طنزگونه ای در باب خواب ملوکانه
ای کوروش کبير, لابد تو هم از دست روزگار گله داری و دلت پر است , سالهاست که ديگر تاجدار گرز بد ستی بر سر قبرت لالايی نخوانده و در کنار کاخت خيمه شاهانه علم نکرده و از کرنش های چاکران خانه زاد و غلامان جان نثار ظاهرا خبری نبوده است.
ای رهبر معظم, هر چند ميدانم که تو سردی و گرمی روزگار را بيشتر از من چشيده ای و چند صد کفن بيشتر پوسانده ای و فريب ظاهر را نمی خوری , اما بگذار من هم چند کلمه ای برايت بگويم تا خيالت راحت تر شود و بدانی که بساط شاهانه نه تنها بر چيده نشده بلکه گستر ده تر و رنگين ترهم شده است.
ای مالک ايران زمين, بدون شک تو همه جای ايران را سرای خود ميدانی و برايت اهميتی ندارد که زادگاه ساطان استر آباد باشد, آلاشت يا بهرمان, مهم اين است که آيين شاهانه جاری بوده و رعايا و بندگان به وظايف شان التزام عملی داشته و خراجات شاه و سهم امام و جزيه را بزبان خوش بپردازند.
ای پادشاه بزرگ, نگران زندگی و رفاه سلطان و شاهزادگان هم نباش, نه تنها بساط عيش و نوششان بر قرار است بلکه به ماهرويان هم دلبسته تر . هر گاه اسير هوسی شوند در کامجويی پروايی ندارند هر چند که در جزيره کيش باشند و معشوق همسر يک ميهمان. ملک اين و آن را هم, جنان که رسم ملوکانه است, براحتی می گيرند و برای خود بارگاه می سازند. از سفر و شکار هم غافل نيستند, به فرنگ رفت و آمد می کنند و بابت فروش نفت حق و حساب می گيرند.
ای سايه خدا, از بابت حرفهای نمايندگان مردم هم خوفی نداشته نباش. هر چه می خواهند بگويند, مهم اين است دستشان به جايی بند نيست و موبدان و نگهبانان فر ايزدی همواره هشيارند تا مبادا به ساحت مقدس ملوکانه آسيبی برسد. بالاخره در هر زمانی افرادی متمرد و سرکش پيدا می شوند که نمی خواهند خراجات شاهانه را بپردازند و لاجرم بايستی آنها را جورکش غول بيابان و شورای نگهبان کرد.
پس آسوده تر بخواب کوروش, آقايان بيدارند.