24 آبان 1382
15 نوامبر 2003 ـ آلمان
دیشب مصادف بود باایام سوگواری حضرت علی وهمینطور که با دستگاه کنترل تلویزیون، شبکه های تلویزیونی را جستجو می کردم، در یکی از کانال های تلویز یونی لوس آنجلسی خانم هنرمندی آواز سوزناکی را در ستایش حضرت علی می خواند و تلویزیون های دیگه هم با سلیقه های متفاوت به این مسئله پرداخته بودند و من نا خود آگاه به سالها قبل برگشتم و یاد خاطره هایی هر چند تلخ افتادم.
سال 1364 بود،بحث باصطلاح انقلاب ایئولوژیک آقای رجوی و ازدواج ایشان با خانم مریم عضدانلو تازه راه افتاده بود، توی همان سال به ماه رمضان و ایام 19 رمضان و ضربت خوردن حضرت علی و مراسم شب احیا رسیده بودیم، آن موقع نیروها ی اصلی و تشکیلاتی سازمان در کردستان عراق در پایگاهی به نام غیور در شهرک ماوت در استان سلیمانیه عراق مستقر بودند یکی دو ساعت بعد از افطار مراسم شب احیا و قران سر گرفتن آغاز شد، این مراسم هر سال در سازمان به همین ترتیب انجام میشد ولی این دفعه مراسم شب احیا و قرآن سر گرفتن یک تفاوت هایی پیدا کرده بود.
بعد از مدتی خواندن دعا به رسم این مراسم چراغ ها را خاموش کردند و در حالیکه همه بلند تکرار میکردند:
السلام علیک یا علی، السلام علیک یا علی .......
صدایی از میان جمعیت و در میان تاریکی فریاد زد:
السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مسعود.....
کم کم چند نفر دیگر هم به آن تک صدا اضافه شدند، ومن دچار تناقض شدیدی بودم، چون تجربه سیاسی و مبارزاتی ام به شدت با فردپرستی در تضاد و تناقض بود ولی من نیز مثل بقیه به قول حضرت آقای رجوی در جمع ذوب!! شدم. و اساسا دیگر نه تنها برایم بعدها تناقض نبود بلکه همان گونه که آقای رجوی می گفت ذوب شدم، گذشت و گذشت تا سال 1370.
این دفعه دیگه ایام عاشورا بود، همیشه در سازمان از زمان رژیم شاه تا مقطع 1357 تا 1360که به فاز سیاسی معروف بود و تا شروع استراتژی عملیات مسلحانه و سپس تا سال 1370 مراسم عزاداری و....برای شهادت امام حسین با انجام سخنرانی در جهت تبیین فلسفه قیام امام حسین صورت میگرفت ولی این سال دیگه شکل مراسم و عزاداری و.... تغییر کرده بود.
محل مراسم در قرارگاه بدیع زادگان ( محل استقرار و سکونت آقای رجوی و خانم مریم عضدانلو وکادر های سیاسی و اعضای شورای مرکزی سازمان) بود، همان قرار گاهی که نزدیک زندان ابو غریب است و شاید هم از همان ایام و از همان سال شهردار!! بدیع زادگان یعنی مرحوم ابراهیم ذاکری با شهردار!! زندان ابو غریب یعنی مرحوم ابوسیف بخاطر نزدیکی جغرافیایی پیمان برادر خواندگی بسته بودند که اعضا ومسئولین جدا شده سازمان را مستقیم به زندان ابو غریب تحویل بدهند و..... بگذریم و از موضوع اصلی منحرف نشویم.
داشتم می گفتم سال 1370 توی قرارگاه بدیع زادگان مراسمی به مناسبت عاشورا برگزار می شد و این مراسم هم صرفا اختصاص به مسئولین مستقر در همین قرارگاه که همگی بدون استثنا از اعضای شورای مرکزی بود ند، انجام می شد، من اون موقع در ستاد حفاظت سازمان مسئولیت داشتم که این ستاد مسئولیت حفاظت ازآقای مسعود رجوی و خانم مریم عضدانلو را به عهده داشت، بعد از بازرسی بدنی و چک و کنترل افراد شرکت کننده توسط نیروهای حفاظت همه افراد از جمله افراد حفاظت نشستند و بعد از چند دقیقه آقای مسعود رجوی وخانم مریم رجوی از درب پشتی وارد سِن سالن شدند و بقیه هم در حالیکه خبر دار ایستادند، شروع کردند به دادن شعار مسعود مریم ، مسعود مریم ...... ایران رجوی، رجوی ایران و..
چند دقیقه ای از صحبت های اولیه آقای رجوی نگذشته بود که مسعود خان اشاره ای به احمد حنیف نژاد که ردیف صندلی های جلو نشسته بود ،کرد و گفت :
یونس پاشو!
همه منتظر این مسئله بودند که یونس بلند بشه که چی کار کنه؟
آقا یونس هم گفت چشم برادر، و کاغذی را که از قبل آماده کرده بود از جیب درآورد و شروع کرد به نوحه خوانی و سینه زنی!! به سبک مراسم سنتی، چیزی که تا کنون در سازمان سابقه نداشت و خیلی عجیب بود، مسعود خان هم از بالای سِن در حالیکه همه شوکه شده بودند بقیه را به سینه زنی تشویق میکرد، من هر کاری میکردم نمی توانستم سینه بزنم، یواشکی به اطرافم نگاه میکردم بدون استثنا همه حالت من را داشتند، البته من بعد از مراسم طی گزارشی ابتدا به عزاداری سنتی به سبک سینه زنی و... به سازمان انتقاد کرده بودم ولی بعدا نه تنها انتقادم را پس گرفتم بلکه از خودم به دلیل داشتن روحیه روشنفکری و اهمیت ندادن به شعائر مذهبی انتقاد کردم!
من به این مسئله کاری ندارم که سینه زنی و زنجیر زنی درست است یا نه؟ این مسئله ای است که از زمان صفویه درفرهنگ مذهبی ایرانیان رایج شده است و برای من قابل احترام است ولی آنچه برای من عجیب بود چرخش یک شبه فرهنگی آقای رجوی بود که سال بعد به تمامی تشکیلات و طبل زدن و سنج زدن و راه انداختن دسته هم رسید، شاید هم اون موقعی که من توی زندان انفرادی بودم طوق و علم هم راه انداخته و من خبر ندارم، البته شکل سنتی یا غیر سنتی عزاداری برای آقای رجوی مهم نبوده و نیست، بلکه انگیزه و هدف وی از انقلاب فرهنگی یک شبه در شیوه عزاداری اش مهم بود که برایتان می گویم، هدف این بود:
بعد از اتمام نوحه آقا یونس نوحه خوان( که ضمنا بعد ها لقب زندان بان من و دیگر دوستان را نیز یدک کشید) آقا مسعود شروع به صحبت کرد و در حالیکه پشت سر مریم خانم ایستاده بود به شکلی که او وی را نمی دید با اشاره انگشت دست به خانم مریم عضدانلوو خطاب به مسئولین سازمان گفت:
همه بگین یا سیده نسا العالمین (خانم زن های جهان) و همه شروع کردند به دادن این شعار و....
خوب به نظر شما طبیعی نیست که وقتی خانم مریم عضدانلو سیده نسا العالمین باشد، حتما آقای رجوی اگر خدا نباشد، دیگه سید رجال العالمین ( آقای مرد های جهان) حتما روی شاخشه.
آری باید شور را ترزیق کرد تا شعور را گرفت، تا بتوان سید رجال العالمین بود.