisadr
besiar estefadeh bordam.che ebtekare jalebi in kosahebeha dar morede jonbehs ast . man hame ra pey migiram. hamin ja soali daram ke danehsjuyan dar moghabele sendani kardane faleie anha dar iran che no aksolamali bayad neshan dahand_ hamin ja as moghavem,ate shoma bar osul va azadegi shoma ke nazde daneshjuyan zabanzad ast tashakor hamid K daneshju iaranimikonam.

[danehsjuye irani - October 18, 2003 08:12 PM]

doktor banisadr
salam arz mikonam,
besiar estefadeh bordam . serahate shoma besiar dar morede mardom setudani ast . va shafafiate shoma dar taarife osul va mandegariatan bar esteghlale iran.ebtekare jalebi ast dar morede masaele jonbehs in guneh mosahebehara tartib midahid. hamin ja soali ra tarh mikonam . ravehse moghabele daneshjuyan dar morede sendani kardane faleie anha che bayad bashad ta sar khordeh nashavand.
mamnun az pasokhi ke khaid dad.
alireza M daneshjuye irani

[دانشجوی آگاه شده به وسیله بیانهای آقای بنی صدر - October 18, 2003 06:05 PM]

اگر خواسته باشم به طور کوتاه نظريه ای در باره آقای بنی صدر ونسبتشان با اوضاع و احوال کنونی ميهنمان بيان کنم که برای هموطتنم mamaliدر بالا نيز سودمند باشد بايد بگويم : اگر آقای بنی صدر در دوران دراز مبارزه اش صادقانه نکوشيده بود اسلام را به مثابه بيان آزادی و استقلال و معنويت انسان ايرانی با تمام وجود بشناسد و بشناساند، بی شک با شجاعت، هوشمندی و خردورزی ای که داراست هنوز يکی از قدرتمندترِين مردان سياست در نظامپس از انقلاب می بود.اما او قدرت و زورپرستی و زندگی و راحتی در سايه نظام شرک آميزکنونی رارها کرده و سالها زندگی با سختی و در تبعيد و بيم دايم از ترور را برگزيد تا به تجربه به من و تو هموطن ايرانيش راه آزادگی، خردمندی، شفافِت، تواضع در برابر حق و مستقل انديشی را نشان دهد. نشان دهد که می توان مسلمان بود و حق جو، مسلمان بود و آزاده، مسلمان بود و خردمند، مسلمان بود و شاد، مسلمان بود و متجدد، مسلمان بود و موحد...من نمی فهمم چراما هنوز دست از نخبه کشی سنتی و بی رحمانه امان بر نداشته ايم. فکر می کنم با اين وصف اگر عين سخنان آقای بنی صدر از دهان مثلن ماندلا يا گاندی يا کانت يا هايدگر و هابرماس و...خارج شده بود ما ايرانيها آن را آنقدر بزرگ می داشتيم که خود صاحبان آن سخنان نيز باورشان نمی شد. بيايم فدر يکديگر بدانِم.ما در طول تاريخمان به اندازه کافی نخبه کشی کرده ايم.

[mamali - October 18, 2003 04:33 PM]

Aghaye Banisadre,
Lotfan lebase FARARE BOZORK ra negahdarid shayad dar dore baad ke nobate kandidatory Khanom ha mishvad bedard bokhorad. Ba anhameh zori ke dar estedlal khod zadid tamame se ras mosalas ra 5 dar sad we hatman an 95 dar sad ra ham braye khod negah dashteh ied , Bash ta sobhe dolatat be-damad.
Lotfan dast az sare in melat bardarid ve yek mahzar Ezdevaj va talagh baz konid shayad aghebat be khair shavid.

Copyright: gooya.com 2016